هوالرحیم
شرححکمت نهج البلاغه(۱۸)پیامد بیرفی میان جبهه ی حق وباطل
#قسمت #دوم
در زندگی بشری، دو سنت و دو قانون وجود دارد: 1- قانون الهی 2- قانون شیطان.
#قانونی الهی دربارهی حق و باطل، «عبارة عن التمييز بين الحق و الباطل» است. در نگاه خداوند اینگونه نیست که باطل وجود نداشته باشد و در جامعه نباشد، بلکه همیشه بوده و هست؛ اما سنت خدای عزوجل بر این است که بین حق و باطل است و اینکه این دو از هم جدا باشند.
اما سنت شیطان و اراده او این است که بر حق لباس باطل و بر باطل لباس حق بپوشاند. اینجا است که کار سخت میشود، چراکه اگر جبههی حق مراقب هم باشد تا لباس باطل بر او پوشیده نشود؛ اما جبههی باطل لباس حق را بهآسانی میپوشد. جبههی باطل خودش را در زیر لباس حق استتار میکند؛ اینجا میشود مثل ماجرای امیرمؤمنان ع و معاویه. مردم میبینند که در یکطرف معاویه قرآن بر سرنیزه کرده و اینطرف هم امیرمؤمنان ع از قرآن سخن میگوید.
دو جبهه وجود دارد و در هر دو قرآن هست؛ ولی در یکی قرآن حقیقی است و در دیگری قرآن ظاهری است.
امیرمؤمنان ع میفرماید: اینجا گلوگاه و نقطهی حساسی است که انسان باید آن را تشخیص بدهد، چراکه بر انسان واجب و لازم است وظیفهی خودش را زمانیکه بین دو جبههی حق و باطل قرار دارد بشناسد، زیرا اگر انسان وظیفهی خودش را تشخیص ندهد دچار لغزش میشود و لغزش در موقعیتهای بحرانی خصوصاً بحران اجتماعی سبب ایجاد خسارات بزرگی میشود.
در فرض عدم تعرّف انسان نسبت به وظیفه و تکلیف خود زمانیکه دو جبهه در مقابل هم قرار دارند، لغزش انسان بهاشتباه رفتن و لحظهای کوتاه آمدن است؛ و در دعاها داریم که از خداوند میخواهیم که ما را از عثرات و لغزشها محفوظ بدارد
بهعنوانمثال، نماز تکلیف انسان است و اگر نخواند، گناه کرده است؛ اما اگر با تأخیر و بدون حضور قلب بخواند، این لغزش است.
در اینجا هم بهموقع تصمیم نگرفتن، دیر یاریکردن و بهموقع یاری نکردن جبههی حق - حتی برای یکلحظه- سبب میشود که جبهه حق طبق کلام مولا× خوار و ذلیل شود، اگرچه جبههی باطل یاری نشده است.
درنتیجه، اگر انسان بین دو جبههی حق و باطل تشخیص بدهد، جبهه حق را یاری میکند و کوتاه نمیآید.
حرکت و بیان آسیب و خطر مهم آن پرداخته و فرمودند:
«خَذَلُوا الْحَقَّ وَلَمْ يَنْصُرُوا الْبَاطِلِ»؛ حق را ذلیل کردند و باطل را نصرت نکردند.
سؤال: مقصود از حق در اینجا، آیا جبههی حق است یا امام جبههی حق؟
یعنی مقصود مولا در این کلام این است که شما در این جبهه (جبههی حق) قرار نگرفتید، یا اینکه مقصود حضرت خود مولا علی ع بهعنوان امام جبههی حق است و میفرماید که شما، مرا یاری نکردید؟
این مطلب نیاز به تأمل دارد.
نکته مهم در سخن امام ع این است که آسیب مهم کار آنان در این مقطع حساس از تاریخ این بود که اگرچه این افراد در ظاهر و بهصورت آشکارا در جبههی باطل قرار نگرفتند و تنها سکوت کرده و بیطرفی را اتخاذ نمودند؛ اما آسیب بزرگی که بر جبههی حق وارد کردند این بود که با بیطرفی خود موجب خواری جبهه حق شدند! و پرواضح است که این خسارتی بس بزرگ است.
بنابراین، از نگاه امام علی ع که همان نظر اسلام ناب محمدی میباشد، بیطرفی بین جبههی حق و باطل در جامعه اسلامی، در حقیقت آغازی پرخطر و اندیشهای آسیبزا و خطرآفرین است، بهگونهای که غیرقابلجبران خواهد بود.
پس این مسیر آسیبزاست، آنهم آسیبهایی که گاهی قابل تدارک و جبران نیست. وقتیکه امام جامعه را یاری نکنند، حادثهی عظیمی مثل عاشورا اتفاق میافتد، چراکه در عاشورا هم عدهای سکوت کردند و به یاری امام نیامدند؛ و این تنها گذاشتن هم قابل جبران نیست همانگونه که بعد از عاشورا قابل جبران و تدارک نبود.
در صفین هم عدهای سکوت کردند و امام جامعه را یاری نکردند و آسیبی آفریده شد که قابل جبران نبوده و نیست.
و جالب اینجا است که در نگاه امیرمؤمنان علی عدر نهجالبلاغه، مهمترین خطر و آسیب بیطرفی درنتیجهی کار انسان ظاهر میشود که همانا «خَذَلُوا الْحَقَّ»؛ باشد؛ یعنی خواری جبهه حق خواهد بود.
پس به این نکته میرسیم که مولا علی ع میخواهد بیطرفی انسان مسلمان انقلابی را به هنگام واقعشدن بین جبههی حق و باطل سرزنش کند؛ و سرزنش هم از باب سرزنش خود فرد نیست، بلکه از باب بیان نتیجهی کار او است. میفرماید کار شما بهگونهای است که نتیجهی آن پرخطر بوده و خواری جبهه حق را بهدنبال دارد.