🔴 نکته
🔻 وقتی به سیرِ حرکتِ رسانه ای کشور در دو ماهه گذشته نگاه میکنیم، در می یابیم که با یک #کلان_پروژه روبرو هستیم. کلان پروژه ای که هدفش نفرت آفرینی و بی اعتماد سازی نسبت به مسئولین نظام و شخصیت های انقلابی و پمپاژ عصبانیت در افکار عمومی است.
🔹 چرا نفرت آفرینی و عصبیت در افکار عمومی رو دنبال میکنند؟!!!
🔸 معمولا نفرت آفرینی و خشم پیش درآمد ایجاد آشوب های اجتماعی هست. اگر به موقع اقدام مناسبی در جهت مقابله با این موج رسانه ایِ منفی انجام ندهیم باید رد بهار و تابستان منتظر حوادثی از جنس تحرکات پائیز 1401 باشیم.
سید احمد رضوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرمانروای دلبر 😍
جانم به فدایت ای عشق...♥️
بهم نگاه میکنه ، لباشو تکون میده پچ پچ میکنه ، مثلا داره ذکر میکنه 😁
خیلی بامزه ست رفتارش
حرکات منو تقلید میکنه ، سجده برم ، رکوع برم
اونم انجام میده
مطلع عشق
زمانی که مشغول نمازم میاد یه نگاه بهم میندازه ، (تو جانمازم دو تا مهر دارم ) یه مهر میذاره واسه من
اینجا بین دو نماز بودم ، گفتم یه عکس هم بگیرم ، یادگاری😊
من معتقدم ، نباید خاطره و حس بد نسبت به اعمال دینی تو ذهن بچه ها بوجود بیاد
من حتی با چادر نمازم ، با برادر زادم بازی میکنم
خیلی دوست داره اون بازی رو ، اینقدر ذوق میکنه که نگو ☺️
دوست دارم حس خوبی نسبت به نماز داشته باشه وهر چیزی که مرتبطه با نماز
چندین سال پیش ، یه بار رفته بودیم نماز جمعه
( قدیما زیاد میرفتیم نماز جمعه ، الان چطور بشه مراسمی باشه بریم ، ولی روز قدس میریم 😅🙈)
خواهرم ۸، ۹ ساله اینا بود ، من نوجوون بودم
تو صف نشسته بودیم ، یه خانومی کنار ما نشست
بزور خودشو جا داد 😒 خیلی شلوغ بود
خانومه گیر داده بود که این بچه (منظورش خواهرم بود) نماز بلد نیست ، نماز جماعتو خراب میکنه
از اینجا بره ، تو صف نباشه
من ناراحت شدم ، با خانومه صحبت کردم ، گفتم خواهرم نماز بلده بخونه ، همینجا باید بشینه
براش شروع کردم به سخنرانی ( نوجوون بودم دیگه ، نوجوونی هم عالمی داره 😅
خدایا منو ببخش جلو بزرگتر ادعای فضل کردم و نصیحتش کردم
نوجوون بودم و جاهل😢 )
گفتم خانوم شما با این رفتارتون باعث میشین خاطره ی بد تو ذهن بچه بمونه و اینحرفا ...
مطلع عشق
چندین سال پیش ، یه بار رفته بودیم نماز جمعه ( قدیما زیاد میرفتیم نماز جمعه ، الان چطور بشه مراسمی
ولی هنوز تو ذهن خواهرم هست و میگه تو از من دفاع کردی
😊
خیلی چیزایی که برای من و شمای بزرگتر بی اهمیت وعادیه ، برای بچه ها مهمه و تو ذهنشون میمونه
تلاش کنیم خاطره های خوب تو ذهنشون ثبت کنیم☺️
مطلع عشق
سوار ماشین شدم و سلام کردم. جوابم رو داد و رو به من گفت : - در داشبورد رو باز کن. شانس آوردیم مام
📚 #کاردینال
📖 #قسمت_سی_و_هفتم
✍ #م_علیپور
خاله زری با لبخند خانم مقدم رو توی آغوشش گرفت و فشارش داد و بوسیدش.
بعد رو به من کرد و گفت :
- آخ که نمیدونی چقدر خوشحالم کهمی بینمت پسر ...
تو کوه خیر بودی وقتی وارد این خونه شدی!
باورم نمیشه بعد از این همه سال خواهرم و بچه هاش به خونه م اومدن.
لبخند تلخی زدم و سلام علیک کردم.
آقای مقدم با عمو عماد دست داد.
