🌹 خانهای در بیابان!
(همیاریمان با «سایبان مهر» دانشگاه قم)
🖋 #نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری
🔻 پرسش
آقای برازجانی گفته و پرسیده است:
من و همسرم، بهخودیخود، در زمانهای عادی، همدیگر را دوست داریم و در صلح کاملیم. زندگیمان خوب است. اما هرگاه خانوادههایمان؛ هردو، به زندگیمان ورود میکنند، فضای زلال زندگیمان تیره میشود. هر دو خانواده، به یک اندازه خرابکاری میکنند. من و همسرم بر آسیبخوری عشقمان و زندگیمان بیمناکیم. نمیدانیم چه کنیم. بهتازگی، بهشوخی تلخ، میگوییم: برویم خانهای در بیابان بسازیم تا دستانشان به ما نرسد.
راهنماییمان کنید. به هدایتتان امید بستهایم. چه کنیم؟
🔻 پاسخ ما
۱. بیشترینهٔ جامعهمان چنین است که گفتهاید. خانوادهها، از شدت نیکخواهی برای فرزندانشان، تیشهها برداشتهاند و سخت بر ریشهها و ساقهها و شاخههای زندگی فرزندانشان مینوازند. قربة الی الشیطان!
۲. آنان پندهای ناصحان را نمی شنوند؛ نمیخواهند که بشنوند. ما نمیتوانیم ایشان را از این کردارهای جهنمسازشان باز داریم،
⭕️ اما شما و همسرتان
یک. دوری و دوستی!
این قاعدهٔ طلایی را به کار گیرید. رابطههایتان با خانوادههایتان را تا اندازهٔ «عدم قطع رحم»، کاهش دهید. در اجرای این قانون، عقل را راهبر کنید و بر دهان دل، لگام بزنید و آن را به جای لایقش بنشانید.
دو. نظام خانهتان را خودتان اداره کنید.
از خرابکنان، هیچ کمکی نگیرید.
سه. شما و همسرتان هوای یکدیگر را داشته باشید.
چنان جان همدیگر را گرم کنید که هیچکدام احساس نیاز عاطفی به دیگران نکند.
چهار. اگر ویرانگران، قصد رخنه و تجاوز به زندگیتان را کردند، به «خانهای در بیابان» بیندیشید. چنان از آنان دور شوید که دستانشان به سرهایتان نرسد. پس از زمانی؛ اندک یا بیشتر، آرام میگیرند و به سازش و نوازشتان میآیند. آنهنگام به آنان لبخند بزنید اما قهقهه نه!
پنج. حریم آشیانهٔ کوچکتان را همیشه واپایید. همیشه.
۲۱ شهریور ۱۴۰۱
#جشنواره_سایبان_مهر #منبع_۵_مسابقه
🌐 @sayehbanemehr
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
❇️ زیارت اربعین #بازنشر
🖋 نویسنده: #علیاکبر_مظاهری
زیارتهای بسیاری درباره امام حسین و صحابیانشان - سلامالله علیهم - داریم. یکی از بهترین آنها زیارت اربعین است.
شاهبیت درخشندهٔ این زیارت، این است:
«...و َبَذَلَ مُهْجَتَهُ فيكَ، لِيَسْتَنْقِذَ عِبادَكَ مِنَ الْجَهالَةِ وَحَيْرَةِ الضَّلالَةِ»؛
... خون و رگ قلبش را برایت نثار كرد تا بندگانت را از نادانی و سرگردانی برهاند.
سلامالله علیه.
۲۵ شهریور ۱۴۰۱
🌐 https://zil.ink/Mazaheriesfahani_ir
🌐 zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
44.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 مصاحبه با #استاد_علیاکبر_مظاهری
🔻 #حکمتهای_تربیتی
💎 موضوع: #نامگذاری فرزندان و تاثیر آن بر شخصیت فردی، اجتماعی، روانی ایشان
⭕ حلقهٔ دوم
#نام_نیکو
🎤 مصاحبهکننده: #مریم_یوسفی_عزت
۲۵ شهریور ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
از زبان مشاور
🔊 #از_این_خانه_بروید! (۹) 🖋 #نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری 🔹 از زبان مشاور 🔸 مشاورهٔ خانواد
🔊 #از_این_خانه_بروید! (۱۰)
🖌 #نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری
🔹 از زبان مشاور
🔸 مشاورهٔ خانواده
⭕️ ادامهٔ نقدها و نظرها
۴. کج دار و مریز!
ناراضی و بردبار
✍ خانم زینب صبوری؛ دانشجوی روانشناسی، از دانشجویان پرکارمان، نقدی در تأیید مطالبمان نوشتهاند؛ نقدی پرنکته:
عرض ادب و احترام
باید خدمت بانو نعناکار عزیز و دغدغهمند عرض کنم که تا همین چنددههٔ قبل، اتفاقهای مختلفی، به لحاظ فرهنگی و اجتماعی، رخ میداد که در حال حاضر، ناممکن است.
امروز، با پنج سال گذشته، تفاوت دارد، چه رسد به چند دههٔ قبل.
نیازها تغییر کرده، فرهنگ دگرگون شده، نسل جوان ما، اطلاعات علمی جدیدی دارند که برخی با توصیههای نسل قبل در تعارض است؛ بعضی بر اثر علمزدگی است و نابهجاست، اما بعض دیگر، بهجا است و صحیح.
تا چند دههٔ قبل، متاسفانه، خانوادهها با صنفی به نام روانشناس، نه تنها آشنا نبودند، بلکه هیچ تصویر ذهنیای از مشاوره و تکنیکهای روانشناختی نداشتند و اصلا قائل به مراجعه به مشاور نبودند.
در دهههای گذشته، حتی فاجعهای مثل قتل، بین بزرگان فامیل، حل و فصل میشد.
چیزی به اسم خانهٔ سالمندان، یا وجود نداشت یا مخصوص سالمند بیوارث بود.
خلاصه که:
میان ماه من تا ماه گردون
تفاوت از زمین تا آسمان است
به نظر بنده، این قیاس، مع الفارق است.
بیرون گود نَنشستهام و دعوت کنم به ضربه فنی.
بنده و همسرم، در رابطهٔ با خانوادهها، نمونهٔ بارز رعایت حد و مرز هستیم.
۱۷ - ۱۸ سال است که عروس این خانوادهام. از ابتدا تا اکنون، در یک ساختمان بودهایم.
تا امروز، در حضور پدرشوهر و مادرشوهرم نه پا دراز کردهام و نه دراز کشیدهام.
از گل نازکتر نگفتم و در برابر حرفایی که باب طبعم نبوده، سکوت اختیار کردم، به حرمت پدر و مادر بودنشان.
در یک کلام، به پدر و مادر خودم، جوری که دستور اسلام بوده، احترام گذاشتم. ولی احترامی که به والدین همسرم گذاشتم، به پدر و مادر خودم هم نگذاشتم؛ چیزی فراتر از حد تصور.
اما، خواهر من!
چه بسا بانوانی مثل بنده، ک دو دهه با خانوادهٔ همسر، در یک ساختمان زندگی کردند و کسی از مشکلاتشان مطلع نشده.
اینکه کسی با سیلی صورتش را سرخ میکند، نشانهٔ گل و بلبلبودن اوضاع نیست.
باید علمیتر و بر حسب آمار دقیق سخن گفت.
۲۶ شهریور ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
از زبان مشاور
🔊 #از_این_خانه_بروید! (۱۰) 🖌 #نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری 🔹 از زبان مشاور 🔸 مشاورهٔ خانواد
🔊 #از_این_خانه_بروید! (۱۱)
🖌 #نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری
🔹 از زبان مشاور
🔸 مشاورهٔ خانواده
⭕️ ادامهٔ نقدها و نظرها
اشاره
آنهنگام که «از این خانه بروید» را نوشتم، به ضرورت و اهمیت آن توجه داشتم. در مشاورهها و مشاهدههایم یافته بودم که بخش عظیمی از طلاقها، معلول همین عامل است. فروپاشیدگی کثیری از زندگیها، ریشه در همین «همخانگیها» دارد. سبب بسیاری از رنجیدگی دلها، مراعاتنکردن قاعدهٔ طلایی «دوری و دوستی» است.
ابتدا قرار بود تنها یک پست مشاورهای را در این موضوع منتشر کنیم، اکنون اما به پست یازدهم رسیدهایم!
شاید این سلسله، ادامه یابد. شاید یک کتاب شود. ببینیم خدا چه میخواهد.
اینک، در ادامهٔ نقد و نظر دیگران، پنجمین نوشتهٔ خوانندگانمان را؛ نوشتهٔ برادر ارجمندمان، جناب آقای «علی ترابی»، فرهنگی فرهیخته از شهر تیران، اصفهان، را با هم بخوانیم:
۵. ضرورتها و مدیریتها
سلام و درود بر استاد دانا و توانا.
«از این خانه بروید»!
حتما خانهٔ جدا و با امکانات، برای زوجهای جوان، شیرین است.
اگر پدر و مادر میتوانند، برای فرزندشان منزلی جدا بخرند و یا اجاره کنند. ولی برخی از والدین، توانایی ندارند.
