14.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رجـز خوانی جوان ایرانی✨♥️
ما پلاک هامون گردنمونه😎💪✌️
ظهور نزدیک است🌹
پیشنهاد دانلود👌👌👌
(حتما ببینید🌻)
#غریب_طوس 🌸
🌼@MazhabiiiTor🌼
امام جعفر صادق(ع): 👇
از ما نیست کسی که به رحمت ما ایمان نداشته باشد. 🌷
#حدیث_امام 🍃
#غریب_طوس 🌹
🌼@MazhabiiiTor🌼
گفت: راستۍ جبهہ چطور بود؟
گفتم: تا منظورت چہ باشد.
گفت: مثل حالا رقابت بود؟
گفتم: آرۍ.
گفت: در چۍ؟
گفتم: در خواندن نماز شب.
گفت: حسادت بود؟
گفتم: آرۍ.
گفت: در چۍ؟
گفتم: در توفیق شهادت.
گفت: جرزنۍ بود؟
گفتم: آرۍ.
گفت: برا چۍ؟
گفتم: براۍ شرکت در عملیات.
گفت: بخور بخور بود؟
گفتم: آرۍ.
گفت: چۍ مۍخوردید؟
گفتم: تیر و ترکش.
گفت: پنهان کارۍ بود؟
گفتم: آرۍ.
گفت: در چۍ؟
گفتم: نصف شب واکس زدن کفش بچہها.
گفت: دعوا سر پست هم بود؟
گفتم: آرۍ.
گفت: چہ پستۍ؟
گفتم: پست نگهبانۍ سنگر کمین.
گفت: آوازم مۍخوندید؟
گفتم: آرۍ.
گفت: چہ آوازۍ؟
گفتم: شبهاۍ جمعہ دعاۍ کمیل.
گفت: اهل دود و دم هم بودید؟
گفتم: آرۍ.
گفت: صنعتۍ یا سنتۍ؟
گفتم: صنعتی، خردل، تاولزا، اعصاب.
گفت: استخر هم مۍرفتید؟
گفتم: آرۍ.
گفت: کجا؟
گفتم: اروند، کانال ماهۍ، مجنون.
گفت: زیر ابرو هم برمۍداشتید؟
گفتم: آرۍ.
گفت: کۍ براتون برمۍداشت؟
گفتم: تکتیرانداز دشمن با تیر قناصہ.
گفت: پس بفرمایید رژ لب هم مۍزدید؟
گفتم: آرۍ.
خندید گفت: با چۍ؟
گفتم: هنگام بوسہ بر پیشونۍ خونین دوستان شهیدمان.
سکوت کرد و چیزۍ نگفت :)
#طنز_جبهه🍃
#شهیدانه 🌹
اللهم ارزقنا شهادت.... 💔
#غریب_طوس 🌸
🌼@MazhabiiiTor🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری✨
#محرم🖤
#کربلا🍃
17روز تا محرم الحرام🖤
برگردو برو،میکشن اینا با لب تشنه تورو....💔
#غریب_طوس 🌹
🌼@MazhabiiiTor🌼
هدایت شده از ☆تبادلات گسترده گل نرگس«شنبه»☆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در ایــݩ دنــــ🌍ـــیــــــا اگــر غــــ😔ــــم هــســٺ...
صــبــ😇ـــورۍ ڪــن، خــــ💚ـــدا هـم هــســٺ...