خاله زری با لبخند گفت :
- خوبه خوبه شما هم! مثلاً بعد این همه سال آشتی کردین ...
یه کم با هم صمیمی باشین دیگه!
عمو عماد مثلاً از روی اجبار و ناچاراً آقای مقدم رو بغل کرد و روبوسی کردن.
توی دلم به شیطون لعنت فرستادم و با خودم فکر کردم :
- از دست تو شهریار که اگه اون سرور لعنتی رو باز نمیکردی الان با خیال راحت نشسته بودم و با خودم فکر میکردم که سبب آشتی این دو خانواده منم
و چه بسا بادی به غبغب مینداختم و خوشحال بودم!
نه مثه الان که با دیدن اداهای آقای مقدم و عمو عماد حس میکنم دارن تا خِرتناق سر همه مون رو شیره میمالن!
با صدای خاله زری که چایی رو جلوم گذاشت به خودم اومدم که گفت :
- دوماد جان چاییت رو بخور یخ کرد!
آروم چایی رو به لبم نزدیک کردن و تشکر زیر لبی گفتم.
خونه ی عمو عماد گرچه در حد و اندازه ی باغ اشرافی آقای مقدم نبود، اما در تجمل چیزی از اون کم نداشت.
عمو عماد که با لباس خونگی و بدون لباس نظامی شکم گنده ش رو به نمایش گذاشته بود به شدت احساس آرامش و راحتی میکرد.
رو به هادی که با اون کت و شلوار اداری خیلی جدی به نظر می اومد نگاهی کرد و گفت :
- نمیدونم برای چی بابات تو رو وارد این خِفَت و خاری کرد؟
اصلاً برای چی این بچه رو فرستادی اطلاعاتی بشه؟!
کم تو زندگی مون سَرَک میکشیدن این جماعت بیکار؟
حالا باید از این جوجه فکلی بترسیم.
آقای مقدم با نیشخند گفت :
- مگه چی تو زندگیت هست که میترسی؟
من که هر چی دارم رو و اعیانه!
هیچ ترسی هم از کسی ندارم ...
از خدامه که دوماد و دخترمم اطلاعاتی باشن.
البته برای امیرجان برنامه های دیگه ای دارم.
این پسر نخبه ست حیفه که بفرستیم کار اداری انجام بده ...
اینا رو باید فرستاد که دانشمند هسته ای بشن.
یادته که؟ امیر فیزیک هسته ای میخونه!
عمو عماد پاهاش چاقش رو روی هم انداخت و گفت :
- دانشمند هسته ای بشه که به کشتنش بدی و دخترت رو بیوه کنی؟
این همه دانشمند تحویل این کشور بی صاحاب دادیم بسه ...!
بزارین همین چند تا جوون رو هم برای ما بزارن.
آقای مقدم چایی خوشرنگش رو برداشت و گفت :
- آخرای خدمتته دیگه داری افسار پاره میکنی ها ...
لازمه بگیم آقا هادی یه کم به سمت گونی رهنمودت کنه! ...
هر دو به شدت خندیدن.
عمو عماد رو به هادی گفت :
- حالا جدی جدی این قضیه ی گونی راسته یا نه؟
یه عمره ما همه ش ملت رو ترسوندیم که دست از پا خطا کنید میگیم بچه های بالا بیان تو گونی شما رو ببرن!
شما که الان جزو بچه های بالایی جواب بده.
هادی تک سرفه ای زد و با خنده گفت :
- والا ما هنوز به مراحل بالا نرسیدیم
اگر گونی هم در کار باشه برای بچه های مخفیه که ما سعادت دیدارشون رو نداشتیم تا حالا!
عمو عماد رو به آقای مقدم گفت :
- پس چیه همه ش گوشه کنار میگن این مقدم وزیر بعدی میشه؟
جدیداً هم این وزیر ننه مرده رو استیضاح کردین دیگه!
راستش رو بگو میخواستی خودت جاش بشینی مگه نه؟!
باز هم هر سه خندیدن
و من که به دور از جماعت نسوان، وسط این سه نفر افتاده بودم و نمیدونستم چه واکنشی نشون بدم.
آقای مقدم جواب داد :
- من که کاره ای نبودم اخوی!
این وزیر جدید کله ش پر از باد بود ...
فکر کرده بود چهارتا شعار پرطمطراق بده همه چی حلللله ...!
بابا از دست رئیس جمهور مملکت هم کاری بر نمیاد.
ندیدی جلوی دوربین گفت ماشین ها گرون نمیشن.
