🔸 رجعت کنندگان چه کسانی هستند؟ 🔸
ما در روايات داريم که دو دسته افراد در دوره ي رجعت برمي گردند . يکي مومنين خالص و يکي کفار خالص . امام صادق (ع) فرمود : رجعت عمومي نيست . خصوصي است .کساني برمي کردند که يا محض ايمان يا محض شرک هستند . از مصاديق بارز خالصي ايمان ائمه هستند . امام سجاد(ع) مي فرمايد : پيامبران و اميرالمومنين همه رجعت مي کنند . در زيارت جامه ي کبيره درچند جا به اين اشاره شده است : من به بازگشت شما ايمان دارم و من بازگشت شما را تصديق مي کنم . در زيارت آل ياسين که در عصرهاي جمعه مي خوانيم : اهل بيت رجعت شما حق است . در زيارت وارث ، عرفه و اربعين به رجعت اشاره شده است . روايات متعددي داريم که اولين امامي که رجعت مي کند امام حسين (ع) است . امام حسين (ع ) همراه با هفتاد نفر از يارانش رجعت مي کنند . امام حسين (ع) در شب عاشورا رجعت را به يارانش گفته بود . وقتي همه ي مومنين اعتقاد پيدا کردند که اين آقا امام حسين (ع) است ، امام زمان (عج) به شهادت مي رسد و تجهيزات پس از مرگ ايشان را امام حسين (ع) بعهده دارد . امام حسين (ع) کفن و دفن ولي عصر را بعهده دارد .
حکومت امام زمان (عج) را امام حسين (ع) تحويل مي گيرد . در مورد ساير ائمه که چطور مي آيند ما روايتي معتبر نداريم . مرحوم شُبّر در کتب حق اليقين تصريح کرده است که در رابطه با ائمه ترتيب ذکر نشده است . ما روايت داريم که انبياء گذشته همه برمي گردند امام باقر (ع) فرمودند : هيچ پيامبري نيست از آدم تا خاتم ، مگر اينکه به دنيا برمي گردد و اميرالمومنين او را ياري خواهد داد . آن عصر شکوهمند است زيراهمه ي انسانيت و اخلاق با هم بر مي گردند و چهره هاي نوراني در کنار هم قرار مي گيرند و آرزوي هر مومني است که آن زمان رادرک کند .
#حجت الاسلام عالی
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
☝☝
تحلیل فوق العاده روایت امام حسن مجتبی علیه السلام توسط استاد ازغدی که شباهت بسیاری با اوضاع ایران دارد...
⬅️ شباهتهایی که دولت جمهوری اسلامی با حکومت بنیامیه پیدا کرده است
⬅️ قولهایی که معاویه طی یک توافق نامه به شیعیان ساده لوح زمان امام حسن(ع) دادند و صحبتهای ایشان درباره این توافق
⬅️ امام حسن(ع) و امام حسین(ع) از همه افراطیتر بودند !
⬅️ جمهوری اسلامی با همین فرمان پیش برود ۲۰ سال آینده در ایران کربلا اتفاق خواهد افتاد
⬅️ شباهت نصیحتهای رهبر انقلاب به نصیحتهای امام حسن علیه السلام به شیعیان زمان خود
🔺حتما این ۲۸ دقیقه سخنرانی استاد ازغدی را ببینید تا متوجه شوید که در این مدت چگونه برخی به امام حسن(ع) ظلم کردند و گفتند ایشان آدم سیاسی نبود!
❣﷽❣
🌹🌴 #آخرین_عروس 🌴🌹
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود😘
#قسمت6⃣
فكر مى كنم ديگر فهميدى كه چرا مليكا نمى خواهد با پسر عمويش ازدواج كند. او از جنس اين مردم نيست. خدا به او چيزى داده كه به خيلى ها نداده است.
خدا به مليكا، قدرت فكر كردن داده است. گويا تنها عيب او اين است كه فكر مى كند!!
امروز كسى نبايد خودش فكر كند. روحانيّونى كه نانِ حكومت مى خورند به جاى همه فكر مى كنند. وظيفه مردم فقط اطاعت بدون چون و چرا از آنهاست. آنها مى گويند كه رضايت خدا و مسيح فقط در اين اطاعت است.
در اين روزگار هر كس كه مى فهمد بايد سكوت كند وگرنه سزايش مرگ است.
