🔴دست رد پوتین به سینه ترامپ
🔹نیویورکر: پوتین درخواست ترامپ را برای اعزام ده هزار نیروی روسی برای حفاظت از کاخ سفید رد کرد.
پینوشت: آمریکا اینقدر خار و ذلیل شده که حتی نمیتونه از خودش محافظت کنه
🌹@Mazan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پروردگارا🙏
اگر امتحان میڪنی
توان وتحملمان
را زیاد ڪن
اگرمی آموزی،درڪمان را
وسعت بدہ
اگر می بخشایی
ظرفیت مان راافزایش بدہ
الہی در این شب
دل مہربونتون پُر باشہ
ازبرڪت عشق
شبتون بخیر🌙🌟
🌙@Mazan_tanhamasir
#سلام و صبح بخیر امام زمانم!
آقا سلام می دهم از جان و دل به تو
تا اینکه بشنوم «و علیک السّلام» را …
یقین دارم صدایم را میشنوی و سلامم را پاسخ میدهی …
🌺اللهم عجل لولیک الفرج🌺
🌹 @Mazan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴حاج قاسم سلیمانی:
آقای ترامپ قمار باز ، بدان آنجا که فکر نمیکنی ما در نزدیکی شما هستیم، جمهوری اسلامی نمیخواهد! سپاه نمیخواهد!
من حریف شما هستم.
✅آری خون حاج قاسم سلیمانی حریف شمابود...
واژه شناسی کلام حاج قاسم:
۱_من حریف شما هستم.
۲_آقای ترامپ قمار باز.
۳_بیا ما منتظریم.
۴_ما ملت شهادتیم.
به درستی که حاج قاسم بزرگترین دشمن وحریف را طلبید و ترامپ نیز قمار بسیار سنگینی کرد و با اقدام به شهادت حاج قاسم سلیمانی که مرد میدان شهادت بود گور خود و آمریکا را کند.
▪️شاید بگویید غُلُو است،اما نه! دنیای ما بر مدار سنتهایی میچرخد، داغی که شهادت حاج قاسم بر دل آزادگان جهان گذاشت هیچ چیزی نگذاشت،سنت ناپایداری ظلم.
✅ظلم پایدار نمی ماند. ان شالله و به اذن الله....
🌹@Mazan_tanhamasir
کانال تنهامسیری های مازندران
💢سالروز جنگ احزاب
✡یهود و کفار بدترین دشمنان اسلام
⛔️از قدرت ظاهری دشمن نترسید
💯ایمان به وعدهی خدا و رسول او
❇️مقاومت در برابر سختیهای محاصره و بلای طبیعی
✅درس گرفتن از شکست در احد و بدعهدی دشمن
❇️اتکا به قدرت درونی و مشورت
بزدلان: مگر مقابله با آمریکا شوخی است⚠️ مذاکره کنید‼️
🔰17 شوال سالروز جنگ احزاب
🌹@Mazan_tanhamasir
⏳ آماده شویم
💥 معنی واقعی انتظار چیست؟
👌 آقا برایمان به خوبی توضیح دادند.
#سهشنبههایمهدوی
#صلی الله علیک یاصاحبزمان عج
💫 @Mazan_tanhamasir
توجه توجه!
سلام و عرض ادب خدمت اعضاء محترم کانال تنهامسیر مازندران😊
🌸جهت بهتر شدن کانال و گروه فعالین تنهامسیر مازندران به نظر و همراهی شما نیازمندیم.
🌱 لینک نظرسنجی "کانال تنهامسیر مازندران"👇👇👇
https://survey.porsline.ir/s/ewiIC3N
👌 لطفا همه درین نظرسنجی👆شرکت کنین تا بتونیم مطالب و برنامه های بهتری رو برای تنهامسیری شدن همه مازندرانی ها تدارک ببینیم و انشاءالله از زمینه سازان ظهور باشیم.
