♨️دوراندیشی ایران در بومی سازی تجهیزات حساس
📍این که ما ایرانی ها سعی در بومی سازی تکنولوژی خودمون داریم (ولو فعلا با کیفیت پایین تر از نمونه های غربی) به دلایلی است که امروز در لبنان دیدید.
📍استفاده از تجهیزات غربی بازی کردن در زمین آنان است ؛ هم برای جاسوسی از ما به کارشان می آید و هم مثل امروزی اینگونه منفجرش می کنند. // علیرضا تقوی نیا
🔴 پزشکیان: اگر آمریکایی ها برادریشان را ثابت کنند، با آنها رابطه خواهیم داشت و باهم برادریم!!!!
ملت دانا
🔴 پزشکیان: اگر آمریکایی ها برادریشان را ثابت کنند، با آنها رابطه خواهیم داشت و باهم برادریم!!!!
📌پاس گل پزشکیان و گل آمریکا 👇
🛑سخنگوی وزارت خارجه امریکا در پاسخ به پزشکیان:
🔺 برادری ایران باید در عملکردشان نشان داده شود نه در گفتارشان.
🔹 اگر آنها میخواهن برادری با آمریکا یا سایر کشورها در جهان نشان دهند باید حمایت از گروههای ترروریستی را متوقف کنند و فعالیت های اتمی خود را متوقف کنند و از انتقال موشک به روسیه جلوگیری کنند
5.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وضعیت سران جنبش زن زندگی آزادی در یکسال اخیر!
🔴حمله سایبری گسترده به اسرائیل
سایت های فرودگاه ها و شهرداری ها و... تماما از کار افتادند .
ملت دانا
#سلام_امام_زمانم💚 ای کاش قلب های همه ی ما بخاطر التهاب نیامدنت تندتر میزد، ای کاش چشم های همه ما
#سلام_امام_زمانم 💚
✨اے راحت دل، قرار جانها برگرد
درمان دل شکسته ما، برگرد
مانديم در انتظار ديدار، اےداد
دلھا همه تنگِ توست آقا برگرد
#امام_زمان
💫اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
🆔@MellatDana
ملت دانا
ملت دانا
فقط خداست که از بندگانش توبه را میپذیرد 👈سوره توبه آیه 104 __ 🌹أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُ
بر خدا توکل کن زیرا خدا توکل کنندگان را دوست دارد
👈سوره آل عمران آیه 159
__
🌹أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ 🌹
یاد خدا آرامبخش دلهاست
—
#قرآن
💫اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
🆔@MellatDana
ملت دانا
ملت دانا
هركس فروشوخريد مىكند، بايد از پنج خصلت دور باشد ـ وگرنه، هرگز نبايد بفروشد و بخرد ـ : رباخوارى، س
مبادا [سرگرمشدن به] روزى ضمانتشده، تو را از كار واجبى بازدارد
امام حسن عسکری (ع)
💠💠💠 #حدیث
#سبک_زندگی
💫اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
🆔@MellatDana
ملت دانا
ملت دانا
🕌#رمان #دمشق_شهرعشق 🕌 #قسمت_صد_و_یازده که بلافاصله به من زنگ زد... به گلویم التماس میکردم تحمل کن
🕌#رمان #دمشق_شهرعشق
🕌 #قسمت_صد_و_سیزده
مبادا عطر عشقش مستم کند...
آفتاب بالا آمد و خبری از رسیدن نیروهای ارتش نبود مگر رگبار گلوله ای که تن و بدن مردم را میلرزاند...
مصطفی لحظه ای نمی نشست،..
هر لحظه تا درِ حرم میرفت و دوباره برمیگشت تا همه جا زیر نظرش باشد..
و ابوالفضل دلی برایش نمانده بود که در تماس آخر، ردّ پای اشک را روی صدایش دیدم
_زینب جان! نمیترسی که؟😢
و مگر میشد نترسم..😥😨
که در همهمه مردم میشنیدم هر کسی را به اتهام تشیّع یا حمایت از دولت سر میبرند..و سر بریده سیدحسن را به چشمم دیده بودم..