پس راه حل چیست و جوانان باید چکار کنند؟
🔻 چند راهکار و تجربه
۱. برای زوجهای دلباخته، تشکیل زندگی مشترک زیر یک سقف، در اولویت است، اگرچه خانهٔ جداگانه نداشته باشند.
۲. زوجهای جوان باید از برخی امکانات، چشمپوشی کنند و در کنار همسربودن را بپذیرند.
۳. ممکن است پدر و مادر، مسن باشند و کمحوصله و شبها زود بخوابند... .
برای زندگی با ایشان، ما باید تحمل کنیم، نه پدر و مادر. اگرچه بسیار سخت است، اما باید صبوری و خویشتنداری کرد، همراه با حوصلهورزی و گذشت.
۴. آنچه گفته شد، برای شرایطی است که زوجهای جوان، خودشان، تمکن مالی ندارند، اما اگر میتوانند، حتما باید «از این خانه بروند!»
من تجربه هفتسال در یک منزل با پدر و مادر زندگیکردن را دارم.
سخت بود، ولی شیرین.
چون ابتدای استخدام بودیم، حقوقمان کم بود، توانایی اجارهٔ منزل را نداشتیم. در یک اتاق پدری، با همراهی همسر، خوش بودیم.
پس میشود در کنار پدر و مادر بود و شاد زندگی کرد.
۲۷ شهریور ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
❇️ ماه صفر؛ ماه خدا #بازنشر
🖋#نویسنده: #علیاکبر_مظاهری
ماه شریف صفر- به هر دلیل- در ذهنها ناپسند شده است. برخی از مردمان آن را نحس میدانند. حال آنکه اصلاً چنین نیست. ماه صفر هم ماه خدا است؛ مانند دیگر ماهها.
یکی از عوامل نحسپنداری این ماه، روایتی است ساختگی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: «...هرکس خبر رفتن ماه صفر را به من بدهد، به او بشارت بهشت را میدهم... .»
این روایت، جعلی است. از پیامبر و هیچ کدام از معصومان حدیثی دربارهٔ مذمت ماه صفر صادر نشده است.
۳۰ شهریور ۱۴۰۱
🌐 https://zil.ink/Mazaheriesfahani_ir
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
از زبان مشاور
⁉️ بدترین سرزنشها (۶) 🖌 #نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری ⭕️ (ادامهٔ سرزنش همسران) 🔻شماتتهای
🌹 #سرزنش_و_رنجش
🖋 #نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری
⁉️ بدترین سرزنشها (۷)
⭕️ سرزنش همسران (۳)
🔹 از زبان مشاور
🔸 مشاورهٔ خانواده
خانمی یا آقایی، که پستهای پیشین سرزنش همسران را خوانده است، در گلایهنامهای از ملامتهای بیپروای همسرش نالیده و از ما خواسته که باز در این باره بنویسیم.
🔻 پاسخ ما
بفرمایید! اینک برای شما مینویسم.
🥀 زهرِ جان!
«دیل کارنگی»، در کتاب «آیین دوستیابی»اش، فصل مفصلی را در زیانهای سرزنش و نیشهای رنجشزا نوشته است. او، در آن فصل، چند قهرمان جهانی را آورده است که بر اثر نیشها و سرزنشهای همسرانشان، جانشان به لب رسید. «ناپلئونِ» جهانگشا، نابغهٔ جنگی تاریخ فرانسه و جهان، یکی از آنان است. او که بر بیشتر کرهٔ زمین سیطره یافت، در برابر نیشها و سرزنشهای همسرش، فلج روانی شد. قهرمان دیگر، «تولستوی» است؛ بزرگْنویسندهٔ قرنهای اخیر، نویسندهٔ کتاب «جنگ و صلح». او بر اثر رنجش از سرزنشهای همسرش، از خانه آواره شد و در گوشهای از ایستگاه راه آهن، غریبانه، از دنیا رفت. دیگری «آبراهام لینکلن» است؛ نامدارترین رئیس جمهور تاریخ آمریکا. ملامتهای همسرش، شوکت اورا میشکست. کاش دیل کارنگی، چند خانم را نیز مثال میزد که بر اثر شماتتهای شوهرانشان سوختند و آتش ملامت همسرانشان، طراوتشان را خشکاند و نیش سرزنش مردانشان، جانشان را فلج کرد.
ما، هرکداممان، این همسران مرد و زن را دیدهایم. میشناسیم. تجربه کردهایم.
🔥 زهرِ ملامت
هیچ زهری، چونان زهر نیش سرزنش همسر، همسران را فلج نمیکند؛ فلج روانی، جسمانی، اخلاقی.
✔️ هیچ فایده!
واضح است که آدم عاقل، در هر کاری، هدفی را هدف میگیرد و فایدهای را میجوید.
در مسائل تربیتی و اخلاقی، مراقب این هدف و فایده باشیم. مبادا هدفی را اشتباه گیریم و فایدهای را به خطا جوییم و زیانکار شویم.
بنابرمثال: کسانی از والدین و مربیان، تنبیه بدنی کودک را، به هدف تربیت، مرتکب میشوند. اگر ایشان را آگاه کنیم که از طریق تنبیه بدنی، در پی تربیت اخلاقی کودک نباید بود. فایدهای عاید نمیشود؛ بلکه زیاندار است، اگر عاقل باشند، تنبیه را ترک میکند. اگر پس از آگاهی، باز همان شیوه را ادامه دادند، عاقل نیستند.
از آموزههای دین، دانش روانشناسی، علوم تربیتی، نیز تجربههای بشری، ثابت شده که در سرزنش، هیچ سودی نیست؛ بلکه همهاش زیان است.
از این روست که میگوییم:
آدمی که بیسودبودن، بلکه زیانمندبودن سرزنش را بداند و باز سرزنش کند، عاقل نیست، یا سالم نیست؛ سلامت روانی و عصبی ندارد.
📌 نتیجه
همسرانی که عاقل باشند، دانای به بیسودی و نیز زیانمندی ملامت باشند، روان و اعصابشان سالم باشد، همدیگر را سرزنش نمیکنند. اگر ملامت کردند، یا عاقل نیستند، یا سالم نیستند.
۲ مهر ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
از زبان مشاور
🌹 #جنگ_و_صلح_همسران (۲۴) 🖋 #نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری ⭕️ صدرنشینی همسر از جمله از مسائل
🌹 #تبصرهای_بر_جنگ_و_صلح_همسران (۲۵)
🖋#نویسنده: #مریم_یوسفی_عزت؛ کارشناس ارشد زبان و ادبیات انگلیسی، مدرس زبان
🔻 از زبان فاطمه
کلاس رانندگیام را بهخوبی گذراندم. گواهینامهام صادر شد. کمی فاصله افتاد تا ماشینی بخریم. و خریدیم.
دستفرمان همسرم بینظیر است. از فردای خرید ماشین، هر روز، دو-سه ساعت برای تمرین میرفتیم.
⭕️ چَشمگفتن
بعد از چند روز تمرین؛ سه ساعتی از تمرین آن روز گذشته بود. بسیار خسته بودم. به یکی از دوربرگردانهای خیابان نزدیک منزل رسیدیم. همسرم گفت: سرعت را کم کن و دور بزن. اما من بد دور زدم. اگر ماشینهای دیگر حواسشان نبود، احتمال رخدادن تصادف بود. به سلامت دور زدم و وارد کوچهمان شدم. همسرم، با آرامش و صبوری، توضیح داد که کلاج و ترمز و گاز و دنده را، هنگام دور زدن از دوربرگردانها، چگونه بهکار گیرم تا سرعت ماشین را کنترل کنم.
بعد از تمامشدن صحبتهایش گفتم: نه! من میخواستم اینکار و آنکار کنم و خیابان خلوت بود و خیالم راحت بود، آن ماشین نمیدانم چرا ناگهان آمد و حواسم را پرت کرد. خواستم دورزدن با سرعت بالا را امتحان کنم و ... .
همسرم سکوت کرده بود، تا من دیگر از توضیحدادن دست برداشتم.
آنگاه خندید و گفت: به نظرم اگر به جای این همه توضیح و توجیه، یک «چَشم» میگفتی، کافی بود.
خجالتگونهای گفتم: بله، چَشم!
سخن همسرم هنگام رانندگی، من را به فکر فرو برد. شبهنگام، تا خوابم ببرد، به «چَشمگفتن» فکر کردم که اگر آدمی، در طول عمر، بهجای توضیحها و توجیهها، بحث و جدلها، هدردادن انرژیها، تلفکردن زمان، برهمزدن آرامش دوسویه، یک «چَشم» بگوید، چقدر میتواند پیشرفت کند!
ای کاش...!
۳ مهر ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
از زبان مشاور
🌹 #سرزنش_و_رنجش 🖋 #نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری ⁉️ بدترین سرزنشها (۷) ⭕️ سرزنش همسران (۳)
⁉️ #بدترین_سرزنشها (۸)
🖋 #نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری
⭕️ سرزنش همسران (۴)
آدمی، در نقدناپذیری، موجود عجیبی است. ذات بشر، از شنیدن انتقاد، آتش میگیرد. راستی که حیرتآور است این خصلت ناپسند انسان.
