eitaa logo
مطلع عشق
278 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2هزار ویدیو
73 فایل
@ad_helma2015 ارتباط با مدیر کانال برنامه کانال : شنبه ، سه شنبه : امام زمان( عج ) و ظهور ومطالب سیاسی یکشنبه ، چهارشنبه : خانواده وازدواج دوشنبه ، پنجشنبه : سواد رسانه داستانهای جذاب هرشب بجز جمعه ها استفاده از مطالب کانال آزاد است (حتی بدون لینک )
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 ؛ 🌅 دم... بازدم... نفس‌هـای گرفته‌ی شهر... دمِ مسیحایی می‌خواهد... اللهـــم عجل لولـیک الفرج 🖼 ‌❣ @Mattla_eshgh
سرهنگ پاسدار فرمانده سپاه فریدونکنار دیروز(دوشنبه) به دیار باقی شتافت امشب شب اول قبر ایشان است ، لطفا درصورت امکان برایشان نمازشب اول قبر بخوانید متشکرم🙏
مطلع عشق
سرهنگ پاسدار #عبدالله_جعفرزاده_فرزند_غلامرضا فرمانده سپاه فریدونکنار دیروز(دوشنبه) به دیار با
ایشان را از نزدیک میشناختم ، واقعا متاسف وناراحت شدم 😭😭 بسیار خوش اخلاق و خوش رفتار و خوش بر خورد بودن و پرکار و پرتلاش از سجایای اخلاقی بسیار بالایی برخوردار بودن لطفا نماز شب اول قبر ، براشون بخونین 🙏 خدا به شما خیر عطا کنه ان شاءالله
مطلع عشق
#بسوزه_پدر_عاشقی 😍😜 قسمت_سی_و_پنجم 🔰 برای اولین میخواست به زینب پیام بده و ازش سئوالی بپرسه، براش
😍😜 سی و ششم -شما لطف دارید...بازم شرمنده...راستش اون موقع براش یه خواستگاری اومده بود که تا پای خرید حلقه هم پیش رفته بودن ولی با اقدام و خواستگاری من ،اون رو رد کردن...ولی بعد این قضیه رفتار دختر خاله م فرق چندانی نکرد با من😕 -خوب این نشون میده که شما گزینه بهتری بودید برای اون خانم...تا حالا با خودش حرف زدید؟ چه جوابی داده بهتون؟ -بله چند بار صحبت کردم😞 -نظرشون رو در مورد خودتون ازش پرسیدین؟چی گفت به شما؟ -راستش نه...بیشتر در مورد چیزای مختلف حرف زدیم -خوب اول باید نظرشون رو بپرسید...ببینید از چه رفتار شما خوشش اومده که اون قسمت رو تقویت کنید و از چه رفتارتون بدش میاد که اون قسمت رو اصلاح کنید -راست میگید ها...ممنونم بابت کمکتون 😊بازم شرمنده مزاحمتون شدم...خیلی لطف کردید -خواهش میکنم...بازم اگه کاری از دستم بر میاد در خدمتم. زینب جواب مجید رو داد ولی هنوز چشماش خیس بود😢 جواب مجید رو داد ولی خدا میدونه توی دلش چی میگذشت😔 فقط خودش رو مقصر میدونست مقصر اینکه بدون اطلاع دل بست بدون تحقیق عاشق شد والان هم بدون اینکه کسی بفهمه شکست خورده😢 آرزو میکرد که کاش پسر بود و میتونست همون ترم اول از مجید خواستگاری کنه و جوابش رو بگیره نه اینکه این همه مدت تو رویای کسی باشه که خودش تو رویای دیگریه😔 فردا مجید و زینب به آزمایشگاه رفتن... مجید انتظار داشت با توجه به حرفهای دیشب یه مقدار یخ زینب آب شده باشه و بتونه امروز بهتر باهاش حرف بزنه و سئوالاش رو بپرسه ولی اونروز زینب ساکت ترین دختر روی زمین بود😕 بی حوصله ترین دختر روی زمین😞 مجید گیج شده بود و مدام تو دلش تکرار میکرد از هیچ چیز این دخترا نمیشه سر در آورد...