eitaa logo
مطلع عشق
281 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
73 فایل
@ad_helma2015 ارتباط با مدیر کانال برنامه کانال : شنبه ، سه شنبه : امام زمان( عج ) و ظهور ومطالب سیاسی یکشنبه ، چهارشنبه : خانواده وازدواج دوشنبه ، پنجشنبه : سواد رسانه داستانهای جذاب هرشب بجز جمعه ها استفاده از مطالب کانال آزاد است (حتی بدون لینک )
مشاهده در ایتا
دانلود
امروز 50 هزارتومن پول گزاشتم وسط خیابون بعد 5 ساعت اومدم کسی ور نداشته بود😉😜 مزایای کرونا😜
😅😅😅 آخرین پیام وزارت بهداشت: همدیگر را حلال کنید 😂😂😂
✋🌸
⚪️ مادر ◽️ قداست زن را آلوده به شهوات نفسانی نکنید؛ چراکه زن، به مادر، یعنی والاترین چشمه ی جوشان رحمت پروردگار منتهی می شود؛ تا سرانجام، نطفه، پا به عرصه ی رحم دوم《یعنی دنیا》و کمالات دیگر که والاتر است بگذارد. http://eitaa.com/joinchat/2158690304C84ca230822 ┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈
✴️ فاطمه بنت اسد، الگوی طراز حلال‌زادگی برای جهان 🔹 فاطمه بنت اسد مادر حضرت علی -علیه‌السلام- همسر ابوطالب و از اصحاب پیامبر -صلی‌الله‌علیه‌وآله- است. ابوطالب عموی پیامبر و در نتیجه فاطمه بنت اسد، زن عموی رسول الله -صلی‌الله‌علیه‌وآله- بود. 🔹 «ابن‌سعد» می‌گوید: «او زنی صالحه و پاک‌دامن بود و گفته می‌شود، نسل «اسد» (پدر ایشان) از فاطمه ادامه پیدا کرد.»، وی صاحب چندین فرزند به نام‌های: طالب، عقیل، جعفر، علی -علیه‌السلام- ، امّ هانی، جمانه، ریطه، یا ام طالب و اسماء بود. 🔹 در سن ۶ یا ۸ سالگی که حضرت رسول -صلی‌الله‌علیه‌وآله-، پدربزرگ خود عبدالمطلب را از دست می‌دهد، ابوطالب سرپرست او می‌شود و پیامبر در دامان فاطمه بنت اسد بزرگ می‌شود و به او مادر می‌گفت. 🔹 «ابن ابی‌الحدید» روایت کرده است که فاطمه بعد از ده تن اسلام آورد و او نفر یازدهم و از نخستین مسمانان است. 🔹 علی -علیه‌السلام- وقتی به دنیا می‌آید به عنوان پسرعموی پیامبر نخستین مرد ایمان آورنده به او می‌شود که زیر یک سقف در دامان فاطمه بنت اسد با هم بزرگ شده بودند. بعد از رحلت خدیجه کبری هم، حضرت رسول، فاطمه زهرا -سلام‌الله‌علیها- را به فاطمه بنت اسد می‌سپرد تا او را بزرگ کند. 🔹 به این ترتیب سه معصوم در دامان بنت اسد رشد کردند: رسول اکرم -صلی‌الله‌علیه‌وآله-، حضرت علی -علیه‌السلام-، فاطمه زهرا -سلام‌الله‌علیها-. 🔹 از این جهت این شرایط استثنایی برای او بود. او تنها زن در بین همه انسان‌هاست که سه معصوم را بزرگ کرده است. فاطمه بنت اسد، تنها زنی است که فرزند خود را در خانه کعبه به دنیا آورد، او است. 🔹 وقتی در سال چهارم هجری فوت کرد، ایشان را در بقیع دفن کردند و رسول اکرم -صلی‌الله‌علیه‌وآله- فرمودند که «او به راستی مادرم بود» و فرمودند: «امروز مادرم وفات کرد». بعد عمامه و لباس‌شان را دادند تا او را در آن کفن کنند. خودشان بر او نماز گزارد و بر او هفتاد تکبیر گفت و فرمودند: 🔹 «... و جبرئیل از سوی پروردگارم به من خبر داد که او اهل بهشت است و جبرئیل به من خبر داد که خدای عزوجل به هفتاد هزار فرشته فرمان داد تا بر او نماز بگذارند». ♦️ فاطمه بنت اسد، یکی از است که در بین مسلمانان و زنان ایرانی آن‌چنان که باید، شناخته شده نیست و ایشان به عنوان یکی از الگوهای مادر طراز در جهان امروز نیز ناشناخته مانده و سبک زندگی او الگوی بسیار مناسبی برای زنان در جهان است. منابع: 📝 http://llink.ir/7zov ‌❣ @Mattla_eshgh http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
