eitaa logo
انّ الحسین‌مصباح‌الهدی 🚩🏴
2.3هزار دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
12.1هزار ویدیو
100 فایل
مکتوب علی یمین عرش الله ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاة⚘️ لینک کانال @MesbaholHuda
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌴🌴 الهی تورا سپاس که دارمت۰۰۰💟💖💌 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌴🌴 @majmaemahdiiaranmajazi
🔴دعایی که از جیب شهید ‎ابومهدی المهندس بیرون آورده شد: یا مَن یَقبَلُ الیَسیرَ وَیَعفُو عَن الكَثیر، اِقبَل مِنّى الیَسیرَ وَ اعفُوعَنى الكَثیر، اِنّكَ اَنتَ الغَفورُ الرّحیم اى خداوندى كه عمل اندک را مى‌پذیرى و از گناه بسیار مى‌گذرى، عمل نیکِ اندكم را بپذیر و گناه بسیارم را ببخش، همانا كه تو آمرزنده مهربان هستى ┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷هفت عبارت نیروبخش که در زمان های سختی باید به خودمون بگیم ۱.هیچ چیز دائمی نیست: هر شب سیاهه اما روز بعد، خورشید طلوع میکنه ۲.زخم های ما نشانه ی قدرته نه ضعف : خیلی از مردم خیال میکنند تجربه های بد بهشون آسیب میرسونه اما در واقع اون هارو قوی تر میکنه ۳.زمانی که بقیه منفی بافی میکنن،من میتونم مثبت باقی بمونم: بعضی وقتا تو زندگی ، مردم تلاش میکنن که شما را پایین بکشن اما شما نباید بهشون گوش بدید ۴.عبور از رنج منو دانا تر میکنه: هر تجربه دردناک، درسیِ که شما میتونید اون رو یادبگیرید ۵.حتی زمانی که در حال کشمکش هستم رو به جلو حرکت میکنم : کشمکش ها به شما کمک میکنه که تو زندگی پیشرفت کنید تا به شادمانیِ حقیقی دست پیدا کنید ۶.ترس هیچ چیز را عوض نمیکند: اگر همیشه روی اتفاقات بدی که میتونه بیوفته تمرکز کنید،هیچوقت به حداکثر توانتون دست پیدا نمیکنید ۷.بهترین گزینه ادامه دادنه: زندگی ما رو به زمین میزنه اما ما باید بلند شیم 🌸🍃
🔔 غذایتان را با دیگران به اشتراک بگذارید نه تصویر غذایتان را ✅ امام علی علیه السلام: لذت کریمان را در اطعام دیگران است و لذت فرومایگان درخوردن است۰
🔴 عنایت ویژه امام زمان علیه السلام به خانمی که به خاطر حفظ حجاب هفت سال از خانه بیرون نیامد 🔵 مرحوم آیت الله سید محمدباقر مجتهد سیستانی (ره) پدر آیت الله سید علی سیستانی تصمیم می گیرد برای تشرّف به محضر امام زمان (علیه السلام) چهل جمعه در مساجد شهر مشهد زیارت عاشورا بخواند.   در یکی از جمعه های آخر، نوری را از خانه ای نزدیک به مسجد مشاهده می کند. به سوی خانه می رود می بیند حضرت ولی عصر امام زمان (علیه السلام) در یکی از اتاق های آن خانه تشریف دارند و در میان اتاق جنازه ای قرار دارد که پارچه ای سفید روی آن کشیده شده است. ایشان می گوید هنگامی که وارد شدم اشک می ریختم سلام کردم، حضرت به من فرمود: «چرا اینگونه به دنبال من می گردی و این رنج ها را متحمّل می شوی؟! مثل این باشید- اشاره به آن جنازه کردند- تا من بدنبال شما بیایم»   بعد فرمودند: «این بانویی است که در دوره کشف حجاب- در زمان رضا خان پهلوی- هفت سال از خانه بیرون نیامد تا چشم نامحرم به او نیفتد.» 📚 شیفتگان حضرت مهدی (عج) ، ج ۳ص ۱۵۸ 🌕 به مناسبت ۱۷ دیماه سالروز اجرای فرمان کشف حجاب به دستور رضاشاه پهلوی ملعون ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌
🌿🌾🌿 همه چیز دنیا فانیست هرقدر هم بگردی تکیه گاهی همیشگی ومحکم تر از ♡خدا ♡ نخواهی یافت کلید خانه ی دلت را به دست او بده و دلت را به حضورش قُرص کن تا هیچ کمبودی تو را از هم نپاشـد 🌿🌾🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼✨کلیپ_ویژه✨🌼 🌺 آخرین جملات رسول الله صلی الله علیه و آله هنگام شهادت به حضرت زهراء علیها السلام در مورد : ظهور امام مهدی و علائم قیام او احد رستمی 🌼✨🌼✨🌷✨🌼✨🌼
••🌸 _.... تا دیروز که واقعا حالت بد بود ولی با این حال وقتی با بقیه بودی، میگفتی و میخندیدی.تو آدمی هستی که هرچی شرایط برات سخت تر میشه، شوخی و خنده هات بیشتر میشه. روزهایی که محمد نبود،.. امین بیشتر به خونه ما میومد.حتی با بابا و مامان طوری رفتار میکرد که اگه کسی میدید متوجه نمیشد داماد خانواده ست. بابا و مامان هم دقیقا همون رفتاری که با علی و محمد داشتن،با امین هم داشتن. اما روزهای نبودن محمد حتی با حضور امین هم به سختی میگذشت... هرکسی تو زندگی آدم جایگاه خودشو داره... من متوجه حالت های امین بودم. امین مثل جوجه ای بود که هر روز پر جدیدی درمیاورد تا آماده ی پرواز بشه. روزها میگذشت... هوا بوی پاییز داشت.یک ماه از رفتن محمد میگذشت.یه روز امین اومد خونه ما.چشمهاش مثل همیشه نبود.رفت تو اتاق من و صدام کرد. وقتی تو اتاق دیدمش پشت در خشکم زد.چشمهای امین نگران بود.اولین چیزی که به ذهنم اومد محمد بود.با جون کندن گفتم: _محمد؟! افتادم روی زمین.امین سریع اومد پیشم.گفت: _زخمی شده. شنیده بودم وقتی میخوان خبر شهادت کسی رو بدن،اول میگن زخمی شده. به چشمهای امین خیره شدم تا بفهمم واقعا مجروح شده یا داره مقدمه چینی میکنه. امین منظور نگاهمو فهمید.گفت: _واقعا زخمی شده.الان بیمارستانه. -تو دیدیش؟ -آره.بیهوشه...من نمیتونم به بابا و مامان و خانمش بگم.تو بگو. با ناله گفتم: _آخه چه جوری بگم؟ امین سرشو انداخت پایین. گفتم: _اول باید خودم ببینمش. سریع آماده شدم.تا بیمارستان خداخدا میکردم کابوس باشه،خداخدا میکردم محمد حالش خوب باشه،به هوش باشه.به اشکهام نگاه کنه و بگه بچه شدی.زیر لب امن یجیب میخوندم. امین راهنمایی م میکرد تا رسیدیم به بخش مراقبت های ویژه. از پشت شیشه نگاهش کردم. واقعا محمد بود!! مجروح بود!! بیهوش بود!! کلی دستگاه بهش وصل بود!!!اشکهام جاری شد.دیگه نتونستم ببینم.چشمهامو بستم و گفتم: _یا زینب(س).... افتادم رو زمین.امین پشتم بود.منو گرفت که نیفتم. کمکم کرد روی صندلی بشینم.یه لیوان آب آورد برام.نگاهش کردم.با التماس گفتم: _حالش چطوره؟ خودم هم نمیدونستم دلم میخواد واقعیت روی بگه یا نه... امین گفت: _سه ساعت پیش که با دکترش حرف زدم گفت جراحی کردن ولی باید منتظر بود...اگه همینجا هستی و حالت خوبه میرم دوباره میپرسم. با اشاره ی چشمهام بهش گفتم بره.نمیدونم چقدر طول کشید،اومد.گفت: _همون حرفهای قبلی رو گفتن.هنوز فرقی نکرده..ان شاءالله به هوش میاد....کی میخوای به بابا و مامان بگی؟ -نمیدونم...