🔴 انتقاد از همسر
هرگاه همسران خواستند از هم انتقاد کنند، پیچیدگی این خصلت نامبارک بشر را به یاد آورند و از خیر، نه! از شر انتقاد بگذرند.
چه کنیم؟ ماییم و این اولاد آدم. که البته خودمان نیز از همین فرزندان آدمییم.
🔻 این چند فرزند آدم را ببینید:
۱. دوستی داشتیم اهل تحقیق. در تلویزیون برنامهای داشت. دربارهٔ آن برنامه، با من مشورت میکرد. مشاورهٔ مفیدی بود. تا اینکه من، در پیشنویس یکی از کتابهایم، از یکی از برنامههای تلویزیونیاش انتقاد کردم؛ بسیار ملایم، محترمانه، مشفقانه. انتشار آن مطلب را منوط به رضایت او کرده بودم. تا او رضایت، بلکه اجازه نمیداد، منتشر نمیکردم.
نسخهای از پیشنویس کتاب را، قبل از انتشار، به او دادم که نقد کند و نظر دهد تا قبل از نشر، استفاده و اصلاح کنم. او تا که به آن چند سطر انتقاد مربوط به برنامهٔ خودش رسید، چنان برآشفت که دوستی چندین سالهمان را برهم زد. مشاورهمان دربارهٔ برنامهٔ تلویزیونیاش را قطع کرد. انتقادم را نه تنها نپذیرفت، بلکه آن را به شدت رد کرد.
یکی از دوستان مشترکمان، که او نیز اهل تحقیق است، گفت: «اگر چه نقدتان وارد است و نظر من نیز همین است، اما چون دوستمان سخت میرنجد، آن را از کتابتان حذف کنید.» و حذف کردم.
اکنون آن کتاب، بدون آن انتقاد، منتشر شده است، اما دوستی ما دیگر برقرار نشد که نشد. کوششهای من، برای تداوم آن دوستی و حذف آن رنجش و دلجویی از آن دوست، هیچ ثمر نداد.
۲. کتابی را، که به زبانی غیر فارسی بود، ترجمه و منتشر کردیم. دوستی، که اهل نقد و نظر کتاب است، نقدی بر آن کتاب نوشت و در روزنامهای منتشر کرد. هم اصل کتاب را نقد کرد هم ترجمه اش را؛ نقدی ملایم، مؤدبانه، منصفانه. مترجم کتاب، همان زمان، جواب داد. همهٔ نظرهای منتقد را رد کرد. اما نویسندهٔ غیر فارسی کتاب، نتوانست پاسخش را به ما برساند. یادم نیست چرا. چند سال گذشت؛ شاید پانزده سال. او را دیدم. قضیهٔ آن نقادی را دیگر به یاد نداشتم. ایشان، با عصبانیت، گفت: «جواب نقد آن نویسنده را همان زمان نوشتم، اما نتوانستم به شما برسانم. آن جواب اکنون هم آماده است. خواهانم که منتشر کنید.»
سرم سوت کشید. پانزده سال گذشته، آن نقدکننده، نقدی مؤدبانه، محترمانه، عالمانه، نوشته. آن را در کتاب منتشر نکردهایم. خود او در روزنامهای منتشر کرده. هیچ لطمهای به هیچجا نخورده. خوانندگان آن روزنامه یا همان وقت که آن را دیدند، نخواندند یا خواندند و جدی نگرفتند یا اگر خوانده باشند و جدی گرفته باشند، دیگر آن را فراموش کردهاند. اما این نویسندهٔ دانشمند، اکنون رنج آن را همچنان با خود حمل میکند. چنانکه اکنون که پس از پانزده سال از آن سخن میگوید، خشمناک میشود.
عجیب است ذات این بشر. عجیب است تربیتها و خصلتها و عادتهای آدمیان. عجیب و غریب!
خوب، حالا میخواهید از همسرتان انتقاد کنید؟ او را بر کاری سرزنش کنید؟ بفرمایید! بعید است که همسر شما، از آن سه دوست دانشمند ما، داناتر باشد و صبورتر و منطقیتر و با انصافتر.
۴ مهر ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
🔥 #طلاقهای_ناروا
🔐 کجراههای درهدار!
🖌 #نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری
«مرد آخربین، مبارکبندهای است» (نیز زن آخربین؛ یعنی انسان آخربین).
میخواهیم، در شبی تاریک، به جادهای پرفراز و فرود، ورود کنیم؛ جادهای پرچموخم، که از میان درههایی عمیق میگذرد.
عقل میگوید: هشدار! پروا بگیر! خطر، جدی است.
این کجراهه، آسفالته نیست؛ سنگلاخی است. چراغ ندارد. پس هوشیاری بیشتری را میطلبد. هوا بارانی و سرد است. سطح جاده، زنده است.
مغز رانندهٔ عاقل، هشدار میدهد: صبرکن! بیپروایی، خلاف خردمندی است. لاستیکهای اتومبیل، نیمهپاره است. آمپر بنزین، نشان میدهد که بیش از دو-سه لیتر بنزین نداریم. چراغ باتری، هشدار میدهد که باتری، ضعیف است. نیمی از چراغهای ماشین، سوخته است.
دل آدمی میترسد.
ترمز ماشین، عیبدار است. لنتهایش کاغذی شده. اعتباری به آن نیست.
راهبانی دانا و تجربهدار، که این جاده را خوب میشناسد، پیش میآید و مشفقانه میگوید: «از هر دهماشینی که در چنین وضعیتی، به این راه رفتهاند، هشتتایشان در دره افتادهاند. دوتای دیگر نیز، با مشقت، جان بهدر بردهاند.»
حقا که دل آدم عاقل، میلرزد. بهشدت تردید میکند که به این بیراهه برود. اگر چند مثقال عقل داشته باشد، از رفتن منصرف میشود.
جادهٔ طلاق، چنین کجراههای است. طلاقدهندگان و طلاقگیرندگان، اینگونهاند.
ما، در نوشتهٔ پیشین طلاق؛ «حراج طلاق»، گفتیم که راه طلاق، بیراهای بس دشوار است. از هر دهنفر، هشتتایشان سرشان به سنگ خورده؛ پیشانیشکستهاند، پشیماناند، داغاناند. دوتای دیگرشان نیز نالاناند.
✅ تردیدمند خردمند
🔹 از زبان مشاور
🔸 مشاورهٔ طلاق
📌 پرسشی، خواهشی، پاسخی
خانمی نوشته است:
چند وقتی بود به طلاق فکر میکردم؛ به دلیل برخی از عدم تفاهمهایی که با همسرم داریم. کمکم داشتم به تصمیم میرسیدم که اقدام کنم؛ درخواست طلاق دهم. تا اینکه پست «حراج طلاق» را در رسانههای «از زبان مشاور» شما خواندم. تکان خوردم؛ تکانی سخت. پیگیر شدم. جستجو کردم. باقی نوشتهها و مصاحبههایتان دربارهٔ طلاق را در آثارتان خواندم. اکنون دربارهٔ تصمیم طلاق، حالت «دندهٔ خلاص» اتومبیل را پیدا کردهام؛ نه پیش میروم، نه پس برمیگردم. چند روز را در این حالت دندهخلاصی و خلسهای گذراندم. تا که به ذهنم آمد: از همو که به این حالتم انداخت، کمک بگیرم.
اکنون خواهشم این است که مرا از این سیطرهٔ تردید، در آورید؛ یا انصراف از طلاق، یا اقدام به طلاق؛ یکی. نه حیرانی میان این دو سراب و هرولهٔ میان این کوه لرزان.
در «حراج طلاق» نوشتهاید از هر دهنفر آدم طلاقی، هشتتایشان پشیمان میشوند؛ از هنگام وقوع طلاق، تا دوسال پس از آن. آمار «بهخودآورنده»ای است. اکنون تقاضامندم کمکم کنید تا به ثبات و سپس به اقدام برسم.
اما خواهشمندم پیش از استدلال، نمونههایی از آن پژوهشهای تجربههای مشاورهایتان را نشانم دهید؛ همان چهار نفر پیشیمان، از پنجنفر طلاقگیرنده و طلاقدهنده.
نمونههای پشیمان، از طلاقگیرندگان (خانمها) باشند برایم مفیدتر است، چون خودم زن هستم.
بزرگواریتان جسارتم بخشیده که اینسان خواهشهایم را صریح بیان کنم. معذرت.
🔻 پاسخ ما
{انشاءالله فردا}
۷ مهر ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
از زبان مشاور
⁉️ #بدترین_سرزنشها (۸) 🖋 #نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری ⭕️ سرزنش همسران (۴) آدمی، در نقدناپ
🌹 نه مثل «همیشه»!
⁉️ #بدترین_سرزنشها (۹)
⭕️ سرزنش همسران (۵)
🖋 #نویسنده: #مریم_یوسفی_عزت؛ کارشناس ارشد زبان و ادبیات انگلیسی، مدرس زبان
🔹 از زبان «زن»
گاهی «مثل همیشه» نیستم. گاهی درد دارم. گاهی نمیتوانم «مثل همیشه» باشم.
