از زبان مشاور
⁉️ #بدترین_سرزنشها (۸) 🖋 #نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری ⭕️ سرزنش همسران (۴) آدمی، در نقدناپ
🌹 نه مثل «همیشه»!
⁉️ #بدترین_سرزنشها (۹)
⭕️ سرزنش همسران (۵)
🖋 #نویسنده: #مریم_یوسفی_عزت؛ کارشناس ارشد زبان و ادبیات انگلیسی، مدرس زبان
🔹 از زبان «زن»
گاهی «مثل همیشه» نیستم. گاهی درد دارم. گاهی نمیتوانم «مثل همیشه» باشم.
من از این «گاهها» بسیار دارم. گاه، شاید بتوانم، اما میخواهم نباشم. گاهی دلتنگ تکرار بودنهایت میشوم. گاهی از دنیا فراری و به آغوش تو پناه میآورم. من گاهی از اوج به زمین میآیم و گاهی هم از زمین به اوج میروم؛ و تو را حیران و متحیر میکنم. اما بدان با تمام این گاهها، دوستت دارم. تو تا ابد، در ذهن من، جاودانهای. تو لحظه به لحظه در لابهلای تمام مشغولیتهایم هستی.
⭕️ پیامی برای همسران
گاهی هم تو اقدام کن. شاید دیر شود. برای پختهشدن و داناشدن در زندگی، منتظر از دستدادنها نباشید؛ حتی برای ابراز علاقه. کاش آدمی بداند که طعم نبودنش چه تلخ است؛ آنگاه منتظر نمیماند، بلکه اقدام میکند. آدم نادانی که ادعای عاشقی میکند، مدام گلهٔ دریافت محبت دارد. تا کی؟! تا کی؟! تا کی؟! شاید دیر شود. حیف!
🔻 این نمونه را ببینید:
آقا به سفری چندروزه رفت. شب شد. آقا با همسرش چندکلامی همصحبت شد. او گفت: «فردا صبح حرکت میکنم و عصر به منزل میرسم.» و بهخوبی تمام شد.
صبح شد. خانم، دلدرد شدید گرفت. تنها بود. در شهر غریبی زندگی میکردند. خانم برای اینکه آقا نگران نشود، با او تماس نگرفت و اطلاع نداد. آقا میانهٔ راه بود. خسته شد. زد کنار. به موبایلاش نگاهی انداخت؛ نه تماسی و نه پیامی. کمی دلگیر شد. راه افتاد. در راه، با خود گفت: او «همیشه»، در هنگام سفر من، چند دقیقه یکبار تماس میگرفت یا پیام میداد و جویای احوال میشد. اما حالا نه!
یکساعتی بعد، از شدت ناراحتی، دوباره کنار جاده ایستاد. موبایلش را نگاه کرد؛ هیچ خبری از خانم نبود. نگران بود؛ اما با خود گفت: اگر تماس بگیرم، متوجه ناراحتیام خواهد شد. از ترس اینکه با خانم تندی کند، نوشت؛ از ناراحتیهایش. نامه را در جیب کوچک کیفش گذاشت تا بعد به او بدهد. آرام شد. راه افتاد.
خانم درد میکشید. مُسکن خورد. مُسکن، خوابآور بود. با حالت خوابآلودگی، غذایی که همسرش دوست داشت را پخت. خانه را برای ورود همسرش آماده و مرتب کرد. درد آرام گرفت. قبل از خواب، نامهای نوشت و در صندوقِ نامهها گذاشت تا بعد به آقا بدهد. در نامه، دلیل نبودنهایش را نوشت. خوابید.
عصر شد. آقا، خسته و گلهمند، وارد خانه شد. اما تصمیم گرفته بود که به زبان، گله نکند. صدا زد: کجایی خانم؟! رفت اتاق. خانم بیدار نشد. آقا او را به بیمارستان برد. خانم به اغما رفته بود. آقا هم دستبه دعا و... . چند روزی زمان برد تا خانم به هوش بیاید. اولین کلام خانم، نام همسرش بود. اولین کلام خانم با آقا دلجویی بود. آقا گفت: هیچ، نگو. نامه را خواندم.
💎 همیشه، «همیشگی» نیست. گاهی «همیشگیها» رخ دیگری نشان میدهند؛ برخلاف عادتها و مأنوسها.
۸ مهر ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
🔥 #طلاقهای_ناروا (۲)
🔐 کجراههای درهدار! (۲)
🖌 #نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری
🔻 پاسخ ما (ادامهٔ پست پیشین)
در آغاز، مژدهتان دهم که قلمتان گویا و زیباست. آن را بالنده بدارید. جانمایهٔ امیدبخشی است در این ایام کمامیدیتان.
💎 تردید مقدس
تردیدتان مقدس است. آن را قدر بدانید. ما تردید را مبارک نمیدانیم، اما گاهی حقا که مبارک است! یکی از آن گاهها همین نوع تردید شماست؛ تردید در اقدام به طلاقی ناپخته. اینک خواستهٔ آخر نوشتهتان را بر میآورم؛ نمونهای از لابراتوار ساحَت مشاورههایم؛ طلاقگیرندهای عبرتدار.
📌 این بانوی درمانده
خانم «نادمی» به مشاوره آمد. درمانده بود و حیران. دختر هشتسالهاش همراهش بود. بیهیچ مقدمهای به گریه افتاد. دخترش، با چشمانی نگران و ترسان، به مادر نگاه میکرد. او نیز به گریه افتاد. مهلت دادم گریه کنند. چنددقیقهای گریستند؛ تلخ گریستند. مادر آرام شد. سپس دختر. اتاق مشاوره، پر از سکوت شد؛ سکوت هرسهنفرمان.
خدمتکار مرکز مشاوره، چای آورد و بیسکویت؛ سه استکان چای و یک بسته بیسکویت. بیسکویت را به دختر دادم. نخورد. چایها را هرسه نوشیدیم.
فضای مردهٔ اتاق، اندکی جان گرفت.
گفتم: حالا بفرمایید چه خبرها؟
خانم نادمی گفت: «یکسال پیش طلاق گرفتم. حضانت دخترمان لیلا را هم گرفتم. خانهٔ بسیار کوچکی اجاره کردم و با این؛ به دخترش لیلا اشاره کرد، زندگی میکنیم. پدر لیلا هرهفته یکبار او را در یک پارک میبیند. چند تومانی هم برای نفقهاش میدهد؛ دادگاه چنین معین کرده.
لیلا، پس از چند هفته از طلاق، بیمار شد؛ بیماری ناشناختهای شبیه افسردگی. مبلغ نفقهٔ لیلا، کفاف مخارج زندگیمان را نمیداد. بهناچار کاری پیدا کردم؛ پرستاری یک پیرزن.
درآمد من و نفقهٔ لیلا، برای مخارج زندگی و اجارهٔ منزل و درمان لیلا، کافی نیست. درماندهام و داغان؛ هم بابت هزینههای زندگی، هم افسردگی لیلا، هم دلمردگی خودم.
در بنبستی گرفتار شدهایم که هیچ روزنهای برای بیرونرفتن از آن به چشم نمیآید. و مهمتر از همه، آینده خودم است. اگر من تا ۴۰ سال دیگر عمر کنم، چگونه زندگی کنم؟
میگویید چهکنم؟»
گفتم: چرا طلاق گرفتید؟ گفت: «تفاهم نداشتیم.» گفتم: یعنی چه؟ تفاهم یعنی چه؟ این تفاهمی که نداشتید، چیست؟ گفت: «همین دیگر! تفاهم نداشتیم!»
اندکی عصبانی شد و ادامه داد: «ما که معنای تفاهم و عدم تفاهم را از شماها یاد گرفتهایم!» گفتم: نه! من این تفاهمنداشتن شما را متوجه نمیشوم. توضیح دهید. مصداقی بیان کنید.
خانم نادمی، درمانده شده بود. گویا نمیدانست چرا طلاق گرفته. اندکی اندیشید و گفت: «مثلاً بر سر تربیت همین لیلا تفاهم نداشتیم. من میگفتم لیلا فلان کار را بکند. پدرش میگفت نه، نکند. دیگر آنکه او میگفت این هفته به خانهٔ پدر و مادر من برویم. من میگفتم نه. اول برویم خانهٔ مامانماینا، بعد خانهٔ پدر و مادر شما. از اینگونه کشاکشها.»
گفتم: قبل از رفتن به دادگاه برای طلاق، به مشاوره رفتید برای ایجاد تفاهمها؟
گفت: «نه!»
