eitaa logo
[ مِنهاج 🇵🇸 ] .
373 دنبال‌کننده
79 عکس
180 ویدیو
1 فایل
به نام‌ مُعید =) _ وقف لبخندِ آسیدمهدی ؛ _ نذرِ خانم فاطمه زهرا (س) ؛ برای آدم شدن ابتدا عاشق شدن نیاز است و خلاصه ی عشق یعنی حسین(ع). https://harfeto.timefriend.net/17222570571997
مشاهده در ایتا
دانلود
دعایِ تضمینی برایِ این ماهِ رِغبت انگیز :))))))
وضعیت طوری شده که خودتم بخوای خوب زندگی کنی ، بقیه نمیزارن.
شاید مشکلِ من اینه خیلی زود ، آدما رو باور میکنم. ولی ایندفعه فرق داره ، دلم نمیخواد یه اتفاق ، دو بار برام پیش بیاد. پس خودم باشم و خودم ، چیزه بدی نیست ، نه؟
بعدِ رفتنت از هر آدمی که حتی مثلِ تو پلک میزد هم ، فاصله گرفتم.
بعدِ رفتنت از هر آدمی که مثل تو میخندید ، فاصله گرفتم.
You have the deepest heart in the world, mom 🐠✨:)).
من هنوز که هنوزه دارم دست و پنجه نرم میکنم با این آجرایِ نارنجی . با مردمک چشما. با آسفالتای نقره ای و درختای خشکیده و نسکافه ای رنگِ کنارش. با این سردرگمیِ ناشی از ثانیه به ثانیه ی این خیابون. با این آلودگیِ هوا که مثل برف نشسته رو لباسِ این شهر. با این هنذفیریِ سفید. ولی من خوبم. مثل همیشه ، تو ام اینو باور میکنی.
نذارید کسی که باورتون کرده ، کسی که دوستون داره ، حس کنه اضافیه ، حس کنه هر موقع دلتون خواست و بعد از همه کاراتون واسش وقت دارید ... نذارین فکر کنه همیشه ذهنتون ، درگیر آدما و چیزای دیگست و آخر از همه دوستش دارین ... حواستون به کسایی که دوستون دارن باشه! چون اگه یه روز خسته بشن و برن ، دیگه ممکنه قلبی مثل قلبِ اونا پیدا نشه که واقعی و از ته دل شما رو دوست داشته باشه و نگرانتون باشه :)
روزِ جهانیِ بغل مبارک. با تک تک کلماتش میتونم بخندم. میخندم برایِ این بغلِ کذایی. چرا هیچکس از خاطراتی که تو همون چند لحظه ثبت میشه و بعدم فراموش میشه ، چیزی نمیگه. خودِ من هیچ وقت صدایِ خندم شنیده نمیشه. یه لبخند کوچیک رویِ لبام هست اما انگاری این لبخندو برای این لب و دهان قالب گرفتن. همیشه وقتی حرف میزنم صدام تا مغزِ استخونم میرسه. مردمکِ چشمامم که ، اگه بحثِ زمان و تاریخ نبود،میگفتم : آقای نویسنده درسته من بین این آدما نفس کشیدم اما این خیالات دلیل نمیشه منو بزاری رویِ این لَبه یِ جهان. حالا اینا رو که بزاریم کنار ، من با این همه چیزایی که گفتم لحظه به لحظه یِ حسِ بغل کردن رو تو ذهنم ذخیره میکنم. هر چند ، هر چقدر که بزرگتر میشم ، یادم میره حسِ بغل کردنِ اون آدمایی رو که دوستشون داشتم و الان تو یه این شهر گُمشون کردم.