eitaa logo
انّ الحسین‌مصباح‌الهدی 🚩🏴
2.3هزار دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
12.1هزار ویدیو
100 فایل
مکتوب علی یمین عرش الله ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاة⚘️ لینک کانال @MesbaholHuda
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹 آب بهتر است یا طلا؟ ✍ محمد قربانی مقدم خیلی سعی کردم در جنجالی که این روزها به خاطر یک کلمه جانباز عزیز به راه افتاده اظهار نظر نکنم اما متاسفانه بعضی از این سلبریتی ها از مرحله «دست پیش را گرفتن» هم خیلی جلوتر رفتند! جانبازی که جانش را کف دست‌ش گرفته، برای این مرز و بوم فداکاری کرده به دلیل ریش بلند متهم به مفت‌خوری می‌شود، چرا؟ چون یک کلمه گفته «علی دایی خیلی کار خاصی انجام نداده شرایط جسمی او طوری بوده راحت‌تر گل‌زنی می‌کرده» صرف نظر از صحت و سقم این مطلب، چرا مدعیان آزادی بیان که آن را ابزار هر دروغ و تهمت خود قرار داده‌اند، تحمل یک کلمه انتقادی هم ندارند؟! 🔻آب بهتر است یا طلا؟ 🔹 ارزش ریالی یک مثقال طلا میلیون‌ها برابر ارزش ریالی آب یا هوایی است که تنفس می‌کنیم. با این حال بدون طلا هیچ کس نمی‌میرد اما بدون آب و هوا زندگی غیرممکن است. از این‌جا معلوم می‌شود ارزش آب و هوا ذاتی است اما ارزش طلا اعتباری است. فوتبال و سرگرمی های دیگر مانند فیلم و سریال هم، به دلایلی ارزش اعتباری زیادی پیدا کرده‌اند اما همه می‌دانیم که بدون فیلم و فوتبال (مخصوصا فوتبال دیدن و خوشحالی یا ناراحتی از اینکه یک نفر به یک نفر دیگر گل زده است) چیزی از زندگی مادی و معنوی انسان کم نمی‌شود. اما امنیت ارزش ذاتی دارد به نحوی که انسان حاضر است همه‌ی ارزش‌های اعتباری (پول و طلا و پست و مقام و...) را فدای آن کند. بنابراین حافظان امنیت نیز دارای ارزشمندی حقیقی هستند. پس اینکه یک نفر (مثلاً آقای دایی) به دلایلی از گل زدن می‌تواند میلیاردها تومان پول مملکت را به جیب زده است، با کسانی که امنیت ایران و ایرانیان را با جان‌فشانی خود حفظ کرده‌اند (و اتفاقا سطح زندگی پایینی دارند) اصلا قابل مقایسه نیستند. ولی متأسفانه سلبریتی پول پرست (همه را نمی‌گویم) برای اینکه پول بیشتری به جیب بزند، باید ارزش اعتباریات را باد کند و کار خود پر اهمیت‌تر جلوه دهد. اما مردم خوشبختانه بیشتر مردم می‌فهمند که چه چیزی ارزش ذاتی دارد و چه چیزهایی ارزش اعتباری. ╭═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╮ 🌍 ╰═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╯
