eitaa logo
ملت دانا
2.2هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
7.7هزار ویدیو
45 فایل
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج ابتدا فکر میکردم که مملکت وزیر دانا می‌خواهد، بعد فکر کردم شاید شاه دانا میخواهد، اما اکنون میفهمم" ملت دانا " می‌خواهد امیر کبیر ارتباط با ادمین : @OneLikeYou
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷ولادت با سعادت حضرت صاحب الزمان(عج) مبارک باد 🌸حضرت مهدی (عج): برای تعجیل فرج زیاد دعا کنید، زیرا همین دعا کردن، فرج و گشایش شماست. (الاحتجاج طبرسی ج۲ ص۴۷۱) 💖 اللهُمَّ عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَج وَالْعافیَةَ وَالنَّصْر واجْعَلْنَا مِنْ اَنْصٰارِهِ وَ اَعْوٰانِهِ
🌸 اعمال شب نیمه شعبان ✅ شرح کامل اعمال، دعاها و زیارات در مفاتیح الجنان ✅ شب نیمه شعبان برترین شب بعد از شب قدر است.
💫فضایل و ثواب ۱۰۰ رکعت نماز (۵۰نماز ۲رکعتی) در شب نیمه شعبان در هر رکعت بعد از حمد، ۱۰ مرتبه سوره توحید(قل هو الله احد) 📚منابع: اقبال الاعمال و مفاتیح الجنان
5.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 قرائت سه مرتبه سوره یس در شب نيمه‌ شعبان 🌼حضرت آیه الله کشمیری در مورد ختم «یس»چنین می فرماید:سوره «یس»قلب قرآن شد به خاطر چهارده معصوم(علیه السلام)که این طور وارد شده است:«یس(صلی علٰی محمدو آل محمد)و القران الحکیم»، هر كس در شب نيمه‌ي شعبان سه مرتبه سوره‌ي ياسين را بخواند، مرتبه‌ي اول به نيت طول عمر، مرتبه‌ي دوم به نيت توانگري و مرتبه‌ي سوم به نيت دفع بليات، در آن سال از آفات و فقر در امان مي‌ماند و عُمر او طولاني مي‌گردد. پس از تمام كردن سوره در هر مرتبه دعاي زير را با تضرّع بخواند: بسم الله الرحمن الرحيم اللهم يا ذَالمنِّ لا يُمَنُّ عليك يا ذالطَّولِ لا اله الا انت، انت ظهرُ اللاجين و جارُ المستجيرين و امان الخائفين اِن كُنتُ شقيّاً محروماً مُقْتِراً في الرزق، فامحُ في امِّ الكتاب شقاوتي و حرماني و اقتارِ رزقي و اثبتني عندك مرزوقاً موفِّقاً للخيراتِ، فانك قُلتَ في كتابكَ المنزل يمحواللهُ ما يشاءُ و عندهُ امُّ الكتابِ.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درآمد نجومی دولت از واردات طلا و فروش بصورت سکه به مردم وقتی در انتخابات با تمام قوا می‌جنگن تا رای بیارن،به جای کار برای مردم و کشور به فکر پر شدن جیبشون هستن پ ن پ :دلار رو گرون کن طلا گرون میشه بعد جیب هم پر میشه
14.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بعد از رییسی چه کردن که به اینجا رسیدیم ؟ _ معضلات محرمانه دولت پزشکیان را لو داد.*
♨️تهدید ترور حجت‌الاسلام راجی توسط اسرائیل 🔻سید محمد حسین راجی بیشترین تأثیر را در ذهن مردم ایران دارد. 🔻وی نویسنده کتاب‌های مهم ایران از جمله کتاب «صعود ۴۰ساله» است که به موفقیت ایران در سال‌های پس از انقلاب می‌پردازد. 🔻او همیشه در سخنرانی‌های خود از موفقیت جمهوری اسلامی ایران می‌گوید. 🔻راجی توانسته طیف وسیعی از مردم ایران و جهان را با جمهوری اسلامی ایران پیوند دهد، او یک بار از یک حمله بیولوژیکی جان سالم به در برد...