من از این «گاهها» بسیار دارم. گاه، شاید بتوانم، اما میخواهم نباشم. گاهی دلتنگ تکرار بودنهایت میشوم. گاهی از دنیا فراری و به آغوش تو پناه میآورم. من گاهی از اوج به زمین میآیم و گاهی هم از زمین به اوج میروم؛ و تو را حیران و متحیر میکنم. اما بدان با تمام این گاهها، دوستت دارم. تو تا ابد، در ذهن من، جاودانهای. تو لحظه به لحظه در لابهلای تمام مشغولیتهایم هستی.
⭕️ پیامی برای همسران
گاهی هم تو اقدام کن. شاید دیر شود. برای پختهشدن و داناشدن در زندگی، منتظر از دستدادنها نباشید؛ حتی برای ابراز علاقه. کاش آدمی بداند که طعم نبودنش چه تلخ است؛ آنگاه منتظر نمیماند، بلکه اقدام میکند. آدم نادانی که ادعای عاشقی میکند، مدام گلهٔ دریافت محبت دارد. تا کی؟! تا کی؟! تا کی؟! شاید دیر شود. حیف!
🔻 این نمونه را ببینید:
آقا به سفری چندروزه رفت. شب شد. آقا با همسرش چندکلامی همصحبت شد. او گفت: «فردا صبح حرکت میکنم و عصر به منزل میرسم.» و بهخوبی تمام شد.
صبح شد. خانم، دلدرد شدید گرفت. تنها بود. در شهر غریبی زندگی میکردند. خانم برای اینکه آقا نگران نشود، با او تماس نگرفت و اطلاع نداد. آقا میانهٔ راه بود. خسته شد. زد کنار. به موبایلاش نگاهی انداخت؛ نه تماسی و نه پیامی. کمی دلگیر شد. راه افتاد. در راه، با خود گفت: او «همیشه»، در هنگام سفر من، چند دقیقه یکبار تماس میگرفت یا پیام میداد و جویای احوال میشد. اما حالا نه!
یکساعتی بعد، از شدت ناراحتی، دوباره کنار جاده ایستاد. موبایلش را نگاه کرد؛ هیچ خبری از خانم نبود. نگران بود؛ اما با خود گفت: اگر تماس بگیرم، متوجه ناراحتیام خواهد شد. از ترس اینکه با خانم تندی کند، نوشت؛ از ناراحتیهایش. نامه را در جیب کوچک کیفش گذاشت تا بعد به او بدهد. آرام شد. راه افتاد.
خانم درد میکشید. مُسکن خورد. مُسکن، خوابآور بود. با حالت خوابآلودگی، غذایی که همسرش دوست داشت را پخت. خانه را برای ورود همسرش آماده و مرتب کرد. درد آرام گرفت. قبل از خواب، نامهای نوشت و در صندوقِ نامهها گذاشت تا بعد به آقا بدهد. در نامه، دلیل نبودنهایش را نوشت. خوابید.
عصر شد. آقا، خسته و گلهمند، وارد خانه شد. اما تصمیم گرفته بود که به زبان، گله نکند. صدا زد: کجایی خانم؟! رفت اتاق. خانم بیدار نشد. آقا او را به بیمارستان برد. خانم به اغما رفته بود. آقا هم دستبه دعا و... . چند روزی زمان برد تا خانم به هوش بیاید. اولین کلام خانم، نام همسرش بود. اولین کلام خانم با آقا دلجویی بود. آقا گفت: هیچ، نگو. نامه را خواندم.
💎 همیشه، «همیشگی» نیست. گاهی «همیشگیها» رخ دیگری نشان میدهند؛ برخلاف عادتها و مأنوسها.
۸ مهر ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
🔥 #طلاقهای_ناروا (۲)
🔐 کجراههای درهدار! (۲)
🖌 #نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری
🔻 پاسخ ما (ادامهٔ پست پیشین)
در آغاز، مژدهتان دهم که قلمتان گویا و زیباست. آن را بالنده بدارید. جانمایهٔ امیدبخشی است در این ایام کمامیدیتان.
💎 تردید مقدس
تردیدتان مقدس است. آن را قدر بدانید. ما تردید را مبارک نمیدانیم، اما گاهی حقا که مبارک است! یکی از آن گاهها همین نوع تردید شماست؛ تردید در اقدام به طلاقی ناپخته. اینک خواستهٔ آخر نوشتهتان را بر میآورم؛ نمونهای از لابراتوار ساحَت مشاورههایم؛ طلاقگیرندهای عبرتدار.
📌 این بانوی درمانده
خانم «نادمی» به مشاوره آمد. درمانده بود و حیران. دختر هشتسالهاش همراهش بود. بیهیچ مقدمهای به گریه افتاد. دخترش، با چشمانی نگران و ترسان، به مادر نگاه میکرد. او نیز به گریه افتاد. مهلت دادم گریه کنند. چنددقیقهای گریستند؛ تلخ گریستند. مادر آرام شد. سپس دختر. اتاق مشاوره، پر از سکوت شد؛ سکوت هرسهنفرمان.
خدمتکار مرکز مشاوره، چای آورد و بیسکویت؛ سه استکان چای و یک بسته بیسکویت. بیسکویت را به دختر دادم. نخورد. چایها را هرسه نوشیدیم.
فضای مردهٔ اتاق، اندکی جان گرفت.
گفتم: حالا بفرمایید چه خبرها؟
خانم نادمی گفت: «یکسال پیش طلاق گرفتم. حضانت دخترمان لیلا را هم گرفتم. خانهٔ بسیار کوچکی اجاره کردم و با این؛ به دخترش لیلا اشاره کرد، زندگی میکنیم. پدر لیلا هرهفته یکبار او را در یک پارک میبیند. چند تومانی هم برای نفقهاش میدهد؛ دادگاه چنین معین کرده.
لیلا، پس از چند هفته از طلاق، بیمار شد؛ بیماری ناشناختهای شبیه افسردگی. مبلغ نفقهٔ لیلا، کفاف مخارج زندگیمان را نمیداد. بهناچار کاری پیدا کردم؛ پرستاری یک پیرزن.
درآمد من و نفقهٔ لیلا، برای مخارج زندگی و اجارهٔ منزل و درمان لیلا، کافی نیست. درماندهام و داغان؛ هم بابت هزینههای زندگی، هم افسردگی لیلا، هم دلمردگی خودم.
در بنبستی گرفتار شدهایم که هیچ روزنهای برای بیرونرفتن از آن به چشم نمیآید. و مهمتر از همه، آینده خودم است. اگر من تا ۴۰ سال دیگر عمر کنم، چگونه زندگی کنم؟
میگویید چهکنم؟»
گفتم: چرا طلاق گرفتید؟ گفت: «تفاهم نداشتیم.» گفتم: یعنی چه؟ تفاهم یعنی چه؟ این تفاهمی که نداشتید، چیست؟ گفت: «همین دیگر! تفاهم نداشتیم!»
اندکی عصبانی شد و ادامه داد: «ما که معنای تفاهم و عدم تفاهم را از شماها یاد گرفتهایم!» گفتم: نه! من این تفاهمنداشتن شما را متوجه نمیشوم. توضیح دهید. مصداقی بیان کنید.
خانم نادمی، درمانده شده بود. گویا نمیدانست چرا طلاق گرفته. اندکی اندیشید و گفت: «مثلاً بر سر تربیت همین لیلا تفاهم نداشتیم. من میگفتم لیلا فلان کار را بکند. پدرش میگفت نه، نکند. دیگر آنکه او میگفت این هفته به خانهٔ پدر و مادر من برویم. من میگفتم نه. اول برویم خانهٔ مامانماینا، بعد خانهٔ پدر و مادر شما. از اینگونه کشاکشها.»
گفتم: قبل از رفتن به دادگاه برای طلاق، به مشاوره رفتید برای ایجاد تفاهمها؟
گفت: «نه!»
گفتم: چرا؟
گفت: «نمیدانم.»
گفتم: عدم تفاهمهایتان همینها بود؟
گفت: «همینها و شبیه اینها.»
گفتم: نمیشد این عدم تفاهمها؛ به قول شما، نه به عقیدهٔ من، را به تفاهم رساند؛ با بردباری، گذشت، تغافل، مشاوره؟ گفت: «نمیدانم. حالا چهکنم؟»
گفتم: طلاقتان ناروا بوده. اینها که گفتید و شبیه اینها، دلیلهای عاقلانهای برای طلاق نیست. مانند نزاعهای دو کودک است بر سر یک جعبهٔ خالی، یک گردوی پوک، یک آدمک برفی.
بهوضوع آشکار بود که خانم «نادمی»، از طلاقش «نادم» است؛ سخت پشیمان و پریشان.
گفتم: نمیخواهم از شما اقرار به خطا بگیرم و رنجتان دهم، اما برای فکری که به ذهنم آمده، برای حل مسألهتان، میخواهم از زبان خودتان بشنوم.
میپرسم: از طلاقتان پشیماناید؟
اندکی تأمل کرد و گفت: «پشیمانم.»
گفتم: پدر لیلا ازدواج کردهاند؟
گفت: «نه.»
گفتم: به شما تمایل دارند؟
گفت: «بله.»