🔴 آیت الله بهجت و جوان شراب خوار دانشجو بود...دنبال عشق و حال، خیلی مقید نبود، یعنی اهل خیلی کارها هم بود، تو یخچال خونه ش مشروب هم میتونستی پیدا کنی.... از طرف دانشگاه اردو بردنشون قم...قرار شد با حضرت آیت الله العظمی بهجت هم دیدار داشته باشن..از این به بعد رو بذارید خود حمید براتون تعریف کنه... وقتی رسیدیم پیش آقای بهجت...بچه ها تک تک ورود میکردن و سلام میگفتن، آقای بهجت هم به همه سلامی میگفت و تعارف میکرد که وارد بشن...من چندبار خواستم سلام بگم...منتظر بودم آقای بهجت به من نگاهی بکنن...امااصلا صورتشون رو به سمت من برنمیگردوندن...درحالیکه بقیه رو خیلی تحویل میگرفتن...یه لحظه تو دلم گفتم:""حمید،میگن این آقا از دل آدما هم میتونه خبر داشته باشه...تو با چه رویی انتظار داری تحویلت بگیره...!!!تو که خودت میدونی چقدر گند زدی...!!!"" خلاصه خیلی اون لحظه تو فکر فرو رفتم...تصمیم جدی گرفتم که دور خیلی چیزا خط بکشم، وقتی برگشتیم همه شیشه های مشروب رو شکستم، کارامو سروسامون دادم، تغییر کردم، مدتی گذشت، یکماه بود که روی تصمیمی که گرفته بودم محکم واستادم، از بچه ها شنیدم که یه عده از بچه های دانشگاه دوباره میخوان برن قم، چون تازه رفته بودم با هزار منت و التماس قبول کردن که اسم من رو هم بنویسن... اینبار که رسیدیم خدمت آقای بهجت، من دم در سرم رو پایین انداخته بودم، اون دفعه ایشون صورتش رو به سمتم نگرفته بود، تو حال خودم بودم که دیدم بچه ها صدام میکنن: "حمید..حمید...حاج آقا باشماست." نگاه کردم دیدم آقای بهجت به من اشاره میکنن که بیا جلوتر...آهسته در گوشم گفتن: - یکماهه که امام زمانت رو خوشحال کردی.. ╭═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╮ 🌍 ╰═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 آیا تاریخ تکرار خواهد شد؟ از گریه مولا علی تا گریه سیدعلی! 🔹 من تا کنون این کلیپ زیبا ودلنشین را مشاهده نکردم. جانم فدای چنین رهبر عزیزی که سردار دلها سپهبد حاج قاسم سلیمانی اینگونه در وصفش سخن میگوید: والله والله والله از مهمترین شئون عاقبت بخیری رابطه ی قلبی و دلی و حقیقی ما با این حکیمی است که امروز سکان انقلاب را بدست دارد در قیامت خواهیم دید مهمترین محور محاسبه این است. عزیزان این کلیپ سخنان حاج قاسم نیست. مشاهده کن تا به حق برسید و دلتان و قلبتان خدائی تر شود. 🔹 و سعی هم نکنید با توجیه های مسخره رهبری را بزنید 👈 سخنرانی استاد مهدوی ارفع در یادواره شهدای دانش آموز استان همدان ╭═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╮ 🌍 ╰═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╯
🔘وصیت مهم سردار دلها به علما : سربازتان از یک برج دیده بانی، دید که اگر این نظام آسیب ببیند، دین و آنچه از ارزشهای آن [که] شما در حوزه‌ها استخوان خُرد کرده اید و زحمت کشیده اید، از بین می‌رود. این دوره‌ها با همه دوره‌ها متفاوت است. این بار اگر مسلّط شدند، از اسلام چیزی باقی نمی‌ماند. 📝 فرازی از وصیت نامه شهید سلیمانی عزیز ╭═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╮ 🌍 ╰═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 فیلم‌نوشت | مادر، افشاننده بذر ایمان در دلها 📌 دیدار اقشار مختلف بانوان با رهبر انقلاب‌ 🗓 ۱۴۰۱/۱۰/۱۴ ╭═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╮ 🌍 ╰═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╯ https://eitaa.com/majmaemahdiiaranmajazi