آخر چگونه ممكن است خدا كليد بهشت را به كسانى بدهد كه دم از خدا مى زنند و از سفره حكومت قيصر نان مى خورند؟
* * *
چند روز مى گذرد و مليكا خبردار مى شود كه بايد خود را براى مراسم عروسى آماده كند.
پدربزرگ او، قيصر دستور داده است تا اين عروسى هر چه زودتر برگزار شود. حتماً مى دانى در روم به پادشاهى كه كشور را اداره مى كند "قيصر" مى گويند. مليكا، نوه قيصر روم است.
او دستور داده است تا سران و بزرگان از سراسر كشور در پايتخت جمع بشوند. پيش بينى مى شود كه تعداد آنها به چهار هزار نفر برسد.
سيصد نفر از روحانيّون كليسا هم دعوت شده اند تا در اين مراسم حضور داشته باشند. قصر بزرگ و زيبايى براى اين مراسم در نظر گرفته شده است.
قيصر مى خواهد براى ملكه آينده روم جشن بزرگى بگيرد، جشنى كه نشانه اقتدار و عظمت خاندانش باشد.
مليكا هيچ چاره اى ندارد، بايد به اين عروسى رضايت بدهد.18
اكنون، تمام قصر غرق نور است، عدّه اى مى رقصند و گروهى هم مى نوازند. همه مهمانان آمده اند و قيصر بر روى تخت خود نشسته است.
درِ قصر باز مى شود، داماد در حالى كه گروهى او را همراهى مى كنند وارد مى شود.
او به سوى قيصر مى آيد، خم مى شود و دست قيصر را مى بوسد و به سوى تخت دامادى مى رود تا بر روى آن بنشيند.
همه كف مى زنند و سوت مى كشند، داماد افتخار مى كند كه امشب زيباترين دختر روم، همسر او مى شود.
او مى خواهد بر روى تخت بنشيند كه ناگهان همه چيز مى لرزد!
زلزله اى سهمگين، همه را به وحشت مى اندازد. آن قدر سريع كه فرصت فرار يا ماندن را به هيچ كس نمى دهد.
همه چيز در يك لحظه اتفاق مى افتد، گرد و غبار همه جا را فرا مى گيرد. پايه هاى تخت داماد شكسته و داماد بى هوش بر روى زمين افتاده است!
هيچ كس حرفى نمى زند، همه مات و مبهوت به هم نگاه مى كنند، آيا عذابى نازل شده است؟
عروسى به هم مى خورد، قيصر بسيار ناراحت مى شود، چه راز و رمزى در كار است؟ هيچ كس نمى داند.19
* * *
شب از نيمه گذشته و سكوت همه جا را فرا گرفته است. نورِ مهتاب از پنجره بر اتاق مليكا مى تابد.
اكنون مليكا خواب مى بيند:
عيسى(ع) به اين قصر آمده است. همه ياران او نيز آمده اند.
آيا شمعون را مى شناسى؟ او وصىّ و جانشين حضرت عيسى(ع) است و مليكا هم از نسل اوست. شَمعُون، پدربزرگِ مادرى مليكا است.20
هر جا را نگاه مى كنى فرشتگان ايستاده اند. در وسط قصر منبرى از نور گذاشته اند.
گويا همه، منتظر آمدن كسى هستند.
ملكيا در شگفتى مى ماند، به راستى چه كسى قرار است به اينجا بيايد كه عيسى(رحمهم الله) در انتظارش، سراپا ايستاده است.
ناگهان در قصر باز مى شود. مردانى نورانى وارد مى شوند. بوى گل محمّدى به مشام مى رسد. بانويى جوان و نورانى هم همراه آنها آمده است.
عيسى(ع) به استقبال آنها مى رود، سلام مى كند و خوش آمد مى گويد: "سلام و درود خدا بر تو اى آخرين پيامبر! اى محمّد!".
عيسى(ع) محمّد(ص) را در آغوش مى گيرد و از او مى خواهد به قسمت پذيرايى قصر بروند.
همه مى نشينند. چهره عيسى(ع) همچون گل شكفته شده و سكوت بر فضاى قصر سايه افكنده است.
مليكا فقط نگاه مى كند. به راستى در اينجا چه خبر است؟
بعد از لحظاتى، محمّد(ص) رو به عيسى(ع) مى كند و مى گويد: "اى عيسى! جانشين تو، شمعون دخترى به نام مليكا دارد، من آمده ام او را براى يكى از فرزندانم خواستگارى كنم".