گفتم: شما هم، اگر فعلا دلخوریها را کنار بگذاریم، به ایشان تمایل دارید؟
خانم تأمل کرد. به گریه افتاد. از اتاق مشاوره بیرون رفت. در سالن انتظار نشست. لیلا نزد مادرش رفت، اما اینبار گریه نکرد. گویا، با فهم کودکانهاش، مژدهای را دریافت کرده بود. پس از چنددقیقه، صدایشان کردم. به اتاق مشاوره آمدند. به خادم مرکز گفتم چای آورد و بیسکویت. اینبار لیلا بیسکویت را خورد. به مامان هم داد.
گفتم: با ایشان صحبت میکنم... .
⭕️ فرجام نیکو
پس از چند جلسهٔ مشاورهٔ جمعی با آنان؛ خانم، آقا، لیلا، که در یک ماه انجام گرفت، پیوند گسیختهشان، وصل شد. هرسه شادمان شدند. لیلا قهقه میزد. نه! چهچه میزد؛ مانند بلبل بهاری.
الاهی شکر.
۹ مهر ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
39.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 مصاحبه با #استاد_علیاکبر_مظاهری
🔻 #حکمتهای_تربیتی
💎 موضوع: #نامگذاری فرزندان و تاثیر آن بر شخصیت فردی، اجتماعی، روانی ایشان
⭕ حلقهٔ سوم
#نام_نیکو
🎤 مصاحبهکننده: #مریم_یوسفی_عزت
۱۲ مهر ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
💥 #طلاقهای_انتحاری!
🖌 #نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری
⭕️ شکافتن این سقف، ناروا است!
🔹 از زبان مشاور
🔸 مشاورهٔ خانواده
آقای «سمندری»، که مردی میانسال، بلکه کهنسال است، دو دخترش طلاق گرفته بودند. از او پرسیدم:
چرا دخترانتان، از همسرانشان جدا شدند؟ آن پدر فروشکسته گفت: «با هم نساختند.»
با تعجب گفتم: همین؟! گفت: «بله. فقط همین.» گفتم: حالا از طلاقشان راضیاند؟
گفت: «نه! هردو پشیماناند. وضعیتشان بدتر از قبل از طلاق شده؛ بسیار بدتر.»
گفتم: قبل از طلاق، مشاوره کردند؛ با مشاوری دانا و توانا؟ گفت: «نه! خودشان تصمیم گرفتند. شوهرانشان را هم راضی کردند. طلاق توافقی گرفتند.»
گفتم: این طلاق توافقی، که زمانی راهکاری بود برای بازکردن گرهای از مشکلی، اکنون شده ابزاری برای شکافتن سقفهایی که شکافتنش ناروا است.
آقای سمندری گفت: «معنای سخنتان را خوب نمیدانم، اما این را خوب میفهمم که سقف خانهام بر سرم آوار شده. من که در دوران بازنشستگیام و تازه میخواستم استراحتی کنم، کارهایم بیشتر شده. باز شدهام عیالوار. علاوهٔ بر هزینههای اضافهشده بر زندگیمان، بهشدت نگران آیندهٔ دخترانم هستم. چشمانداز چشمنوازی برای آیندهشان نمیبینم.»
پدر درمانده، سکوت کرد. من هم. سپس آهی اندوهدار کشید و پرسید: «طلاق دخترانم نابهجا بوده؟»
گفتم: نمیدانم. اطلاعاتم دربارهٔ طلاقهایشان اندک است. توضیح دهید.
توضیح داد؛ بهتفصیل. گفتم: بله. طلاقهایشان ناروا و نابهجا بوده. میشد که نشود.
پرسید: «باید چهکار میکردند؟ چهکار میکردیم؟»
گفتم: قبل از اقدام به طلاق، باید چنین شود:
۱. استفاده از گذر زمان
بسیاری، بلکه بیشتر طلاقها با خشم است. خشم، عصبانیت، رنجیدگی خاطر، باعث عجله میشود. شتابزدگی، سبب تصمیمهای ناپخته میشود. به همین دلیل است که بیشتر زوجهای طلاقی، پس از طلاق، پشیمان میشوند؛ چهار نفر از پنج نفر، از روز پس از طلاق تا دو سال بعد.
در مشاورههایم چنین یافتهام که از هر پنجنفر طلاقی، چهارتایشان پشیمان میشوند. زمان این پشیمانی، از پس از طلاق تا دو سال است. اینکه در آموزههای دینیمان آمده:
«العَجَلَةُ مِنَ الشَّيْطانِ وَ التَأَنی مِنَ الرَّحمان»؛ عجله از شیطان است و تأمل و آرامش از خدای رحمان. (امیر مؤمنان، غررالحكم)
و در زبان مردم هم هست که میگویند: «عجله، کار شیطان است»، این سخن، دربارهٔ طلاق، بسیار نمایان است.
حقا که عجلهٔ در طلاق، نوعی انتحار است؛ خودکشی روانی، خانوادهکشی، براندازی خان و مان.
زوج جوانی، که مجادلههایشان اندک نیست و چندبار تصمیم به طلاق گرفتهاند و منصرف شدهاند، به من سفارش کردهاند که: «هر وقت دیدید ما میخواهیم اقدام به طلاق کنیم، نگذارید، مانع شوید، تا عصبانیتمان فرونشیند و سر عقل بیاییم و منصرف شویم.»
گذر زمان، بسیاری از مسائل را حل میکند. باید خود را روی امواج ملایم گذر زمان انداخت تا به ساحل نجات رسید. کثیری از گرههای افتادهٔ در ذهن و روان و زندگی را پنجههای گذر زمان میگشاید.
حقا که گذر زمان، گذرگاهی مبارک است برای عبور از بحرانها! و حقا که در بغرنج طلاق، سپردن افکار متشنج به خنکای نسیم امواج زمان، کار عاقلان است. اگر همسران طلاقی، زمان پشیمانی پس از طلاق را (که گفتیم از فردای طلاق آغاز میشود و تا دو سال پس از آن ادامه مییابد)، مصروف قبل از طلاق کند، چهار طلاق از پنج طلاق، واقع نمیشود. حتماً واقع نمیشود.
۲. مشاورهٔ پیش از طلاق
منظورم مشاورههای اجباری در دادگاه طلاق نیست. بلکه قبل از طلاق، با آرامش و اختیار، مشاوری دانا و توانا را انتخاب کنند؛ مشاوری «مرضی الطرفین»؛ یعنی هردو همسر قبولش داشته باشند، بهگونهای که سخن او برایشان حجت باشد. تا آن مشاور دانا و توانا، رأی به طلاق نداده، اقدام به طلاق نکنند.
اینگونه مشاوره، قابلیت آن را دارد که آن چهار طلاق از پنج طلاق را حذف کند، بلکه بدل به صلح کند.
حقا که سود کلان است.
مطالب دیگری نیز برای آقای سمندری گفتم که قبلاً در نوشتهها و مصاحبههایم بیان کردهام. اینجا تکرار نمیکنم. به آنها مراجعه کنید. بهخصوص کتاب «نبرد بیبرنده»مان را بخوانید.
۱۷ مهر ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
از زبان مشاور
🔥 #طلاقهای_ناروا (۲) 🔐 کجراههای درهدار! (۲) 🖌 #نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری 🔻 پاسخ ما (اد
🔥 #طلاقهای_ناروا (۳)
🔐 جراحی زندگی
🖌 #نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری
🔹 از زبان مشاور
🔸 مشاورهٔ خانواده
📌 اشاره
در مطالب پیشین نوشتیم که از هر پنج طلاق، چهارتایش ناروا است و چهارنفر از پنجنفر طلاقدهنده و طلاقگیرنده، پشیمان میشوند.
اکنون آقایی طلاقدهنده؛ آقای «حیرانی»، که حیران مانده که از «چهارتاییها» است یا از «یکیایها»، پیامی داده که «درد وجدان» از آن میبارد.
بیایید پیام آقای «حیرانی» را، با اندکی ویرایش، بخوانیم و سپس به آن پاسخ دهیم:
⭕️ جراحی زندگی
مطالب مکتوبتان را دربارهٔ طلاقهای ناروا میخوانم. من نیز «طلاقی» هستم. حکایت خانم «نادمی»، در نوشتهٔ اخیرتان، آتشی از «ندامت»، اما آمیخته به «حیرت»، به جانم افکنده و مانند «شبان مولوی» در حکایت «موسی و شبان» مثنوی، جانم را سوخته و پریشانم کرده.
اکنون خواهشم این است که همانگونه که طلاقهای ناروا را مینویسید و نمونههایی از آن چهار طلاق ناروا، از پنج طلاق را بیان میکنید، نمونههایی از «روا»ها را نیز بنویسید؛ همان یکی از پنج تا را، تا بدانم طلاق من از کدام هاست؟ چهارتا از پنجتا، یا یکی از پنجتا؟
فعلاً اجازه دهید تا ماجرای طلاق خودم را نگویم، تا حکایت یکی از آن طلاقهای «روا» را بخوانم، آنگاه درد جانکاهم را بیان کنم.
اکنون، در این پریشانحالی، دست در دامان شما میافکنم تا آرامش یابم. سپاس.
🔻 پاسخ ما
مرحبایتان میکنیم که جانتان چندان لطیف است که برای طلاقتان دلیل میجویید.
