مهر ماندگار
#روایت_عشق ✅ #قسمت_دوم: تا لحظه مرگ تو با خودت چی فکر کردی که اومدی به زیباترین دختر دانشگاه که
💠 داستانی که برای آن به کانال ما دعوت شدید
#قسمت_دوم
مهر ماندگار
#روایت_عشق ✅ #قسمت_سوم: آتش انتقام چند روز پام رو از خونه بیرون نگذاشتم ... غرورم به شدت خدشه دا
💠 داستانی که برای آن به کانال ما دعوت شدید
#قسمت_سوم
📢قسمت چهارم به زودی...
#با_ما_باشید
قرائتی.mp3
6.82M
🔈 #پادکست
🅾🅾 غیر از خدا با هرکه معامله کنید باختید🅾🅾
🎙حجتالاسلام #قرائتی
@MehreMaandegar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠موشن گرافیک معیشتی
🔻 قسمت سیزدهم
🔸 ارزش پول
@MehreMaandegar
🚨چرا تروریستها و حامیان بینالمللی آنها #چابهار را برای ایجاد ناامنی انتخاب کردند؟
@MehreMaandegar
6.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ
📺 آزادی
🔸پیامبر اینقدر به مردم #آزادی میداد که برخی نگران میشدند!
🔻اگر مردم فکر میکنند دین #آزادی نمیدهد، به خاطر تبلیغ یا فهم اشتباه دین توسط ماست!
@MehreMaandegar
مهر ماندگار
#روایت_عشق #قسمت_چهارم 💠 امشب #قسمت_چهارم بارگزاری می شود #با_ما_باشید @MehreMaandegar
#روایت_عشق
✅ #قسمت_چهارم: من جذاب ترم یا...
.
بالاخره توی کتابخونه پیداش کردم ... رفتم سمتش و گفتم: آقای صادقی، می تونم چند لحظه باهاتون خصوصی صحبت کنم ... .
سرش رو آورد بالا، تا چشمش بهم افتاد ... چهره اش رفت توی هم ... سرش رو پایین انداخت ... اصلا انتظار چنین واکنشی رو نداشتم ... .
دوباره جمله ام رو تکرار کردم ... همون طور که سرش پایین بود گفت: لطفا هر حرفی دارید همین جا بگید ...
.
.
رنگ صورتش عوض شده بود ... حس می کردم داره دندون هاش رو محکم روی هم فشار میده ... به خودم گفتم: آفرین داری موفق میشی ... مارش پیروزی رو توی گوش هام می شنیدم ... .
با عشوه رفتم طرفش، صدام رو نازک کردم و گفتم: اما اینجا کتابخونه است ... .
.
حالتش بدجور جدی شد ... الانم وقت نمازه ... اینو گفت و سریع از جاش بلند شد ... تند تند وسایلش رو جمع می کرد و می گذاشت توی کیفش ... .
مغزم هنگ کرده بود ... از کار افتاده بود ... قبلا نماز خوندنش رو دیده بودم و می دونستم نماز چیه ... .
دویدم دنبالش و دستش رو گرفتم ... با عصبانیت دستش رو از توی دستم کشید ... .
.
با تعجب گفتم: داری میری نماز بخونی؟ یعنی، من از خدا جذاب تر نیستم؟ ... .
سرش رو آورد بالا ... با ناراحتی و عصبانیت، برای اولین بار توی چشم هام زل زد و خیلی محکم گفت: نه ...
#ادامه_دارد. 🔜
@MehreMaandegar