نمیتونم یاد حرف محمد افتادم، قبل رفتنش.. نگو نمیتونم.. از خدا بخواه کمکت کنه.... از صمیم قلبم از خدا خواستم کمکم کنه.بلند شدم.امین با تعجب نگاهم کرد.گفتم: _بریم خونه. وقتی رسیدیم خونه بابا هم اومده بود.علی هم بود.امین تو خونه نیومد. نمیدونستم چجوری بگم.نفس عمیقی کشیدم و رفتم تو هال.یه نگاهی به هر سه تاشون کردم و سرمو انداختم پایین. علی با نگرانی گفت: _امین حالش خوبه؟ با اشاره سر گفتم آره.مامان گفت: _یا فاطمه زهرا(س)...یا زینب کبری(س) اشکم جاری شد.علی با ناله گفت: _محمد؟؟!!! سریع گفتم: _زخمی شده...بیمارستانه علی اومد نزدیک من و با التماس گفت: _راستشو بگو... -راست میگم...بیهوشه. یه نگاهی به بابا کردم.اولین باری بود که چشمهای خیس بابا رو میدیدم. قلبم داشت می ایستاد.علی گفت: _خانومش میدونه؟ با اشاره سر گفتم... نه. دلم میخواست بمیرم ولی محمد زنده بمونه. باباومامان و علی رفتن بیمارستان. من و امین رفتیم دنبال مریم.با مریم تماس گرفتم، گفت خونه خودشونه... خوشبختانه مامانش پیشش بود و میتونست بچه ها رو نگه داره.بهش گفتم آماده بشه بیاد پایین.میخواستم ضحی نفهمه. مریم فهمیده بود.سریع اومد پایین.تا نشست تو ماشین با نگرانی گفت: _محمد خوبه؟ نمیدونستم چجوری بگم. -زخمی شده.بیمارستانه. گریه ش گرفته بود. -حالش چطوره؟ با اشک گفتم: _ببخشید اینجوری میگم...خوب نیست. تا رسیدیم بیمارستان دیگه هیچی نگفت.وقتی رسیدیم،مامان و بابا و علی اونجا بودن.مریم رفت سمتشون و به شیشه نگاه کرد.سرش رو گذاشت رو شیشه و آروم محمد رو صدا میکرد و اشک میریخت. رفتم پیشش و... ادامه دارد... کپے پارت هآے ࢪمان ممنو؏❌😊🖐🏾 ┈••✾•✨☘✨•✾••┈• •┈••✾•✨☘✨•✾••┈•
••🌸 رفتم پیشش و در آغوش گرفتمش.... خودم توان ایستادن نداشتم، اما باید تکیه گاه مریم میشدم.مریم رو شانه من گریه میکرد.حالشو میتونستم درک کنم. مدتی گذشت... گفتم خدایا...بعد ساکت شدم. گفتم از خدا چی بخوام؟ سلامتی محمد رو میخواستم ولی آیا این خواسته ی محمد هم بود؟ یاد حرفم به حانیه افتادم.به خودم گفتم اونقدر خودخواه هستی که بخوای داداشت بخاطر تو از فیض شهادت محروم بشه؟ رفتم پیش امین.یه گوشه تنها ایستاده بود. -امین نگاهم کرد.گفتم: _به نظرت برای سلامتی محمد دعا کنم؟ سؤالی نگاهم کرد.گفت: _چرا دعا نکنی؟؟!! -چون محمد دوست داشت شهید بشه. امین چشمهاشو بست و روشو برگردوند. گفتم: _امین چکار کنم؟چه دعایی بکنم؟ با مکث گفتم: _ خودخواه نیستم که بخوام بخاطر من بمونه ولی اونقدر هم سخاوتمند نیستم که برای شهادتش دعا کنم. امین ساکت بود و نگاهم نمیکرد.یه کم ایستادم دیدم جواب نمیده رفتم سرجام نشستم. دعا کردم هر چی خیره پیش بیاد.گفتم خدایا هر چی تو بخوای . ولی اگه شهید شد صبرشو هم بهمون بده.خدایا به من رحم کن. اصلا حالم خوب نبود،ولی حواسم به بابا و مامان و مریم هم بود.علی هم حالش خوب نبود.تو خودش بود.امین هم مراقب همه بود تا اگه کاری لازم باشه، انجام بده... ساعت های سختی رو میگذروندم.سخت ترین ساعت های عمرم.میدونستم بقیه هم مثل من هستن.ساعت ها میگذشت ولی برای ما به اندازه یه عمر بود. یه دفعه پرستارها و دکتر کنار تخت محمد جمع شدن.