••🌸 #هـرچۍ_تـو_بخواے
✨ #پارت58
_کجایی تو؟نگران شدم..خودت گفتی یک ساعت دیگه،پس چرا نیومدی؟!
-مگه چقدر طول کشیده؟!!
-به...خانوم ما رو..الان سه ساعته رفتی.
شرمنده شدم.گفتم:
_ببخشید.متوجه زمان نشدم.
بالبخند گفت:
_اینقدر استرس داشتم گرسنه ام شد.بریم یه چیزی بخوریم.
رفتیم رستوران.روی صندلی رو به روی من نشسته بود.نه حرفی میزد،نه نگاهم میکرد.
ولی من همه ش چشمم بهش بود.غذاش زودتر از من تموم شد.سرشو آورد بالا و به من نگاه کرد.نگاهش یه جوری بود.اینبار من سرمو انداختم پایین و فقط به غذام نگاه میکردم و امین به من نگاه میکرد.غذام تموم شد.ولی سرم پایین بود.گفتم:
_امین،من راضیم به رفتنت.
چیزی نگفت.سرمو آوردم بالا و نگاهش کردم.داشت به من نگاه میکرد.میخواست صداقت منو از چشمهام بفهمه.منم صاف تو چشمهاش نگاه کردم تا بفهمه صادقانه میگم.
بلند شد و رفت.منم دنبالش رفتم.دوباره رفتیم حرم.اینبار رفتیم قسمت خانوادگی. یه جایی نشستیم،بی هیچ حرفی.سرم پایین بود.قرآن باز کردم.
سوره مؤمنون اومد.شروع کردم به خوندن.وقتی تموم شد،به دو تا بچه ای که جلوی ما بازی میکردن نگاه کردم.امین گفت:
_زهرا
بدون اینکه نگاهش کنم گفتم:
_جانم
-قول و قرارمون یادت رفته؟
-کدومشو میگی؟
-اینکه وقتی با هم هستیم جوری زندگی کنیم که انگار قراره هزار سال با هم باشیم.
خوشحال شدم که ناراحتی هامون فعلا تموم شد.بالبخند نگاهش کردم.امین هم داشت بالبخند نگاهم میکرد.
برگشتیم تهران...
دیگه حرفی از سوریه رفتن نبود.ولی میدونستم دنبال کاراشه.اما طبق قرار وقتی باهم بودیم خوش بودیم.اواخر دی ماه بود.یه روز اومد دنبالم و گفت بریم بیرون شام.با هم رفتیم رستوران.لبخند زد و گفت:
_دفعه قبل به سور کمتر از شام رضایت ندادی.
فهمیدم سفرش جور شده و هفته ی دیگه میره.نگاهش میکردم.
تو دلم غوغا بود ولی لبخند زدم.امین هم بالبخند و شوخی غذا میخورد. من ساکت بودم و تو شوخی هاش همراهیش نمیکردم.امین هم ساکت شد.دست از غذا کشید و به صندلی تکیه داد.
به بشقاب غذاش نگاه میکرد.به خودم نهیب زدم که چته زهرا؟ امین هرکاری کرد که تو بخندی و وقتی با توئه شاد باشی اما تو؟
از امین خجالت کشیدم.با لبخند صداش کردم :
_امین
سرش پایین بود،گفت:_بله
گفتم:
_اینجوریه؟ این دفعه چند بار باید صدات کنم تا اونجوری که من میخوام جوابمو بدی؟
سرشو آورد بالا.لبخندی زد و گفت:
_یه بار دیگه.
تو چشمهاش نگاه کردم و گفتم:
_امین جانم
لبخند زد و گفت:
_جان امین
مدتی عاشقانه به هم نگاه میکردیم. گفتم:
_غذاتو بخور که بریم.
از همین الان دلم براش تنگ شده بود.
گفتم:
_هنوز هم خوش قولی؟
لبخند زد و گفت:بله
-محمد میدونه؟
-نه،سپردم بهش نگن.میخوام تو به خانواده ت بگی.
مرموز نگاهش کردم و گفتم:
_چرا اونوقت؟
-بد جنس شدم.
دو روز گذشت...
برای گفتن به خانواده م تردید داشتم.یه شب که همه بودن به امین گفتم:
_امشب میخوام بگم.
گفت:
_من زودتر میرم.وقتی رفتم بهشون بگو.
محکم گفتم:نه.
-چرا؟
-بد جنس شدم.
