#بسوزه_پدر_عاشقی 😍😜
#قسمت اول
🔰 مجید و مینا دختر خاله و پسر خاله بودن و چون با مادرهاشون هر روز میرفتن خونه مادر بزرگ از کوچیکی تا الان که 8 سالشون بود باهم بزرگ شدن...
.
💠 خونه مادر بزرگشون یه خونه قدیمی بود با یه حیاط بزرگ و یه حوض فیروزه ای وسط حیاط که دور تا دورش گلدونهای شمعدونی رنگی رنگی چیده شده بود و وگوشه حیاط هم یه گلخونه ی شیشه ای برای زمستون بود ...
.
یه درخت آلوچه هم گوشه حیاط بود که مجید دزدکی ازش بالا میرفت و آلوچه برای مینا میکند و چون خودش دوست نداشت نمیخورد و همه رو میداد به مینا.
مینا هم از سر بچگی هسته ها رو تو حیاط مینداخت و مامان بزرگ فکر میکرد کار مجیده.
مجید خیلی مینا رو دوست داشت و از بچگی بهش احساس مسئولیت میکرد...
مثلا وقتی تو کوچه میرفتن نمیذاشت پسرا مینا رو اذیت کنن😡
یا اگه تو بازی ای مینا رو به خاطر دختر بودن راه نمیدادن مجید هم بازی نمیکرد و میرفتن تو حیاط با مینا لی لی بازی میکردن😊
همیشه وقتی مینا خراب کاری میکرد...مثلا گلدونهای حیاط خونه مامان بزرگ رو میشکست یا توپ رو اشتباهی شوت میکرد تو شیشه ی گلخونه ی گوشه ی حیاط مامان بزرگ و گریه ش میگرفت مجید سریع اشکای مینا رو پاک میکرد و میگفت تو هیچی نگو☺...اونوقت خودش جلو میرفت و به همه میگفت که کار اون بوده که شکسته و گاها کلی هم از مامانش کتک میخورد ولی حس خوبی داشت که نذاشته مینا کتک بخوره....😕
❇️ در مورد خانواده مجید و مینا بگم که پدر و مادر مینا مذهبی بودن ولی مجید خونواده ش آزاد تر بودن ...
یه روز مادر مینا بهش گفت:
دخترم تو دیگه داری به سن بلوغ میرسی....خوب نیست دیگه با مجید بازی کنی و بگردی...باید با دخترهای هم سن و سال خودت بگردی...
مینا هم فردا این حرف رو به مجید رسونده بود...
مجید از شدت ناراحتی چشماش سرخ شده بود ولی نمیخواست جلو مینا گریه کنه...
سرشو انداخت پایین و گفت: یعنی دیگه نمیتونیم باهم فوتبال بازی کنیم؟!
-نه..مامانم گفته از سال دیگه منو کمتر میاره اینجا...شایدم ماهی یه بار...😔
مگه سال دیگه چی میشه مینا؟!
-مامانم گفت به سن تکلیف میرسم 😕
-یعنی چی؟! یعنی تکلیفای مدرسه ت بیشتر میشه؟! خوب میاری اینجا باهم انجام میدیم 😞
-نه...میگفت از سال دیگه مجید بهت نامحرم میشه...
-من؟؟؟ 😯
-آره..
-من که از همه بیشتر مراقبتم 😕
-به مراقبی نیست که😕یه چیزاییه که مامانم میدونه....
⏪ ادامه دارد.......
❣ @Mattla_eshgh
http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
#بسوزه_پدر_عاشقی 😍😜
#قسمت دوم
👈از زبان مجید👇
🔰 تا تولد 9 سالگی مینا این اومدنا به خونه مادربزرگ ادامه داشت و من هرچی به تاریخ تولد مینا نزدیک تر میشدم ناراحتیم بیشتر میشد،
اخه نسبت به مینا حس خاصی داشتم😕
دوست داشتم هیچوقت از دستش ندم
♻️ اون موقع بعد از ظهرها وقتی از دویدن و بازی کردن خسته میشدیم مینشستیم کنار حوض و پاهامون رو تو آب میکردیم و از اینور و اونور برا هم حرف میزدیم...☺
مثل پسرهای دیگه عاشق بزن بزن و و ماشین بازی و این چیزا نبودم و بیشتر دوست داشتم با مینا حرف بزنم و باهم عروسک بازی میکردیم😄
یادمه یه بار افتاده بود و دستش زخم شده بود و من دستش رو بوس کردم تا خوب بشه،آخه هروقت هرجام زخم میشد مامانم بوس میکرد تا خوب بشه😊اما نمیدونم چرا خاله ناراحت شد😞
🌼 چون میدونستم مینا رنگ زرد رو خیلی دوست داره ، منم گلهای زرد حیاط رو یواشکی میکندم و میاوردم به مینا میدادم و اونم میذاشت لای کتابش😊
بماند که مامان بزرگ از دستم ناراحت میشد😕
گذشت و گذشت تا اینکه روز تولد مینا رسید.
من اون روز خیلی ناراحت بودم.
با مامان بیرون رفتیم تا کادو بخرم و به مامان پیشنهاد دادم تا یه لباس زرد برا مینا بخره.
مینا با دیدن لباس خیلی خوشحال شده بود و سریع رفت تو اتاقش و لباس رو پوشید و اومد بیرون😌
تولد تموم شد و مهمونا رفتن😕
مامانم مونده بود تا به خاله تو تمیز کردن خونه کمک کنه...
آروم آروم رفتم تو آشپزخونه
آب دهنم رو قورت دادم و گفتم: -خاله؟!
اما شیر آب باز بود و خاله متوجه صدام نشد
اینبار بلندتر صدا زدم:
-خالههه؟!