بابا و مامان و مریم و علی و امین سریع رفتن پشت شیشه. من هم میخواستم برم ولی پاهام توان نداشت.بقیه امیدوار بودن دعاشون مستجاب بشه ولی من میترسیدم از اینکه دعام مستجاب بشه.سرم تو دستهام بود و هیچی نمیخواستم ببینم و بشنوم.فقط آروم ذکر میگفتم. احساس کردم کسی کنارم نشست.از صمیم قلبم میخواستم که محمد باشه.سرمو آوردم بالا.امین بود. فقط نگاهم میکرد.از نگاهش نمیشد فهمید که چه اتفاقی افتاده.به بقیه که پشت شیشه بودن نگاه کردم.همه چشمشون به محمد بود.فقط بابا به من نگاه میکرد.وقتی دید امین چیزی نمیگه،اومد پیشم و گفت: _محمد به هوش اومده. نمیدونم اون موقع چکار کردم.نمیدونم چه حالی داشتم.خوشحال بودم یا ناراحت. نگران بودم یا امیدوار.حال خودمو نمیفهمیدم.بلند شدم و رفتم.امین بدون هیچ حرفی پشت سرم میومد ولی من حتی حالم طوری نبود که برگردم و نگاهش کنم.رفتم سمت نمازخانه. رو به قبله ایستادم و باتمام وجودم از خدا تشکر کردم که امتحان سخت تری ازم نگرفت. حدود یک ماه گذشت تا محمد کاملا خوب شد.... حال و هوای خونه داشت کم کم عادی میشد.ولی حال من مثل سابق نمیشد. گرچه به ظاهر مثل سابق شاد و شوخ طبع بودم ولی فقط خودم میدونستم که حال روحیم تعریفی نداره. حال امین خیلی ذهنمو مشغول کرده بود... پر درآوردنش داشت کامل میشد. وقت پروازش داشت نزدیک میشد... ادامه دارد.. کپے پارت هآے ࢪمان ممنو؏❌😊🖐🏾 ┈••✾•✨☘✨•✾••┈• •┈••✾•✨☘✨•✾••┈•
14 Mostanade Soti Shonood.MP3
19.31M
👆👆👆👆 🔈 📣 جلسه چهاردهم * عنایات ویژه اهل بیت در جنگ هشت ساله * فقط وفقط خدا پشتیبان ما بود * با همه توان با ایران مقابله کردند، اما شکست خوردند. * معجزه اربعین * اعوان وانصار وشبکه فعالیت شیطان * از نطفه روی بعضی ها حساب کردند * حفاظت شیطان از اعوان وانصارش * اهمیت احترام به سادات * اهمیت فرزند آوری شیعیان با رعایت شرایط * جنگ، جنگ نسل است * مسئولینی که پرورش یافته آمریکا هستند. * گوش خدا، به کسانی است که برای رضای او قیام کردند * اخلاق خدا، با دوستان با دشمنان * خواب آیه الله بهجت رحمه الله * کافیه فقط در جبهه خدا باشی * دایره وسیع حرام زادگی * قطره بارانی که به خود مباهات کرد. * نقش ولایت در نورانی وپاک بودن مردم ایران * «امر» از کلمات بسیار کلیدی * شیطان از ولایت می ترسد * وقتی توان ماندن در سیستم اطلاعاتی را نداشتم. * با استعفای کاری من موافقت نشد * خوابی که دیدم * شیطانی که دانه دانه بچه ها را می بردند * اسلحه ای که شیاطین را می زد * محفل نورانی که در خواب دیدم * همه اهل بیت در آن محفل حضور داشتند * معنای «قائم» را آنجا فهمیدم * یک لبخند امام رضا تمام غم هایم راشست. * رزق و روزی ایران به دست امام رضا * بعضی سلبریتی ها شعائر شیطان اند * شهرت، اهدایی شیطان * فعالیت شیطان برای تجربه گران نزدیک به مرگ. ⏰ مدت زمان: ۴۶:۵۸
Shab18Ramazan1400[06].mp3
4.02M