ملت دانا
♨️تهدید ترور حجت‌الاسلام راجی توسط اسرائیل 🔻سید محمد حسین راجی بیشترین تأثیر را در ذهن مردم ایران د
📌 سوال اینکه چرا بعضی از آقایون که معروفند رو حتی کسی تهدید به ترورم نمیکنه ؟ چه برسه بخود ترور
ملت دانا
#سلام_امام_زمانم 💚 🌻باز در شهر رسیدی و نفهمید کسی آشنایی طلبیدی و نفهمید کسی... 🌻درد این است که ما
💚 ✨از عمق وجـــود بی‌قرارت هستیم وقتی که بیایی همه یارت هستیم... ✨ما مردم کوفه نیستیم آقــــا جان تا لحظه‌ی مرگ در کنارت هستیم... 💫اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🆔@MellatDana ملت دانا
ملت دانا
و خدا را بپرستید و چیزی را شریک او قرار ندهید 👈سوره نساء آیه ۳۶ __ ‏‎🌹أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَي
و مرا از وارثان بهشت پر نعمت گردان 👈سوره شعرا آیه ۸۵ __ ‏‎🌹أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ 🌹 یاد خدا آرامبخش دلهاست — 💫اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🆔@MellatDana ملت دانا
ملت دانا
هر كه به نفْسش در آنچه خود دوست دارد، خوش‌رويى نشان دهد، نفْسش او را در آنچه نمى‌پسندد، به رنج مى‌اف
نماز شب، چهره را زيبا و خوى را نيكو و بو را خوش و روزى را فراوان و بدهى را پرداخت و غصه را برطرف و نور ديده را زياد مى‌كند امام صادق (ع) 💠💠💠 💫اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🆔@MellatDana ملت دانا
ملت دانا
💢 #رمان #تنها_میان_داعش 25 🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃 💠 عباس بی‌معطلی به پشت سرش چرخید و با همان حالی که برایش
💢 26 🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃 💠 گریه یوسف را از پشت سر می‌شنیدم و می‌دیدم چشمان این رزمنده در برابر بارش اشک‌هایش می‌کند که مستقیم نگاهش کردم و بی‌پرده پرسیدم :«چی شده؟» از صراحت سوالم، مقاومتش شکست و به لکنت افتاد :«بچه‌ها عباس رو بردن درمانگاه...» گاهی تنها خوش‌خیالی می‌تواند نفسِ رفته را برگرداند که کودکانه میان حرفش پریدم :«دیدم دستش شده!» 💠 و کار عباس از یک زخم گذشته بود که نگاهش به زمین افتاد و صدایش به سختی بالا آمد :«الان که برگشت یه راکت خورد تو .» از گریه یوسف همه بیدار شده بودند، زن‌عمو پشت در آمد و پیش از آنکه چیزی بپرسد، من از در بیرون رفتم. 💠 دیگر نمی‌شنیدم رزمنده از حال عباس چه می‌گوید و زن‌عمو چطور به هم ریخته و فقط به سمت انتهای کوچه می‌دویدم. مسیر طولانی خانه تا درمانگاه را با دویدم و وقتی رسیدم دیگر نه به قدم‌هایم رمقی مانده بود نه به قلبم. دستم را به نرده ورودی درمانگاه گرفته بودم و برای پیش رفتن به پایم التماس می‌کردم که در گوشه حیاط عباسم را دیدم. 💠 تخت‌های حیاط همه پر شده و عباس را در سایه دیوار روی زمین خوابانده بودند. به‌قدری آرام بود که خیال کردم خوابش برده و خبر نداشتم دیگر به رگ‌هایش نمانده است. چند قدم بیشتر با پیکرش فاصله نداشتم، در همین فاصله با هر قدم قلبم به قفسه سینه کوبیده می‌شد و بالای سرش از افتادم. 