محمّد(ص) با دست اشاره به جوانى مى كند كه در كنارش نشسته است. مليكا نگاه مى كند جوانى را مى بيند كه صورتش چون ماه مى درخشد. اين جوان، امام يازدهم شيعيان و نام او "حسن" است.
محمّد(ص) منتظر جواب است. در اين هنگام عيسى(ع) رو به شمعون، پدربزرگ مليكا مى كند و مى گويد: "اى شمعون! سعادت و خوشبختى به سوى تو آمده است. آيا دخترت مليكا را به عقد ازدواج فرزند محمّد در مى آورى؟".
#ادامه_دارد...
❣﷽❣
🌹🌴 #آخرین_عروس 🌴🌹
#حضرت_نرجس(س)و_تولد_آخرین_موعود(عج)
#قسمت7⃣
محمّد(ص) منتظر جواب است. در اين هنگام عيسى(ع) رو به شمعون، پدربزرگ مليكا مى كند و مى گويد: "اى شمعون! سعادت و خوشبختى به سوى تو آمده است. آيا دخترت مليكا را به عقد ازدواج فرزند محمّد در مى آورى؟".
اشك شوق در چشمان شمعون حلقه مى زند و بعد نگاهى به دخترش مليكا مى كند و مى گويد: "آرى، با كمال افتخار قبول مى كنم".
محمّد(ص) از جا برمى خيزد و بر بالاى منبرى از نور قرار مى گيرد و خطبه عقد را مى خواند: "بسم الله الرّحمن الرّحيم; امشب مليكا، دختر شمعون را به ازدواج يازدهمين امام بعد از خود، حسن در آوردم. شاهدان اين ازدواج، عيسى و شمعون و حواريّون و على و فاطمه و همه خاندان من هستند".
وقتى سخن محمّد(ص) تمام مى شود همه به يكديگر تبريك مى گويند و همه جا غرق نور مى شود.21
مليكا از خواب بيدار مى شود. نور مهتاب به داخل اتاق تابيده است. او از روى تخت بلند مى شود به كنار پنجره مى آيد: خدايا اين چه خوابى بود من ديدم!
او مى فهمد كه عشقى آسمانى در قلب او منزل كرده است. او احساس مى كند كه حسن(ع) را دوست دارد.
يا مريم مقدّس! من چه كنم!
آيا اين خواب را براى مادرم بگويم؟ آيا مى توانم پدر بزرگ را از اين راز با خبر كنم؟
نه، او نبايد اين كار را بكند. مليكا نمى تواند به آنها بگويد كه عاشق فرزند محمّد(ص) شده است؟
آخر چگونه ممكن است كه نوه قيصر روم بخواهد با فرزند پيامبر مسلمانان ازدواج كند؟
مدّت هاست كه ميان مسلمانان و مسيحيان جنگ است. كافى است آنها بفهمند كه مليكا به اسلام علاقه پيدا كرده است، آن وقت او را مجازات سختى خواهند كرد!
هيچ كس نبايد از اين خواب با خبر بشود.
اين عشق آسمانى بايد در قلب مليكا مثل يك راز بماند.
* * *
چند روزى گذشته است و عشق ديدار جگر گوشه پيامبر در همه وجود مليكا ريشه دوانده است.
رنگ او زرد شده و خواب و خوراك او نيز كم شده است. همه خيال مى كنند كه او بيمار شده است.
قيصر بهترين پزشكان را براى درمان مليكا مى آورد; امّا هيچ فايده اى ندارد. آنها درد او را نمى فهمند تا برايش درمانى داشته باشند.
مليكا روز به روز لاغرتر مى شود. چشمانش به گودى نشسته است. هيچ كس نمى داند چه شده است.
مادر براى او گريه مى كند و غصّه مى خورد كه چگونه عروسى دخترش با زلزله اى به هم خورد. بعد از آن بيمارىِ ناشناخته اى به سراغ مليكا آمده است.
امروز قيصر، پدربزرگ مليكا به عيادت او آمده است:
دخترم! مليكا عزيزم! صداى مرا مى شنوى!
مليكا چشمان خود را باز مى كند. نگاهش به چهره مهربان پدربزرگش مى خورد كه در كنارش نشسته است. اشكِ چشم او بر صورت مليكا مى چكد:
ــ دخترم! نمى دانم اين چه بلايى بود كه بر سر ما آمد؟ من آرزو داشتم كه تو ملكه روم شوى; امّا ديدى كه چه شد.