فردا خودرو سازها ماشین هاشون رو چند برابر به فروش قطره چکانی گذاشتن.
فهمیدی چی شد؟
یعنی آقای رئیس جمهور ... حرفت زررررشک!
مهم اینه که ما هر چی بگیم همونه ...!
هادی وسط حرف پدرش پرید و گفت :
- فعلاً هیچکس نمیتونه جلوی مافیای خودرو وایسه.
خود رئیس جمهور هم متوجه شد که لج و لجبازی چاره نیست و داره زیرساخت ها رو اصلاح میکنه!
اگه قوانین درست بشن نمیتونن انقدر بتازونن.
عمو عماد دستش رو به سمت آقای مقدم دراز کرد و گفت :
- این قوانین رو بابای خودت نوشتن پسرجون!
آقای مقدم جواب داد :
- ای بابا من یه کمیسیون دیگه هستم، اینا به من ربطی نداره!
ضمناً هر اتفاق مثبتی هم اگه بخواد بیفته چند تا از آقا زاده ها رو توی ارگان های نیمه دولتی استخدام میکنن تا زبون پدراشون توی مجلس بسته بمونه!
تا بوده همین بوده و هست.
کل دنیا هم همینه ...
منتها اونا یه چیزی به اسم شفافیت دارن که برای ما قفله!
برای همین تا چیزی شفاف نباشه همگی میتازونن و رشوه میگیرن و رشوه میخورن و هیچ کاری هم نمیکنن.
👇
عمو عماد با نیشخند گفت :
- پَ چرا تصویب نمیکنید این شفافیت کوفتی رو؟
خلق الله خودشون رو کشتن از بس که نشستن و توییت زدن و هشتگ #شفافیت رو بالا آوردن!
بابا لامصب ها شما مگه قبل انتخابات قول ندادین؟
آقای مقدم چایی دومش رو با شیرینی ناپلئونی بالا داد و گفت :
- اونایی نمیخوان تصویب بشه که میخوان زیرآبی برن، حالا یا دنبال پول و پله و ملک و خونه و ماشینن ...
یا برای بچه هاشون اقامت میخوان و بالاخره باید زیر بلیط چند نفر برن تا جاده شون صاف و صوف بشه دیگه ...؟
خداروشکر که ما نه پول و پله شون رو میخوایم
نه اقامت و گرین کارت شون رو!
عمو عماد دستش رو بالا برد و به حالت استهزا گفت :
- مجری با شرافت ... حمایت حمایت!
مقدم جان من که میدونم تو تشنه ی خدمتی!
اما بیا و اینبار هادی رو جای خودت بفرست!
بزار یه کم بچه خدمت کنه!
آقای مقدم نگاه خریداری به هادی انداخت و گفت :
- همینطوری الکی نمیشه که!
زیرساخت لازم داره! اولاً که باید سری تو سرا در بیاره که اینم مستلزم شغل خوبه که به حمدخدا جور شد.
بعدش باید به همسر خوب و خانواده دار براش پیدا کنیم.
یه چندسالی خودش رو نشون بده قضیه حلّللله ...
اتفاقاً خودمم بدم نمیاد دیگه کنار بکشم.
راستش دیگه توان سابق رو ندارم.
یه کم کار عقب افتاده دارم که باید به سرانجام برسونم.
راستی نگفتی پسرات کجان؟
عمو عماد نگاهی به میز در حال چیدن انداخت و گفت :
- آرمین و نامزدش که مسافرتن و بعد از تعطیلات برمیگردن تا ان شاالله یه مراسم براشون بگیریم و برن سر خونه زندگی شون.
آرتین هم این روزا خیلی سرش شلوغه و مشغول ساخت یه فیلم کوتاهه.
گفت اگر بتونه خودش رو میرسونه!
ولی کار و بار این هنرمندا رو که میدونید هیچ معلوم نیست!
بفرمایید شام از دهن میفته ...
حیفه که این همه غذای خوشمزه و گرم رو چشم انتظار بزاریم.
به سمت میز رفتیم
خاله زری به سرعت دست خانم مقدم رو گرفت و کنار من نشوند.
تلاشم رو کردم که رسم ادب رو به جا بیارم و مثل مواقعی که بابا کنار مامان سر سفره می نشست،
اولاً برای خانم غذا بکشم و هواش رو داشته باشم.
مشغول خوردن بودیم که صدای در اومد.