خواستهتان را روا میدانیم و آن را بر دیدهٔ منت میگذاریم.
بفرمایید:
⭕️ جراحی زندگی!
آقای «ناچاری»، خانمی افسرده داشت. پنجسال از ازدواجشان میگذشت. حال خانم، رو به وخامت میرفت. آقا، بهجد، خواهان درمان خانم بود. تلاشهای جوانمردانهاش را میدیدم. نزدم به مشاوره میآمد. تنها. چون خانم، در مشاوره، همراهی نمیکرد. مادر خانم نیز دخترش را، در نیامدن به مشاوره، مقاوم میکرد.
به آقای ناچاری گفتم: بدون مشارکت و مساعدت خانم، کارمان به فرجام نیکو نمیرسد.
{ادامهٔ مطلب، در پست بعد. انشاءالله.}
۲۲ مهر ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
از زبان مشاور
🔥 #طلاقهای_ناروا (۳) 🔐 جراحی زندگی 🖌 #نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری 🔹 از زبان مشاور 🔸 مشاو
🔥 #طلاقهای_ناروا (۴)
🔐 جراحی زندگی (۲)
🖌 #نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری
🔹 از زبان مشاور
🔸 مشاورهٔ خانواده
📌 (دنبالهٔ یک «طلاق روا»؛ یکی از پنجتا)
به آقای ناچاری گفتم:
راه اصلی نجات زندگیتان، درمان خانمتان است؛ درمان گفتاری، رفتاری، دارویی.
گفت: «همسرم تن به درمان نمیدهد، بهخصوص درمان دارویی.»
گفتم: همهٔ توان عاطفیتان را به کار گیرید تا خانم را به مشاوره بیاورید.
با تلاش فراوان آقا، بلکه با التماس او، خانم به مشاوره آمد.
بیماریاش داشت سخت میشد. درمان فوری لازم بود؛ درمان دارویی، همراه با مشاوره.
خانم، بر درمان دارویی، گارد میگرفت؛ به سبب ترس از «برچسب بیماری روانی». نیز تصویر ذهنی اشتباه خود. نیز فرهنگ غلط جامعه بر عوارض داروهای اعصاب و روان.
⭕️ توضیح و راهکار
به تفصیل، توضیح دادم و گفتم:
۱. فرهنگ جامعه و تصور بسیاری از مردم، دربارهٔ درمان دارویی اعصاب و روان و عوارض این داروها، غلط است. تا شما خود را از این چنبرهٔ معیوب نجات ندهید، راه به جایی نمیبرید.
۲. برخی از بیماریها، حتما درمان دارویی نیاز دارد. بدون درمان پزشکی، امکان علاج ندارد.
۳. اگر اکنون درمان نکنید، بیماریتان به جایی میرسد که دیگر درمان نمیشود. آنگاه کاری از کسی ساخته نیست. میشود «بیماری لاعلاج»؛ درد بیدرمان.
۴. برای اینکه فرهنگ غلط جامعه، فشارتان نیاورد، درمان را پنهان کنید. لازم نیست هیچکس از درمانتان باخبر باشد. با هم پیمان کنید که در این باره به هیچکس اطلاعی ندهید، حتی خانوادهها.
۵. آقا مسئولیت درمان خانم را به عهده گیرد؛ بردن نزد پزشک و مشاور، دادن داروها به خانم. همهٔ کارهای این مسئله، به عهدهٔ آقا باشد. آقا پذیرفت، اما خانم تردید داشت.
توضیحهای لازم را به هر دو دادم. نیز پرسشهای خانم را پاسخ گفتم. خانم، اندک و اندک، به تصمیم نزدیک شد و در آخر، پذیرفت.
روانپزشک ماهری را به ایشان معرفی کردم. رفتند که کاری کنند کارستان.
نزد روانپزشک رفتند. او، با تاکید بر ادامهٔ مشاوره، اندکی دارو داده بود. دارودرمانی را آغاز کردند. اما و دوصد اما که یکی از اعضای خانواده، با خبر شد. (نمیگویم چه کسی!) با اینکه آقا و خانم، در پنهانداشتن، کوشیده بودند، اما او گویا بو کشیده بود. نفوذ او بر خانم بیش از نفوذ آقا بود. او توانست درمان را قطع کند. نیز مشاوره را. و شد آنچه نباید بشود.
🔴 پس از شش ماه
افسردگی خانم، پیشرونده بود. حال خانم بد و بدتر شد. هیچ درمانی نمیکرد. حتی رواندرمانی.
پس از حدود ششماه، نزدم آمدند. آقا، خانم، و نیز آن کس که مانع درمان شده بود! و گفتند: «حالا چهکار کنیم؟»
ایشان را به روانپزشکی دانشمند، در شهری دیگر، ارجاع دادم. آن روانپزشک گفت: «افسردگی، پیشرفت زیادی کرده. درمان کامل، ممکن نیست. شاید بتوان پیشرفت آن را کُند کرد، اما درمان کامل نمیشود.»
سپس گفت: «استادی دارم در خارج از کشور. بهزودی به ایران میآید. نظر او را هم جویا میشویم.»
آن استاد پروفسور روانپزشک نیز گفت: «دیر شده است. درمان ندارد.»
آقای «ناچاری»، از سر «ناچاری»، اقدام به طلاق کرد... .
و چنین شد که این زندگی، از هم پاشید. افسوس!
۲۴ مهر ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
از زبان مشاور
🔥 #طلاقهای_ناروا (۴) 🔐 جراحی زندگی (۲) 🖌 #نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری 🔹 از زبان مشاور 🔸
🔥 #طلاقهای_ناروا (۵)
🔐 به فرزندم چه بگویم؟
🖌 #نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری
🔹 از زبان مشاور
🔸 مشاورهٔ خانواده
آقای «بردباری» و «خانم شتابانی»، بیست سال پیش از هم جدا شدند. طلاق، به خواستهٔ خانم بود. دلیل طلاقشان «بیدلیلی» بود. اندکی صبوری لازم بود تا این طلاق، واقع نشود.
این جهان چنان ساخته شده که «همیشه»، «همهچیز»، به مراد دل نیست؛ گاهی هست، گاهی نیست. در آن «گاههای نبودن»، باید دندان را بر جگر فشرد تا رگههای نامرادی بگذرد و پگاه مراد، پدیدار شود.
خانم شتابانی، در گذار از ناملایمات زندگی، ناصبوری میکرد. شتاب میورزید.
باری؛ ایشان یک پسر چهارساله داشتند. پسر، نزد مادر، بزرگ شد. با پدر نیز رابطه داشت؛ رابطهای خوب.
پدر، نزد فرزند، محبوب بود؛ چندان محبوب که مادر نتوانست پدر را در دل و ذهن پسر، خراب کند.
🔴 چرا طلاق؟
پسر، نوجوان شد. از مادر پرسید: «چرا از پدر طلاق گرفتید؟»
مادر پاسخ درستی نداشت.
پدر، در خوبی و مهربانی، مشهور بود. نمیشد تقصیر طلاق را بر او بار کرد.
سؤال فرزند از مادر، تکرار و تکرار شد، تا که پسر، داماد شد. حالا سؤال عروس نیز اضافه شده بود.
سؤال پسر، پرتکرار شد. تکرار و اصرار پسر، فزاینده شد.
مادر، درمانده شد. به سراغ دوستان همسر سابق رفت. از آنان خواست پسر را قانع کنند که طلاقش «بهحق» بوده. نزد من نیز آمد. با همین خواهش. من دوست آقا بودم.
هیچکس خانم را تصدیق نکرد؛ هیچکس. من نیز. هیچکداممان تایید نکردیم که آن طلاق، «بهحق» بود. من مادر را در ذهن فرزند، خراب نکردم، اما «روابودن» طلاق را نیز تایید نکردم، چون میدانستم «ناروا» بود.
خانم، هرچه بیشتر کوشید، کمتر توفیق یافت. دیدار با دوستان پدر، محبوبیت پدر را در دل پسر، افزون کرد و مادر را درماندهتر.
⭕️ پشیمانی دیرهنگام
خانم، از فردای طلاق، پشیمان شد، اما غرورش راه را بر اعتراف و بازگشت، بسته بود.
اکنون، پس از بیست سال، با فشار فرزند، مجبور به دستافکندن بر دامان دوستان آقا شد، برای توجیه طلاقش؛ اما هیچکس تاییدش نکرد. او میخواست پسرش، از زبان دوستان پدرش بشنود: مادرت حق داشت طلاق گرفت. تا از ملامت و توبیخ فرزند، کاسته شود، اما هرگز این سخن را از هیچکس نشنید.
پتک سنگین سؤال فرزند، بر سر مادر، همچنان کوبان است و بیپاسخ:
«مامان! چرا طلاق گرفتید؟»
۲۸ مهر ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
🔴 افسردگی پاییزی (۱) #بازنشر
🔻 مشاورهٔ روانشناسی
🖋#نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری
🔸 پرسش
آقا یا خانمی گفته و پرسیدهاند: تابستان که گذشت و وارد پاییز شدیم، اندکاندک، از نشاطم کاسته شد و اکنون دلم گرفته و احساس افسردگی و دلمردگی میکنم. آنچه بیشتر آزارم میدهد، اندوهی است که در دلم لانه کرده و شادمانیام را ربوده است. تحمل این اندوه بیدلیل، برایم دشوار است. چه کنم؟
🔹 پاسخ ما
تحلیل مسئله:
چون در فصل پاییز، روزها کوتاه میشود و آسمان گاهی ابری میگردد، نور کمتری به زمین میتابد. هوا نیز سرد میشود. از اینرو، انرژی کمتری به زمین و آدمی میرسد و همین، باعث افسردگی خفیفی میشود.