خندید و چیزی نگفت.
بعد از شام همه مشغول میوه خوردن و حرف زدن بودن.گفتم:
_توجه بفرمایید...توجه...توجه
همه ساکت شدن و به من نگاه کردن.امین کنار من نشسته بود و سرش پایین بود.یه نگاهی به امین کردم و بعد رو به جمع با دست به امین اشاره کردم و گفتم:
_جناب آقای امین رضاپور افتخار میدن بهتون که امشب باهاشون عکس یادگاری بگیرید.
امین باتعجب نگاهم کرد.محمد بالبخند گفت:
_جدا؟!! چه افتخاری؟!!!
علی گفت:
_ما هم بهشون افتخار میدیم و همینجا نگاهشون میکنیم،نمیخوایم تمثال مبارکشون رو توی خونه مون هم ببینیم دیگه.
باخنده گفتم:_پس نمیخواین؟
همه گفتن:_نه.
جدی گفتم:
_پشیمون میشین.
همه ساکت شدن.دوباره به امین اشاره کردم و بالبخند گفتم:
_ایشون در آینده شهید امین رضاپور هستن...بعدا مجبور میشین با سنگ مزارش عکس بگیرید...تازه اونم اگه داشته باشه.
امین ناراحت نگاهم کرد و گفت:
_خودم میگفتم بهتر بود.
بابغض و لبخند نگاهش کردم و گفتم:
_هنوز هم دیر نشده.من اینقدر مسخره بازی درآوردم که باور نکردن.حالا خودت بگو.
محمد گفت:..
ادامه دارد...
کپے پارت هآے ࢪمان ممنو؏❌😊🖐🏾
┈••✾•✨☘✨•✾••┈•
•┈••✾•✨☘✨•✾••┈•
15 Mostanade Soti Shonood.mp3
18.32M
👆👆👆👆
🔈#مستند_صوتی_شنود
📣جلسه پانزدهم
* از بچگی عاشق این بودم که فرشته ها را ببینم.
* دوست داشتم شیاطین را نیز ببینم
* فهمیدم که نباید با شیطان صحبت می کردم
* سه واقعه از آینده دیدم
* همه کشورها تسلیم آمریکا بودند به غیر از چندتا
* خبر عجیبی که مطابق با رویای من بود
* پیمان صلحی که به نفع اسرائیل بود
* حجم عظیمی از آب که حیوانات را با خود آورد
* آب رودخانه به آسمان رفت وحیوانات پخش در خانه ها شدند
* بیماری که حیوانات را وحشی می کرد
* مریضی حیوانات به انسان ها سرایت کرد
* چرخه طبیعت، بهم ریخت
* دیدم جنگی در ایران روی می داد
* مردم کاملا بی خیال نسبت به جنگ
* هیچ کس به حرفم گوش نمی داد
* افرادی که احمقانه دلسوزی می کردند
* عاقبت آن چهار نفر
* هر کدام از واقعه ها بطنی داشت
* حیواناتی که در خانه ها یافت می شود
* عالم میکروب ها
* ویروس های حیوانی، که در انسان ها جواب می دهد
* چه طور فهمیدم که همسرم از دنیا می رود
* انقطاعی که نشان از مرگ داشت
⏰ مدت زمان:۴۴:۴۵
#آمریکا
#اسرائیل
#ویروس
Shab18Ramazan1400[07].mp3
3.25M
⬆️⬆️⬆️
#بند2⃣5⃣
📝#بند_52استغفار امیرالمؤمنین (علیهالسلام)
(از استغفار 70 بندی امیرالمؤمنین "علیه السلام")
🎤 حاج میثم مطیعی
🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍃
🌹اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ یَرُدُّ عَنْکَ دُعَائِی أَوْ یَقْطَعُ مِنْکَ رَجَائِی أَوْ یُطِیلُ فِی سَخَطِکَ عَنَائِی أَوْ یُقَصِّرُ عِنْدَکَ أَمَلِی فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ🌹
ترجمه🔽
🌸بارخدایا! و از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که مرا غافل کرده است از آنچه به سوی آن هدایتم کردی، یا به آن امر فرمودی یا از آن نهی کردی، یا راهنمایی فرمودی به سوی آنچه که در آن توفیق رسیدن به خشنودیت، یا برگزیدن محبت و قربت است. پس بر محمد و آل محمد درود و رحمت فرست و اینگونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان🌸
🌷🍃 أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ
🌤#اللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج🌤
~~~~~~~~~~~~~
#مجمع_مهدیاران_مجازی
@majmaemahdiiaranmajazi
─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─
✨﷽✨
🌼✨ پندانـــــــهـــ✨🌼
🌺 تا تلاشی نکنی چیزی تغییر نمی کنه...
