مطلع عشق
#شکرانه ۳ بعضی از آدمها، مثـل ستـ💫ـاره،توی نگاه اهل آسمون می درخشند! بطوریکه، خـداوند،در برابر مل
پستهای پنجشنبه(حجاب وعفاف)👆
شروع پستهای روز شنبه (امام زمان (عج) و ظهور👇👇
هدایت شده از بینات؛ کانال خبر و تحلیل سیاسی
8.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ ببینید/حتما ببینید! و برای دیگران هم ارسال کنید تا غافلان بفهمند مردان این #انقلاب چه هزینه ای برای ماندنش پرداخت کردند و حالا چگونه کسانی تیشه بر ریشه اش می زنند!!!
@Drseddighi
🔴 فتنه ۸۸ در ونزوئلای ۹۷
🔸نیکولاس مادورو در انتخابات قانونی ونزوئلا پیروز شد و هفته گذشته با ادای سوگند و انجام مراسم قانونی رسما رئیس جمهور این کشور شد. چند روز بعد، خوان گوایدو رئیس مجلس با اردوکشی خیابانی در جمع هوادارنش اعلام کرد که او رئیس جمهور قانونی ونزوئلا است و بلافاصله توسط دولت آمریکا و شخص ترامپ به رسمیت شناخته شد.
✳️ در این رابطه نکاتی گفتنی است:
🔻۱. صحنه سیاسی امروز ونزوئلا با قدری تفاوت شکلی و زمانی حدودا ده ساله، برای مردم #ایران بسیار آشناست. آن گاه که در انتخابات ۸۸ و حتی پیش از پایان انتخابات و بازشدن صندوق های آراء، یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری خود را #پیروز_قطعی انتخابات با اختلاف بسیار زیاد از سایر رقبا اعلام کرد و افدام به اردوکشی خیابانی کرد و بلافاصله مورد حمایت رسمی آمریکا و برخی کشورهای متخاصم قرار گرفت.
🔻۲. ایران ، روسیه ، ترکیه ، چین و ... خیلی سریع با محکوم کردن موضع آمریکا ، از مادورو حمایت کردند.
👈چرا؟
هرچند بخشی از این مواضع به دلیل اختلاف این کشورها با آمریکاست اما ، علت را باید در موضوع مهم تر دیگری جستجو کرد.
در واقع اگر ترامپ در طراحی جدید خود در ونزوئلا و در برکناری مادورو موفق شود، عملا با تبدیل آن به یک #مدل ، کشورهای زیادی را زیر تیغ این مدل خود خواهد برد.
🔻۳. مدلی که مسیر تغییر در ونزوئلا را با گام های زیر دنبال می کند و به دنبال پیاده سازی آن در کشورهای دیگر است:
الف. تحریم های گسترده
ب. کاهش ارزش پول ملی
ج. فضاسازی رسانه ای و تشدید نگرانی اقتصادی مردم
د. دو قطبی سازی شدید در جامعه
ه. تبلیغ انتخابات مهندسی شده و #تقلب
و. اعلام دولت آلترناتیو با اردوکشی خیابانی
ح. اعلام حمایت آمریکا از اردوکشی خیابانی و کاندیدای مورد نظر
ط. براندازی دولت قانونی یک کشور
🔻۴. اکثریت مردم ، ارتش ، پلیس و نیروهای امنیتی وفاداری خود را به مادورو اعلام کرده اند. این به معنی ان است که ارکان حاکمیت مادورو هم چنان پابرجاست و توان مهار بحران را _ هرچند پرهزینه _ دارد.
🔻۵. تاکید مکرر رهبری معظم بر اجرای کلیه امور در مجرای قانون و هم چنین طی مراحل قانونی در موضوعات بسیار مهمی هم چون برجام ، FATF ، پالرمو و ... در واقع پادزهر مدل مسموم آمریکایی هاست. کشاندن لوایح و طرح های بسیار مهم و کاملا تخصصی مزبور به کف جامعه ، عملا جز دوقطبی سازی کشور و موج سواری بر احساسات مردم نتیجه ای به دنبال ندارد.
❣ @Mattla_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💰به اندازه نیازت پول درنیار! 😳
♨️ ناشنیدههایی از زندگی امیرالمومنین (علیه السلام) در مورد جمعآوری ثروت
💎 رسول خدا (ص):
آخر الزمان مردم برای حفظ دینشون نیاز به پول دارند ...
#اقتصاد_اسلامی
#جهاد_با_مال
#استاد_پناهیان
❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
☘مردی در آینه #قسمت یازدهم 🔻امتیاز 🍃به اون دختر نگاهی کرد و با لبخند گفت ... - نگران نباش لوسی
☘مردی در آینه
#قسمت دوازدهم
💢واحدهای مشترک
🍃چند لحظه سکوت کرد ...