از همراهی شما صمیمانه سپاسگزاریم🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 حکم اعدام برای افشاکننده مسیر تردد سردار سلیمانی
فردی به نام سید محمود موسوی مجد، جاسوس موساد و سیا بوده که مسیر تردد #حاج_قاسم رو به دشمن گفته بود، توسط سیستم امنیتی کشور شناسایی و به زودی اعدام خواهد شد.
#نفوذ
#سردار_دلها 😔
✅ @Mazan_tanhamasir
👌 نکته ی امروز 👌♥️
دلم برای مداد سفید می سوزد
پیر شدم آخر نفهمیدم
کاربرد مداد سفید تو جعبه مداد رنگی چی بود؟
شاید تنهایی!!!
مثل خیلی از آدم ها.
به جرم اینکه
رنگ ندارن و خالص اند..👌
@Mazan_tanhamasir
─═इई🌿✨🌺✨🌿ईइ═─
ـ🌸º°¨¨°º🌸🏡🏡🌸º°¨¨°º🌸
🌸 #داستان_زندگی_احسان 🌸
قسمت8⃣
🍃🍃احسان توي افکارش بود که مادرش از کنار اتاق رد شد و گفت:
پايين منتظرم. احسان نميدونست چي بايد به مادرش بگه که دروغ نشه.
از سه سال پيش که نماز خوندن رو شروع کرده بود، نگذاشته بود مادر و پدرش از اين موضوع مطلع بشند.
حتي شب ها يک بطري آب دنبال خودش به اتاق ميبرد تا بتونه راحت براي نماز صبح وضو بگيره. نميخواست مجبور بشه براي مخفي
کردن اين موضوع، به مادرش دروغ بگه.
بعد چند دقيقه از پايين رفتن مادر، احسان فکري به ذهنش خورد و از اتاقش خارج شد.
همون موقع سارا هم از اتاق بغلي خارج شد و وقتي احسان رو ديد، لبخندي زد و با کنايه گفت: درساتو خوب خوندي پسرخاله.
احسان ميخواست سرشو بالا کنه و جوابي بده که وقتي نگاهش رو بالا آورد، منصرف شد و بدون گفتن کلمه اي به سمت پله ها رفت.
⁉️سارا هنوز از راه نرسيده خيلي راحت شده بود. لباسهايي پوشيده بود که احسان شرم کرد بايسته و پاسخش رو بده. دامني که
پاهاش رو کامل نپوشونده بود و لباسي تنگ...
شال روي سر ساراهم، انگار بيشتر از باب برخورد اوليه سارا با پدر احسان بود. چون روزهاي بعد، ديگه حتي خبري از همين شال کوتاه
هم نبود.
احسان روبروي درب اتاق مادر ايستاد، چند ضربه به در زد و وارد اتاق شد.
مادر مثل هميشه روبروي آينه بود و مشغول مرتب کردن موهاش.
احسان بعد از چند ثانيه، وقتي متوجه شد مادرش نميخواد صحبت رو آغاز کنه، گفت:کاريم داشتيد؟
مادر بي مقدمه و انگار منتظر اين جمله احسان بود، باصدايي که سعي ميکرد بلند نشه، شروع کرد:
تو نميخواي بزرگ شي. تاکي بايد آبروي مارو پيش هرکسي ببري. اون از مهموني نيومدنات که بايد براي همه يه بهونه بيارم. اينم از
مهمون داريات که دخترخالت بعد چندسال، اومده ديدن ما، اونوقت تو از ظهرتاحالا رفتي توي اتاقت و درو قفل کردي!!
فکر نميکردم هنوز اونقدر بچه باشي که نتوني از يه مهمون براي چندساعت پذيرايي کني، اگه ميدونستم همون ظهر مطب رو تعطيل
ميکردم، ميومدم خونه...
مادر همچنان داشت ادامه ميداد که با صداي بلند سارا، سکوت کرد و....
❌❌ ادامه دارد... ❌❌
@Mazan_tanhamasir
─═इई🌿✨🌺✨🌿ईइ═─