⬆️⬆️⬆️ ⃣5⃣ 📝 امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) (از استغفار 70 بندی امیرالمؤمنین "علیه السلام") 🎤 حاج میثم مطیعی 🍃🍂🍁🍃🍁🍂🍃🍁🍂🍁🍃🍂 🌹اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ أَلْهَانِی عَمَّا هَدَیْتَنِی إِلَیْهِ أَوْ أَمَرْتَنِی بِهِ أَوْ نَهَیْتَنِی عَنْهُ أَوْ دَلَلْتَنِی عَلَیْهِ فِیمَا فِیهِ الْحَظُّ لِبُلُوغِ رِضَاکَ وَ إِیْثَارِ مَحَبَّتِکَ وَ الْقُرْبِ مِنْکَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ🌹 ترجمه🔽 🌸بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که مرا غافل کرده از آنچه به سوی آن هدایتم کردی، یا به آن امر نمودی، یا از آن نهی فرمودی، یا راهنمایی کردی به سوی آنچه که در آن توفیق رسیدن به خشنودیت، یا برگزیدن محبت و قربت میباشد؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان🌸
. ✋ استغفار شبانه🤚
3160434269.mp3
5.28M
34 ❣خدا کنه یاد بگیریم؛ چجوری ميشه سوار مرکب نماز شد! اونوقت... 👈باید براش وقت بذاريم، تمرکز بگیریم، تا نماز رو، برای پرواز به استخدام بگیریم. شجاعی 🎤 🍃 🦋🍃 ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غیرت مردان | عفت زنان در جامعه قبل از اینکه بتوان حجاب و عفت را از زنان گرفت باید غیرت را در مردان از بین برد، لذا غیرت یک پیش‌نیاز مهم برای عفیف بودن جامعه است. 🇮🇷 اتحادیه عماریون 🔺همدلی 🔻انقلابی گری
با حکم فرمانده معظم کل قوا انجام شد؛ انتصاب سردار سرتیپ رادان به فرماندهی کل انتظامی جمهوری اسلامی ایران حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در حکمی سردار سرتیپ احمدرضا رادان را به فرماندهی کل انتظامی جمهوری اسلامی ایران منصوب کردند. متن حکم فرمانده کل قوا به این شرح است:   بسم الله الرحمن الرحیم سردار سرتیپ احمدرضا رادان با پایان یافتن دوران مأموریت سردار اشتری و با ابراز قدردانی و رضایتمندی از خدمات ایشان، شما را به فرماندهی کل انتظامی جمهوری اسلامی ایران منصوب می‌کنم. توصیه اکید این‌جانب، جلب رضایت خداوند متعال و در امتداد آن، جلب رضایت مردم عزیز در حراست از امنیت و تأمین آسایش عمومی است. ارتقاء توانائیهای سازمان و صیانت از شأن کارکنان و پرورش پلیس تخصصی برای بخش‌های گوناگون امنیت توصیه مهم دیگر است. از دستگاههای گوناگون کشوری انتظار می‌رود با سازمان انتظامی کشور، همکاری لازم را مبذول دارند. توفیق همگان را از خداوند متعال مسألت میکنم. سیّدعلی خامنه‌ای ۱۷ دی ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙 شب شد ❄️دلها به فردا امیدوار شد؛ 🌙چشم ها پر از خواب شد، ❄️همه میگویند که 🌙زندگی سر بالایی و سرازیری دارد ❄️اما من می گویم: 🌙زندگی هر چه که هست، ❄️جریان دارد؛ 🌙می گویم: تا خدا هست و خدایی ❄️می کند، امید هست؛ 🌙فردا روشن است؛ شبتان آرام، فردایتان روشن . .🌙‌ 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیدم دست سردار زمین افتاد💔 ✅ و تحلیل های مهم وجدید👇 در ابرگروه مرکز هدایت فضای مجازی بصیر https://eitaa.com/joinchat/4197974043Cc847276a8b
🌷✨🌷 🌺 وَالضُّحَى  . وَاللَّيْلِ إِذَا سَجَى . مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَى (ضحی۱,۲,۳) به روشنایی روز قسم، و به تاریکی شب قسم، که خدا تو را به حال خودت رها نکرده. تصور کن خدا این آیه را برای تو فرستاده ‌ست. مخصوصِ تو. خودِ خودت. حالا بگو ببینم غمی و ترسی و اضطرابی می‌ماند؟؟ 🌷✨🌷✨🌷✨✨🌷✨🌷