حضرت ام البنین 3.mp3
5.39M
🔷 ژن مادری را دست کم نگیرید 🔶 از خودت بگذر تا غیرتمند باشی 📌 برگرفته از جلسه « جامعه و فرد » 🔘 https://eitaa.com/majmaemahdiiaranmajazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
189603587_2116736171.mp3
23.89M
🎙بشنوید | صوت بیانات رهبر انقلاب در دیدار اقشار مختلف بانوان. @majmaemahdiiaranmajazi
📖 متن 🤲 مناجات الراجین ( امیدواران ) 4️⃣ چهارمین مناجات خمس عشر 💠 امام زین العابدین حضرت سجاد (عليه‌السلام) ☀️ بسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم ☀️ ❇️ يا مَن إِذَا سَأَلَهُ عَبدٌ أَعطَاهُ 🔶 اى آن‏كه هرگاه بنده‏ اى از او بخواهد عطايش كند ❇️ و إِذَا أَمَّلَ مَا عِندَهُ بَلَّغَهُ مُنَاهُ 🔶 و هرگاه چيزى را كه نزد اوست آرزو كند به آرزويش برساند ❇️ و إِذَا أَقبَلَ عَلَيهِ قَرَّبَهُ وَ أَدنَاهُ 🔶 و زمانى كه به او روى آور مقرّب و نزديكش كند ❇️ و إِذَا جَاهَرَهُ بِالعِصيَانِ سَتَرَ عَلَى ذَنبِهِ وَ غَطَّاهُ 🔶 و گاهى كه تظاهر به گناه كند گناهش را پرده ‏پوشى نمايد ❇️ و إِذَا تَوَكَّلَ عَلَيهِ أَحسَبَهُ وَ كَفَاهُ 🔶 و آنگاه كه بر او توكل نمايد او را بس باشد و كفايت كند ❇️ إلَهِي مَنِ الَّذِي نَزَلَ بِكَ مُلتَمِسا قِرَاكَ فَمَا قَرَيتَهُ 🔶 خداى من كيست كه بر آستانت وارد شده و خواهان مهمان‏پذيرى ‏ات باشد و تو از او پذيرايى نكرده باشى ❇️ و مَنِ الَّذِي أَنَاخَ بِبَابِكَ مُرتَجِيا نَدَاكَ فَمَا أَولَيتَهُ 🔶 و كيست كه مركب حاجت را با اميد به‏ سخاوتت به درگاهت خوابانده باشد و تو احسانش ننموده باشى ❇️ أيَحسُنُ أَن أَرجِعَ عَن بَابِكَ بِالخَيبَةِ مَصرُوفا 🔶 آيا خوشايند است كه از درگاهت با محروميت بازگردم ❇️ و لَستُ أَعرِفُ سِوَاكَ مَولًى بِالإِحسَانِ مَوصُوفا 🔶 درحالى ‏كه جز تو سرورى كه به‏ احسان متصّف باشد نشناسم ❇️ كيفَ أَرجُو غَيرَكَ وَ الخَيرُ كُلُّهُ بِيَدِكَ 🔶 چگونه به غير تو اميد بندم درحالى ‏كه هر خوبى به دست توست ❇️ و كَيفَ أُؤَمِّلُ سِوَاكَ وَ الخَلقُ وَ الأَمرُ لَكَ 🔶 و چگونه جز تو را آرزو كنم درحالى‏ كه‏ آفرينش و فرمان خاص تو است ❇️ أ أَقطَعُ رَجَائِي مِنكَ وَ قَد أَولَيتَنِي مَا لَم أَسأَلهُ مِن فَضلِكَ 🔶 آيا اميدم را از تو ببرم درحالى كه از روى احسان آنچه كه از تو نخواستم به من عطا فرمودى‏ ❇️ أم تُفقِرُنِي إِلَى مِثلِي وَ أَنَا أَعتَصِمُ بِحَبلِكَ 🔶 يا آيا به مانند خودم محتاج مى‏ كنى درحالى‏ كه به رشته محكمت چنگ مى ‏زنم، ❇️ يا مَن سَعَدَ بِرَحمَتِهِ القَاصِدُونَ 🔶 اى آن‏كه قصد كنندگان به رحمتش خوشبخت شدند ❇️ و لَم يَشقَ بِنَقِمَتِهِ المُستَغفِرُونَ 🔶 و