خاله زری با عجله سمت آشپزخونه رفت و گفت :
- ای وای آرتین هم اومد. زود چایی رو براش گرم کنم.
هنوز صحبت هاش تمومنشده بود که در ورودی باز شد.
پسر جوونی که ظاهر امروزی و تیپ هنری داشت وارد شد.
به سمت ما اومد و سلام علیک کرد.
آقای مقدم با لبخند باهاش دست داد و گفت :
- ستاره ی سهیل شدی ... بیا که معلومه مادر زنت خیلی دوستت داره و به موقع اومدی.
آرتین کت بلندش رو روی صندلی گذاشت و با یه حرکت نمایشی که شبیه رفتار آلپاچینو بود نشست و گفت :
- آره مطمئنم که مادر زنم خیییلی دوستم داره!
صدای جمعیت حاضر به هوا رفت و گفتن :
- به به پس بگو که آقا عاشق شده که آفتابی نمیشه.
مهری خانم با لبخند گفت :
- کیه اون عروس خوشبخت که میخواد زن همچین هنرمندی بشه ... ؟
آرتین غذاش رو پس زد و از روی صندلی نیم خیز شد و گفت :
- اتفاقاً الان بهترین موقع هست که بگم من میخوام ازدواج کنم.
و عروس هم کسیه که همه تون میشناسید و دوسش دارین!
وقتشه که این روزای مخفی کاری برای همیشه تموم بشه ...
همه قاشق چنگال هاشون رو زمین گذاشتن و به آرتین زل زدن.
آرتین از روی صندلی پاشد و به سمت خروجی رفت و در رو باز کرد!
و رو به ما گفت :
- من میخوام با حوراء ازدواج کنم.
سکوت مرگ باری سالن رو گرفت.
صدای افتادن و شکستن لیوان سکوت رو به هم زد.
مهری خانم به صورتش کوبید و با ناله گفت :
- خدا مرگم بده ...!
در ورودی باز شد و دختر بی حجابی که موهای بلوندی داشت با خجالت وارد شد.
خاله زری از جاش پاشد و گفت :
- حوراء دیگه کیه؟!
خانم مقدم یهو از جاش پاشد و با ناباوری و گریه داد زد :
- حامد؟ حامد ... خودتی؟!
ادامه دارد ...
#م_علیپور
🍃شبها که سکوت است و سکوت است و سیاهی
آوای تو میخواندم از لایتناهی
آوای تو میآردم از شوق به پرواز
شبها که سکوت است و سکوت است و سیاهی
امواج نوای تو به من میرسد از دور
دریایی و من تشنه مهر تو چو ماهی
وین شعله که با هر نفسم میجهد از جان
خوش میدهد از گرمی این شوق گواهی
دیدار تو گر صبح ابد هم دهدم دست
من سرخوشم از لذت این چشم به راهی
ای عشق تو را دارم و دارای جهانم
همواره تویی هر چه تو گویی و تو خواهی
فریدون مشیری
🍃 زمین از دلبران خالیست یا من چشم و دل سیرم
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
فاضل نظری
🍃برای تو، برای چشم هایت، برای من، برای دردهایم
برای ما، برای این همه تنهایی
ای کاش خدا کاری کند
احمد شاملو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوب تو نقش شون فرو رفتن 😂😂
هدایت شده از Aminikhaah_Media🇱🇧
Mortazaye Mojtaba Haram Amir Al momenin Alayhesalam(1403-01-07) Najaf Ashraf.mp3
16.19M
🔈 #مرتضای_مجتبی
📌 قطرهای از دریای بیکران فضائل امیرالمؤمنین (علیهالسلام)
* اگر جن و انس همه نویسنده و حسابگر شوند، نمیتوانند فضائل امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را حساب کنند! [2:16]
* حضور امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در تشییع جنازه خود! [4:52]
* شبی که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) همزمان مهمان چهل نفر بودند! [7:46]
* به لکنت افتادن امام مجتبی (علیهالسلام) به خاطر درک عظمت امیرالمؤمنین (علیهالسلام)! [9:17]
* ۲۳ سال سکوت و علمآموزی از محضر پیامبر اکرم (صلاللهعلیهوآله) [12:11]
* تنها جملهای که امام مجتبی (علیهالسلام) در تنها خطبه خود در زمان حیات امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمود [12:59]
