مطلع عشق
#قسمت صد و بیست و پنج 🍃 دیشب اصلا نخوابیدی؟ ... ـ نه ... حدودا دو ساعت پیش، تمام مطالبی رو که در
#قسمت صد و بیست و شش
🍃بعد از اون جمله سوالی ... با دنیایی تردید که از هر سو به سمتم حمله ور شده بود ... دیگه هیچ چیز به زبانم نیومد ...
با خودم گفتم اگه همه چیز حقیقت داشته باشه ... اونها بهتر از هر کسی شرایط من رو می دونن ... هر چند قلبم در برابر وجود خدا و حقانیت پیامبر به حقیقت ایمان رسیده ... ولی دانش و معرفت اسلامی، و این ایمان و باور سه روزه ... ضعیف تر و سست تر از اون هست که بی توجه از قدرت های مافوق ... توان غلبه بر باورهای شرطی شده و ضد دین من رو داشته باشه ...
و به سادگی یه تلنگر می تونست دوباره همه چیز رو در هم بشکنه ... اونها به چالش کشیده شدن من رو می دیدن ... و می دیدن که چطور خستگی ناپذیر دارم برای نگهداشتن و ارتقای این اعتقاد اندک، تلاش می کنم ...
ساعت ها بی خوابی ... و آخرین چیزی که خورده بودم، عصرانه دیروز هواپیما بود ... من حتی برای از دست ندادن زمان و فرصت کوتاهم، قید شام روز قبل و صبحانه اون روز رو زده بودم ...
برای رسیدن به جواب ... از همه چیز گذشته بودم ...
و حالا ... این حقیقتا نهایت وسع و قدرت من بود ...
یأس و ناامیدی هم حمله ور شده بود ... و فشارش روی حس سردرگمی و خستگی درونم، بیشتر از قبل سنگینی می کرد ...
چند لحظه نشستم روی تخت و زل زدم به پنجره ... دستی به سرم کشیدم ... خم شدم و آرنجم رو پایه دست هام کردم ... و برای لحظاتی گرفتم شون توی صورتم ...
ـ هنوز وقت عقب نشینی نشده ... یادته قبل از اومدن فشار بدتری روت بود؟ ... فوقش برمی گردی سر خونه اول ...
و از جا بلند شدم ...
این بار، از اول، با دقت بیشتری ... و این بار، کل احادیث و جواب هایی رو که مرتضی نوشته بود ...
از نگاه قبلی ... فقط سه سخن آخر مونده بود ...
ـ پیامبر: همّت مؤمن در نماز و روزه و عبادت است و همّت منافق در خوردن و نوشیدن؛ مانند حیوانات.
ـ امام علی: روزه قلب از فکر در گناهان ، برتر از روزه شکم از طعام است.
ـ حضرت فاطمه زهرا: روزه دارى که زبان و گوش و چشم و جوارح خود را حفظ نکرده روزه اش به چه کارش خواهد آمد.
ناخودآگاه یه قدم رفتم عقب ...
همه چیز مقابل چشم هام جواب پیدا کرد ... کل نقاط گمشده ذهنیم همین سه حدیث آخر بود ... تمام جواب ها در یه قدمی من بود و شیطان تا آخرین لحظه سعی کرد چشمم رو به روی اونها ببنده ...
ذهنم روشن شده بود ... مثل کوری که ناگهان داشت عظمت دنیا رو از بالا با چشم هاش می دید ... هر لحظه که می گذشت جواب های بیشتری بین سرم شکل می گرفت ... و مغزی که بین جمجمه خشک می شد ... داشت چیزهایی رو پردازش می کرد که ورای باور خودم بود ...
تمام داده ها و کدهای دریافتی اون دو روز ... با سه حدیث آخر تمام شد ... و حالا مغزم می تونست کل شون رو یکجا ببینه ...
رفتم جلو و دستم رو قائم گذاشتم روی پنجره ... و دوباره محو اون احادیث شدم ...