گفتم: چرا؟
گفت: «نمیدانم.»
گفتم: عدم تفاهمهایتان همینها بود؟
گفت: «همینها و شبیه اینها.»
گفتم: نمیشد این عدم تفاهمها؛ به قول شما، نه به عقیدهٔ من، را به تفاهم رساند؛ با بردباری، گذشت، تغافل، مشاوره؟ گفت: «نمیدانم. حالا چهکنم؟»
گفتم: طلاقتان ناروا بوده. اینها که گفتید و شبیه اینها، دلیلهای عاقلانهای برای طلاق نیست. مانند نزاعهای دو کودک است بر سر یک جعبهٔ خالی، یک گردوی پوک، یک آدمک برفی.
بهوضوع آشکار بود که خانم «نادمی»، از طلاقش «نادم» است؛ سخت پشیمان و پریشان.
گفتم: نمیخواهم از شما اقرار به خطا بگیرم و رنجتان دهم، اما برای فکری که به ذهنم آمده، برای حل مسألهتان، میخواهم از زبان خودتان بشنوم.
میپرسم: از طلاقتان پشیماناید؟
اندکی تأمل کرد و گفت: «پشیمانم.»
گفتم: پدر لیلا ازدواج کردهاند؟
گفت: «نه.»
گفتم: به شما تمایل دارند؟
گفت: «بله.»
گفتم: شما هم، اگر فعلا دلخوریها را کنار بگذاریم، به ایشان تمایل دارید؟
خانم تأمل کرد. به گریه افتاد. از اتاق مشاوره بیرون رفت. در سالن انتظار نشست. لیلا نزد مادرش رفت، اما اینبار گریه نکرد. گویا، با فهم کودکانهاش، مژدهای را دریافت کرده بود. پس از چنددقیقه، صدایشان کردم. به اتاق مشاوره آمدند. به خادم مرکز گفتم چای آورد و بیسکویت. اینبار لیلا بیسکویت را خورد. به مامان هم داد.
گفتم: با ایشان صحبت میکنم... .
⭕️ فرجام نیکو
پس از چند جلسهٔ مشاورهٔ جمعی با آنان؛ خانم، آقا، لیلا، که در یک ماه انجام گرفت، پیوند گسیختهشان، وصل شد. هرسه شادمان شدند. لیلا قهقه میزد. نه! چهچه میزد؛ مانند بلبل بهاری.
الاهی شکر.
۹ مهر ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
39.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 مصاحبه با #استاد_علیاکبر_مظاهری
🔻 #حکمتهای_تربیتی
💎 موضوع: #نامگذاری فرزندان و تاثیر آن بر شخصیت فردی، اجتماعی، روانی ایشان
⭕ حلقهٔ سوم
#نام_نیکو
🎤 مصاحبهکننده: #مریم_یوسفی_عزت
۱۲ مهر ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
💥 #طلاقهای_انتحاری!
🖌 #نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری
⭕️ شکافتن این سقف، ناروا است!
🔹 از زبان مشاور
🔸 مشاورهٔ خانواده
آقای «سمندری»، که مردی میانسال، بلکه کهنسال است، دو دخترش طلاق گرفته بودند. از او پرسیدم:
چرا دخترانتان، از همسرانشان جدا شدند؟ آن پدر فروشکسته گفت: «با هم نساختند.»
با تعجب گفتم: همین؟! گفت: «بله. فقط همین.» گفتم: حالا از طلاقشان راضیاند؟
گفت: «نه! هردو پشیماناند. وضعیتشان بدتر از قبل از طلاق شده؛ بسیار بدتر.»
گفتم: قبل از طلاق، مشاوره کردند؛ با مشاوری دانا و توانا؟ گفت: «نه! خودشان تصمیم گرفتند. شوهرانشان را هم راضی کردند. طلاق توافقی گرفتند.»
گفتم: این طلاق توافقی، که زمانی راهکاری بود برای بازکردن گرهای از مشکلی، اکنون شده ابزاری برای شکافتن سقفهایی که شکافتنش ناروا است.
آقای سمندری گفت: «معنای سخنتان را خوب نمیدانم، اما این را خوب میفهمم که سقف خانهام بر سرم آوار شده. من که در دوران بازنشستگیام و تازه میخواستم استراحتی کنم، کارهایم بیشتر شده. باز شدهام عیالوار. علاوهٔ بر هزینههای اضافهشده بر زندگیمان، بهشدت نگران آیندهٔ دخترانم هستم. چشمانداز چشمنوازی برای آیندهشان نمیبینم.»
پدر درمانده، سکوت کرد. من هم. سپس آهی اندوهدار کشید و پرسید: «طلاق دخترانم نابهجا بوده؟»
گفتم: نمیدانم. اطلاعاتم دربارهٔ طلاقهایشان اندک است. توضیح دهید.
توضیح داد؛ بهتفصیل. گفتم: بله. طلاقهایشان ناروا و نابهجا بوده. میشد که نشود.
پرسید: «باید چهکار میکردند؟ چهکار میکردیم؟»
گفتم: قبل از اقدام به طلاق، باید چنین شود:
۱. استفاده از گذر زمان
بسیاری، بلکه بیشتر طلاقها با خشم است. خشم، عصبانیت، رنجیدگی خاطر، باعث عجله میشود. شتابزدگی، سبب تصمیمهای ناپخته میشود. به همین دلیل است که بیشتر زوجهای طلاقی، پس از طلاق، پشیمان میشوند؛ چهار نفر از پنج نفر، از روز پس از طلاق تا دو سال بعد.
در مشاورههایم چنین یافتهام که از هر پنجنفر طلاقی، چهارتایشان پشیمان میشوند. زمان این پشیمانی، از پس از طلاق تا دو سال است. اینکه در آموزههای دینیمان آمده:
«العَجَلَةُ مِنَ الشَّيْطانِ وَ التَأَنی مِنَ الرَّحمان»؛ عجله از شیطان است و تأمل و آرامش از خدای رحمان. (امیر مؤمنان، غررالحكم)
و در زبان مردم هم هست که میگویند: «عجله، کار شیطان است»، این سخن، دربارهٔ طلاق، بسیار نمایان است.
حقا که عجلهٔ در طلاق، نوعی انتحار است؛ خودکشی روانی، خانوادهکشی، براندازی خان و مان.
زوج جوانی، که مجادلههایشان اندک نیست و چندبار تصمیم به طلاق گرفتهاند و منصرف شدهاند، به من سفارش کردهاند که: «هر وقت دیدید ما میخواهیم اقدام به طلاق کنیم، نگذارید، مانع شوید، تا عصبانیتمان فرونشیند و سر عقل بیاییم و منصرف شویم.»
گذر زمان، بسیاری از مسائل را حل میکند. باید خود را روی امواج ملایم گذر زمان انداخت تا به ساحل نجات رسید. کثیری از گرههای افتادهٔ در ذهن و روان و زندگی را پنجههای گذر زمان میگشاید.
حقا که گذر زمان، گذرگاهی مبارک است برای عبور از بحرانها! و حقا که در بغرنج طلاق، سپردن افکار متشنج به خنکای نسیم امواج زمان، کار عاقلان است. اگر همسران طلاقی، زمان پشیمانی پس از طلاق را (که گفتیم از فردای طلاق آغاز میشود و تا دو سال پس از آن ادامه مییابد)، مصروف قبل از طلاق کند، چهار طلاق از پنج طلاق، واقع نمیشود. حتماً واقع نمیشود.
۲. مشاورهٔ پیش از طلاق
منظورم مشاورههای اجباری در دادگاه طلاق نیست. بلکه قبل از طلاق، با آرامش و اختیار، مشاوری دانا و توانا را انتخاب کنند؛ مشاوری «مرضی الطرفین»؛ یعنی هردو همسر قبولش داشته باشند، بهگونهای که سخن او برایشان حجت باشد. تا آن مشاور دانا و توانا، رأی به طلاق نداده، اقدام به طلاق نکنند.
اینگونه مشاوره، قابلیت آن را دارد که آن چهار طلاق از پنج طلاق را حذف کند، بلکه بدل به صلح کند.
حقا که سود کلان است.
مطالب دیگری نیز برای آقای سمندری گفتم که قبلاً در نوشتهها و مصاحبههایم بیان کردهام. اینجا تکرار نمیکنم. به آنها مراجعه کنید. بهخصوص کتاب «نبرد بیبرنده»مان را بخوانید.