همگان این افسردگی ملایم را احساس میکنند، اما کسانی که زمینهٔ پذیرش اندوه و افسردگی را دارند، آنرا بیشتر لمس میکنند و گاهی آسمان دلشان ابری میشود و قطرههای اشک، در چشمانشان مینشیند.
🔹اینک پاسخ به پرسش و بیان راهکارهایی برای عبور از این حالت ناخواستنی:
۱. خود را نورافشانی کنید.
در معرض تابش آفتاب قرار گیرید؛ راهرفتن در آفتاب، خوابیدن زیر نور آفتاب، ورزش در زیر آفتاب، دریافت آفتاب از در و پنجره.
درها را باز کنید. پنجرهها را بگشایید.
یک دسته کلید است به زیر بغل عشق/
از بهر گشاییدن ابواب رسیده!
پردهها را کنار بزنید. در سایه و تاریکی نمانید. تا میتوانید از نور و انرژی خورشید استفاده کنید.
۲. ورزش کنید.
ورزش، در زدودن این حالت نامطبوع و ایجاد نشاط، بسیار مؤثر است. هر نوع و هر مقدار از ورزش، مفید است، اما ورزش عرقریزان، تأثیری معجزگون دارد.
۳. فعالیت کنید.
بیکار نمانید. راکد نشوید. از خود کار بکشید. خود را به جنبش و جوشش وادارید. بیکاری و رکود، خمودگی میآورد و کوشش و خروش، شادابی میزاید و امید میافزاید.
۴. نوشیدنیهای گرم بنوشید.
به تکرار، نوشیدنیهای گرم، بلکه نزدیک به داغ، بنوشید. انواع چای، دمنوشها، قهوه و هر نوشیدنیای را که دلپسندتان است، دمبهدم، بنوشید.
۵. تنها نمانید.
بخش عمدهای از تنهاییتان را با کسانی که دوستشان دارید پر کنید؛ با افراد مثبتاندیش و امیدمند.
۶. اخبار نشنوید و نبینید.
بنیان نخستین رسانههای خبری را بر «سیاهنمایی» نهادهاند. این رسانهها، در نشر اخبار و مطالب نگرانکننده و دلهرهآور، حریصاند و به پخش خبرها و مسائل آرامشبخش و امیددهنده، بیرغبتاند.
تا جای ممکن، از تیررس اخبار بگریزید. اگر ناچارید یا دوست دارید که از اخبار باخبر باشید، هر شبانهروز فقط یکبار کافی است.
۷. فیلمهای اندوهناک نبینید.
بسیاری از فیلمها و سریالها اندوهافکن و ناامیدکنندهاند.
تأثیر فیلم، تدریجی و «سِرُمگونه» است. سِرم مسموم، جسم آدمی را مسموم میکند و فیلمهای یأسآلود، جان آدمی را. البته خودتان فیلمهای مثبت و امیدبخش را انتخاب کنید و ببینید.
۸. کتابهای مثبت بخوانید.
کتابها مانند فیلمها و اخبارند. با اینها مانند آنها رفتار کنید.
۹. انستان را با خدا صمیمیتر کنید.
به دامان پرمهر خداوند بیشتر پناه برید.
یادمان باشد که:
«الا بذکرالله تطمئن القلوب؛
دلها با یاد خدا، اطمینان و آرامش مییابند.»
این راهکارهای نُهگانه را بهمدت دو هفته انجام دهید. انشاءالله حالتان خوب میشود. پس از آن، اگر باز آثاری از این افسردگی پاییزی در جانتان باقی بود، بگویید تا راهکارهای دیگری ارائه دهیم.
خداوند مهربان، مددکارتان باشد.
{ادامهٔ مطلب را در پست بعدی بخوانید. انشاءالله}
۲۹ مهر ۱۴۰۱
🌐http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
از زبان مشاور
🔴 افسردگی پاییزی (۱) #بازنشر 🔻 مشاورهٔ روانشناسی 🖋#نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری 🔸 پرسش
🔴 افسردگی پاییزی (۲) #بازنشر
🔻 مشاورهٔ روانشناسی
🖋#نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری
🔸 پس از یک هفته
پس از آنکه پاسخ آن خوانندهٔ عزیزمان را درباره افسردگی پاییزی دادیم، اکنون گفته و پرسیدهاند: به راهکارهایتان عمل میکنم و -خدا را شکر- حالم خیلی بهتر شده است.
یکی از راهها، نخواندن مطالب منفی و ناامیدکننده است. اینرا کاملاً عمل کردم و در بهبود حالم مؤثر بود. راه دیگر این است که مطالب امیدبخش بخوانم. نمیدانم چه بخوانم.
لطفاً یک کتاب مثبت و امیدبخش و راهگشا معرفی کنید.
🔹 پاسخ ما
مرحبا به شما که راهکارها را عمل کردید. و الاهی شکر که حالتان بهتر است.
با پشتکار، راه را ادامه دهید تا این افسردگی را از جانتان بیرون برانید و کاملاً شاداب شوید.
🔸 اما معرفی کتاب
کتاب «آیین زندگی»، نوشتهٔ «دیل کارنگی» را بخوانید.
این کتاب، جانمایهٔ ارجمندی است برای زدودن اندیشههای منفی و ایجاد افکار مثبت. نیز راهکارهایش برای برونرفت از تنگناها، بسیار مؤثر است.
این کتاب را مترجمان پرشماری ترجمه و ناشران متعددی منتشر کردهاند. از مترجم و ناشری نام نمیبریم. برخی از ترجمهها بهتر است. برخی از مترجمان و ناشران، آنرا کوتاه و خلاصه کردهاند. شما متن کامل را بخوانید. از اینترنت نیز قابل دانلود است. فایل صوتی آن نیز در اینترنت، موجود و قابل دانلود است.
♦️ تذکر
یادمان باشد که نویسندهٔ این کتاب، غیرمسلمان و غیرایرانی است.
🔸 پس از دو هفته
🔹 پرسش
به همهٔ راهکارها عمل کردم. الآن حالم خوب شده است و آن حالت رنجبار، دیگر وجود ندارد. آیا لازم است که بازهم راهکارها را ادامه دهم؟
🔹 پاسخ ما
به شما آفرین میگوییم که چنین پشتکار دارید و برای تحصیل سلامت و سعادت خود کوشایید.
راهکارهایمان هیچکدام مانند دارو نبود که با بهبودی حالتان رهایشان کنید. نیز هیچیک تاریخ مصرف نداشت که با شادابشدنتان، تاریخ مصرفش تمام شود؛ همهٔ آن راهکارها همیشه مفیدند. نیز برای بهترشدن حال و رشد روانی و جسمانی، کارسازند.
دریافت بیشتر نور و انرژی خورشیدی، ورزش، فعالیت جسمانی، نوشیدن نوشیدنیهای شادابیبخش، معاشرت با مثبتاندیشان، نشنیدن خبرهای سیاه، ندیدن فیلمهای اندوهبار، خواندن کتابهای امیدبخش، تقویت معنویتهای روحی و تقویت ارتباط با خداوند (که همگی از راهکارهایمان بودند)، همیشه مفید و مطلوباند.
بنابراین راه را ادامه دهید و راهکارها را همچنان عمل کنید، اما از این پس، نه فقط برای درمان، بلکه برای فربهکردن جان.
خداوند سبحان یاورتان باد.
♦️ ذکر نکتهای بایسته
افسردگی، شدت و ضعف دارد.
افسردگی این خوانندهٔ عزیزمان، که - بحمدالله - بهراحتی زدوده شد، افسردگی عمیقی نبود؛ بلکه اصلاً افسردگی به معنای بیماری عصبی و روانی نبود؛ یک پژمردگی موقت و تغییر حالت فصلی بود.
شایسته و بلکه بایسته است بدانیم که درمان برخی افسردگیها ممکن است نیازمند راهکارهای بیشتر و زمان بلندتر باشد. حتی گاهی به دارودرمانی نیاز است، که باید به مدد پزشک متخصص اعصاب و روان انجام گیرد.
۳۰ مهر ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
1_1865460969.pdf
650.9K
🔹 #رونمایی_از_زیانبارترین_سرزنش (۲)
🖋 #نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری
✅ منتشر شده در شمارهٔ ۱۵۰ ماهنامهٔ «خانهٔ خوبان»
✔️ فایل پی دی اف، شهریور ۱۴۰۱
۱ آبان ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚 چاپ یازدهم کتاب «نبرد بیبرنده»
مژده ای دل...
میلاد جدید دردانهٔ دهسالهمان
یکدهه است که این نازدانهمان میلاد یافته است. در این یکدهه، یازدهبار تجدید میلاد داشته است؛ ده بهار، یازده تجدید حیات.