آمرزش‏ خواهان به انتقامش بدبخت نشدند ❇️ كيفَ أَنسَاكَ وَ لَم تَزَل ذَاكِرِي 🔶 چگونه فراموشت كنم كه هميشه به يادم بوده ‏اى ❇️ و كَيفَ أَلهُو عَنكَ وَ أَنتَ مُرَاقِبِي 🔶 و چگونه از تو غافل شوم كه تو نگهبانم هستى ❇️ إلَهِي بِذَيلِ كَرَمِكَ أَعلَقتُ يَدِي 🔶 خداى من دستم را به دامن كرمت آويختم ❇️ و لِنَيلِ عَطَايَاكَ بَسَطتُ أَمَلِي 🔶 و براى رسيدن به عطايت سفره آرزويم را گستردم ❇️ فأَخلِصنِي بِخَالِصَةِ تَوحِيدِكَ 🔶 مرا به خلوص توحيدت خالص كن ❇️ و اجعَلنِي مِن صَفوَةِ عَبِيدِكَ 🔶 و از بندگان برگزيده ‏ات قرار ده، ❇️ يا مَن كُلُّ هَارِبٍ إِلَيهِ يَلتَجِئُ 🔶 اى آن‏كه هر گريزانى به او پناه مى ‏جويد ❇️ و كُلُّ طَالِبٍ إِيَّاهُ يَرتَجِي يَا خَيرَ مَرجُوٍّ 🔶 و هر جوينده ‏اى به او اميد مى ‏بندد، اى بهترين اميدبخش، ❇️ و يَا أَكرَمَ مَدعُوٍّ وَ يَا مَن لا يُرَدُّ سَائِلُهُ وَ لا يُخَيَّبُ آمِلُهُ 🔶 اى كريم ‏ترين خوانده، اى آن‏كه پرسنده‏ اش برگردانده نشود، و آرزومندش محروم نگردد ❇️ يا مَن بَابُهُ مَفتُوحٌ لِدَاعِيهِ 🔶 اى آن‏كه در رحمتش به روى خوانندگان باز است ❇️ و حِجَابُهُ مَرفُوعٌ لِرَاجِيهِ 🔶 و پرده درگاهش براى اميدواران گشوده است، ❇️ أسأَلُكَ بِكَرَمِكَ أَن تَمُنَّ عَلَيَّ مِن عَطَائِكَ بِمَا تَقِرُّ بِهِ عَينِي 🔶 از تو مى ‏خواهم به بزرگواريت‏ كه ببخشى از عطاى خود بر من آنچنان‏كه ديده ‏ام به آن روشن شود ❇️ و مِن رَجَائِكَ بِمَا تَطمَئِنُّ بِهِ نَفسِي 🔶 و از اميد به تو سرشارم سازى به اندازه‏ اى كه نهادم آرامش يابد ❇️ و مِنَ اليَقِينِ بِمَا تُهَوِّنُ بِهِ عَلَيَّ مُصِيبَاتِ الدُّنيَا 🔶 و از يقين‏ آنچنان بر من منّت نهى كه با آن ناگواری هاى دنيا را برايم آسان نمايى ❇️ و تَجلُو بِهِ عَن بَصِيرَتِي غَشَوَاتِ العَمَى بِرَحمَتِكَ يَا أَرحَمَ الرَّاحِمِين 🔶 و با آن از ديدگانم دلم پرده‏ هاى نابينايى را برگيرى‏ به مهربانى ‏ات اى مهربان‏ترين مهربانان ┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄ 🌷🍃 أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ @majmaemahdiiaranmajazi
4مناجات‌الراجین۩حلواجی.mp3
3.03M
🤲 مناجات الراجین ( امیدواران ) 4️⃣ چهارمین مناجات خمس عشر 💠 امام زین العابدین حضرت سجاد (عليه‌السلام) 🎙 با نوای اباذر حلواجی ┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄ 🌷🍃 أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ @majmaemahdiiaranmajazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌴🌴 الهی تورا سپاس که دارمت۰۰۰💟💖💌 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌴🌴 @majmaemahdiiaranmajazi