۱۷ مهر ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
از زبان مشاور
🔥 #طلاقهای_ناروا (۲) 🔐 کجراههای درهدار! (۲) 🖌 #نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری 🔻 پاسخ ما (اد
🔥 #طلاقهای_ناروا (۳)
🔐 جراحی زندگی
🖌 #نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری
🔹 از زبان مشاور
🔸 مشاورهٔ خانواده
📌 اشاره
در مطالب پیشین نوشتیم که از هر پنج طلاق، چهارتایش ناروا است و چهارنفر از پنجنفر طلاقدهنده و طلاقگیرنده، پشیمان میشوند.
اکنون آقایی طلاقدهنده؛ آقای «حیرانی»، که حیران مانده که از «چهارتاییها» است یا از «یکیایها»، پیامی داده که «درد وجدان» از آن میبارد.
بیایید پیام آقای «حیرانی» را، با اندکی ویرایش، بخوانیم و سپس به آن پاسخ دهیم:
⭕️ جراحی زندگی
مطالب مکتوبتان را دربارهٔ طلاقهای ناروا میخوانم. من نیز «طلاقی» هستم. حکایت خانم «نادمی»، در نوشتهٔ اخیرتان، آتشی از «ندامت»، اما آمیخته به «حیرت»، به جانم افکنده و مانند «شبان مولوی» در حکایت «موسی و شبان» مثنوی، جانم را سوخته و پریشانم کرده.
اکنون خواهشم این است که همانگونه که طلاقهای ناروا را مینویسید و نمونههایی از آن چهار طلاق ناروا، از پنج طلاق را بیان میکنید، نمونههایی از «روا»ها را نیز بنویسید؛ همان یکی از پنج تا را، تا بدانم طلاق من از کدام هاست؟ چهارتا از پنجتا، یا یکی از پنجتا؟
فعلاً اجازه دهید تا ماجرای طلاق خودم را نگویم، تا حکایت یکی از آن طلاقهای «روا» را بخوانم، آنگاه درد جانکاهم را بیان کنم.
اکنون، در این پریشانحالی، دست در دامان شما میافکنم تا آرامش یابم. سپاس.
🔻 پاسخ ما
مرحبایتان میکنیم که جانتان چندان لطیف است که برای طلاقتان دلیل میجویید.
خواستهتان را روا میدانیم و آن را بر دیدهٔ منت میگذاریم.
بفرمایید:
⭕️ جراحی زندگی!
آقای «ناچاری»، خانمی افسرده داشت. پنجسال از ازدواجشان میگذشت. حال خانم، رو به وخامت میرفت. آقا، بهجد، خواهان درمان خانم بود. تلاشهای جوانمردانهاش را میدیدم. نزدم به مشاوره میآمد. تنها. چون خانم، در مشاوره، همراهی نمیکرد. مادر خانم نیز دخترش را، در نیامدن به مشاوره، مقاوم میکرد.
به آقای ناچاری گفتم: بدون مشارکت و مساعدت خانم، کارمان به فرجام نیکو نمیرسد.
{ادامهٔ مطلب، در پست بعد. انشاءالله.}
۲۲ مهر ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
از زبان مشاور
🔥 #طلاقهای_ناروا (۳) 🔐 جراحی زندگی 🖌 #نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری 🔹 از زبان مشاور 🔸 مشاو
🔥 #طلاقهای_ناروا (۴)
🔐 جراحی زندگی (۲)
🖌 #نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری
🔹 از زبان مشاور
🔸 مشاورهٔ خانواده
📌 (دنبالهٔ یک «طلاق روا»؛ یکی از پنجتا)
به آقای ناچاری گفتم:
راه اصلی نجات زندگیتان، درمان خانمتان است؛ درمان گفتاری، رفتاری، دارویی.
گفت: «همسرم تن به درمان نمیدهد، بهخصوص درمان دارویی.»
گفتم: همهٔ توان عاطفیتان را به کار گیرید تا خانم را به مشاوره بیاورید.
با تلاش فراوان آقا، بلکه با التماس او، خانم به مشاوره آمد.
بیماریاش داشت سخت میشد. درمان فوری لازم بود؛ درمان دارویی، همراه با مشاوره.
خانم، بر درمان دارویی، گارد میگرفت؛ به سبب ترس از «برچسب بیماری روانی». نیز تصویر ذهنی اشتباه خود. نیز فرهنگ غلط جامعه بر عوارض داروهای اعصاب و روان.
⭕️ توضیح و راهکار
به تفصیل، توضیح دادم و گفتم:
۱. فرهنگ جامعه و تصور بسیاری از مردم، دربارهٔ درمان دارویی اعصاب و روان و عوارض این داروها، غلط است. تا شما خود را از این چنبرهٔ معیوب نجات ندهید، راه به جایی نمیبرید.
۲. برخی از بیماریها، حتما درمان دارویی نیاز دارد. بدون درمان پزشکی، امکان علاج ندارد.
۳. اگر اکنون درمان نکنید، بیماریتان به جایی میرسد که دیگر درمان نمیشود. آنگاه کاری از کسی ساخته نیست. میشود «بیماری لاعلاج»؛ درد بیدرمان.
۴. برای اینکه فرهنگ غلط جامعه، فشارتان نیاورد، درمان را پنهان کنید. لازم نیست هیچکس از درمانتان باخبر باشد. با هم پیمان کنید که در این باره به هیچکس اطلاعی ندهید، حتی خانوادهها.
۵. آقا مسئولیت درمان خانم را به عهده گیرد؛ بردن نزد پزشک و مشاور، دادن داروها به خانم. همهٔ کارهای این مسئله، به عهدهٔ آقا باشد. آقا پذیرفت، اما خانم تردید داشت.
توضیحهای لازم را به هر دو دادم. نیز پرسشهای خانم را پاسخ گفتم. خانم، اندک و اندک، به تصمیم نزدیک شد و در آخر، پذیرفت.
روانپزشک ماهری را به ایشان معرفی کردم. رفتند که کاری کنند کارستان.
نزد روانپزشک رفتند. او، با تاکید بر ادامهٔ مشاوره، اندکی دارو داده بود. دارودرمانی را آغاز کردند. اما و دوصد اما که یکی از اعضای خانواده، با خبر شد. (نمیگویم چه کسی!) با اینکه آقا و خانم، در پنهانداشتن، کوشیده بودند، اما او گویا بو کشیده بود. نفوذ او بر خانم بیش از نفوذ آقا بود. او توانست درمان را قطع کند. نیز مشاوره را. و شد آنچه نباید بشود.
🔴 پس از شش ماه
افسردگی خانم، پیشرونده بود. حال خانم بد و بدتر شد. هیچ درمانی نمیکرد. حتی رواندرمانی.
پس از حدود ششماه، نزدم آمدند. آقا، خانم، و نیز آن کس که مانع درمان شده بود! و گفتند: «حالا چهکار کنیم؟»
ایشان را به روانپزشکی دانشمند، در شهری دیگر، ارجاع دادم. آن روانپزشک گفت: «افسردگی، پیشرفت زیادی کرده. درمان کامل، ممکن نیست. شاید بتوان پیشرفت آن را کُند کرد، اما درمان کامل نمیشود.»
سپس گفت: «استادی دارم در خارج از کشور. بهزودی به ایران میآید. نظر او را هم جویا میشویم.»
آن استاد پروفسور روانپزشک نیز گفت: «دیر شده است. درمان ندارد.»
آقای «ناچاری»، از سر «ناچاری»، اقدام به طلاق کرد... .
و چنین شد که این زندگی، از هم پاشید. افسوس!
۲۴ مهر ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
از زبان مشاور
🔥 #طلاقهای_ناروا (۴) 🔐 جراحی زندگی (۲) 🖌 #نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری 🔹 از زبان مشاور 🔸
🔥 #طلاقهای_ناروا (۵)
🔐 به فرزندم چه بگویم؟
🖌 #نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری
🔹 از زبان مشاور
🔸 مشاورهٔ خانواده
آقای «بردباری» و «خانم شتابانی»، بیست سال پیش از هم جدا شدند. طلاق، به خواستهٔ خانم بود. دلیل طلاقشان «بیدلیلی» بود. اندکی صبوری لازم بود تا این طلاق، واقع نشود.
این جهان چنان ساخته شده که «همیشه»، «همهچیز»، به مراد دل نیست؛ گاهی هست، گاهی نیست. در آن «گاههای نبودن»، باید دندان را بر جگر فشرد تا رگههای نامرادی بگذرد و پگاه مراد، پدیدار شود.