همه رفتاراشون باهم تناقض داره 😕اون مینا که بعد خواستگاری رفتارش بدتر شد و اینم زینب 🔰 محسن تصمیم گرفته بود به خواستگاری مینا بیاد خانواده محسن از لحاظ مالی خانواده سطح بالایی بودن و به همین خاطر به مینا گفته بود که تا قبول کنن که بیان خواستگاریش طول میکشه چند مدتی به همین روال گذشت و از مینا اصرار و از محسن انکار...انگار نمیخواست به این زودیا خواستگاری بیاد تا اینکه چند مدتی با رفتار سرد مینا رو به رو شد و تصمیم به اومدن گرفت از طرف دیگه مینا کم کم داشت خانواده ش رو برای اومدن محسن آماده میکرد یه روز بعد از شام که در حال جمع کردن میز با مامانش بود گفت: -مامان؟ -جانم ؟ -از خاله اینا خبری نداری؟ -چرا...هستن اونا هم...چطور... -منظورم مجیده -والا با این رفتاری که تو داری کسی جرات نمیکنه بیاد جلو.... ⏪ ⏪ ادامه دارد...... ‌❣ @Mattla_eshgh http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
😍😜 قسمت_سی_و_هفتم -از خاله اینا خبری نداری؟ -چرا...هستن اونا هم...چطور؟ -منظورم مجیده... -والا با این رفتاری که تو داری کسی جرات نمیکنه بیاد طرفت... -خوب مگه مامان از اول قرارمون این نبود ؟😕قرار بود این مدت ببینم مجید به درد زندگی مشترک میخوره یا نه؟...خوب الان میگم نمیخوره...مجید بچه ست 😕 - آخه دختر تو نه باهاش بیرون رفتی نه درست حسابی حرفی زدی...رو چه حسابی میگی اینا رو😑 -چرا اتفاقا...هم بیرون رفتیم و هم حرف زدیم ولی نظرم درباره ش عوض نشد بلکه قطعی تر شد... -من که تو رو درک نمیکنم...اون خواستگار به اون خوبی رو اونجوری رد کردی...مجیدم به این خوبی که داری ایراد میگیری...نکنه منتظری پسر شاه پریون بیاد خواستگاریت؟ -نخیر...منتظرم پسری بیاد که بشه بهش تکیه کرد -با این تفکرات به هیچ جا نمیرسی..همچین مردی وجود نداره😠 -چرا اتفاقا...داره😐 -چی؟؟نکنه کسی.... مینا سرش رو پایین انداخت و چیزی نگفت😞 -منو نگاه کن مینا؟نکنه کسی بهت چیزی گفته😡 -پسر خوبیه مامان😞 -به خوبی و بدیش کار ندارم...دختر من رفته با پسر غریبه قرار و مدار عروسی گذاشته ،بدون گفتن به ما 😡😡 -نه مامان...اینطوریا نیست...فقط اجازه گرفته بیاد خواستگاری و چون همکلاسیمه میشناسمش و میدونم پسر خوبیه. -من نمیدونم...خودت جواب بابات و خاله ت رو بده... - نیازی نیست خاله اینا چیزی بفهمن...یه خواستگاری ساده ست فقط یه مدت کارم شده بود بحث تو خونه با مامان و بابا و گریه کردن و قهر کردن... اول به هیچ وجه راضی نمیشدن ولی وقتی این حال من رو دیدن اول مامان راضی شد و بابا رو هم راضی کرد که یه بار خواستگاری بیان...