⚜ امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بابی است که هر که به آن رسید ایمان دارد و هر که از آن خارج شود کافر است [16:30]
* خواب امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در سحر ۱۹ ماه مبارک؛ خدایا من را از ایشان بگیر و بدتر از من نصیبشان کن! [21:21]
* صوت زیبایی که در شب معراج با پیامبر اکرم (صلاللهعلیهوآله) سخن میگفت [24:23]
* خطبه امام حسن مجتبی (علیهالسلام) در صبح شهادت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) [25:50]
* هنگامی که کودکان آستین به دهان گرفتند ... [28:51]
📚 معرفی کتاب: مَناقِبُ آلِ أبی طالب،نوشته ابنشهرآشوب
⏰ مدت زمان: ۳۱:۴۷
📆 ۱۴۰۳/۰۱/۰۷
#امیرالمؤمنین_علیهالسلام
#نجف_اشرف
🔔@Aminikhaah_Media
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دستورالعمل در شب قدر یک بار سوره واقعه و یک بار سوره قل هوالله احد و ۷ بار یا الله بگید و دعا کنید
هدایت شده از یوسف ترابی
#باز_نشر
💠 اعمال شب قدر ١٩ ماه مبارک رمضـان
🌙 اين شب با عظمت آغاز شب هاى قدر است، و شب قدر آن شبى است كه در طول سال، شبى به خوبی و فضليت آن يافت نمىشود، و عمل در اين شب از عمل در طول هزار ماه بهتر است، و تقدير امور سال در اين شب صورت میگيرد، و فرشتگان و روح كه اعظم فرشتگان الهى است، در اين شب به اذن پروردگار به زمين فرود میآيند، و به محضر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف مىرسند و آنچه را كه براى هر فرد مقدّر شده بر آن حضرت عرضه میدارند.
🕌 اعمـال شب قـدر بر دو نوع است:
✅ اول : اعمالى است كه در هر سه شب بايد انجام داد، و آن چند عمل است:
1⃣ غسل (مقارن با غروب آفتاب)
2⃣ دو ركعت نماز كه در هر ركعت پس از سوره «حمد» ، هفت مرتبه «توحيد» خوانده، و پس از فراغت از نماز هفتاد مرتبه بگويد:«أَسْتَغْفِرُ اللّه وَ أَتوبُ الَيْهِ».
در روايت نبوى است كه از جاى برنخيزد تا خدا او و پدر و مادرش را بيامرزد.
3⃣ قرآن بر سر گرفتن
4⃣ ده مرتبه چهارده معصوم را صدازدن
5⃣ زیارت امام حسین علیه السلام
6⃣ احیا و شب زنده داری
7⃣ صد ركعت نماز كه فضليت بسيار دارد و بهتر آن است كه در هر ركعت پس از سوره «حمد» ، ده مرتبه «توحيد» خوانده شود.
8⃣ قرائت دعای جوشن كبير
9⃣ خواندن دعای " اَللّهُمَّ اِنّي اَمْسَيْتُ لَكَ عَبْداً داخِراً ... "
✅ دوم: اعمال مخصوص هر یک از اين شبها است.
🔻اعمال شب نوزدهم ماه مبارک رمضان
1⃣ گفتن صد مرتبه
«أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ رَبِّي وَ أَتُوبُ إِلَيْهِ»
2⃣ گفتن صد مرتبه
«اللَّهُمَّ الْعَنْ قَتَلَةَ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ»
3⃣ خواندن دعاى "یا ذَالَّذی کانَ..."
4⃣ خواندن دعای "اللَّهُمَّ اجْعَلْ فِيمَا تَقْضِي وَ تُقَدِّرُ ..."
📚 برای خواندن ادعیهی ذکر شده به کتاب مفاتیح الجنان مراجعه شود
#ماه_رمضان #شب_قدر
✅@Aminikhaah
هدایت شده از Aminikhaah🇱🇧
﷽
توسلهای کوچک و عنایتهای بزرگ؛
🔰 در این ماه مبارک، از توسلات غافل نشویم، وقتی با لب تشنه رقیق و شکسته میشویم، از توسل به اباعبدالله الحسین علیه السلام غفلت نکنیم.
✍🏻 از توسل به بقیه الله اعظم ارواحنافداه و خصوصا توجه به مقام مولا علی علیه السلام غافل نشویم که "ذکر علیُُ عباده".
✍🏻 انسان حیرت میکند که دست این ابر مرد چهقدر باز و بخشنده است و آنقدر توجه دارد که سرسوزنی را رها نکند،
و به کمترین توسلات عنایت میکند!
📌 برگرفته از جلسات «شه شناس»
#ماه_رمضان #روزه
✅@Aminikhaah