خانم شتابانی، در گذار از ناملایمات زندگی، ناصبوری میکرد. شتاب میورزید.
باری؛ ایشان یک پسر چهارساله داشتند. پسر، نزد مادر، بزرگ شد. با پدر نیز رابطه داشت؛ رابطهای خوب.
پدر، نزد فرزند، محبوب بود؛ چندان محبوب که مادر نتوانست پدر را در دل و ذهن پسر، خراب کند.
🔴 چرا طلاق؟
پسر، نوجوان شد. از مادر پرسید: «چرا از پدر طلاق گرفتید؟»
مادر پاسخ درستی نداشت.
پدر، در خوبی و مهربانی، مشهور بود. نمیشد تقصیر طلاق را بر او بار کرد.
سؤال فرزند از مادر، تکرار و تکرار شد، تا که پسر، داماد شد. حالا سؤال عروس نیز اضافه شده بود.
سؤال پسر، پرتکرار شد. تکرار و اصرار پسر، فزاینده شد.
مادر، درمانده شد. به سراغ دوستان همسر سابق رفت. از آنان خواست پسر را قانع کنند که طلاقش «بهحق» بوده. نزد من نیز آمد. با همین خواهش. من دوست آقا بودم.
هیچکس خانم را تصدیق نکرد؛ هیچکس. من نیز. هیچکداممان تایید نکردیم که آن طلاق، «بهحق» بود. من مادر را در ذهن فرزند، خراب نکردم، اما «روابودن» طلاق را نیز تایید نکردم، چون میدانستم «ناروا» بود.
خانم، هرچه بیشتر کوشید، کمتر توفیق یافت. دیدار با دوستان پدر، محبوبیت پدر را در دل پسر، افزون کرد و مادر را درماندهتر.
⭕️ پشیمانی دیرهنگام
خانم، از فردای طلاق، پشیمان شد، اما غرورش راه را بر اعتراف و بازگشت، بسته بود.
اکنون، پس از بیست سال، با فشار فرزند، مجبور به دستافکندن بر دامان دوستان آقا شد، برای توجیه طلاقش؛ اما هیچکس تاییدش نکرد. او میخواست پسرش، از زبان دوستان پدرش بشنود: مادرت حق داشت طلاق گرفت. تا از ملامت و توبیخ فرزند، کاسته شود، اما هرگز این سخن را از هیچکس نشنید.
پتک سنگین سؤال فرزند، بر سر مادر، همچنان کوبان است و بیپاسخ:
«مامان! چرا طلاق گرفتید؟»
۲۸ مهر ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
🔴 افسردگی پاییزی (۱) #بازنشر
🔻 مشاورهٔ روانشناسی
🖋#نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری
🔸 پرسش
آقا یا خانمی گفته و پرسیدهاند: تابستان که گذشت و وارد پاییز شدیم، اندکاندک، از نشاطم کاسته شد و اکنون دلم گرفته و احساس افسردگی و دلمردگی میکنم. آنچه بیشتر آزارم میدهد، اندوهی است که در دلم لانه کرده و شادمانیام را ربوده است. تحمل این اندوه بیدلیل، برایم دشوار است. چه کنم؟
🔹 پاسخ ما
تحلیل مسئله:
چون در فصل پاییز، روزها کوتاه میشود و آسمان گاهی ابری میگردد، نور کمتری به زمین میتابد. هوا نیز سرد میشود. از اینرو، انرژی کمتری به زمین و آدمی میرسد و همین، باعث افسردگی خفیفی میشود.
همگان این افسردگی ملایم را احساس میکنند، اما کسانی که زمینهٔ پذیرش اندوه و افسردگی را دارند، آنرا بیشتر لمس میکنند و گاهی آسمان دلشان ابری میشود و قطرههای اشک، در چشمانشان مینشیند.
🔹اینک پاسخ به پرسش و بیان راهکارهایی برای عبور از این حالت ناخواستنی:
۱. خود را نورافشانی کنید.
در معرض تابش آفتاب قرار گیرید؛ راهرفتن در آفتاب، خوابیدن زیر نور آفتاب، ورزش در زیر آفتاب، دریافت آفتاب از در و پنجره.
درها را باز کنید. پنجرهها را بگشایید.
یک دسته کلید است به زیر بغل عشق/
از بهر گشاییدن ابواب رسیده!
پردهها را کنار بزنید. در سایه و تاریکی نمانید. تا میتوانید از نور و انرژی خورشید استفاده کنید.
۲. ورزش کنید.
ورزش، در زدودن این حالت نامطبوع و ایجاد نشاط، بسیار مؤثر است. هر نوع و هر مقدار از ورزش، مفید است، اما ورزش عرقریزان، تأثیری معجزگون دارد.
۳. فعالیت کنید.
بیکار نمانید. راکد نشوید. از خود کار بکشید. خود را به جنبش و جوشش وادارید. بیکاری و رکود، خمودگی میآورد و کوشش و خروش، شادابی میزاید و امید میافزاید.
۴. نوشیدنیهای گرم بنوشید.
به تکرار، نوشیدنیهای گرم، بلکه نزدیک به داغ، بنوشید. انواع چای، دمنوشها، قهوه و هر نوشیدنیای را که دلپسندتان است، دمبهدم، بنوشید.
۵. تنها نمانید.
بخش عمدهای از تنهاییتان را با کسانی که دوستشان دارید پر کنید؛ با افراد مثبتاندیش و امیدمند.
۶. اخبار نشنوید و نبینید.
بنیان نخستین رسانههای خبری را بر «سیاهنمایی» نهادهاند. این رسانهها، در نشر اخبار و مطالب نگرانکننده و دلهرهآور، حریصاند و به پخش خبرها و مسائل آرامشبخش و امیددهنده، بیرغبتاند.
تا جای ممکن، از تیررس اخبار بگریزید. اگر ناچارید یا دوست دارید که از اخبار باخبر باشید، هر شبانهروز فقط یکبار کافی است.
۷. فیلمهای اندوهناک نبینید.
بسیاری از فیلمها و سریالها اندوهافکن و ناامیدکنندهاند.
تأثیر فیلم، تدریجی و «سِرُمگونه» است. سِرم مسموم، جسم آدمی را مسموم میکند و فیلمهای یأسآلود، جان آدمی را. البته خودتان فیلمهای مثبت و امیدبخش را انتخاب کنید و ببینید.
۸. کتابهای مثبت بخوانید.
کتابها مانند فیلمها و اخبارند. با اینها مانند آنها رفتار کنید.
۹. انستان را با خدا صمیمیتر کنید.
به دامان پرمهر خداوند بیشتر پناه برید.
یادمان باشد که:
«الا بذکرالله تطمئن القلوب؛
دلها با یاد خدا، اطمینان و آرامش مییابند.»
این راهکارهای نُهگانه را بهمدت دو هفته انجام دهید. انشاءالله حالتان خوب میشود. پس از آن، اگر باز آثاری از این افسردگی پاییزی در جانتان باقی بود، بگویید تا راهکارهای دیگری ارائه دهیم.
خداوند مهربان، مددکارتان باشد.
{ادامهٔ مطلب را در پست بعدی بخوانید. انشاءالله}
۲۹ مهر ۱۴۰۱
🌐http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
از زبان مشاور
🔴 افسردگی پاییزی (۱) #بازنشر 🔻 مشاورهٔ روانشناسی 🖋#نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری 🔸 پرسش
🔴 افسردگی پاییزی (۲) #بازنشر
🔻 مشاورهٔ روانشناسی
🖋#نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری
🔸 پس از یک هفته
پس از آنکه پاسخ آن خوانندهٔ عزیزمان را درباره افسردگی پاییزی دادیم، اکنون گفته و پرسیدهاند: به راهکارهایتان عمل میکنم و -خدا را شکر- حالم خیلی بهتر شده است.
یکی از راهها، نخواندن مطالب منفی و ناامیدکننده است. اینرا کاملاً عمل کردم و در بهبود حالم مؤثر بود. راه دیگر این است که مطالب امیدبخش بخوانم. نمیدانم چه بخوانم.
لطفاً یک کتاب مثبت و امیدبخش و راهگشا معرفی کنید.
🔹 پاسخ ما
مرحبا به شما که راهکارها را عمل کردید. و الاهی شکر که حالتان بهتر است.
با پشتکار، راه را ادامه دهید تا این افسردگی را از جانتان بیرون برانید و کاملاً شاداب شوید.