ڪـݪـیـپ بـالـا رو دیـدے😍؟؟
دوسـش داشــٺـۍ😉؟؟
یـه ڪـانـاݪـی هـسـٺ،ڪـلـی از ایـݩ ڪلـیپ ها میـزاره ڪـه سـاخٺ خـود ڪـاناݪـه...🤩یـه عـالـمـه مـطاݪــب مــذهـبـے مـثـݪ: اسـٺـورۍ، پروفـایل، مـٺـن هـای جـذاب و... مـیـذاره😍از وصـیّـٺ نـامـه هـای شـهـداء بـگیـر تـا مـطالـب رهـبـرانـه و حـاج قـاسـمـی...✨💛
پـس مـنـتـظـر چـی هـسـتـی...؟!سـریـع عـضـو شـو...👇👇👇
•┈┈••✾•✨♥️✨•✾••┈┈•
@MazhabiiiTor
@MazhabiiiTor
•┈┈••✾•✨♥️✨•✾••┈┈•
‼️عــضــو نــشـی پـشـیـمـون مـیـشـیـاااا...😄
رمان زیبای🦋[تنها میان داعش]🦋 پارت15✨
احساس کردم از چیزی خبر دارد و پیش
از آنکه بپرسم، خبر داد :»آیتاهلل سیستانی حکم جهاد
داده؛ امروز امام جمعه کربال اعالم کرد! مردم همه دارن
میان سمت مراکز نظامی برای ثبت نام. منم فاطمه و
بچههاشو رسوندم بغداد و خودم اومدم ثبت نام کنم. بهخدا
زودتر از اونی که فکر کنی، محاصره شهر رو میشکنیم!«
نمیتوانستم وعدههایش را باور کنم که سقوط شهرهای
بزرگ عراق، سخت ناامیدم کرده بود و او پی در پی رجز
میخواند :»فقط باید چند روز مقاومت کنید، به مدد
امیرالمؤمنین کمر داعش رو از پشت میشکنیم!«
کالم آخرش حقیقتاً حیدری بود که در آسمان صورت غرق
اشکم هالل لبخند درخشید. نبض نفسهایم زیر انگشت
احساسش بود و فهمید آرامم کرده است که لحنش گرمتر
شد و هوای عاشقی به سرش زد :»فکر میکنی وقتی یه
مرد میبینه دور ناموسش رو یه مشت گرگ گرفتن، چه
حالی داره؟ من دیگه شب و روز ندارم نرجس!« و من
قسم خورده بودم نگذارم از تهدید عدنان باخبر شود تا
بیش از این عذاب نکشد. فرصت همصحبتیمان چندان
طوالنی نشد که حلیه دنبالم آمد و خبر داد امشب همه
برای نماز مغرب و عشاء به مقام امام حسن میروند
تا شیخ مصطفی سخنرانی کند. به حیدر که گفتم خواست
برایش دو رکعت نماز حاجت بخوانم و همین که قدم به
حیاط مقام گذاشتم، با خاطره حیدر، خانه خیالم به هم
ریخت. آخرین بار غروب روزی که عقد کردیم با هم به
مقام آمده بودیم و دیدن این گنبد سفید نورانی در آسمان
نیلی نزدیک اذان مغرب، بر جراحت جالی خالی حیدر
نمک میپاشید. نماز مغرب و عشاء در فضای غریبانه و
عاشقانه مقام اقامه شد در حالی که میدانستیم داعش دور
تا دور شهر اردو زده و اینک ما تنها در پناه امام حسن
هستیم. همین بود که بعد از نماز عشاء قرائت دعای فرج
با زمزمه گریه مردم یکی شده و به روشنی حس میکردیم
صاحبی جز صاحب الزمان نداریم. شیخ مصطفی با
همان عمامهای که به سر داشت لباس رزم پوشیده بود و
بالفاصله شروع به سخنرانی کرد :»ما همیشه خطاب به
امام حسین میگفتیم ای کاش ما با شما بودیم و از
شما دفاع میکردیم! اما امروز دیگه نیاز نیست این حرف
رو بزنیم، چون ما امروز با اهلبیت هستیم و از حرم
شون دفاع میکنیم! ما به اون چیزی که آرزو داشتیم
رسیدیم، امروز این مقام و این شهر، حرم اهل بیت
هست و ما باید از اون دفاع کنیم!« گریه جمعیت بهوضوح
شنیده میشد و او بر فراز منبر برایمان عاشقانه میسرود
:»جایی از اینجا به بهشت نزدیکتر نیست! دفاع از حرم
اهل بیت بهشت است! ۳011 سال پیش به خیمه امام
حسن حمله کردن، دیگه اجازه نمیدیم دوباره به مقام
حضرت جسارت بشه! ما با خونمون از این شهر دفاع
میکنیم!« شور و حال شیعیان حاضر در مقام طوری بود
که شیخ مصطفی مدام صدایش را بلندتر میکرد تا در
هیاهوی جمعیت به گوش همه برسد :»داعش با چراغ
سبز بعضی سیاسیون و فرماندهها وارد عراق شد، با خیانت
همین خائنین موصل و تکریت رو اشغال کرد و دیروز
۳011 دانشجوی شیعه رو در پادگان تکریت قتل عام کرد!