🔴دعایی که از جیب شهید ‎ابومهدی المهندس بیرون آورده شد: یا مَن یَقبَلُ الیَسیرَ وَیَعفُو عَن الكَثیر، اِقبَل مِنّى الیَسیرَ وَ اعفُوعَنى الكَثیر، اِنّكَ اَنتَ الغَفورُ الرّحیم اى خداوندى كه عمل اندک را مى‌پذیرى و از گناه بسیار مى‌گذرى، عمل نیکِ اندكم را بپذیر و گناه بسیارم را ببخش، همانا كه تو آمرزنده مهربان هستى ┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷هفت عبارت نیروبخش که در زمان های سختی باید به خودمون بگیم ۱.هیچ چیز دائمی نیست: هر شب سیاهه اما روز بعد، خورشید طلوع میکنه ۲.زخم های ما نشانه ی قدرته نه ضعف : خیلی از مردم خیال میکنند تجربه های بد بهشون آسیب میرسونه اما در واقع اون هارو قوی تر میکنه ۳.زمانی که بقیه منفی بافی میکنن،من میتونم مثبت باقی بمونم: بعضی وقتا تو زندگی ، مردم تلاش میکنن که شما را پایین بکشن اما شما نباید بهشون گوش بدید ۴.عبور از رنج منو دانا تر میکنه: هر تجربه دردناک، درسیِ که شما میتونید اون رو یادبگیرید ۵.حتی زمانی که در حال کشمکش هستم رو به جلو حرکت میکنم : کشمکش ها به شما کمک میکنه که تو زندگی پیشرفت کنید تا به شادمانیِ حقیقی دست پیدا کنید ۶.ترس هیچ چیز را عوض نمیکند: اگر همیشه روی اتفاقات بدی که میتونه بیوفته تمرکز کنید،هیچوقت به حداکثر توانتون دست پیدا نمیکنید ۷.بهترین گزینه ادامه دادنه: زندگی ما رو به زمین میزنه اما ما باید بلند شیم 🌸🍃
🔔 غذایتان را با دیگران به اشتراک بگذارید نه تصویر غذایتان را ✅ امام علی علیه السلام: لذت کریمان را در اطعام دیگران است و لذت فرومایگان درخوردن است۰
🔴 عنایت ویژه امام زمان علیه السلام به خانمی که به خاطر حفظ حجاب هفت سال از خانه بیرون نیامد 🔵 مرحوم آیت الله سید محمدباقر مجتهد سیستانی (ره) پدر آیت الله سید علی سیستانی تصمیم می گیرد برای تشرّف به محضر امام زمان (علیه السلام) چهل جمعه در مساجد شهر مشهد زیارت عاشورا بخواند.   در یکی از جمعه های آخر، نوری را از خانه ای نزدیک به مسجد مشاهده می کند. به سوی خانه می رود می بیند حضرت ولی عصر امام زمان (علیه السلام) در یکی از اتاق های آن خانه تشریف دارند و در میان اتاق جنازه ای قرار دارد که پارچه ای سفید روی آن کشیده شده است. ایشان می گوید هنگامی که وارد شدم اشک می ریختم سلام کردم، حضرت به من فرمود: «چرا اینگونه به دنبال من می گردی و این رنج ها را متحمّل می شوی؟! مثل این باشید- اشاره به آن جنازه کردند- تا من بدنبال شما بیایم»   بعد فرمودند: «این بانویی است که در دوره کشف حجاب- در زمان رضا خان پهلوی- هفت سال از خانه بیرون نیامد تا چشم نامحرم به او نیفتد.» 📚 شیفتگان حضرت مهدی (عج) ، ج ۳ص ۱۵۸ 🌕 به مناسبت ۱۷ دیماه سالروز اجرای فرمان کشف حجاب به دستور رضاشاه پهلوی ملعون ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌
🌿🌾🌿 همه چیز دنیا فانیست هرقدر هم بگردی تکیه گاهی همیشگی ومحکم تر از ♡خدا ♡ نخواهی یافت کلید خانه ی دلت را به دست او بده و دلت را به حضورش قُرص کن تا هیچ کمبودی تو را از هم نپاشـد 🌿🌾🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼✨کلیپ_ویژه✨🌼 🌺 آخرین جملات رسول الله صلی الله علیه و آله هنگام شهادت به حضرت زهراء علیها السلام در مورد : ظهور امام مهدی و علائم قیام او احد رستمی 🌼✨🌼✨🌷✨🌼✨🌼