🔸 اما معرفی کتاب
کتاب «آیین زندگی»، نوشتهٔ «دیل کارنگی» را بخوانید.
این کتاب، جانمایهٔ ارجمندی است برای زدودن اندیشههای منفی و ایجاد افکار مثبت. نیز راهکارهایش برای برونرفت از تنگناها، بسیار مؤثر است.
این کتاب را مترجمان پرشماری ترجمه و ناشران متعددی منتشر کردهاند. از مترجم و ناشری نام نمیبریم. برخی از ترجمهها بهتر است. برخی از مترجمان و ناشران، آنرا کوتاه و خلاصه کردهاند. شما متن کامل را بخوانید. از اینترنت نیز قابل دانلود است. فایل صوتی آن نیز در اینترنت، موجود و قابل دانلود است.
♦️ تذکر
یادمان باشد که نویسندهٔ این کتاب، غیرمسلمان و غیرایرانی است.
🔸 پس از دو هفته
🔹 پرسش
به همهٔ راهکارها عمل کردم. الآن حالم خوب شده است و آن حالت رنجبار، دیگر وجود ندارد. آیا لازم است که بازهم راهکارها را ادامه دهم؟
🔹 پاسخ ما
به شما آفرین میگوییم که چنین پشتکار دارید و برای تحصیل سلامت و سعادت خود کوشایید.
راهکارهایمان هیچکدام مانند دارو نبود که با بهبودی حالتان رهایشان کنید. نیز هیچیک تاریخ مصرف نداشت که با شادابشدنتان، تاریخ مصرفش تمام شود؛ همهٔ آن راهکارها همیشه مفیدند. نیز برای بهترشدن حال و رشد روانی و جسمانی، کارسازند.
دریافت بیشتر نور و انرژی خورشیدی، ورزش، فعالیت جسمانی، نوشیدن نوشیدنیهای شادابیبخش، معاشرت با مثبتاندیشان، نشنیدن خبرهای سیاه، ندیدن فیلمهای اندوهبار، خواندن کتابهای امیدبخش، تقویت معنویتهای روحی و تقویت ارتباط با خداوند (که همگی از راهکارهایمان بودند)، همیشه مفید و مطلوباند.
بنابراین راه را ادامه دهید و راهکارها را همچنان عمل کنید، اما از این پس، نه فقط برای درمان، بلکه برای فربهکردن جان.
خداوند سبحان یاورتان باد.
♦️ ذکر نکتهای بایسته
افسردگی، شدت و ضعف دارد.
افسردگی این خوانندهٔ عزیزمان، که - بحمدالله - بهراحتی زدوده شد، افسردگی عمیقی نبود؛ بلکه اصلاً افسردگی به معنای بیماری عصبی و روانی نبود؛ یک پژمردگی موقت و تغییر حالت فصلی بود.
شایسته و بلکه بایسته است بدانیم که درمان برخی افسردگیها ممکن است نیازمند راهکارهای بیشتر و زمان بلندتر باشد. حتی گاهی به دارودرمانی نیاز است، که باید به مدد پزشک متخصص اعصاب و روان انجام گیرد.
۳۰ مهر ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
1_1865460969.pdf
650.9K
🔹 #رونمایی_از_زیانبارترین_سرزنش (۲)
🖋 #نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری
✅ منتشر شده در شمارهٔ ۱۵۰ ماهنامهٔ «خانهٔ خوبان»
✔️ فایل پی دی اف، شهریور ۱۴۰۱
۱ آبان ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚 چاپ یازدهم کتاب «نبرد بیبرنده»
مژده ای دل...
میلاد جدید دردانهٔ دهسالهمان
یکدهه است که این نازدانهمان میلاد یافته است. در این یکدهه، یازدهبار تجدید میلاد داشته است؛ ده بهار، یازده تجدید حیات.
امسال (۱۴۰۱) دو میلاد داشته است؛ تا اکنون. شاید تا آخر سال، جوانه یا جوانههای دیگری نیز به بار نشاند. به امید خدا.
🔸 کتاب برگزیدۀ وزارت ورزش و جوانان، در موضوع خانواده
🔹 نخستین و تنها کتاب مستقل دربارۀ مجادلۀ همسران
کتاب «#نبرد_بی_برنده» به چاپ یازدهم رسید.
این کتاب، از درخشانترین آثارمان است.
از گلهای سرسبد کتابهایمان است.
خداوند را بر دادن این نعمت، سپاس میگوییم.
🙏 بر مدیران لایق نشر «خادمالرضا»؛ ناشر کتاب، آفرین میفرستیم و همت بلندشان را میستاییم.
۲ آبان ۱۴۰۱
🌐 انتشارات خادم الرضا (ع)
https://khademolreza.com › product
#نبرد_بی_برنده
🌐 http://mazaheri.andishvaran.ir
#علیاکبر_مظاهری_اصفهانی _ #پایگاه_اندیشوران_حوزه
🌐 http://mazaheriesfahani.ir
#وبسایت_علیاکبر_مظاهری
از زبان مشاور
🔥 #طلاقهای_ناروا (۵) 🔐 به فرزندم چه بگویم؟ 🖌 #نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری 🔹 از زبان مشاور
دربارهٔ
🔥 #طلاقهای_ناروا
✍ ابراز عنایت استاد خانم نعناکار، استاد حوزه و دانشگاه کاشان، دربارهٔ مطلب «طلاقهای ناروا»
✅ تأمل و تفکر بیشتر
سلام و رحمت.
وقتتان بهخیر و نیکی.
مطالب «طلاقهای ناروا»، بسیار عبرتآموز است.
انسان، هرچندوقت یکبار، نیاز به تلنگر دارد.
به نظر من، نوشتهٔ جناب عالی، حد اقل اثری که میتواند داشته باشد، این است که خواننده را به تفکر وادار میکند. چنانچه قصد طلاق دارد، او را مردد میکند تا بیشتر فکر کند.
ان شاءالله عاقبت بهخیر باشید.
خوشا به سعادت شما که قلم توانایی دارید.
برای امثال بنده، که ترس از نوشتن دارند، دعا بفرمایید.
۴ آبان ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
از زبان مشاور
دربارهٔ 🔥 #طلاقهای_ناروا ✍ ابراز عنایت استاد خانم نعناکار، استاد حوزه و دانشگاه کاشان، دربارهٔ مطل
🔥 #طلاقهای_ناروا (۶)
🖌 #نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری
🥀 ریشهها در گنداب است!
پارهای از پدیدهها، اندک اندک جمع میگردند و ناگهان دریایی میشوند و سپس، با خروشی هولناک، دیاری را ویران میکنند.
پدیدهٔ طلاق، در جامعهٔ امروزین ما، همین وصف را یافته است:
۱. عواملی فراهم آمدهاند؛ فرهنگی، عقیدتی، اخلاقی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی... .
۲. خونابهای پدید آوردهاند؛ طلاق.
۳. این خونابهٔ چرکین، چونان موریانهای موذی، به جان و بن خانوادهها افتاده و دارد آن را ویران میکند. دارد از جامعهمان دمار برمیآورد.
به خدایمان پناه میبریم!
بر فرهیختگانمان فرض است که فراهم آیند و چارههایی بیندیشند. نه فراهمآمدن بیحاصل کسانی بیهدف، در سمینارهایی روتین، که خطابههایی بخوانند و بیانیههایی کلیشهای صادر کنند و به مردمان، دستورهای بالاسرانه دهند و سپس هیچ و سپس هیچ!
⭕️ طلاقهای روشنفکرانه!
در روزگار ما، دیگر بیشترینهٔ طلاقها، در سطوح «فرودین» جامعه، در میان مردمان کمفرهنگ و کمسواد و کمثروت نیست. مکانت طلاق، بالا و بالا آمده و خود را به رتبههای «فرازین» جامعه رسانده است؛ تحصیلات عالیدارها، ثروتمندان، متمدنان.
در مشاورههایم، بهوضوح، شاهدم که شمار ایشان؛ «فرازیان»، بیش از «فرودیان» شده؛ بسیار بیشتر.
🔹 از زبان مشاور
🔻 این فرنگدیدهها!
🔸 مشاورهٔ خانواده
خانم و آقای «فرنگیان» به مشاوره آمدند.
هردو تحصیلکردهٔ فرنگ، زندگیکردهٔ در آن دیار، حتی متدین و معتقد به معنویات.