آمریکا ۴۶٪ فرانسه ۵۶٪ برزیل ۶۶٪ کلمبیا ۸۰٪ 📍از جمعیت‌شان، طی روابط آزاد جنسی متولد شده‌اند... 🔻نتیجه از بین بردن حیا! 🔻بی‌خود نیست مسیح بجای فقر و بیکاری و ربای بانکی، گیر داده به کشف حجاب! 📍منبع(نقشه جهانی خانواده) 🔗 https://twitter.com/raheroshann/status/1160991022991777793?s=19 ‌❣ @Mattla_eshgh
🔸 حجاب یک حکم شرعی و یک مسئله قانونی است... 🔹 دستگاه‌های دولتی و حکومتی براساس قانون عمل کنند. 🔻 رهبرانقلاب، در دیدار رئیس جمهور و اعضای هیأت دولت: ⚠️ ابراز نگرانی نسبت به مسأله حجاب در جامعه، به‌جا و صحیح است. حجاب یک حکم شرعی و یک مسأله قانونی است و در این زمینه باید در درجه اول دستگاه‌های دولتی و حکومتی و مدیران آن‌ها مراقبت کنند تا براساس قانون عمل شود. ❇️ موازین دینی و ظواهر مذهبی از جانب مدیران در بدنه دستگاه‌ها رعایت شود. باید حرکت دینی در کشور تقویت شود که این موضوع به پیشرفت‌های مادی نیز کمک خواهد کرد. 🔰 دشمنان نظام اسلامی صراحتاً می‌گویند که غلبه بر جمهوری اسلامی و حاکمیت اسلام با جنگ نظامی و تحریم اقتصادی امکان پذیر نیست و باید با نفوذ فرهنگی و تأثیرگذاری بر ذهن‌ها و مغزها و تحریک هوس‌ها به این هدف رسید. 🔶 ما معتقد به بستن فضای فرهنگی کشور نیستیم اما با ولنگاری فرهنگی به‌شدت مخالفیم و ما باید برنامه‌ریزی جدی در مقابل جبهه استکباری داشته باشیم. 🔷 باید دستگاه‌های فرهنگی اعم از وزارت ارشاد، سازمان تبلیغات اسلامی، وزارت آموزش و پرورش، وزارت علوم و صداوسیما و حتی دستگاه‌های اطلاعاتی بر روی این مسائل به شدت حساس باشند. ۹۸/۵/۳۰ ‌❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
#بسوزه_پدر_عاشقی 😍😜 قسمت_سی_و_دوم 🔰 مینا رو رسوندم و تو راه برگشت من موندم و کلی فکر و خیال....
😍😜 سی و سوم -میخواستم در مورد یه قضیه ای ازتون سئوال کنم.. -بفرمایین 😊 -والا راستش نمیدونم چه جوری بگم بهتون 😕 -راحت باشین 😊😊 امیدوارم از حرفام ناراحت نشین و بی ادبی تلقی نکنین.. -خواهش میکنم...این چه حرفیه...بفرمایین 😊 -راستش خانم اصغری میخواستم بپرسم اگه یه پسری بخواد به یک دختر خانمی ابراز علاقه کنه و بهش بفهمونه که علاقه پیدا کرده باید چیکار کنه؟ زینب سرش رو پایین انداخت و فکر کرد که منظورش به خودشه که اینجوری میخواد حرف زدن رو شروع کنه...یک کمی صورتش سرخ و سفید شد و گل انداخت و گفت: -خوب بستگی داره به اون دختر...همه که مثل هم نیستن... -خوب فکر کنین اون دختر مذهبی باشه و مقید و چادری و... شک زینب به علاقه داشتن مجید بهش داشت بیشتر میشد و همچنین سرخی صورتش... آب دهنش رو قورت داد و گفت: -خوب باید رفتارش جوری باشه که اون خانم متوجه بشه...البته اینم بگم که خانم ها خیلی باهوش تر از این حرفان و....😊 مجید همینطور که داشت با نمونه ها ور میرفت و تمیزشون میکرد گفت: نه نظر من اینطور نیست...به نظرم تا مستقیم بهشون نگی متوجه نمیشن؟ -شاید متوجه میشن ولی منتظر ابراز علاقه مستقیم اون پسر میمونن 😊 -یعنی از قصد زجر میدن پسره رو؟ -نه منظورم این نبود...یعنی منتظر میمونندکه مستقیم بگند تا از حدسشون مطمئن بشن... -راستی به نظر یه دختر معیارهای مهم برای ازدواج چیه... چه چیزهایی رو باید تو یه مرد ببینن تا بفهمن که اون پسر مرد زندگیه و میشه بهش اطمینان کرد؟ -خوب اینم باز برای هر دختر فرق داره..هرکس معیار خاص خودشو داره..مگه همه پسرها مثل همند که همه دخترها مثل هم باشند؟ اگه معیارهای همه ادمها یکی بود که خوب همه عاشق یه نفر میشدن..😅 -خوب نه...درسته...ولی شما فکر کنید یه دختر مذهبی و چادری مثل خودتون... یهو انگار قند تو دل زینب آب شد اون (مثل خودتون)مثل مهر تاییدی بود به فکرهای زینب... سرخی گونه های زینب بیشتر شد و برق چشماش هم کاملا دیگه معلوم بود ولی نمیخواست که مجید چیزی بفهمه... به قول خودش منتظر پیشنهاد مستقیم بود... زیر چشمی مجید رو نگاه کرد و آب دهنش رو قورت داد و گفت: خوب معیارهای من در درجه اول چیزایی مثل ایمان و مذهبی بودنه..با خدا بودنه...کسی که حلال و حرام سرش بشه و خانواده دار باشه...خوش اخلاق باشه و در بعد چیزهایی مثل ظاهر و تحصیلات و... که هیچکس نمیتونه منکر مهمیشون بشه و هرکی اینطور میگه داره حقیقت رو نمیگه... -باشه...ممنونم...بازم اگه سئوالی بود مزاحم میشم... -خواهش میکنم 😊در خدمتیم... ⏪ ادامه دارد..... ‌❣ @Mattla_eshgh http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
😍😜 قسمت_سی_و_چهارم -باشه...ممنونم...بازم اگه سئوالی بود مزاحم میشم... -خواهش میکنم 😊در خدمتیم... مجید دلش میخواست ماجرای مینا رو از سیر تا پیاز برای زینب تعریف کنه تا بتونه بهتر کمکش کنه ولی از زینب خجالت میکشید... دلش میخواست همه چیز رو براش تعریف کنه از دویدن دو تا بچه ی شیطون دور حوض قدیمی خونه مادربزرگ تا ماجرای خواستگاری و رد کردن خواستگارش به خاطر مجید...ولی حس میکرد الان فرصتش نیست... 🤔 زینب کل اون روز به حرفهای مجید فکر میکرد و چندبار با خودش مرور کرد و هربار به این نتیجه میرسید که اگه پای علاقه ای در کار نبود پس چرا این سئوال ها رو از اون پرسید؟ کار اون روز تموم شد و زینب و مجید هر کدوم به خونه هاشون رفتن.. هردو خسته بودن از کار روزانه... هر دو توی اتاقاشون بودن... هر دو باید در عین خستگی در مورد آزمایشات مقاله میخوندن... هر دو عاشق بودن... ولی با یک فرق... مجید تو اتاقش به فکر مینا بود و زینب تو اتاقش به فکر مجید... چند وقتی میشد که مجید دور و بر مینا نبود و مینا خوشحال بود که مجید دست از سرش برداشته و نمیدونست که مجید بیچاره داره روز و شب برای جلب نظرش تلاش میکنه... مینا و محسن خیلی به هم وابسته شده بودن و این وابستگی هر روز بیشتر میشد... یک روز بعد از کلاس که تو مسیر باهم حرف میزدن مینا از محسن خواست که کار رو تموم کنه... -دیگه خسته شدم محسن...حس خوبی ندارم...حس یه آدم دروغگو و بیخود رو دارم😞 -این چه حرفیه مینا جان...خوب تو مجبور بودی به خاطر آینده ت حقیقت رو نگی و این اسمش دروغ نیست...بعدشم قرار نیست که تا قیام قیامت کسی خبر دار نشه...چند وقت دیگه همه میفهمن... -خوب این چند وقت کی فرا میرسه؟ چرا هیچ قدمی برنمیداری؟! - آخه باید سر یه کاری برم...یه خونه ای جور کنم یا نه؟ -من این چیزا رو نمیفهمم...من خسته شدم از این روزمرگی و قایم موشک بازیها...خسته شدم از اینکه خاله م منو به چشم عروسش ببینه و من اونو به چشم خاله نه بیشتر... مجید اون شب دلش خیلی پر بود... خیلی سئوال ها داشت که براش بی جواب بود.. گوشیش رو برداشت... رفت و چند خطی برای مینا نوشت... اما با خودش فکر کرد که فایده ای نداره و حتما مینا باز جواب سردی بهش میده... برای اولین میخواست به زینب پیام بده و ازش سئوالی بپرسه... براش نوشت: سلام خانم اصغری...شرمنده مزاحمتون شدم...بیدارید؟ -سلام...بله...مشکلی پیش اومده؟؟ نمونه ها خراب شدن؟ 😧 ⏪ ⏪ ادامه دارد....... ‌❣ @Mattla_eshgh http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