ــ گريه نكن پدربزرگ.
ــ چگونه گريه نكنم در حالى كه تو را اين گونه مى بينم؟
ــ چيزى نيست. من راضى به رضاى خدا هستم.
ــ دخترم! آيا خواسته اى از من ندارى؟
ــ پدربزرگ! مسلمانان زيادى در زندان هاى تو شكنجه مى شوند. آنها اسير تو هستند. كاش همه آنها را آزاد مى ساختى و در حقّ آنها مهربانى مى كردى، شايد مسيح و مريم مقدّس مرا شفا بدهند!
قيصر اين سخن را مى شنود و به مليكا قول مى دهد كه هر چه زودتر اسيران مسلمان را آزاد كند.
بعد از مدّتى به مليكا خبر مى رسد كه گروهى از اسيران آزاد شده اند. او براى اين كه پدربزرگ خود را خوشحال كند، قدرى غذا مى خورد. پدربزرگ خشنود مى شود و دستور مى دهد تا همه مسلمانانى كه در جنگ ها اسير شده اند آزاد شوند.
اكنون مليكا دست به دعا برمى دارد و مى گويد: "اى مريم مقدّس! من كارى كردم تا اسيران آزاد شوند، من دل آنها را شاد كردم. از تو مى خواهم كه دل مرا هم شاد كنى".
مليكا منتظر است شايد بار ديگر در خواب محبوبش را ببيند. شايد يار آسمانى اش، حسن(ع) به ديدارش بيايد.22
#ادامه_دارد...
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
🍃هنگام مرگ:
مشاهدات انسان در حال مرگ :
يکی از چیزهایی که انسان در حال احتضارمیبيند
《جايگاه خود در بهشت و يا جهنم برزخ》است، ما در چندين روايت داريم که اجمالاً در آن موقع میفهمد که جای او کجا است.
📖قرآن كريم در اين زمينه میفرماید:
لَقَدْ كُنْتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هَذا فَكَشَفنا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ
سوره ق آیه۲۲
ترجمه :
تو از اين حالت غافل بودی و ما پرده را از چشمان تو كنار زديم و امروز چشم تو كاملاً تيزبين است.
🔸در آن لحظه مشاهدات چنان دقيق است كه در روايات، از وقت جان دادن به «عندالمعاينه» هنگام ديدارها ياد شده است،
انسان در آن لحظه باطن و حقيقت اعمال خود را به چشم ملكوتی میبیند.
📚چهل حديث
صفحه۴۵۳
🔸ديدنیها و شنيدنیهای هنگام مرگ، برای انسان مؤمن حال خوشی میآورد،
و با رضايت، جان را تسليم فرشتگان میكند، زيرا او به مقام قرب الهی میرسد و در انتظار چنين روزی بوده است.
از اين رو، لحظه جان سپردن برای او بسيار شيرين و فرح بخش است.
📚تفسیرتسنيم
جلد۵ صفحه 571
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
ترس جماعت احمد الحسن بصری ، #یمانی دروغین ، از #نشر_احادیث اهل بیت (ع) و پاره کردن بنری که در آن روایتی نوشته شده بود مبنی بر اینکه ائمه (ع) دقیقاً #دوازده نفرند.
🍃🌸🍃
#امامرضاعلیهالسلام
#رحلترسولاکرمصلیاللهوآلهوسلم
چون رسول خدا ص قبض روح شد خضر امد و بر در خانه ای که علی و فاطمه و حسن و حسین در آن بود و رسول خدا در کفن بود ایستاد و گفت سلام بر شما ای خاندان محمد هر جانداری مرگ را می چشد و همانا مزد خود را در قیامت دریافت میکنید ؛خدا را در هر از دست رفته ای جانشینی است و از هر مصیبتی تسلیتی است و از هر فوت شده ای جبرانی است به او توکل کنید و به او اعتماد کنید و از خدا برای خود و شما آمرزش می خواهم،امیرالمومنین فرمود این برادر من خضر است آمده شما را در مرگ پیغمبرتان تسلیت دهد.