مجادله داشتند؛ مجادلههایی فضیلتسوز، بچهگانه، پوچ. هیچ معیاری و ملاکی در مجادلههایشان نبود. هیچ ارزشی را نمیشد در نزاعهایشان دید. در شمار کسانی بودند که اگر دوساعتونیم پای حرفهایشان بنشینی، نیم ارزن ارزش نمییابی. البته اما، بیانهایشان روشنفکرانه و باسوادانه (نه عالمانه!) بود.
هرچه ادامه میدادیم، مشاورهمان را بیهوده میدیدم. ادامه ندادم. نزد مشاوری دیگر رفتند. و دیگر از آنان خبری نداشتم.
تا اینکه نوشتههای اخیرمان در رسانههایمان را خوانده بودند.
یکیشان پیام داد: «مخاطب نوشتههای طلاقهای ناروایتان، ماییم؟»
گفتم: مگر شما طلاقی شدید؟
گفت: «بله. بعد از شما، نزد آقای ... رفتیم. بیست جلسه. او، در آخر، حرف من را تأیید کرد. با نظر او طلاق گرفتم.» چنان برایم تلخ بود که آخ گفتم و آه کشیدم. هیچ دلیل عاقلانهای بر این طلاق نبود. هیچ و هیچ. همهاش کلمههای «عدم تفاهم»، «عدم درک متقابل»، «نداشتن زبان مشترک»، «او چنین گفت»، «من چنین کردم» بود. مانند دو کودک بازیگوش، که بر سر جعبهای خالی و گردویی پوک، بر سر و صورت هم میکوبند و همدیگر را دشنام میگویند. هیچ معیار و عیاری در این بهانهجوییهای کودکانه نیست. هیچ.
اکنون آقا و خانم فرنگیان، دیگر چندان اقبالی برای زندگی مشترک دوباره با دیگری ندارند. مصداق «درماندهٔ وامانده»اند، اما شأن فرنگیمآبانهشان و وجههٔ باسوادانهشان و تیپ روشنفکرانهشان، به هیچکدامشان اجازهٔ بازگشت و ابراز ندامت و تمایل به پیوند مجدد را نمیدهد.
افسوس!
۶ آبان ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
📚 کتاب طلاق
🖌 #نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری
📌 (در موضوع طلاقهای ناروا و روا، نابخردانه و عاقلانه)
📖 مقدمهٔ کتاب طلاق
فکر نمیکردم روزی دربارهٔ طلاق، بهتفصیل، مطلب بنویسم. بیشتر به ازدواج میاندیشم و خانواده. اگر مطلبی دربارهٔ طلاق مینوشتم، برای آن بود که طلاق، به ازدواج و خانواده، آسیب میزند.
بنابرمثال: در کتاب «جوانان و انتخاب همسر»، که دربارهٔ ازدواج و زندگی است، چند مطلب کوتاه، در لابهلای صفحهها، یواشکی، آمده است، که آن هم برای پیشگیری از آفتهای ازدواج است و اینکه جوانان و خانوادهها مراقب این آفت باشند که به زندگیشان آسیب نزند؛
⭕️ اما و هزار اما!
آن زمانی که آن کتاب را مینوشتم؛ آغاز دههٔ ۷۰، بازار طلاق، کساد بود و بازار ازدواج، آباد. ولی اکنون؛ آغاز قرن جدید شمسی، سال ۱۴۰۱، بازار طلاق، آباد است و بازار ازدواج کساد!
در این بازارِ جابهجا شده؛ که کسادی طلاق و رونقی ازدواج، جا عوض کردهاند، «قلم طلاقنویسی»ام، افراشته شده است.
نمیباید!
نمیخواستم!
نمیخواهم!
باری؛ یکی دو مطلب، در روند مشاورههایم، دربارهٔ طلاق نوشتم، که ناگاه بازتابهای آن حیرانم کرد. گویا مسألهٔ اول مردمان و جامعهمان شده باشد، یا یکی از اولیها.
اکنون، بهناچار، بنابر نیاز روز جامعه و بنا بر رسالت یک نویسنده و مشاور و معلم، سهمی قابل برای جَوَلان قلم و اندیشه، در عرصهٔ طلاق نهادهام. امید آنکه این نیز، مانند نوشتن و سخنگفتن در عرصهٔ ازدواج و خانواده، سهمی در اصلاح خانواده و جامعه داشته باشد.
به امید خدا.
علیاکبر مظاهری
۹ آبان ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💎 تست شخصیتسنجی برای ازدواج؛ آری یا نه؟
🖌 #نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری
📚 درس دانش خانواده
دانشجو: فاطمه اعلایی
۱۸ آبان ۱۴۰۱
🌐http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
🌹 دانشجویانمان؛ حاصل عمرمان!
🖌 #نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری
امروز (۱۹ آبان ۱۴۰۱) مقالهٔ خوب یکی از دانشجویان خوبم، در مجلهای خوب، منتشر شد.
در همان مجله، مقالهای از من نیز منتشر شد.
برای انتشار مقالهٔ دانشجویم، صد و بیستبار بیشتر از انتشار مقالهٔ خودم خوشحال شدم!
چرا؟!
زیرا ایشان؛ دانشجویانمان، حاصل عمرماناند، ثمرهٔ حیاتماناند.
الاهی شکر.
۱۹ آبان ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
🌹 کتاب به تبلیغ و تبیین نیاز دارد
🎙 #مصاحبه با ستاد خبری سیامین دوره هفته کتاب جمهوری اسلامی ایران: #استاد_علیاکبر_مظاهری
⭕️ حجتالاسلام علیاکبر مظاهری گفت: کتاب به تبلیغ و تبیین نیاز دارد و رسانهها باید هر روز به آن بپردازند. مشکل محسوس صنعت نشر ما کمبود ویترین است.
🔹 به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، حجتالاسلام علیاکبر مظاهری، استاد حوزه و دانشگاه در گفت و گو با ستاد خبری سیاُمین دوره هفته کتاب جمهوری اسلامی ایران، بیان کرد: مقوله کتاب و کتابخوانی به تشویق و تبیین توأمان نیاز دارد. یکی از بهترین کارهایی که می تواند به توسعه فرهنگ مطالعه در کشور کمک کند، تعدد نمایشگاهها و فروشگاههای کتاب است. این تعدد و تنوع باعث میشود حتی کسانی که قصد خرید کتاب هم ندارند، وقتی از کنار کتابفروشیها و نمایشگاههای کتاب رد میشوند، به خرید کتاب و مطالعه آن علاقهمند شوند.
🔸 وی افزود: کتاب باید در دسترس همگان باشد و ویترینی برای نمایش دائمیاش درنظر گرفته شود. کتاب را باید پیوسته تبلیغ کرد، ولی متأسفانه در رسانهای مثل صدا و سیما جایگاه چندانی برای تبلیغ کتاب وجود ندارد.
🔹 نویسنده کتاب «خانهای در بهشت» گفت: ازسوی دیگر ضعف ناشران و نویسندگان در پدید آوردن اثری جذاب و خواندنی به کاهش میل به خواندن کمک میکند. ناشران و نویسندگان باید به این مسئله توجه داشته باشند که کتاب خوب و جذاب بسیار کم است. یعنی یا کتابهای ما ضعف محتوایی دارند و یا به شکل زیبا و در قالبی دلنشین عرضه نمیشوند، بنابراین رغبتی در خواننده ایجاد نمیکنند.
🔸 حجتالاسلام مظاهری ادامه داد: بسیاری از دانشجویان من علاقهمند هستند رمانهای خارجی را بخوانند چون معتقدند این کتابها جذاباند. معتقدم اگر کتابهای پرمحتوا با قلمهای پرتوان نوشته شوند، بیتردید خوانندگان خوبی پیدا میکنند.
🔹 وی همچنین با اشاره به کمبود کتابفروشی در کشور اظهار کرد: موضوع دیگر این است که بیشتر کتابهای خوب در دسترس مردم قرار ندارند. در چند خیابان کتابفروشی وجود دارد؟ بنابراین یکی از آسیبها در صنعت نشر ما کمبود فروشگاههای کتاب است. اگر کتاب، مانند گوشی موبایل تبلیغ و عرضه میشد، به نظرم وضعیت فعلی کمی تفاوت پیدا می کرد.
🔸 این استاد حوزه و دانشگاه در پایان گفت: چندی پیش کتاب زندگینامه استاد بهاءالدین خرمشاهی تجدیدچاپ شد. استاد خرمشاهی در این کتاب سخنی را به این مضمون بیان کرده است: «من به دوستان و همکارانم میگویم که من را از مسافرکشی علمی رها کنید تا راحتتر بنویسم.» به نظرم اکنون کار اغلب نویسندگان سفارشی نویسی شده است. مسافرکشی علمی یعنی همان سفارشی نویسی و این از غنای محتوایی آثار میکاهد.