- لالا ... فامیلش رو بلد نیستم ... اما چند بار دیدم پایین راه پله های غربی منتظرش بود ... بقیه دوست های قدیمش رو نمی شناسم ...
خیلی آروم دستم رو گذاشتم روی شونه اش ...
- می دونم تو دختری نیستی که به گنگ ها نزدیک بشی ... از کمکت واقعا متشکرم ... امیدوارم اگه چیز بیشتری به نظرت رسید بازم بهمون کمک کنی ... و مطمئنم می دونی کجا پیدام کنی ...
دست کردم توی جیبم و کارتم رو بهش دادم ...
هنوز چند قدمی از هم دور نشده بودیم که برگشت سمت ما ...
- آقای ساندرز ... دبیر ریاضی مون ... کلاس ریاضی و شیمی من و کریس با هم بود ... یعنی من از روی برگه انتخاب واحد اون انتخاب کردم ...
آقای ساندرز با بچه ها ارتباط خیلی خوبی داره ... علی الخصوص به کریس خیلی نزدیک بود ...
زمانی که هم سن و سال اینها بودم ... محبوب ترین درسم، ریاضی و کامپیوتر بود ... کدنویسی هام حرف نداشت ...
با شنیدن اسم دبیر ریاضی ... برای یک لحظه برگشتم به گذشته ... شاید درخشان ترین سال های عمرم ...
لیست رو از دست اوبران گرفتم ...
- فکر می کنم باید اسم مدیر رو توی لیست مظنونین اصلی قرار بدیم ...
حرف هاش رو می شنیدم اما ذهنم جای دیگه بود ...
- کجایی توماس؟ ... شنیدی چی گفتم؟ ...
- اسم ساندرز توی لیست نیست ...
لیست رو از دستم گرفت ...
- یعنی ارتباط مقتول با دبیر ریاضیش مخفیانه بوده؟ ...
ناحودآگاه نگاهم توی حیاط چرخید ...
- بعید می دونم ... وقتی یه دانش آموز خبر داشته ... قطعا اونها هم می دونستن ... اونم با این مراقبت شدید ...
- شاید به نظرشون موضوع خاصی نبوده که بخوان بهش توجه کنن ...
شاید ... شاید هم نه ... به هر حال اینم یه سوال دیگه بود... سوالی که می تونست هیچ ربطی به قتل نداشته باشه ... اما قطعا دنیل ساندرز، سوژه ای بود که باید باهاش حرف می زدیم
❣ @Mattla_eshgh
☘مردی در آینه
#قسمت سیزدهم
💢اسمی که هرگز نشنیده ایم ؟!
🍃یه خونه قدیمی ... دو طبقه اما تمییز و نوسازی شده ...
مادرش هنوز گریه می کرد ... به زحمت می تونست حرف بزنه ... برام عجیب بود ... از زمانی که خبر مرگ پسرشون رو شنیده بودن، چند ساعت می گذشت ... و یه بچه شرور، چیزی نبود که این همه به خاطرش گریه کنن ...
پدرش برای بانک کار می کرد ... و مادرش خیاط لباس های مجلسی و پرام ... هر دوشون به سختی کار می کردن تا بتونن پسرشون رو به یه کالج و دانشگاه خوب بفرستن ... تا بتونه آینده خوبی داشته باشه ... چیزی که کریس هم، توی سال آخر عمرش به دنبالش بود ...
دیدن تلاش خانواده باعث شده بود مسیرش رو عوض کنه؟... یا بعد از عوض شدن مسیرش، تلاش خانواده چند برابر شده بود؟ ... هر چند، مادرش بیشتر از سه سال بود که به برای کمک به مخارج خانواده وارد عرصه شده بود ...
چیزی مبهم و گنگ توی ذهنم موج می زد ... چیزی که هیچ سوالی آرامش نمی کرد و نمی تونستم پیداش کنم ... چیزی که توی حرف های پدر و مادرش هم بهش اشاره ای نمی شد ...
تنها اشاره ارزشمند ... اسم ساندرز بود ... اونها حتی به اینکه پسرشون سابقا عضو یه گروه گنگ بوده، اشاره ای نکردن ...
- لالا ... دختری رو به این اسم می شناسید؟ ...
با شنیدن این اسم ... هر دوشون جا خوردن ... چشم های مادرش پرید و نگاهی که توش نگرانی با قدری ترس قاطی شده بود رو، چرخوند سمت همسرش ... ذهن خودش نمی تونست جوابی براش پیدا کنه ...
آقای تادئو کمی خودش رو روی مبل جا به جا کرد ... نسبت به همسرش، کنترل بیشتری روی چهره اش داشت ... اما اون هم ...
- خیر کارگاه ... ما هرگز چنین اسمی رو نشنیدیم ...
