ما چنانچه از عادت متنفریم، از یکی بودن و یکی ماندن نیز..
از ثابت بودن..
از رشد نکردن..
انبوهی از بعد از ظهرهای جمعه را به یاد دارم که غروبشان را در اتاق از تنهایی گریستم
ما نه آواره بودیم، نه غریب امّا این جمعهها پایان و تمامی نداشت
میگفتند از کودکی به ما که زمان باز نمیگردد امّا نمیدانم چرا این جمعهها باز میگشتند.. جمعهی این هفته هم تمام شد و شد شنبه.
سالگردِ هبوطت مبارک ندای درون
هدایت شده از مَطرود
هر آشنایی تازه، اندوهی تازه است...
مگذارید که نام شما را بدانند
و به نام بخوانندتان
هر سلام، سرآغاز دردناک یک خداحافظی است
فاصلهی سلام و خداحافظیهایم همیشه کوتاه بوده.
تعداد زیادی کانال داشتهام که به نوشتههایم نگنجیدند و در خفا از بین رفتند..
بنی آدم هم زیاد دیده ام، آدم ولی ندیدهام غیر از چندتایی!
آمدیم اینجا که شاید آدم های مجازی بیابیم برای آدمیَت های حقیقی.
نتیجهی با دست پس زدن و با پا پیش کشیدنِ ولی فقیه میشود خون پسآوردنِ چاههای کوفه، از نوشیدن مدامِ غمهای علی.
من با اطمینان به سوی فضا بال گشودم
و به سوی بینهایت پرواز کردم
و آنچه را دیگران از دیدن آن ناتوان بودند
پشت سر گذاشتم
اینجا نه بالایی هست، نه پایینی
و نه لبهای و نه مرکزی
من خورشید را دیدم که تنها ستارهای
چون ستارهی های دیگر بود
و ستارههایی که خورشیدهای دیگری بودند
و هریک را زمینی دیگر
مانند زمین ما همراهی میکرد
مکاشفه این عظمت همانند عاشق شدن بود.
#جُوردانو_برونو
#Cosmos :مستند