••🌸 _.... تا دیروز که واقعا حالت بد بود ولی با این حال وقتی با بقیه بودی، میگفتی و میخندیدی.تو آدمی هستی که هرچی شرایط برات سخت تر میشه، شوخی و خنده هات بیشتر میشه. روزهایی که محمد نبود،.. امین بیشتر به خونه ما میومد.حتی با بابا و مامان طوری رفتار میکرد که اگه کسی میدید متوجه نمیشد داماد خانواده ست. بابا و مامان هم دقیقا همون رفتاری که با علی و محمد داشتن،با امین هم داشتن. اما روزهای نبودن محمد حتی با حضور امین هم به سختی میگذشت... هرکسی تو زندگی آدم جایگاه خودشو داره... من متوجه حالت های امین بودم. امین مثل جوجه ای بود که هر روز پر جدیدی درمیاورد تا آماده ی پرواز بشه. روزها میگذشت... هوا بوی پاییز داشت.یک ماه از رفتن محمد میگذشت.یه روز امین اومد خونه ما.چشمهاش مثل همیشه نبود.رفت تو اتاق من و صدام کرد. وقتی تو اتاق دیدمش پشت در خشکم زد.چشمهای امین نگران بود.اولین چیزی که به ذهنم اومد محمد بود.با جون کندن گفتم: _محمد؟! افتادم روی زمین.امین سریع اومد پیشم.گفت: _زخمی شده. شنیده بودم وقتی میخوان خبر شهادت کسی رو بدن،اول میگن زخمی شده. به چشمهای امین خیره شدم تا بفهمم واقعا مجروح شده یا داره مقدمه چینی میکنه. امین منظور نگاهمو فهمید.گفت: _واقعا زخمی شده.الان بیمارستانه. -تو دیدیش؟ -آره.بیهوشه...من نمیتونم به بابا و مامان و خانمش بگم.تو بگو. با ناله گفتم: _آخه چه جوری بگم؟ امین سرشو انداخت پایین. گفتم: _اول باید خودم ببینمش. سریع آماده شدم.تا بیمارستان خداخدا میکردم کابوس باشه،خداخدا میکردم محمد حالش خوب باشه،به هوش باشه.به اشکهام نگاه کنه و بگه بچه شدی.زیر لب امن یجیب میخوندم. امین راهنمایی م میکرد تا رسیدیم به بخش مراقبت های ویژه. از پشت شیشه نگاهش کردم. واقعا محمد بود!! مجروح بود!! بیهوش بود!! کلی دستگاه بهش وصل بود!!!اشکهام جاری شد.دیگه نتونستم ببینم.چشمهامو بستم و گفتم: _یا زینب(س).... افتادم رو زمین.امین پشتم بود.منو گرفت که نیفتم. کمکم کرد روی صندلی بشینم.یه لیوان آب آورد برام.نگاهش کردم.با التماس گفتم: _حالش چطوره؟ خودم هم نمیدونستم دلم میخواد واقعیت روی بگه یا نه... امین گفت: _سه ساعت پیش که با دکترش حرف زدم گفت جراحی کردن ولی باید منتظر بود...اگه همینجا هستی و حالت خوبه میرم دوباره میپرسم. با اشاره ی چشمهام بهش گفتم بره.نمیدونم چقدر طول کشید،اومد.گفت: _همون حرفهای قبلی رو گفتن.هنوز فرقی نکرده..ان شاءالله به هوش میاد....کی میخوای به بابا و مامان بگی؟ -نمیدونم...نمیتونم یاد حرف محمد افتادم، قبل رفتنش.. نگو نمیتونم.. از خدا بخواه کمکت کنه.... از صمیم قلبم از خدا خواستم کمکم کنه.بلند شدم.امین با تعجب نگاهم کرد.