-جانم مجید؟!
-ممنونم بابت پذیرایی😊
-خواهش میکنم عزیزم...و خندید و منو بوسید😘
-خاله ؟! یادتونه گفته بودید از 9 سالگی دیگه مینا رو کمتر میارین خونه مامان جون؟😕
-آره عزیزم...چون به سن تکلیف میرسه
-یعنی نباید با من حرف بزنه؟!
-حرف نزدن که نه ولی کلا دیگه با پسرهای نامحرم باید بازی و شوخی نکنه.
-خاله مگه مینا از شما بزرگتر میشه؟!😕
-یعنی چی؟!😯
-چطور شما الان منو بوسیدین اشکال نداره بعد مینا حرف بزنه اشکال داره😕
-عزیییزم 😀..آخه من خاله تم😊محرمتم.بزرگ بشی این چیزا رو میفهمی
-باشه😕راستی خاله؟!
-جانم؟!
-میخواستم بگم مینا رو بازم بیارین خونه عزیز.عوضش من دیگه نمیام😔چون مینا تنها خونه باشه حوصله ش سر میره ولی من خودمو تنهایی یه جوری سرگرم میکنم.
-عزیییزم.باشه قربونت برم 😊
⏪ ادامه دارد.......
❣ @Mattla_eshgh
http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
سلاممم هستی ؟
خوبی؟
نخابیناااا
جک خونمون اومده پایین ، چن تا جک برم بیارم بخونیم
😃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خداقوت مهندس...!
خسته نباشی پهلوان😅😂😅
┄┄┄❅✾❅┄┄┄
ایقـــــــــد دستـــــمو شستـــــم؛ 😨
ڪه ۱۸ و ۸۱ ڪف دســـتم داره پــــاڪـــ میشـــه
ای خیــر نبینی ڪـرونـا
😕🙁😕😫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
راننده و مسافر دوتایی خستهان😂
خسته، می فهمی خسته😒😁
┄┄┄❅✾❅┄┄
ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﺷﯿﺸﻪ ﻫﺎ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ، ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺭﻭﯼ ﺷﯿﺸﻪ ﯼ ﺑﺨﺎﺭ ﮔﺮﻓﺘﻪ
ﻧﻮﺷﺘﻢ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ، ﺁﺭﺍﻡ ﺁﺭﺍﻡ ﮔﺮﯾﺴﺖ ...
ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﻫﻢ ﻧﻮﺷﺘﻢ : ﺩﻭﺳﺘﺖ ﻧﺪﺍﺭﻡ، ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﮔﺮﯾﺴﺖ
ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﻮﺷﺘﻢ : ﺳﻼﻡ، ﺧﻮﺑﯽ ﺷﯿﺸﻪ؟ ﺑﺎﺯ ﮔﺮﯾﺴﺖ
ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﺍﻓﺴﺮﺩﮔﯽ ﺩﺍﺭﻩ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ..😐
لپ تاپم به درجهای از کُندی رسیده که
وقتی دابل کلیک میکنم رو مای کامپیوتر، بعد پنج دقیقه پیغام میده:
داداش کجا رو کلیک کرده بودی؟😂😂
مطلع عشق
کاش ... عیدی مرا نقدی دهند روزیم را ... دیدن مهـ❤️ـدی دهند سلام حضرت دلـ❤️ـبر .... عید میلاد مسع
پستهای روز سه شنبه(امام زمان (عج) و ظهور)👆
روز چهارشنبه(خانواده وازدواج)👇
#عاشقانه 😍
تو را قاب میکنم و میگذارم
روی طاقچه زندگی ام
و اسمت را میگذارم
تمام وجودم...❤️
❣ @Mattla_eshgh
#فوت_فن_خواستگاری
💟موضوع:اعلام خبر نتیجه جلسه
#خواستگاری
#قسمت_دوم
💚دخترخانوما و خانواده محترم 🍂🍂🍂🍂
🔸اگه کسی به شما زنگ زد ودرخواست خواستگاری کرد، #سریع اجازه ندید. اولش از همون پشت تلفن یه سری شرایط کلی پسر رو ازش یا از معرفش بپرسید. بعد به خانواده پسر بگید که چند روز بعد دوباره زنگ بزنن.
🔸یه مقدار اطلاعات #کلی هم ازش بگیرید تا بتونید یه #تحقیق کوچیک انجام بدید.
🔸بعد از تحقیق و صحبت با خود دخترخانوم و پدر محترم، درخصوص اینکه بیان خواستگاری یا نه، تصمیم بگیرید و وقتی که چند روز بعدش زنگ زدن، نتیجه رو بهشون بگید.
🔸پشت تلفن خیلی #سنگین و باوقار صحبت کنید.
🔸دخترخانوما اینو بدونن که حتی اگه کار به جلسه اول یا جلسه معارفه هم کشید، نباید #دلبسته بشن و فقط به تعقل و براساس معیارهاشون رفتار کنن.
🔸هیچ قولی به خواستگار مبنی یر اینکه ما منتظر شما یا نظر شما میمونیم، ندید. این دور از #شأن دختره.
❣ @Mattla_eshgh
🔰ازدواج، همان میکند، که عبادت با انسان میکند!..
❇️با ازدواج، عنوان مرد و زن، به همسر بودن عوض خواهد شد؛
و بعد، به پدر بودن...
✅ این تغییر عنوانها، جهان اخلاقی او را کاملا تغییر میدهد؛
انسان خواسته های خودش را #تقسیم میکند
👈همان کارهایی که عبادت با انسان میکند!
انسان دلش میخواهد در ماه رمضان غذا بخورد؛ امر اقدس الهی این منِ انسان را محدود میکند.
#عاشقانهها
#استادشیروانی
❣ @Mattla_eshgh