میدونستم اگه محسن اینجا بیاد با زبونش که مثل مجید سر و ساکت نبود مامان و بابا رو راضی میکنه😊 از زبان مجید: هفته ی بعد عروسی یکی از اقوام بود خوشحال بودم چون قرار بود با خاله اینا بریم و توی مسیر و اونجا کلی فرصت بود برای حرف زدن با مینا 😍 البته هنوز خاله اینا جواب نهایی نداده بودن که میخوان بیان یا نه خدا خدا میکردم که بیان😕 یه شب بعد از شام همینطور که تو هال نشسته بودم و تلویزیون نگاه میکردم گوشی مامانم زنگ زد😦 دیدم عه! شماره خاله ست! گوشی رو رفتم به مامان دادم و کنارش نشستم خدا خدا کردم که خبر اومدنشون رو بده و نگه که کار دارن و نمیان😕 مامانم شروع به صحبت کرد... یه مقدار که حرف زد لحنش عوض شد😧 میشنیدم میگه...مبارکه...مبارکه... آره دیگه...با اصرار که نمیشه...ممنون ایشاالله همه خوشبخت بشن... اصلا سر در نمیاوردم...دارن در مورد چی حرف میزنن؟😦شاید اصلا خاله م نیست و شماره رو اشتباهی دیدم...😦 ⏪ ⏪ ادامه دارد....... ‌❣ @Mattla_eshgh http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
😍😜 قسمت_سی_و_هشتم مامان که گوشی رو گذاشت پرسیدم: -کی بود مامان؟ چی گفت؟😦 -هیچی...خاله ت بود😕 -خوب چیکار داشت؟!😧 -مجید جان همون طور که قبلا هم بهت گفتم هیچ چیز رو به زور نمیشه به دست آورد و باید دید قسمت چیه...مینا قسمت تو نبود...یعنی از اولش هم نبود...😞 -چی داری میگی مامان 😭😭😭😭😭😭 -پسرم باید قوی باشی...باید واقعیت رو قبول کنی و باهاش کنار بیای😕 -من که نمیفهمم درمورد چی صحبت میکنید ؟😭😭 آخه رو چه حسابی؟چرا؟😨 -خاله ت میگه هرچی اصرار کرد ولی مینا قبول نکرد...نمیدونم شاید دلش از همون موقع ها جای دیگه بود... -یعنی...؟؟😭😭 -یعنی اینکه آخر هفته عقدشه و تو باید از فکرش بیرون بیای😞 - من باید باهاش حرف بزنم😭😭 -حرف بزنی که چی بشه؟ گیرم اصلا یک درصد با اصرار تو و ترحم بهت قبول کرد باهات ازدواج کنه ولی اسم این زندگی میشه؟اسم این عشق میشه؟ اون دیگه به تو تعلق نداره و بهتره دیگه فکر نکنی بهش -مگه به همین سادگیه مامان؟؟!😭😭😭 -ساده تر از اونی که فکرش رو بکنی😞 -مامان من روز و شبم رو با فکرش ساختم 😭😭😭 -همیشه ساختن سخته ولی خراب کردن راحت...باید خراب کنی کاخی که ازش ساختی رو 😔 . دوست داشتم بمیرم😭...بغض گلوم رو فشار میداد...سرم گیج میرفت...تمام بدنم میلرزید...به همه چیز لعنت میفرستادم..رفتم تو اتاقم و فقط گریه میکردم...کلی حرف نگفته تو دلم مونده بود که بهش نزدم...فقط گریه میکردم... وقتی حال چند لحظه پیش خودم و چند روز و چند هفته و چند ماه پیش خودمو که یادم میومد دوست داشتم بمیرم... اینکه چقدر پاک دوستش داشتم 😔 دلم برای خودم میسوخت... برای مجید بدبختی که همه چیزش رو از دست داده😞 برای مجیدی که دیگه امیدی به زندگی نداره😢 گوشی رو برداشتم و بهش پیام دادم... هر چی تو دلم بود نوشتم و گفتم چه قدر نامردی کرده...گفتم کارم روز و شب شده اشک و گریه اما تنها جوابش به من این بود که: "سلام داداش..من از اولش به خانواده ها گفته بودم که هیچ چیز قطعی نیست ولی اینکه چطور به شما این موضوع رو رسوندن من نمیدونم...خواهشا اینقدر ناراحتی نکنید که دل منم میشکنه...برام آرزوی خوشبختی کنید...نذارید بهترین روزهای زندگیم که همیشه منتظرش بودم به خاطر شما تو ناراحتی باشه" چند روزی کارم شده بود ناراحتی و بغض و..