گفتم: _بریم خونه. وقتی رسیدیم خونه بابا هم اومده بود.علی هم بود.امین تو خونه نیومد. نمیدونستم چجوری بگم.نفس عمیقی کشیدم و رفتم تو هال.یه نگاهی به هر سه تاشون کردم و سرمو انداختم پایین. علی با نگرانی گفت: _امین حالش خوبه؟ با اشاره سر گفتم آره.مامان گفت: _یا فاطمه زهرا(س)...یا زینب کبری(س) اشکم جاری شد.علی با ناله گفت: _محمد؟؟!!! سریع گفتم: _زخمی شده...بیمارستانه علی اومد نزدیک من و با التماس گفت: _راستشو بگو... -راست میگم...بیهوشه. یه نگاهی به بابا کردم.اولین باری بود که چشمهای خیس بابا رو میدیدم. قلبم داشت می ایستاد.علی گفت: _خانومش میدونه؟ با اشاره سر گفتم... نه. دلم میخواست بمیرم ولی محمد زنده بمونه. باباومامان و علی رفتن بیمارستان. من و امین رفتیم دنبال مریم.با مریم تماس گرفتم، گفت خونه خودشونه... خوشبختانه مامانش پیشش بود و میتونست بچه ها رو نگه داره.بهش گفتم آماده بشه بیاد پایین.میخواستم ضحی نفهمه. مریم فهمیده بود.سریع اومد پایین.تا نشست تو ماشین با نگرانی گفت: _محمد خوبه؟ نمیدونستم چجوری بگم. -زخمی شده.بیمارستانه. گریه ش گرفته بود. -حالش چطوره؟ با اشک گفتم: _ببخشید اینجوری میگم...خوب نیست. تا رسیدیم بیمارستان دیگه هیچی نگفت.وقتی رسیدیم،مامان و بابا و علی اونجا بودن.مریم رفت سمتشون و به شیشه نگاه کرد.سرش رو گذاشت رو شیشه و آروم محمد رو صدا میکرد و اشک میریخت. رفتم پیشش و... ادامه دارد... کپے پارت هآے ࢪمان ممنو؏❌😊🖐🏾 ┈••✾•✨☘✨•✾••┈• •┈••✾•✨☘✨•✾••┈•
••🌸 رفتم پیشش و در آغوش گرفتمش.... خودم توان ایستادن نداشتم، اما باید تکیه گاه مریم میشدم.مریم رو شانه من گریه میکرد.حالشو میتونستم درک کنم. مدتی گذشت... گفتم خدایا...بعد ساکت شدم. گفتم از خدا چی بخوام؟ سلامتی محمد رو میخواستم ولی آیا این خواسته ی محمد هم بود؟ یاد حرفم به حانیه افتادم.به خودم گفتم اونقدر خودخواه هستی که بخوای داداشت بخاطر تو از فیض شهادت محروم بشه؟ رفتم پیش امین.یه گوشه تنها ایستاده بود. -امین نگاهم کرد.گفتم: _به نظرت برای سلامتی محمد دعا کنم؟ سؤالی نگاهم کرد.گفت: _چرا دعا نکنی؟؟!! -چون محمد دوست داشت شهید بشه. امین چشمهاشو بست و روشو برگردوند. گفتم: _امین چکار کنم؟چه دعایی بکنم؟ با مکث گفتم: _ خودخواه نیستم که بخوام بخاطر من بمونه ولی اونقدر هم سخاوتمند نیستم که برای شهادتش دعا کنم. امین ساکت بود و نگاهم نمیکرد.یه کم ایستادم دیدم جواب نمیده رفتم سرجام نشستم. دعا کردم هر چی خیره پیش بیاد.گفتم خدایا هر چی تو بخوای . ولی اگه شهید شد صبرشو هم بهمون بده.خدایا به من رحم کن. اصلا حالم خوب نبود،ولی حواسم به بابا و مامان و مریم هم بود.علی هم حالش خوب نبود.تو خودش بود.امین هم مراقب همه بود تا اگه کاری لازم باشه، انجام بده... ساعت های سختی رو میگذروندم.سخت ترین ساعت های عمرم.میدونستم بقیه هم مثل من هستن.