✅ سیاُمین دوره هفته کتاب جمهوری اسلامی ایران با شعار «ما همانیم که میخوانیم» از ۲۱ تا ۲۷ آبان ماه ۱۴۰۱ برگزار میشود.
۲۰ آبان ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
🌹 #حاجنصرالله_و_حليمهخاتون (۱۰)
🖌 #نویسنده: #مریم_یوسفی_عزت؛ کارشناس ارشد زبان و ادبیات انگلیسی، مدرس زبان
❤️ ضربان پا!
مدتی بود که امواج دریای زندگیمان طغیان میکرد. ما هم که به تندبادها عادت کرده بودیم، ماهرانه از سر گذراندیم.
خسته بودم؛ سرگشته و حیران. چادری به سر کردم و رفتم بیرون. در کوچهباغی قدم میزدم. خلوت و ساکت بود. استخر، آب نداشت، اما آب رودخانه، مثل همیشه، تازه و پاکیزه بود. جرعهای نوشیدم. ناگهان اشک درون قلبم جوشید و با خود خواندم:
تمام کمها با من
تمام هیچها با من
من تنهای تنها
اما تو بخند، ای جان من...
ناگهان، حاجنصرالله، با همان پیراهن سفید همیشگی، از پشت آمد و با صدایی قهرمانانه گفت: تمامِ تمامها باهم؛ اِی جان من!
خندهای آرام کردم. دستانم را گرفت. با هم قدم زدیم. از عاشقانهها و سختیهایمان گفتیم.
گفتم: حاجنصرالله! من خیلی خستهام. کی این دنیا تمام میشود؟ کی یک نفس راحت خواهیم کشید؟
دستم را کشید و برد سمت یکی از باغها.
گفت: به این درختهای انار نگاه کن. به این هوا و طراوت آن نگاه کن. بهشت، نهصد و یکبار بهتر از اینجاست. چیزی نمانده. با هم خواهیم بود؛ بدون هیچ دغدغهای.
با لبخندی ملایم گفتم: من از بلندی میترسم، اما اگر این دیوار، مناسب است، برویم بالای آن و کولهبارمان را از این دنیا ببندیم.
خندید و گفت: باشد. البته، قبل از آن به بیمارستان هم برویم.
سکوت کردیم. دست در دست هم به قدمزدنهایمان ادامه دادیم. بعد از چند دقیقه متوجه یکسانی ضربان پاهایمان شدم. به حاجنصرالله گفتم: دقت کردی؟ ضربان پاهایمان یکی است. حتی، به عمد، نتوانستیم ضربان پاهایمان را بر هم بزنیم!
گویا یکنفریم؛ یکنفر دارد راه میرود. صدای پای فقط یکنفر شنیده میشود! نه؟
او دقت کرد. گفت: واقعا ها! اگر کسی از پشت دیوار باغ به صدای پایمان گوش دهد، یقین میکند که یکنفر دارد عبور میکند.
حقا که ما چه هماهنگیم! میدانستم ضربان قلبهایمان همنواز است، اما همنوایی گامهایمان را نمیدانستم. الآن دیدم و شنیدم.
چه شیرین است!
به خانه رفتیم.
⭕️ نبرد بیبرنده
در خانه تنها بودیم. نشستیم. به دیوار زیر پنجره تکیه کردیم. حاجنصرالله سرش را به لبهٔ پنجره تکیه داد و حالت نیمه، دراز کشید.
من که هنوز آرام نگرفته بودم، با اخمی ملایم گفتم: حاجنصرالله! برایت متأسفم.
گفت: من هم برای خودم متأسفم.
انتظار چنین جوابی را نداشتم. خندیدم و پرسیدم: چرا؟!
گفت: نمیدانم؛ چون تو برایم متأسفی.
گفتم: اِی «نبرد بیبرنده»! (۱)
سرت را، به جای لبهٔ پنجره، بر روی شانههای من بگذار.
۲۳ آبان ۱۴۰۱
۱. اشاره است به کتاب «نبرد بیبرنده»؛ نوشتهٔ استاد علیکبر مظاهری.
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
از زبان مشاور
🔥 #طلاقهای_ناروا (۶) 🖌 #نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری 🥀 ریشهها در گنداب است! پارهای از پ
⚖ ریشههای طلاق (۱)
🖌 #نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری
این دیگر از واضحات است که «برای حل یک مسئلهٔ دانهدرشت، باید ریشههای آن را یافت.» با یافتن ریشهها، نیمی از مسئله، حل میشود.
ازاینرو، برای اثبات ضرورت ریشهیابی طلاق، هیچ نمیگوییم و راست میرویم سر اصل موضوع:
🔴 ریشههای طلاق
۱. ازدواجهای اشتباه
این سخن مردمان، که بهمزاح میگویند: «علت اصلی طلاق، ازدواج است»، یک «شوخی جدیصفت» است، اما ناقص است. آن را از شوخیبودن در میآوریم و نیز اصلاحش میکنیم و میگوییم:
دلیل بسیاری از طلاقها، «ازدواجهای اشتباه» است.
آری؛ هر چه در انتخاب همسر و ازدواج، سهلانگاری شود، زندگیهای ناپایدار پدید میآید. و هر مقدار در مرحلهٔ انتخاب همسر و انجام ازدواج، دقت شود، زندگیهای پایدار ایجاد میشود.
ما، در مشاورههایمان، شاهد این پدیدهٔ تلخ هستیم که بسیاری از مردمان، در مرحلهٔ انتخاب همسر و مقدمههای ازدواج، خوب عمل نمیکنند و در نتیجه، زندگیها به تلخی میرسد و یا به طلاق میانجامد.
🔻 این نمونه را ببینید:
❇️ حسنا و حسن
🔹 از زبان مشاور
🔸 مشاورهٔ ازدواج
حسنا و حسن، که دوران عقد را میگذراندند، نزدم آمدند به مشاوره.
پسر، ناراحت بود و دختر، لجباز. نه لجباز به معنای معروف، بلکه بر پسر لج کرده بود. از دست او عاصی شده بود. از او متنفر بود. بر او خشمگین بود.
حرفهایشان را شنیدم. هیچ تناسبی با هم نداشتند؛ نه تناسب اخلاقی، نه تناسب سنی، نه عقیدتی، نه جسمی، نه خانوادگی، و نه هیچ تناسب دیگر. از این همه عدم تناسب، تعجب کردم.
پرسیدم:
شما که این همه به هم بیرغبت بودید، چرا ازدواج کردید؟
پاسخهایی دادند که قانعکننده نبود.
از خانوادههایشان دعوت کردم به مشاوره بیایند تا راز کار برایم آشکار شود.
از خانوادهٔ پسر، کسی نیامد، اما پدر و مادر دختر آمدند. با ایشان، بدون حضور دختر و پسر، صحبت کردم. گفتم: پیش از هر سخن، بگویید چرا این دو نفر، با این همه تفاوت، همسر هم شدهاند؟ آیا این ناهمتاییها را میدانستید و عقد کردید یا نه؟
گفتند: «ندانسته، دخترمان را دادیم.» گفتم: چطور ممکن است؟ توضیح دهید. گفتند: «ما دو خانواده، همدیگر را نمیشناختیم. از دو شهر جداگانهایم. کسی ما را به هم معرفی کرد. به خواستگاری آمدند. ما تجربهای نداشتیم. این دختر، اولین فرزندمان است. اما میدانستیم که باید آنان را، بهخصوص پسر را، خوب بشناسیم. گفتیم صبر کنید تا بررسی کنیم.
گفتند: ما احتیاج به بررسی نداریم. شما و دخترتان را پسندیدهایم. تا ماه محرم، چهار روز بیشتر نمانده بود. اصرار کردند که قبل از محرم، عقد کنیم. ایشان بر اصرارشان پا فشردند و ما تسلیم شدیم و در همان چهار روز، عقد کردیم و همهٔ کارها تمام شد.»
گفتم: «ریشهٔ مشکل، همین است که شتاب کردید. نه! آنان شتاب کردند و شما تسلیم شدید. چه اشکالی داشت که در محرم و صفر، بررسیهای ضروری برای کسب شناخت را انجام میدادید؛ تحقیق و مشاوره میکردید، تفکر و تأمل میکردید، دختر و پسر، با هم صحبت میکردند؟ انجام این کارها که در محرم و صفر، اشکالی ندارد.