امسال (۱۴۰۱) دو میلاد داشته است؛ تا اکنون. شاید تا آخر سال، جوانه یا جوانههای دیگری نیز به بار نشاند. به امید خدا.
🔸 کتاب برگزیدۀ وزارت ورزش و جوانان، در موضوع خانواده
🔹 نخستین و تنها کتاب مستقل دربارۀ مجادلۀ همسران
کتاب «#نبرد_بی_برنده» به چاپ یازدهم رسید.
این کتاب، از درخشانترین آثارمان است.
از گلهای سرسبد کتابهایمان است.
خداوند را بر دادن این نعمت، سپاس میگوییم.
🙏 بر مدیران لایق نشر «خادمالرضا»؛ ناشر کتاب، آفرین میفرستیم و همت بلندشان را میستاییم.
۲ آبان ۱۴۰۱
🌐 انتشارات خادم الرضا (ع)
https://khademolreza.com › product
#نبرد_بی_برنده
🌐 http://mazaheri.andishvaran.ir
#علیاکبر_مظاهری_اصفهانی _ #پایگاه_اندیشوران_حوزه
🌐 http://mazaheriesfahani.ir
#وبسایت_علیاکبر_مظاهری
از زبان مشاور
🔥 #طلاقهای_ناروا (۵) 🔐 به فرزندم چه بگویم؟ 🖌 #نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری 🔹 از زبان مشاور
دربارهٔ
🔥 #طلاقهای_ناروا
✍ ابراز عنایت استاد خانم نعناکار، استاد حوزه و دانشگاه کاشان، دربارهٔ مطلب «طلاقهای ناروا»
✅ تأمل و تفکر بیشتر
سلام و رحمت.
وقتتان بهخیر و نیکی.
مطالب «طلاقهای ناروا»، بسیار عبرتآموز است.
انسان، هرچندوقت یکبار، نیاز به تلنگر دارد.
به نظر من، نوشتهٔ جناب عالی، حد اقل اثری که میتواند داشته باشد، این است که خواننده را به تفکر وادار میکند. چنانچه قصد طلاق دارد، او را مردد میکند تا بیشتر فکر کند.
ان شاءالله عاقبت بهخیر باشید.
خوشا به سعادت شما که قلم توانایی دارید.
برای امثال بنده، که ترس از نوشتن دارند، دعا بفرمایید.
۴ آبان ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
از زبان مشاور
دربارهٔ 🔥 #طلاقهای_ناروا ✍ ابراز عنایت استاد خانم نعناکار، استاد حوزه و دانشگاه کاشان، دربارهٔ مطل
🔥 #طلاقهای_ناروا (۶)
🖌 #نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری
🥀 ریشهها در گنداب است!
پارهای از پدیدهها، اندک اندک جمع میگردند و ناگهان دریایی میشوند و سپس، با خروشی هولناک، دیاری را ویران میکنند.
پدیدهٔ طلاق، در جامعهٔ امروزین ما، همین وصف را یافته است:
۱. عواملی فراهم آمدهاند؛ فرهنگی، عقیدتی، اخلاقی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی... .
۲. خونابهای پدید آوردهاند؛ طلاق.
۳. این خونابهٔ چرکین، چونان موریانهای موذی، به جان و بن خانوادهها افتاده و دارد آن را ویران میکند. دارد از جامعهمان دمار برمیآورد.
به خدایمان پناه میبریم!
بر فرهیختگانمان فرض است که فراهم آیند و چارههایی بیندیشند. نه فراهمآمدن بیحاصل کسانی بیهدف، در سمینارهایی روتین، که خطابههایی بخوانند و بیانیههایی کلیشهای صادر کنند و به مردمان، دستورهای بالاسرانه دهند و سپس هیچ و سپس هیچ!
⭕️ طلاقهای روشنفکرانه!
در روزگار ما، دیگر بیشترینهٔ طلاقها، در سطوح «فرودین» جامعه، در میان مردمان کمفرهنگ و کمسواد و کمثروت نیست. مکانت طلاق، بالا و بالا آمده و خود را به رتبههای «فرازین» جامعه رسانده است؛ تحصیلات عالیدارها، ثروتمندان، متمدنان.
در مشاورههایم، بهوضوح، شاهدم که شمار ایشان؛ «فرازیان»، بیش از «فرودیان» شده؛ بسیار بیشتر.
🔹 از زبان مشاور
🔻 این فرنگدیدهها!
🔸 مشاورهٔ خانواده
خانم و آقای «فرنگیان» به مشاوره آمدند.
هردو تحصیلکردهٔ فرنگ، زندگیکردهٔ در آن دیار، حتی متدین و معتقد به معنویات.
مجادله داشتند؛ مجادلههایی فضیلتسوز، بچهگانه، پوچ. هیچ معیاری و ملاکی در مجادلههایشان نبود. هیچ ارزشی را نمیشد در نزاعهایشان دید. در شمار کسانی بودند که اگر دوساعتونیم پای حرفهایشان بنشینی، نیم ارزن ارزش نمییابی. البته اما، بیانهایشان روشنفکرانه و باسوادانه (نه عالمانه!) بود.
هرچه ادامه میدادیم، مشاورهمان را بیهوده میدیدم. ادامه ندادم. نزد مشاوری دیگر رفتند. و دیگر از آنان خبری نداشتم.
تا اینکه نوشتههای اخیرمان در رسانههایمان را خوانده بودند.
یکیشان پیام داد: «مخاطب نوشتههای طلاقهای ناروایتان، ماییم؟»
گفتم: مگر شما طلاقی شدید؟
گفت: «بله. بعد از شما، نزد آقای ... رفتیم. بیست جلسه. او، در آخر، حرف من را تأیید کرد. با نظر او طلاق گرفتم.» چنان برایم تلخ بود که آخ گفتم و آه کشیدم. هیچ دلیل عاقلانهای بر این طلاق نبود. هیچ و هیچ. همهاش کلمههای «عدم تفاهم»، «عدم درک متقابل»، «نداشتن زبان مشترک»، «او چنین گفت»، «من چنین کردم» بود. مانند دو کودک بازیگوش، که بر سر جعبهای خالی و گردویی پوک، بر سر و صورت هم میکوبند و همدیگر را دشنام میگویند. هیچ معیار و عیاری در این بهانهجوییهای کودکانه نیست. هیچ.
اکنون آقا و خانم فرنگیان، دیگر چندان اقبالی برای زندگی مشترک دوباره با دیگری ندارند. مصداق «درماندهٔ وامانده»اند، اما شأن فرنگیمآبانهشان و وجههٔ باسوادانهشان و تیپ روشنفکرانهشان، به هیچکدامشان اجازهٔ بازگشت و ابراز ندامت و تمایل به پیوند مجدد را نمیدهد.
افسوس!
۶ آبان ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1
📚 کتاب طلاق
🖌 #نویسنده_و_مشاور: #علیاکبر_مظاهری
📌 (در موضوع طلاقهای ناروا و روا، نابخردانه و عاقلانه)
📖 مقدمهٔ کتاب طلاق
فکر نمیکردم روزی دربارهٔ طلاق، بهتفصیل، مطلب بنویسم. بیشتر به ازدواج میاندیشم و خانواده. اگر مطلبی دربارهٔ طلاق مینوشتم، برای آن بود که طلاق، به ازدواج و خانواده، آسیب میزند.
بنابرمثال: در کتاب «جوانان و انتخاب همسر»، که دربارهٔ ازدواج و زندگی است، چند مطلب کوتاه، در لابهلای صفحهها، یواشکی، آمده است، که آن هم برای پیشگیری از آفتهای ازدواج است و اینکه جوانان و خانوادهها مراقب این آفت باشند که به زندگیشان آسیب نزند؛
⭕️ اما و هزار اما!
آن زمانی که آن کتاب را مینوشتم؛ آغاز دههٔ ۷۰، بازار طلاق، کساد بود و بازار ازدواج، آباد. ولی اکنون؛ آغاز قرن جدید شمسی، سال ۱۴۰۱، بازار طلاق، آباد است و بازار ازدواج کساد!
در این بازارِ جابهجا شده؛ که کسادی طلاق و رونقی ازدواج، جا عوض کردهاند، «قلم طلاقنویسی»ام، افراشته شده است.
نمیباید!
نمیخواستم!
نمیخواهم!
باری؛ یکی دو مطلب، در روند مشاورههایم، دربارهٔ طلاق نوشتم، که ناگاه بازتابهای آن حیرانم کرد. گویا مسألهٔ اول مردمان و جامعهمان شده باشد، یا یکی از اولیها.
اکنون، بهناچار، بنابر نیاز روز جامعه و بنا بر رسالت یک نویسنده و مشاور و معلم، سهمی قابل برای جَوَلان قلم و اندیشه، در عرصهٔ طلاق نهادهام. امید آنکه این نیز، مانند نوشتن و سخنگفتن در عرصهٔ ازدواج و خانواده، سهمی در اصلاح خانواده و جامعه داشته باشد.
به امید خدا.
علیاکبر مظاهری
۹ آبان ۱۴۰۱
🌐 http://zil.ink/mazaheriesfahani?v=1