📚جامع احادیث ج۱حدیث۱۲۱
کمال الدین۳۹۱/۲ح۵
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
دختر بدرالدجی امشب سه جا دارد عزا
گاه میگوید پدر گاهی حسن گاهی رضا
ایام سوگواری حضرت ختمی مرتبت(ص)، امام حسن مجتبی (ع) و ثامن الحجج (ع) تسلیت باد
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
می روم مشهد، خیابان ها شلوغ
می روم قم، شبستان ها شلوغ
کربلا که کُل ایوان ها شلوغ
در مسیرش هم بیابان ها شلوغ
هیچ کس مثل تو بی زوار نیست
با کریمان کار ها دشوار نیست
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12
امام صادق علیه السلام :
(در روز ظهور) اول كسى كه دست او را ميبوسد، جبرئيل است،
و سپس ساير فرشتگان و نجباء جن و بعد از آنها نقبا با وى متابعت مى كنند.
مردم در مكه فرياد ميزنند وميگويند:اين مرد كيست و اين جماعت كه با او هستند كيانند و اين علامت كه ديشب ديديم و نظيرش ديده نشده چيست؟
بعضى به بعضى ديگر ميگويند: اين مرد همان صاحب بزهاست!
عده ديگر ميگويند: نگاه كنيد ببينيد كسى از همراهان او را مى شناسيد؟ مردم مى گويند ما جز چهار نفر از مردم مكه و چهار نفر كه از اهل مدينه هستند و فلانى و فلانى ميباشند هيچ كدام آنها را نمى شناسيم.
اين واقعه در آغاز طلوع آفتاب آن روز خواهد بود،
موقعى كه آفتاب طالع شد گوينده اى از چشمه خورشيد بزبان عربى فصيحى بانگى ميزند كه اهل آسمانها و زمين آن را ميشوند، و ميگويد:
اى مردم عالم! اين مهدى آل محمد است و او را بنام و كنيه جدش پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله ميخواند و بپدرش حسن عليه السّلام امام يازدهم تا حسين بن على صلوات اللَّه عليهم اجمعين نسبت ميدهد.
آنگاه گوينده ميگويد: با وى بيعت كنيد كه رستگار ميشويد و مخالفت امر او ننمائيد كه گمراه خواهيد شد.
سپس به ترتيب فرشتگان و جن و نقباء دست او را ميبوسند و ميگويند: شنيديم و اطاعت ميكنيم، هيچ صاحب روحى در ميان مخلوق خدا نميماند جز اينكه آن صدا را ميشنود.
كسانى كه در جاى دور و نزديك و دريا و خشكى ميباشند، مى آيند و براى يك ديگر نقل ميكنند كه ما با گوش خود چنين صدائى را شنيديم.
هنگامى كه آفتاب خواست غروب كند؛ كسى از سمت مغرب زمين فرياد ميزند اى مردم دنيا! خداوند شما در بيابان خشكى از سرزمين فلسطين بنام «عثمان بن عنبسه» اموى از اولاد يزيد بن معاويه ظهور كرده،
برويد و با او بيعت كنيد تا رستگار شويد.و با وى سر بمخالفت بر نداريد كه گمراه ميشويد،
در آن وقت فرشتگان و جن و نقبا گفته او را رد كرده تكذيب ميكنند و بآن گوينده ميگويند: شنيديم و نافرمانى ميكنيم!
هر كس شك و ترديدى بدلش راه يافته باشد و هر منافق و كافرى، با اين صداى دوم گمراه ميگردد.
در آن وقت آقاى ما قائم علیه السلام تكيه بخانه خدا ميدهد و ميگويد:
الا اى اهل عالم! هر كس ميخواهد آدم و شيث را ببيند، بداند كه من همان آدم و شيث هستم،
هر كس ميخواهد نوح و پسرش سام را ببيند بداند كه من همان نوح و سام ميباشم،
هر كس ميخواهد ابراهيم و اسماعيل را ببيند، بداند كه من همان ابراهيم و اسماعيل هستم
هر كس ميخواهد موسى و يوشع را ببيند بداند كه من همان موسى و يوشع هستم.
هر كس ميخواهد عيسى و شمعون را ببيند، بداند كه من همان عيسى و شمعون هستم.
هر كس ميخواهد محمد صلّى اللَّه عليه و آله و امير المؤمنين صلوات اللَّه عليهما را ببيند، بداند كه من همان محمد و على هستم،
هر كس ميخواهد حسن و حسين را ببيند، بداند كه من همان حسن و حسين ميباشم.
هر كس ميخواهد امامان اولاد حسين را ببيند، بداند كه من همان ائمه اطهار هستم دعوت مرا بپذيريد و بنزد من جمع شويد كه هر چه خواهيد بشما اطلاع دهم.
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
@Mawud12