فکرتو خالی از افکار منفی و نمی تونمها کن
ببین به چه چیزی علاقه داری،
از پس چه کاری برمیای،
جایی که زندگی می کنی چه چیز تازه ای نیاز داره
که اکنون نداره و جاش خالیه،
هر ایده ای داری رو عملی کن و پیش برو...
فراموش نکن همه افراد موفق یه روزی
از خیلی خیلی کم شروع کردن
تا شدن افراد بزرگ امروز
🌤#اللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج🌤
~~~~~~~~~~~~~
#مجمع_مهدیاران_مجازی
@majmaemahdiiaranmajazi
─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─
⭐️چراغی در این شب
♥️برایتان روشن میکنم
⭐️در تاریکی ایـــن شـــب
♥️و آنگاہ از خـدا میخواهم
⭐️اگـر در خـــاموشــی
♥️غم اسیر تنهایی شدید
⭐️چراغ امیدتان روشن بماند
♥️شبتون بخیر و شادی
🌤#اللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج🌤
~~~~~~~~~~~~~
#مجمع_مهدیاران_مجازی
@majmaemahdiiaranmajazi
─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─
✨شـب در ڪمال آرامش
🌟و راحتے بخوابیم
✨آرزوهایمان را به خــدا
🌟بسپاریم...
✨به قادر مطلقے ڪه
🌟همه چیز را
✨ممڪن مے سازد...
🌟شبتون پر ازنور الهـے✨🌙
🌤#اللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج🌤
~~~~~~~~~~~~~
#مجمع_مهدیاران_مجازی
@majmaemahdiiaranmajazi
─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─
شھیدآوینیمیگفت:
بالینمیخواهم...🍃
اینپوتینھایکھنہھممیٺواند
مرابہآسمانھاببرد🖇
منھم بالی نمیخواھم...
بیشكبا چادرم میتوانممسافرِ آسمانھاباشم:)
چادر من،بالپروازمَناسٺ.❤
#حجاب
#لبیک_یا_خامنه_ای
#امام_زمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
والله ما ترکناک یا ابن الحیدر 🌿 .
#مقام_معظم_دلبری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 اسرائیل گفته بعد از ترور سردار شهید حاج قاسم سلیمانی تمام نگرانی هایی ما از سردار حاجی زاده است
🔹 و چند مرتبه وی را تهدید به ترور کرده
اسرائیلی ها به سردار حاجی زاده میگن قاسم سلیمانی دو 😎🇮🇷
#عین_الجسد
#افول_آمریکا
😁😁😁
✵ حاج احمد کاظمی تازه فرمانده نيروي هوايي سپاه شده بود.
✶ یه روز به من گفت: آقاي اميني جايگاه من توي سپاه چيه؟
✵ سئوال عجيب و غريبي بود! ولي ميدانستم بدون حكمت نيست.
✶ گفتم: شما فرماندهي نيروي هوايي سپاه هستين سردار.
✵ به صندلياش اشاره كرد. گفت: آقاي اميني، شما ممكنه هيچ وقت به اين موقعيتي كه من الان دارم، نرسي؛ ولي من كه رسيدم،
↫ به شما ميگم كه اين جا خبري نيست!
⭕️ شهید طهرانی مقدم خطاب به شهید سرلشگر احمد کاظمی : دوستت داریم ! ما تا بهشت با تو هستیم ...
💥قاسم سلیمانی:
گفتیم خرمشهر در محاصره است چطور میتوانیم برگردیم. همه خسته بودند چون ما چهل روز بعد از عملیات فتح المبین، عملیات بیتالمقدس را شروع کرده بودیم. شهید کاظمی توانست با کمک شهیدخرازی آخرین مرحله عملیات آزادسازی خرمشهر را انجام دهد. ایشان نیروهای عراقی را در خرمشهر محاصره و با گرفت 11 هزار اسیر, شهر را آزاد کردند. آنها با دو لشکر خرمشهر را تصرف کردند هر کدام با پنج گردان یعنی سه هزار نفر درمقابل بیست هزار نفر دشمن، لشکرهای 8 نجف و 14 امام حسین تحت فرماندهی احمد و حسین بودند. و اینگونه بود که در همه عملیاتها تا پایان جنگ، شهید کاظمی بدون استثنا نقش فعال و موفقی داشت؛ وی از افراد مؤثر در آزادسازی خرمشهر بود و این شهر تا ابد، مرهون رشادت کاظمی است...