ـ روزه یعنی باید از هر چیزی که مانع از رسیدن تو به خدا میشه پرهیز کنی ... هر چیزی که به بعد حیوانی مربوط میشه باید کنترل بشه و در حداقل قرار بگیره ... تا بعد سوم فرصت غلبه بر بعد مشترک حیوانی وجود انسان رو پیدا کنه ...
غلبه بر بعد حیوانی یعنی پردازشگر مغز به جای بعد مادی و حیوانی وجود انسان میره سراغ بعد سوم ... ظرفیت و روح ...
یعنی در این ماه، مسلمان ها به فرمان خدا مجبور میشن ... یه ماه به صورت تمرینی ... کارهایی رو انجام بدن ... کارهایی رو کنار بگذارن ... و کارهایی رو کنترل کنن که در نتیجه باعث غلبه بعد سوم بر بعد حیوانی و کاهش نقطه ضعف اونها در برابر شیطان میشه ...
پس از این جهته که میگن شیطان در رمضان به بند کشیده میشه ... چون راه ورودش و ارسال داده اش به انسان بسته میشه ... و انسانی که این مدت بعد سومش رو تقویت کرده ... این ظرفیت رو در وجودش ایجاد کرده که به سمت خلیفه خدا شدن و تسخیر عالم روح و ماده حرکت کنه ...
هر چقدر این غلبه و تمرین یه ماهه قوی تر باشه ... این تاثیر در طول سال، بیشتر از قبل می تونه پایداری خودش رو حفظ کنه ... و هر چقدر این پایداری قوی تر و ادامه دار تر ... غلبه و قدرت یافتن بعد سوم بیشتر ... یعنی دیگه این بعد مادی و حیوانی نیست که شخصیت انسان رو کنترل می کنه ... این بعد سوم و قدرت فکر و اراده خود فرد هست که زندگیش رو دست می گیره ... به خاطر همین هم هست که اسلام اینقدر اصرار داره افراد در طول سال هم روزه بگیرن ... چون روزه فقط نخوردن نیست ... روزه یعنی ایستادن در مقابل همه موانع ...
❣ @Mattla_eshgh
#قسمت آخر
🍃ـ و کسی که از عمد روزه خواری می کنه ... یعنی کسیه که از عمد بعد مادی رو انتخاب می کنه ... و با اختیار، بخش های شرطی شده شیطان رو انتخاب می کنه و بهش اجازه ورود میده ... برای همین هم شکستن شرط ها و پایه ریزی های شیطان واسش سخت تره ... چون حرکتش آگاهانه است ... خودش به صورت کاملا آگاهانه بعد اول و دوم وجودش رو یکی کرده ... که مثل ساختن یه بزرگراه عریض و عالی برای عبور و مرور داده های شیطانه ...
شراب هم همین طور ... کسی که اون رو می خوره چون آگاهانه خلاف فرمان خدا عمل کرده ... وقتی روزه بگیره ... روزه فقط می تونه تاثیر مخرب عمل گذشته اون رو برطرف کنه ... که اونم بستگی به این داره که شخص با رفتار اشتباه و آگاهانه اش چقدر از بعد سومش رو نابود کرده باشه ...
واسه همینه که روزه اش پذیرفته نمیشه ... این پذیرش یعنی اجازه ورود به بعد سوم ... خودش این پذیرش و اجازه نامه رو نابود کرده ... و ظرفیت فعال کردن این بعد رو از خودش گرفته ... عملا همه چیز و تمام عواقب بعدیش انتخاب خود انسانه ...
خدا رحمت خاص خودش رو توی این ماه می فرسته ...
چون انسان بدون هدایت خاص، قدرت درک این بعد رو نداره ... انسان رو مجبور می کنه خودش رو برای 11 ماه بعد واکسینه کنه ... مثل سرپرستی که به زور بچه رو واکسینه می کنه ... چون اگه به زور این واکسینه شدن انجام نشه ... ممکنه تا زمانی که اون اینقدر بزرگ بشه که قدرت درک پیدا کنه ... دیگه خیلی دیر شده باشه ...
خدا انسان رو در این اجبار قرار میده ... و از طرفی تمام منافع و چیزهایی رو که می تونه اونها رو تشویق کنه رو توی این ماه قرار میده ... مثل بچه ای که بهش قول میدن اگه درس هاش رو خوب بخونه براش چیزی بخرن ...
