مَتروکات
- - 19 : 28 آسمون ترسناک شده یا من اینطوری فکر میکنم ؟
یطوری اَبرا همهجارو پوشوندن که آدم احساس خفگی بهش دست میده ..
Homayoun ShajaryanHomayoun Shajaryan - Ahay Khabardar (128).mp3
زمان:
حجم:
4.3M
[ براۍ سیاهی ِ شبهایم . ]
مَتروکات
سنگینی نگاهش را انداخت روی دستان ِ
درهم گره شدهاش
نفس ِ گرمی که از سینهاش برخاست
به سرعت از دهان خارج و با هوای سرد ِ زمستان
مخلوط شُد .
گرهی انگشتانش که حال از آغوش ِ هم خارج
شُده بودند را ، شانه تداعی کرد و روی موهایِ
تقریبا خرمایی اش که به خاطر رطوبت ِ هوا
سر شاخههایشان فر خورده بودند ، کِشید
وَ ناگهان پیشخدمت به آرامی سوال کرد :
_ چه میخواهید ؟
وَ او پاسخ داد :
+ یک فنجان چای فقط ؛ اگر امکانش هست !
کتابش را بست و دستان زمختش دور ِ دستهی چمدان پینهبستهای قفل شدند
به نقطهای محو در ناکجا آباد چشم دوخت
جای تأمل نبود ؛ میهراسید از وابستگی به آدمها
انسانها همه سراپا دَردند و دیگر هیچ . .
اگر به وصالشان برسی گویی که خود را به درد وصل کردهای
او هم انسان بود ولی بهنحوی نمیخواست که باشد
فقط کمی خلوتِ با خود ، دور از فریاد های شهر میطلبید .
همین شد که زمین برای آخرین بار ، قدمهای سنگینش را تا انتهای سالن غذاخوری بدرقه کرد
او رفت
و چای ِ نخوردهاش امّا همانجا ماند و سرد شد .
#آذین
باید برم
باید برم زندگیمو جمع کنم
همینکه از شرّ ِ امتحانا خلاص شم برمیگردم
+ قول ِ قول .