گفتند: «نمیدانیم چه شد. نتوانستیم در برابر اصرارشان مقاومت کنیم.»
با پسر، بهتنهایی، صحبت کردم.
گفت: «این دختر را نمیخواهم.»
با دختر نیز بهتنهایی صحبت کردم.
گفت «این پسر را نمیخواهم.»
دختر هیچ دلیلی برای نخواستنش بیان نکرد. اصلاً بلد نبود دلیل بیاورد. او یک بچه بود؛ هم از نظر سنی، هم فکری، هم عقلی. اما پسر، دلیلهایی را بیان کرد که بیشتر مربوط به ناسازگاری اخلاقی و رفتاری میشد. او میخواست خود را از مخمصهای که در آن گرفتار شده، بیرون بکشد، بدون اینکه مسئولیت کارهای خود و خانوادهاش را بپذیرد. از این رو میکوشید دختر و مادرش را تقصیرکار جلوه دهد.
در چند جلسهٔ مشاوره و بررسی همهجانبه به این نتیجه رسیدیم که این دو، به کار هم نمیآیند و ادامهٔ این وصلت نامبارک، به صلاح هیچکدامشان نیست و تنها راه حل، جدایی است؛ پیش از آنکه عروسی کنند و دچار یک زندگی ناکام شوند.
این زیان سختجبران، تاوان همان شتاب اول بود.
۳۰ آبان ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
به روی چشم.pdf
1.34M
🔹 #به_روی_چشم!
🖌 #نویسنده: #مریم_یوسفی_عزت؛ کارشناس ارشد زبان و ادبیات انگلیسی، مدرس زبان
✅ منتشر شده در شمارهٔ ۱۵۱ ماهنامهٔ «خانهٔ خوبان»
✔️ فایل پی دی اف، مهر ۱۴۰۱
۴ آذر ۱۴۰۱
🆔 @maryam_yousefi_ezat
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
از زبان مشاور
⚖ ریشههای طلاق (۱) 🖌 #نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری این دیگر از واضحات است که «برای حل یک م
⚖ ریشههای طلاق (۲)
🖌 #نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری
۲. اقتصاد ناموزون
هرگاه و هرجا که دربارهٔ عوامل طلاق سخن میگوییم یا مطلب مینویسیم، شنوندگان و خوانندگانمان، مسائل اقتصادی را مطرح میکنند و آن را ریشهٔ اصلی طلاق میدانند؛ چندان بزرگ که عوامل دیگر، کمرنگ میشوند یا اصلاً دیده نمیشوند.
ما میگوییم: بله. درست. اما بیاییم ریشههای دیگر را نیز ببینیم. نیز این عامل را بزرگتر از آنچه هست، نبینیم.
امیر مؤمنان - علیه السلام - فرموده است:
«مَنْ عَظَّمَ صِغَارَ الْمَصَائِبِ، ابْتَلَاهُ اللهُ بِكِبَارِهَا»؛
هرکس گرفتاریهای کوچک را بزرگ بنمایاند، خداوند به مصائب بزرگ، گرفتارش میکند. (نهجالبلاغه، حکمت ۴۴۸، ترجمه و شرح علیاکبر مظاهری، نشر بهنشر)
این تجربه را در ازدواج نیز داریم؛ از روزگاران قدیم تا اکنون، وقتی موضوع ازدواج جوانان مطرح میشود، خود جوانان و خانوادههایشان، عامل اقتصاد را مطرح میکنند و آن را عامل اصلی، بلکه گاهی تنها عامل بیازدواجی یا دیرازدواجی بیان میکنند.
در کتاب «جوانان و انتخاب همسر»، که محصول سیسال پیش است، همین عامل، مانع اصلی ازدواج است. نخستین مانع ازدواج و گستردهترین عامل بیازدواجی یا دیرازدواجی، در آن کتاب، مشکلات مالی و اقتصادی است.
آنجا، در بخش مشکلات و موانع ازدواج، گفتهایم و اینجا؛ ریشههای طلاق، نیز میگوییم:
آری و آری که بیماری اقتصادی، در ایجاد زندگی مشترک (ازدواج) و نیز از همپاشیدگی زندگی (طلاق) مؤثر است، بسیار مؤثر، اما این بیماری را اینهمه بزرگ نکنیم که از مسائل دیگر غافل شویم.
⭕️ مد روز!
گاهی، پدیدهای، مد روز میشود و بسیاری از مردمان، از آن سخن میگویند.
از خصلتهای ناروای مد، یکی این است که کثیری از مردم جامعه، دربارهٔ ذات آن کمتر میاندیشند. آن را از روی تقلید، میپذیرند و از سر عادت، تکرار میکنند.
باور بخش بزرگی از پیکرهٔ جامعه، دربارهٔ نقش مسائل مالی و اقتصادی در ازدواج و طلاق، چنین است؛ تقلید، عادت، تکرار.
راستی که وخامت اقتصادی و خرابی وضعیت مالی، نقشی پررنگ در ایجاد طلاق دارد.
ما، در اینجا، به مقولهٔ خرابی اقتصاد جامعهمان ورود نمیکنیم؛ نمیتوانیم که ورود کنیم. گوشی، شنوای سخن ما نیست. سخنمان هدر میرود. اما به زوجها، بهویژه زوجهای جوان، میگوییم:
قناعت ورزید. زندگیتان را، به دلیل تنگناهای معیشتی، فرو نپاشید. روا نیست. ۱
۵ آذر ۱۴۰۱
۱. برای مطالعهٔ بیشتر این مقوله، ر. ک: «جوانان و انتخاب همسر»، از نگارنده، فصل موانع و مشکلات ازدواج، مشکلات اقتصادی.
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
از لینکن تا.pdf
1.41M
🔹 #از_لینکن_تا_ناپلئون
🖌 #نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری
✅ منتشر شده در شمارهٔ ۱۵۱ ماهنامهٔ «خانهٔ خوبان»
✔️ فایل پی دی اف، مهر ۱۴۰۱
۷ آذر ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
🌹 ریشههای عمرمان!
🖌 #نویسنده: #مریم_یوسفی_عزت؛ کارشناس ارشد زبان و ادبیات انگلیسی، مدرس زبان
معلمانمان، ریشههای عمرماناند. هرکس که در زندگی آدمی، در تعلیم و تربیت او مؤثر است، نامش معلم است.
معلمان و استادانم، معماران بنای وجودماند. از همان زمان کودکی، قدردانشان بودم و دوستشان داشتم.
آدمی، هرقدر قدردان باشد، باز توان جبران الطاف ایشان را ندارد، مگر با موفقیت خودش.
گاهی که به این موضوع میاندیشم، کسی را نمییابم که برای جبران زحمتهایش، تنها پیروزی آدمی را بخواهد؛ مگر پدر، مادر، معلم.
از سن ده - دوازدهسالگی، سوالهایی داشتم و دلیلهایی را میطلبیدم که همچنان ادامه دارند. چشمهٔ پرسشهایم و عطش یافتن پاسخها و لذت دریافت نیازهای جانم، همچنان جوشان است.
گاه استفهامهایم چندان پرشمار میشدند که گویا هویت بینهایت مییافتند و تنها پدر و مادرم صبر شنیدنش را داشتند.
پاسخهای ایشان برایم کافی نبود. نوجوان بودم و طالب علم و معلم. پاسخهایم را که نمییافتم، آرزو میکردم ای کاش امام زمان (عج) بود و سوالهای من را پاسخ میداد. برای عدم حضور یک امام معصوم، حسرت میخوردم.
درس میخواندم و مطالعه میکردم، اما کافی نبود.
تا جوان شدم. ایشان را یافتم؛ استاد علیاکبر مظاهری. بعد از چندین سال، دعایم مستجاب شد.
سخنان بسیاری دربارهٔ ایشان دارم، اما به وقتش!
فقط این را بگویم حالا که دارم مینویسم، چشمانم غرق اشکانم شده. چشمهٔ اشکهایم جوشیده: «استاد خوبم! به خودتان هم گفتهام: پدرم و مادرم و شما یک طرف! تمام دنیا طرف دیگر!»
۸ آذر ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
طلاقهای انتحاری.pdf
876.2K
🔹 #طلاقهای_انتحاری
🖌 #نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری
✅ منتشر شده در ماهنامهٔ «خانهٔ خوبان»
✔️ فایل پی دی اف، آبان ۱۴۰۱
۹ آذر ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1