خدا هم این ماه رو فقط برای خودش قرار میده ... چون فقط بعد سوم هست که می تونه انسان رو جانشین خدا کنه ... پس تمام تشویق ها رو مثل بخشش ... رحمت و مغفرت ... عنایت ... استجابت دعا ... در این ماه قرار میده ...
و چون فرد غیر از تشویق ها و پاداش هایی که می گیره .... بعد سومش رو فعال کرده ... با ارتقای قدرت اون، در جایگاهی ورای ملائک قرار گرفته ... پس حقیقتا به بخشش و استجابت نزدیک تره ... چون فاصله اش تا خدا کمتر شده ... بالاتر از ملائک ... دیگه کسی برای دریافت پاسخ، نیازی به واسطه نداره ...
عملا خدا زمینه عروج و معراج انسان رو مهیا می کنه ... و کسی که به این عظمت پشت کنه ... خودش، حکم نابودی خودش رو امضا کرده ... و این معنای رقم زدن سرنوشت یک ساله است ...
خدا راست گفته ... توی رمضان، سرنوشت یک ساله انسان رقم می خوره ... اما سرنوشتی که خودت تصمیم می گیری چطور رقم بخوره ... و همه چیز به این بستگی داره ... چقدر در این تمرین یک ماهه موفق عمل می کنی؟ ... فقط از خوردن و آشامیدن اجتناب می کنی؟ ... یا دقیقا براساس سیره عملی ای که اسلام مقابلت گذاشته عمل می کنی؟ ... هر چقدر راه شیطان رو محکم تر ببندی و از این فرصت برای آزاد شدن ظرفیت بهتر استفاده کنی ... سرنوشت درست تری رو می تونی رقم بزنی ... و مسیر شیطان رو برای 11 ماه دیگه محکم تر ببندی ...
با اصلاح عملی خودت مورد غفران و بخشش قرار می گیری ... و با رفتار اصلاح شده، در آینده به جای انتخاب های شرطی و آلوده به افکار شیطانی ... انتخاب هایی با بعد روحی و الهی انجام میدی ... در نتیجه از آتش جهنم هم نجات پیدا می کنی ... و بقیه اش رو هم خدا کمکت می کنه و می بخشه ... چون خودش گفته رحمت من بر عذابم غلبه داره ... تو حرکت می کنی ... اون کمکت می کنه ... و نقصت رو هم می پوشونه ...
چند قدم رفتم عقب ... نفس عمیقی کشیدم و چشم هام رو بستم ... شادی عجیبی بند بند سلول های وجودم رو پر کرده بود و آرامشی که تا اون لحظه نظیرش رو احساس نکرده بودم ... چشم هام رو که باز کردم، هنوز تصویر و منظره زیبای حرم، در برابر وسعت دیدگان من بود ... چشم هایی که تازه داشت، حقیقت دیدن رو درک می کرد ...
ـ تو صدای من رو شنیدی ...
و اشک بی اختیار در برابر پرده نازک دیده من نقش بست ... حس و اشکی که جنس ناشناخته اش، مولود تازه وارد زندگی من می شد ...
ـ به خدای کعبه قسم می خورم ... خدایی هست و اون خدای یگانه شماست ...
به خدای کعبه قسم می خورم ... محمد، فرستاده و بنده برگزیده و زنده اوست ...
و به خدای کعبه قسم می خورم ... شما، اولی الامر و جانشینان خدا در زمین هستید ... و برای شما، مرگ مفهومی نداره ...
من شما رو باور کردم ... به شما ایمان آوردم ... اطاعت از فرمان شما رو می پذیرم ... و هرگز از اطاعت شما دست برنمی دارم ...
پایان
❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
🔴دیوار نگاره جدید میدان ولیعصر که به مناسبت روز مادر نصب شده خیلی به اصلاحطلبان فشار آورده که چرا ا
پستهای پنجشنبه(حجاب وعفاف)👆
پستهای روز شنبه (امام زمان (عج) و ظهور👇
همیشه یادت باشه
اگر کشتی انقلاب از طوفان حوادث و فتنه ها عبور می کنه
وقتی همه مردم به خواب می روند یک ناخدا بیدار است...