با هیچ جمله ای به این اندازه نمی تونستم مطمئنم بشم که اونها دارن خیلی چیزها رو مخفی می کنن ... اما چرا؟ ... چرا باید به افرادی که دنبال پیدا کردن قاتل پسرشون هستن دروغ بگن؟ ...
اوبران هنوز می خواست با اونها صحبت کنه ... اما صحبت باهاشون دیگه فایده ای نداشت ... نمی شد به هیچ حرف شون اعتماد کرد ... نه تا وقتی که به جواب این چرا ... پی می بردم ...
از جا بلند شدم ...
- خانم تادئو ... می تونید اتاق کریس رو بهم نشون بدید؟ ...
نگاهی به همسرش کرد و از جا بلند شد ... انگار منتظر اجازه و تایید اون بود ...
نسبت به همسرش کنترل کم تری روی خودش داشت ... باید از همدیگه جداشون می کردم ... اینطوری دیگه نمی تونست در پاسخ سوال ها به شوهرش تکیه کنه ... و اوضاع آشفته درونش این فرصت رو در اختیارم می گذاشت که جواب اون چرا رو پیدا کنم ..
❣ @Mattla_eshgh
☘مردی در آینه
#قسمت چهاردهم
💢اتاق مقتول
🍃قبل از اینکه شوهرش فرصت پیدا کنه همراه خانمش بلند شه ... با لبخند به لوید نگاه کردم ...
- کارآگاه اوبران ... شما به صحبت تون با آقای تادئو ادامه بدید...
بهتر از هر شخص دیگه ای ... اوبران می تونست توی چنین شرایطی منظور حالت و نگاه من رو بخونه ...
با نگاه معناداری چرخید سمت پدر مقتول ...
- خوب آقای تادئو ... گفتید که ...
و من دنبال مادرش ... از پله ها بالا می رفتم ...
توی در ایستاده بود ... و من با دستکش کل اتاق رو می گشتم ...
- آخرین بار کی اتاق پسرتون رو تمییز کردید؟ ...
چشم های سرخش دوباره لرزید ...
- کریس خودش اتاقش رو تمییز می کنه ...
این بار صداش هم لرزید ...
- یعنی می کرد ...
هنوز نتونسته بود مرگ پسرش رو باور کنه ... باور کردنش سخت بود ... همون طور که باورش برای من ... که یه پسر 16 ساله چنین اتاق مرتب و تمییزی داشته باشه ...
چند لحظه بهش نگاه کردم ...
- خانم تادئو ... من بیشتر از 8 ساله که دارم توی دایره جنایی کار می کنم ... شاید به نظر جوون بیام و 8 سال زیاد نباشه اما نسبت به خیلی از همکارهام کارم بهتره ...
پسر شما قبلا عضو یه گنگ بوده ... چیزی که اصلا بهش اشاره نکردید ... و خودتون هم می دونید چقدر می تونه در پیدا کردن قاتل مهم باشه ...
شما مادرش هستید ... مادری که اون رو بزرگ کرده و براش زحمت کشیده ... چطور می تونید به ما دروغ بگید؟ ... نمی خواید قاتل پسرتون رو پیدا کنیم؟ ...
نشست روی تخت کریس ... نمی تونست جلوی اشک هاش رو بگیره ... تمام بدنش می لرزید ...
- شوهرم گفت اگه پلیس ها بفهمن کریس عضو گنگ بوده بیخیال پیدا کردن قاتل میشن ... میگن درگیری بین اعضای گنگ یا دو تا گنگ دیگه بوده و همه چیز تمام میشه ... و خیلی راحت پرونده رو مختومه اعلام می کنن ...
من فقط می خوام قاتل پسرم پیدا بشه ... می خوام به سزای کاری که با پسر من کرده برسه ...
دیگه نمی تونست حرف بزنه ... فقط گریه می کرد ... حتی اگر دلداری دادن رو بلد بودم ... چه کلمه ای می تونست اون زن رو آرام کنه؟ ...
حتی زمانی که می تونستیم قاتل رو پیدا کنیم ... هیچ وقت قلب خانواده مقتول آرام نمی شد ...
- خانم تادئو ... می دونم این کلمات قلب شما رو آروم نمی کنه ... و نمی تونم قول بدم صد در صد پیداش می کنیم ... اما می تونم قول بدم برای پیدا کردن قاتل از هیچ کاری دریغ نمی کنم ... متاسفم که ... این تنها قولی هست که می تونم بهتون بدم ...
❣ @Mattla_eshgh
☘مردی در آینه
قسمت پانزدهم: بچه شرور ما
با چشم های سرخ و باد کرده اش بهم خیره شد ...