💠 دیگر قلبم فراموش کرده بود تا بتپد و به تماشای عباس پلکی هم نمی‌زد. رگ‌هایم همه از خون خالی شده و توانی به تنم نمانده بود که پهلویش زانو زدم و با چشم خودم دیدم این گوشه، عباس من شده است. زخم دستش هنوز با چفیه پوشیده بود و دیگر این به چشمم نمی‌آمد که همان دست از بدن جدا شده و کنار پیکرش روی زمین مانده بود. 💠 سرش به تنش سالم بود، اما از شکاف پیشانی به‌قدری روی صورتش باریده بود که دلم از هم پاشیده شد. شیشه چشمم از اشک پُر شده و حتی یک قطره جرأت چکیدن نداشت که آنچه می‌دیدم نگاهم نمی‌شد. 💠 دلم می‌خواست یکبار دیگر چشمانش را ببینم که دستم را به تمنا به طرف صورتش بلند کردم. با سرانگشتم گلبرگ خون را از روی چشمانش جمع می‌کردم و زیر لب التماسش می‌کردم تا فقط یکبار دیگر نگاهم کند. با همین چشم‌های به خون نشسته، ساعتی پیش نگران جان ما را به دستم سپرد و در برابر نگاهم جان داد و همین خاطره کافی بود تا خانه خیالم زیر و رو شود. 💠 با هر دو دستم به صورتش دست می‌کشیدم و نمی‌خواستم کسی صدایم را بشنود که نفس نفس می‌زدم :«عباس من بدون تو چی کار کنم؟ من بعد از مامان و بابا فقط تو رو داشتم! تورو خدا با من حرف بزن!» دیگر دلش از این دنیا جدا شده و نگران بار غمش نبودم که پیراهن را پاره کردم و جراحت جانم را نشانش دادم :«عباس می‌دونی سر حیدر چه بلایی اومده؟ زخمی بود، کردن، الان نمیدونم زنده‌اس یا نه! هر دفعه میومدی خونه دلم می‌خواست بهت بگم با حیدر چی کار کردن، اما انقدر خسته بودی خجالت می‌کشیدم حرفی بزنم! عباس من دارم از داغ تو و حیدر دق می‌کنم!» 💠 دیگر باران اشک به یاری دستانم آمده بود تا نقش خون را از رویش بشویم بلکه یکبار دیگر صورتش را سیر ببینم و همین چشمان بسته و چهره برای کشتن دل من کافی بود. اجازه نمی‌داد نغمه ناله‌هایم را بشنود که صورتم را روی سینه پُر خاک و خونش فشار می‌دادم و بی‌صدا ضجه می‌زدم. 💠 بدنش هنوز گرم بود و همین گرما باعث می‌شد تا از هجوم گریه در گلو نمیرم و حس کنم دوباره در جا شده‌ام که ناله مردی سرم را بلند کرد. عمو از خانه رسیده بود، از سنگینی دست روی سینه گرفته و قدم‌هایش را دنبال خودش می‌کشید. پایین پای عباس رسید، نگاهی به پیکرش کرد و دیگر ناله‌ای برایش نمانده بود که با نفس‌هایی بریده نجوا می‌کرد. 💠 نمی‌شنیدم چه می‌گوید اما می‌دیدم با هر کلمه رنگ از صورتش می‌پَرد و تا خواستم سمتش بروم همانجا زمین خورد. پیکر پاره‌ پاره عباس، عمو که از درد به خودش می‌پیچید و درمانگاهی که جز پرستارانش وسیله‌ای برای مداوا نداشت. 💠 بیش از دو ماه درد و مراقبت از در برابر و هر لحظه شاهد تشنگی و گرسنگی ما بودن، طاقتش را تمام کرده و عباس دیگر قلبش را از هم متلاشی کرده بود. هر لحظه بین عباس و عمو که پرستاران با دست خالی می‌خواستند احیایش کنند، پَرپَر می‌زدم تا آخر عمو در برابر چشمانم پس از یک ساعت کشیدن جان داد... 💫اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🆔@MellatDana ملت دانا