خدایا به حق اون پهلوی شکسته ناخدای شجاع این کشتی را حفظ کن...
❣ @Mattla_eshgh
هدایت شده از سنگرشهدا
💢 برای کاهش #اختلاس و #فساد توی نظام بانکی چه راهی هست؟
✅ طبیعتا هر یک از ما دوست داریم که فساد و اختلاس کمتری توی #بانک ها باشه و در نتیجه مشکلات اقتصادی کشور کمتر بشه.
🔹راه های مختلفی برای این موضوع هست. اما بهترین و موثرترین راه اینه که
✅ مردم پولاشون رو توی بانکا نذارن.
✔️ بجاش پول هاشون رو توی یه #قرض_الحسنه_خانوادگی و فامیلی یا قرض الحسنه محلشون بذارن.
🔹البته برای انتقال وجوه و برخی جاها چاره ای نیست اما تا اوجا که میشه سپرده نکنن.
🔸وقتی دیگه مردم پولی توی بانکا نذارن طبیعتا دیگه اختلاسی هم پیش نمیاد.☺️
حتی اگه بازم نمیخواید باهاش کار کنید، طلا بخرید و نگهداری کنید. این خیلی بهتر از گذاشتن پول توی بانک هاست.
💢 هرجایی که #ثروت زیادی جمع بشه حتما فساد هم خودبخود به وجود میاد.
✅ حتما پولتون رو از بانک ها بیرون بکشید و #کار_اقتصادی کنید.
🔹این کاری هست که تک تک منو شما میتونیم انجام بدیم و کاری به #دولت نداره!😊
💢 پولایی که مردم توی بانک ها میذارن چی میشه؟
🚫 اکثرش خرج ساختن ساختمان های میلیاردی و شیک در بهترین جاهای شهرها میشه و وام دادن به مفسدین اقتصادی و کارمندای خود بانک ها!
⭕️ آیا واقعا ما اینو میخواستیم؟
که همون پولا رو با بهره های بالا به خودمون وام بدن و زیر بار وام های سنگین کمرمون خم بشه؟😒
✅ عزیز دلم، شروع #اقتصاد_مقاومتی خارج کردن پول ها از بانک هاست و قرار دادنشون در خدمت تولید و خدمات.
⭕️ به امید دولت نشینیم که هیچ کاری برامون نخواهد کرد...
✔️ همگی با هم شروع کنیم. یاعلی...
📢 این پیام رو در حد توان منتشر کنید.
#کمک_به_اقتصاد_مقاومتی
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
#درد_دل_و_کار_مهدوی 67
🎼 استاد عبادی
🤔چطوری با امام زمان درد دل کنیم؟
چه کارهایی باعث خوشحالی😍 امام زمان عج میشه⁉️
________________
@marefatemahdavi
❣ @Mattla_eshgh
🌸🍃 حداقل کارهای یک #منتظر :
💚 خواندن دعای سلامتی حضرت امام زمان (عج) در قنوت نمازها
💚دادن صدقه روزانه به نیت سلامتی حضرت
💚خواندن سه بار سوره توحید هدیه به حضرت بعد از هرنماز
❣ @Mattla_eshgh
توضیح: داستانی که در پیش رو دارید واقعی است. نویسنده شخصا با شخصیت اصلی داستان مصاحبه کرده و داستان را به شیوۀ رمان به رشتۀ تحریر در آورده است.
نویسنده ی داستان به جمع شهدا پیوستند ، ایشان جزو شهدای مدافع حرم هستند
فاتحه ای نثارروح بزرگوار شهید عزیز عطابفرمایین
توضیح نویسنده:
این داستان و رخدادهای آن براساس حقیقت و واقعیت می باشند … و بنده هیچ گونه مسئولیت و تاثیری در این وقایع نداشته … و نقشی جز روایتگری آنها ندارم …با تشکر و احترام
#سید_طاها_ایمانی
#تمام_زندگی_من
#قسمت ۱
حتی وقتی مشروب نمی خوردم بیدار شدن با سردرد و سرگیجه برام عادی شده بود ... کم کم حس می کردم درس ها رو هم درست متوجه نمیشم ... و ...