حدود 01 روستای اطراف آمرلی رو اشغال کرده و اآلن
پشت دیوارهای آمرلی رسیده.« اخبار شیخ مصطفی، باید
دلمان را خالی میکرد اما ما در پناه امام مجتبی
بودیم که قلبمان قرص بود و او همچنان میگفت :»یا
باید مثل مردم موصل و تکریت و روستاهای اطراف تسلیم
بشیم یا سالح دست بگیریم و مثل سیدالشهدا
مقاومت کنیم! اگه مقاومت کنیم یا پیروز میشیم یا شهید
میشیم! اما اگه تسلیم بشیم، داعش وارد شهر میشه؛
مقدساتمون رو تخریب میکنه، سر مردها رو میبُره و
زنها رو به اسارت میبَره! حاال باید بین مقاومت و ذلت
یکی رو انتخاب کنیم!« و پیش از آنکه کالمش به آخر
برسد فریاد »هیهات منالذله« در فضا پیچید و نه تنها دل
من که در و دیوار مقام را به لرزه انداخت. دیگر این اشک
شوق شهادت بود که از چشمه چشمها میجوشید و عهد
نانوشتهای که با اشک مردم مُهر میشد تا از شهر و این
مقام مقدس تا لحظه شهادت دفاع کنند. شیخ مصطفی
هم گریهاش گرفته بود، اما باید صالبتش را حفظ میکرد
که بغضش را فروخورد و صدا رساند :»ما اسلحه زیادی
نداریم! میدونید که بعد از اشغال عراق، آمریکاییها دست
ما رو از اسلحه خالی کردن! کل سالحی که االن داریم
سه تا خمپاره، چندتا کالشینکف و چندتا آرپیجی.« و
مردم عزم مقاومت کرده بودند که پیرمردی پاسخ داد
:»من تفنگ شکاری دارم، میارم!« و جوانی صدا بلند کرد
:»من لودر دارم، میتونم یکی دو روزه دور شهر خاکریز...
ادامه دارد...👌
🌼@MazhabiiiTor🌼
#طنز_جبهه 🌸
نصفہ شب ڪوفتہ از راهـ رسيد ديد تو چادر جا نيست بخوابہ.👀😕
شروع ڪرد سر و صدا،😱مگہ اينجا جاۍخوابہ؟
پاشيد نماز شب بخونيد،
دعا بخونيد🤲🏻🤗
ما هم تحت تاثير حرفاش بلند شديم🙂مشغول عبادت شديم،
خودش راحت گرفت خوابید😂😐😂
#غریب_طوس 🍃
🌼@MazhabiiiTor🌼
احمد مراقب بود و در مڪان هاے مختلط پیدا نمےشد...(:
راوے: #مادر_شهید🌻
#شهید_احمد_مشلب🌸
#برادر_شهیدم🌹
#غریب_طوس 🌸
🌼@MazhabiiiTor🌼
ورود ترکش ممنوع⛔️
دکتــــــر با خنده بهش گفت:
برادر! مگه پشت لباست ننوشتی
ورود هرگونه تیر و ترکش ممنوع!!😄
پس چرا مجروح شدی؟!
گفت: دکتر جان! ترکشه بیسواد بوده!
- تقصیر من چیه؟!🤕🤷♂😂
#طنز_جبهه ✨
#غریب_طوس 🌸
🌼@MazhabiiiTor🌼