😔 حوصله هیچ جا و هیچ کس رو نداشتم😞 دلم که میگرفت فقط میرفتم مزار شهدا و با شهدای گمنام درددل میکردم 😔 چند روزی دانشگاه نرفتم به خانم اصغری هم گفتم حوصله ادامه پروژه رو ندارم و هرچی پرسید چی شده جوابی ندادم. بالاخره روز پنجشنبه شد... ⏪ ⏪ ادامه دارد...... ‌❣ @Mattla_eshgh http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
شبکه افق روببینین در مورد جنگ های بیولوژیک
مطلع عشق
یوسف‌ترین نشانه‌ے یعقوب اهل بیتــ شد پاره پاره قلبـــ زلیخا ظہور کن با پرچمی کہ نام حسین است نقش آن
پستهای روز سه شنبه(امام زمان (عج) و ظهور)👆 روز چهارشنبه(خانواده وازدواج)👇
۴۲ ✴️قدرت زبان با کلمات تشویق آمیز، شریک زندگی تان را برای شکوفا کردن استعدادهایش یاری کنید. 👈مقاله ات خیلی دلنشین بود. 👈چه دکور باسلیقه ای... ‌❣ @Mattla_eshgh
هدایت شده از راه ناتمام
01.mp3
850.2K
1 ✅ هر آزمون الهی تاریخ و زمان مشخصی داره. فتنه ها بعد از اینکه مومنین "به مرحله کمال" برسند رفع خواهند شد. فتنه ها یا منشا طبیعی دارد و یا منشا انسانی ⭕️ ویروس کرونا توسط سازمان های آمریکایی ساخته شد... استاد طائب 🆔 @rahe_na_tamam
🌸نیت شما خداست . ایجاد آرامش در خانواده ست. 🔴 یکی از وظایف خانمها در خانواده ، ایجاد است. نشستی توی خونه میگی: کی میاد بمن آرامش بده❓ 🔴 امروز که اینقدر همه سرشون شلوغه، کسی وقت نداره از بیرون بیاد به ما آرامش بده، پس باید خودمون این کارو بکنیم ،خودمون به خودمون نشاط و آرامش بدیم😄 ✅ من کار انجام میدم با نشاط انجام بدم. بدو بدو کارهای منزل انجام بدید، صلوات بفرستید. ⭐️ یکی از کارهایی که به ما کمک می کنه تسبیحات حضرت زهرا سلام الله عليها هست. ⭐️کاراتو می کنی تسبیحات بگو ،صدای حدیث کسا رو در منزل بذار پخش بشه، کمک میکنه غم و اندوه بر طرف بشه👌 🔰 یکی از تمرین های روزانه کلاس ما اینه که :👇👇 روزی😄 🔴 ما مردم رو که در کوچه و بازار می بینیم می خندیم 😃 اما شوهر یا بچمونو که می بینیم می گیم : کجا بودی❓😡 الان مدرسه بودی تکلیفت رو انجام ندادی❓ این لبخند رو از خودت و خانوادت دریغ می کنی ولی غریبه ها کاملا بهره میبرن❌❌ 🔹مردم میگن چه آدم خوب و خوش اخلاقیه❗️ چرا همدیگه رو می بینیم نمی گیم بسم الله الرحمن الرحیم❓ اما میگیم : سلام❓ 🔴 حسن کسائی نت موسیقی ساخته بر وزن و آهنگ سلام علیکم ،مردم در کوچه بازار : سلام علیکم ، سلام علیکم . 🌟سلام آرامش میده. ‌❣ @Mattla_eshgh http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
✌️‏وقتی فیلم اسارت حججی پخش شد یک ایران از اون غرور و غیرت توی چشماش احساس غرور و هویت کردند. ثمره «نطفه پاک، شیر پاک، لقمه حلال» ثمره تلاش مادری «خانه‌دار» که شاید به زیبایی دختران لبنانی نبود، اما لیاقت همراهی حضرت زینب رو پیدا کرد. 📌«شرمنده زنان سرزمینم هستم، شرمنده شوخی‌ این روزها» ✍ پوریا فاضل ‌❣ @Mattla_eshgh