ساعت ها میگذشت ولی برای ما به اندازه یه عمر بود. یه دفعه پرستارها و دکتر کنار تخت محمد جمع شدن.بابا و مامان و مریم و علی و امین سریع رفتن پشت شیشه. من هم میخواستم برم ولی پاهام توان نداشت.بقیه امیدوار بودن دعاشون مستجاب بشه ولی من میترسیدم از اینکه دعام مستجاب بشه.سرم تو دستهام بود و هیچی نمیخواستم ببینم و بشنوم.فقط آروم ذکر میگفتم. احساس کردم کسی کنارم نشست.از صمیم قلبم میخواستم که محمد باشه.سرمو آوردم بالا.امین بود. فقط نگاهم میکرد.از نگاهش نمیشد فهمید که چه اتفاقی افتاده.به بقیه که پشت شیشه بودن نگاه کردم.همه چشمشون به محمد بود.فقط بابا به من نگاه میکرد.وقتی دید امین چیزی نمیگه،اومد پیشم و گفت: _محمد به هوش اومده. نمیدونم اون موقع چکار کردم.نمیدونم چه حالی داشتم.خوشحال بودم یا ناراحت. نگران بودم یا امیدوار.حال خودمو نمیفهمیدم.بلند شدم و رفتم.امین بدون هیچ حرفی پشت سرم میومد ولی من حتی حالم طوری نبود که برگردم و نگاهش کنم.رفتم سمت نمازخانه. رو به قبله ایستادم و باتمام وجودم از خدا تشکر کردم که امتحان سخت تری ازم نگرفت. حدود یک ماه گذشت تا محمد کاملا خوب شد.... حال و هوای خونه داشت کم کم عادی میشد.ولی حال من مثل سابق نمیشد. گرچه به ظاهر مثل سابق شاد و شوخ طبع بودم ولی فقط خودم میدونستم که حال روحیم تعریفی نداره. حال امین خیلی ذهنمو مشغول کرده بود... پر درآوردنش داشت کامل میشد. وقت پروازش داشت نزدیک میشد... ادامه دارد.. کپے پارت هآے ࢪمان ممنو؏❌😊🖐🏾 ┈••✾•✨☘✨•✾••┈• •┈••✾•✨☘✨•✾••┈•
14 Mostanade Soti Shonood.MP3
19.31M
👆👆👆👆 🔈 📣 جلسه چهاردهم * عنایات ویژه اهل بیت در جنگ هشت ساله * فقط وفقط خدا پشتیبان ما بود * با همه توان با ایران مقابله کردند، اما شکست خوردند. * معجزه اربعین * اعوان وانصار وشبکه فعالیت شیطان * از نطفه روی بعضی ها حساب کردند * حفاظت شیطان از اعوان وانصارش * اهمیت احترام به سادات * اهمیت فرزند آوری شیعیان با رعایت شرایط * جنگ، جنگ نسل است * مسئولینی که پرورش یافته آمریکا هستند. * گوش خدا، به کسانی است که برای رضای او قیام کردند * اخلاق خدا، با دوستان با دشمنان * خواب آیه الله بهجت رحمه الله * کافیه فقط در جبهه خدا باشی * دایره وسیع حرام زادگی * قطره بارانی که به خود مباهات کرد. * نقش ولایت در نورانی وپاک بودن مردم ایران * «امر» از کلمات بسیار کلیدی * شیطان از ولایت می ترسد * وقتی توان ماندن در سیستم اطلاعاتی را نداشتم. * با استعفای کاری من موافقت نشد * خوابی که دیدم * شیطانی که دانه دانه بچه ها را می بردند * اسلحه ای که شیاطین را می زد * محفل نورانی که در خواب دیدم * همه اهل بیت در آن محفل حضور داشتند * معنای «قائم» را آنجا فهمیدم * یک لبخند امام رضا تمام غم هایم راشست. * رزق و روزی ایران به دست امام رضا * بعضی سلبریتی ها شعائر شیطان اند * شهرت، اهدایی شیطان * فعالیت شیطان برای تجربه گران نزدیک به مرگ. ⏰ مدت زمان: ۴۶:۵۸