- کریس وارد دبیرستان که شد تحت تاثیر یکی از گروه های گنگ اونجا قرار گرفت ... عضوشون شده بود ... نمی دونم مواد هم مصرف می کردن یا نه ... اما چند بار توی جیب هاش سیگار پیدا کرده بودم ... با لالا هم همون جا آشنا شد ... خیلی بهم نزدیک بودن ...
نیمه شب به بعد برمی گشت ... حتی چند بار مست بود ... باورم نمی شد ... مگه چند سالش بود که از اون سن شروع کرده بود؟...
می گفت: اونها من رو درک می کنن ... بین ما پیمان برادری بسته شده ... ماها یه تیم هستیم ... یه خانواده ایم... من اونجا آزادم ... سرش پر شده بود از این کلمات ... مگه ما چی بودیم؟ ... زندان بانش بودیم؟ ... ما خانواده اش بودیم ... پدر و مادرش ...
بغض سنگینی راه گلوش رد بست ... و چشم هاش بیشتر از گذشته می لرزید ... انگار منتظر کوچک ترین اشاره برای بارش دوباره بودن ...
- رابطه اش با پدرش چطور بود؟ ...
نگاه پر از دردش از پنجره به بیرون دوخته شد ... و سکوت ناخوش آیندی فضا رو پر کرد ... ثانیه ها به سختی می گذشت ...
نگاهش با حالت معناداری برگشت روی من ...
- اینکه شوهرم نتونست بهتون اعتماد کنه و حقیقت رو بگه ... باعث شده بهش مشکوک بشید؟ ... شما بچه دارید کارآگاه؟ ...
سرم رو به علامت رد تکان دادم ...
- اگه بچه داشتید حس ما رو درک می کردید ... و می دونستید هیچ پدر و مادری نمی تونن به بچه خودشون آسیب بزنن ...
نمی دونستم توی اون شرایط چی بهش بگم ... بهش بگم من خانواده هایی رو دیدم که پدر یا مادر ... قاتل فرزند خودشون بودن؟ ... یا ...
توی اون لحظات، کاری جز سکوت کردن به ذهنم نرسید ...
- استیو مرد خوبیه ... واقعا یه مرد خانواده است ... از وقتی کریس به دنیا اومد با همه وجود برای ما و آینده بچه مون تلاش می کرد ... و نمی تونست تحمل کنه که پسرش دست به چنین کارهایی می زنه ... از هر راهی جلو اومدیم ... اما فایده نداشت ... حتی پیش مشاور رفتیم ...
استیو عاشق کریس بود ... عاشق پسرش بود ... مخصوصا بعد از آشنایی با آقای ساندرز ... کریس دیگه اون بچه شرور قبل نبود ... عوض شده بود ... درسش ... رفتار و اخلاقش ... دوست هاش ... همه چیزش ... این یه سال و نیم ... بهترین سال های تمام عمرمون بود ...
یک سال و نیمی که چقدر زود ... به پایان رسیده بود ...
❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
✅ ببینید/حتما ببینید! و برای دیگران هم ارسال کنید تا غافلان بفهمند مردان این #انقلاب چه هزینه ای برا
ریپلای پستهای روز شنبه(امام زمان (عج) و ظهور)👆
شروع پستهای روز یکشنبه(خانواده وازدواج)👇
#جملات_ناب_استاد_شجاعی
اگه عاشـق همدیگه این؛
اگــه قراره بزودی کنار هم باشید؛
یا الان هستین؛ مبـ💞ـارکه
امافراموش نکنین
شمابرای هم هدف نیستید❗️
❌بلکــه:
فقط یه همراهید برای رسیدن به هدف!
❣ @Mattla_eshgh
♨️👇👇👇👇♨️
ارسال و کپی حتی بدون لینک کانال مطلع عشق ، آزاده
با خیال راحت کپی کنین ☺️
دوستانتون رو هم دعوت کنین ،بیاین مطالب این کانالو کپی کنن
حتی داستانهاشو 😍
❣ @Mattla_eshgh
#سه_کانال_دریک_کانال 👆👆👆
مطلع عشق
دکتر #حبشی 📌گریه 🍃هدف زن از گریه : زن میخواد بگه که من شکسته هستم ، مرا دریاب ... اما برداشت مرد
📌پرخاش
🍀هدف زن از پزخاش
🍃زن میخواد بگه بهم ریخته هستم ؛ خودم هم خودم رو نمیشناسم ؛
داره از عمق فاجعه به خودش حرف میزنه ...
اما برداشت مرد از پرخاش زن چیه ؟
طلاق ... دیگه ادامه زندگی برای ما امکان نداره ...
پرخاشگری زن ، یکی از آن جاهایی است که مرد به طلاق فکر میکنه
خیلی از قهر و گریه هم بدتر است
دیگه مرد ادامه ی این زندگی رو دوست نداره
( پرخاش ، بدترین نوع اقتدار شکنی است !
دکتر #حبشی
❣ @Mattla_eshgh