هر دفعه یه بهانه برای این علائم پیدا می کردم ...ولی فکرش رو نمی کردم بدترین خبر زندگیم منتظرم باشه ...
بالاخره رفتم دکتر ... بعد از کلی آزمایش و جلسات پزشکی... توی چشمم نگاه کرد و گفت ...
- متاسفیم خانم کوتزینگه ... شما زمان زیادی زنده نمی مونید ... با توجه به شرایط و موقعیت این تومور ... در صد موفقیت عمل خیلی پایینه و شما از عمل زنده برنمی گردید ... همین که سرتون رو ...
مغزم هنگ کرده بود ... دیگه کار نمی کرد ... دنیا مثل چرخ و فلک دور سرم می چرخید ...
- خدایا! من فقط 21 سالمه ... چطور چنین چیزی ممکنه؟... فقط چند ماه؟ ... فقط چند ماه دیگه زنده ام!! ...
حالم خیلی خراب بود ... برگشتم خونه ... بدون اینکه چیزی بگم دویدم توی اتاق و در رو قفل کردم ... خودم رو پرت کردم توی تخت ... فقط گریه می کردم ... دلم نمی خواست احدی رو ببینم ... هیچ کسی رو ...
یکشنبه رفتم کلیسا ... حتی فکر مرگ و تابوت هم من رو تا سر حد مرگ پیش می برد ... هفته ها به خدا التماس کردم ... نذر کردم ... اما نذرها و التماس های من هیچ فایده ای نداشت ... نا امید و سرگشته، اونقدر بهم ریخته بودم که دیگه کنترل هیچ کدوم از رفتارهام دست خودم نبود ... و پدر و مادرم آشفته و گرفته ... چون علت این همه درد و ناراحتی رو نمی دونستن ...
خدا صدای من رو نمی شنید ...
❣ @Mattla_eshgh
📌تمام زندگی من
#قسمت دو : مسیحی یا یهودی
🍃یه هفته دیگه هم به همین منوال گذشت ... به خودم گفتم...
- تو یه احمقی آنیتا ... مگه چقدر از عمرت باقی مونده که اون رو هم داری با ناله و گریه هدر میدی؟ ... به جای اینکه دائم به مرگ فکر می کنی، این روزهای باقی مونده رو خوش باش ...
همین کار رو هم کردم ... درس و دانشگاه رو کنار گذاشتم ... یه لیست درست کردم از تمام کارهایی که دوست داشتم انجام شون بدم ... و شروع کردم به انجام دادن شون ... دائم توی پارتی و مهمونی بودم ... بدون توجه به حرف دکترها، هر چیزی رو که ازش منع شده بودم؛ می خوردم ... انگار می خواستم از خودم و خدا انتقام بگیرم ... از دنیا و همه چیز متنفر بودم ... دیگه به هیچی ایمان نداشتم ...
اون شب توی پارتی حالم خیلی بد شد ... سرگیجه و سردردم وحشتناک شده بود ... دیگه حتی نمی تونستم روی یه خط راست راه برم ... سر و صدا و موسیقی مثل یه همهمه گنگ و مبهم توی سرم می پیچید ... دیگه نفهمیدم چی شد ...
چشم باز کردم دیدم توی اورژانس بیمارستانم ... سرم درد می کرد و هنوز گیج بودم ... دکتر اومد بالای سرم و شروع به سوال پرسیدن کرد ... حوصله هیچ کس رو نداشتم ... بالاخره تموم شد و پرستار پرده رو کنار زد ...
تخت کنار من، یه زن جوان محجبه بود ... اول فکر کردم یه راهبه است اما حامله بود ... تعجب کردم ... با خودم گفتم شاید یهودیه ... اما روبند نداشت و لباس و مقنعه اش هم مشکی نبود ... من هرگز، قبل از این، یه مسلمان رو از نزدیک ندیده بودم ...
❣ @Mattla_eshgh