😍😜 قسمت_سی_و_پنجم 🔰 برای اولین میخواست به زینب پیام بده و ازش سئوالی بپرسه، براش نوشت: سلام خانم اصغری...شرمنده مزاحمتون شدم...بیدارید؟ -سلام...بله...مشکلی پیش اومده؟؟ نمونه ها خراب شدن؟ 😧 -نه نه..اصلا بحث اون نیست...یه سئوال داشتم ازتون...البته اگه اجازه بدید... -بفرمایید😊 -راستش نمیدونم از کجا شروع کنم و چه جوری بگم.. -از هر جا که راحت ترید... زینب فکر میکرد که مجید میخواد مسئله ازدواج رو باهاش در میون بذاره و به همین خاطر استرس زیادی داشت و قلبش به شدت میزد... منتظر بود که ببینه مجید چی تایپ میکنه و میفرسته... -راستش قضیه اینجوریه که آدم ها گاهی اوقات یه حس هایی توشون تجربه میکنن که بهش میگن عشق...حس آرامش کنار یک فرد...حس اینکه دوست داری همیشه تو چشم اون فرد باشی و تحسین بشی از طرفش...حس اینکه دوست داری دیده بشی توسط اون...من هم این حس رو نسبت به یک نفر دارم ولی هرکاری میکنم دیده نمیشم... -شاید دیده میشید ولی اون طرف نمیخواد که شما بفهمین و... -نه...حداقل نشونه ای چیزی... -خوب نشونه ها فرق داره...بعضیا محبتشون رو تو رفتارشون نشون میدن... -حرفاتون درسته...ولی در مورد مشکل من صدق نمیکنه...من میگم اصلا مورد توجه قرار نمیگیرم... زینب یه مقدار به رفتارش با مجید فکر میکنه...به اینکه چه رفتاری با مجید کرده که همچین فکری میکنه...و گفت: -خوب شاید اون خانم مطمئن نیست از علاقه تون و منتظر اقدام رسمی شماست -اتفاقا اقدام رسمی هم کردم ولی رفتارش فرقی نکرد -چیییی؟ کیییی؟ چه اقدام رسمی ای؟! -چند وقت پیش که برای دختر خاله م خواستگار میخواست بیاد قضیه رو به خانواده م گفتم و رفتن رسما با خاله م اینا حرف زدن... انگار دنیا سر زینب خراب شده بود...چشماش سیاهی میرفت...بغض گلوش رو گرفته بود...یعنی این همه خیال بافی الکی بود؟😔😔برای خودش از مجید کاخی ساخته بود که یک مرتبه سرش آوار شد...یعنی مخاطب این حرفاش دختر خاله ش بود؟😭 چند دقیقه ای چشماش رو بست و آروم و بیصدا گریه کرد... با صدای ویبره گوشی به خودش اومد... باز پیام از مجید بود -خانم اصغری؟رفتید؟ شرمنده بد موقع مزاحم شدم...ببخشید...بعدا مزاحم میشم -زینب نمیخواست که مجید از علاقه ش چیزی بفهمه و مجبور بود طوری رفتار کنه که انگار نه انگار که چیزی شده...با همون بغضش تایپ کرد -نه...خواهش میکنم...مراحمید...ببخشید کاری پیش اومد...خوب اون خانم چه جوابی دادن بهتون؟ -شما لطف دارید...بازم شرمنده...راستش اون موقع براش یه خواستگاری اومده بود که تا پای خرید حلقه هم پیش رفته بودن ولی با اقدام و خواستگاری من اون رو رد کردن.... ⏪ ⏪ ادامه دارد...... ‌❣ @Mattla_eshgh http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
مطلع عشق
💫انسان تا آرامش نداشته باشد، شکوفایی و رشد معنوی چندانی پیدا نمی‌کند و منشأ اصلی این آرامش #خانواده
ابتدای کانال👆 @ad_helma2015 ارتباط با مدیر کانال برنامه کانال : شنبه ، سه شنبه : امام زمان( عج ) و ظهور ومطالب سیاسی یکشنبه ، چهارشنبه : خانواده وازدواج دوشنبه ، پنجشنبه : حجاب وعفاف داستانهای جذاب هرشب بجز جمعه ها استفاده از مطالب کانال آزاد است (حتی بدون لینک )