تا سه روز بعد که ذخیره آب و غذای حرم و خانواده ها تمام شد.
دست #مدافعان خالی و مراقبت از همین امانت جان مصطفی را گرفته بود..
که خبر ورود ارتش به داریا در حرم پیچید...
ابوالفضل بلافاصله تماس گرفت📲 تا بی معطلی از داریا خارج شویم که میدانست این آتش اگر دوباره شعله بگیرد خاکستر داریا را به باد خواهد داد...
حرم حضرت سکینه(س) و پیکر سیدحسن در داریا بود که با هر قدم،
مصطفی جان میداد و من اشکهایم را از چشمانش مخفی میکردم تا کمتر زجرش دهم...😞😢
با ماشین🚙 از محدوده حرم خارج شدیم و تازه میدیدیم کوچه های داریا مقتل مردم شده است...😨😱
آنهایی که فرصت نکرده بودند جایی پنهان شوند یا به حرم بیایند، در همان میان خیابان سلاخی شده و پیکرهای پاره پاره و غرق به خون هر جا رها شده بود...
مصطفی خیابان ها را به سرعت طی میکرد..
💨🚙تا من و مادرش کمتر جنازه مردم مظلوم داریا را ببینیم..😥😥
و دلش از هم پاشیده بود که فقط زیر لب خدا را صدا میزد.
دسته های ارتش در گوشه و کنار شهر...
🕌#رمان #دمشق_شهرعشق
🕌 #قسمت_صد_و_چهارده
دسته های ارتش در گوشه و کنار شهر مستقر شده..وخبرنگاران از صدها جسدی که سه روز در خیابان مانده بود، فیلم برداری میکردند...
آخرین صحنه شهر زیبا و سرسبز داریا، قبرستانی بود که داغش روی قلبمان ماند.. 😢😒
و این داغ با هیچ آبی خنک نمیشد که تا زینبیه💚😭 فقط گریه کردیم...
مصطفی آدرس را از ابوالفضل گرفته و مستقیم به خیابانی در #نزدیکی _حرم حضرت زینب(س) رفت...
ابوالفضل مقابل در خانه ای قدیمی🏘 ایستاده و با نگاهش برایم پَرپَر میزد😥😍 که تا از ماشین پیاده شدم،..
مثل اینکه گمشده اش را پیدا کرده باشد، در آغوشم کشید...
در این سه روز بارها در دلم رؤیای دیدارش را به قیامت سپرده بودم وحالا در عطر ملیح لباسش گریه هایم را گم
میکردم..
تا مصطفی و مادرش نبینند و به خوبی میدیدند که مصطفی از #شرم قدمی #عقب_تر رفت و مادرش عذرتقصیر خواست😔
_این چند روز خیلی ضعیف شده، می خواید ببریمش دکتر؟😥
و ابوالفضل از حرارت پیشانی ام تب تنهایی ام را حس میکرد..
که روی لبش لبخندی نشست و با لحنی دلنشین پاسخ داد
_دکترش حضرت زینبه.😊
خانه ای دو طبقه برایمان تهیه کرده بود و میدانست چه بهشتی از این خانه نمایان است که در را به رویمان گشود و با همان شرین زبانی ادامه داد
_از پشت بام حرم پیداس!😊 تا شما برید تو، من میبرمش حرم رو ببینه قلبش آروم شه!
و نمیدانستم پشت این نسخه، رازی پنهان شده...
که دستم را گرفت و از راه پله باریک خانه، پا به پای قامت شکسته ام تا بام آمد..
قدم به بام خانه نهادم و خورشید حرم💚 در آسمان آبی دمشق طوری به دلم تابید😍 که نگاهم از حال رفت...😍😭☺️
حس میکردم گنبد حرم...
💫اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
🆔@MellatDana
ملت دانا