☀️حاجي را بيهوش و خونين رسانده بودند بيمارستان. آنهايي كه همراهش بودند، ديده بودند كه او را با سر پانسمان شده، از اتاق عمل آوردنش بيرون. ميگفتند: خيلي نگذشته بود كه ديديم حاجي به هوش اومد! مات و مبهوت شديم. همين كه روي تخت نشست، سرنگ سرم رو از دستش درآورد. با اصرار و با امضاي خودش، سر حال و سرزنده از بيمارستان مرخص شد.
☀️نيروها را جمع كرده بود. بهشان گفته بود: من تا حالا شكي نداشتم كه توي اين جنگ، ما بر حق هستيم، ولي امروز روي تختد بيمارستان، اين موضوع رو با تمام وجودم درك كردم. هميشه دوست داشتم بدانم آن روز، روي تخت بيمارستان چه ديده است. با اين كه برادر بزرگترش بودم، ولي هيچ وقت چيزي بهام نگفت. بعد از شهادتش، از بعضي از دوستان دوران جنگ شنيدم كه؛ احمد آن روز، در عالم مكاشفه مشرف شده بود محضر حضرت صديقه (سلام ا... عليها). در واقع حضرت بودند كه او را شفا داده بودند، بعد هم بهاش فرموده بودند: برگرد جبهه و كارت را ادامه بده.
☀️ارادت خاصي به حضرت صديقه طاهره (سلام ا... عليها) داشت. به نام حضرت، مجلس روضه زياد ميگرفت. چند تا مسجد و فاطميه هم به نام و ياد بيبي ساخت. توي مجالس روضه، هر بار كه ذكري از مصيبتهاي حضرت ميشد، قطرات اشك پهناي صورتش را ميگرفت و بر زمين ميريخت.
☀️خدا رحمت كند شهيد محسن اسدي را، افسر همراه حاجي بود. براي ضبط صحبتهاي سردار، هميشه يك واكمن همراه خودش داشت. چند لحظه قبل از سقوط هواپيما، همان واكمن را روشن كرده بود و چند جمله راجع به اوضاع و احوال خودشان گفته بود. درست در لحظههاي سقوط، صداي خونسرد و رساي حاجي بلند ميشود كه ميگويد: صلوات بفرست. همه صلوات ميفرستند. در آن نوار، آخرين ذكري كه از حاجي و ديگران در لحظهي سقوط هواپيما شنيده ميشود، ذكر مقدس «يا فاطمه زهرا» است...
#کتاب_زندگی_به_سبک_شهدا #ناصرکاوه
#سالـــــروز_شھـــــادت
📚قصههای شهدا(ویژه نامه پرواز عرفه)
زندگی در سحر .mp3
1.68M
📣 سفارش عبادی دیگر به جمعی از مدیران رسانهای
◀️ کسانی که در صف مقدماند و با بحرانهای بزرگ مواجه هستند، پیشنهاد میدهم که نماز امام زمان (که در مفاتیحالجنان در اعمال روز جمعه نقل شده است) را هر روز بخوانید و نیر دعاهای مرتبط با امام عصر(عج) و ظهور را هر روز بخوانید و آنها را دعاهای اصلیِ سحرهای خودتان و دعاهای اصلیِ بعد از نمازهایتان قرار دهید.
◀️ دعاهای مرتبط با امام زمان(عج) و عصر ظهور، تصویرها و افقهای درست را جلوی چشم ما قرار میدهد و در روح ما منعکس میکند و انگیزش روحی و درک عقلانی به ما میدهد و در این صورت، با آن حضرت همافق میشویم و میتوانیم با استواری و استقامت در برنامه حضرت کار کنیم. کسی که با آن حضرت همافق نباشد، هر کاری بکند، بیرون از طرح حضرت است.
◀️ اصلاح سبک خواب و بیداری، محور تغییر الگوی خوراک و پوشاک و الگوهای دیگر است. امروز سبک خواب ما غلط است. باید به هر قیمت، ابتدای شب بخوابیم و سحر بیدار شویم. بیداری سحر خیلی پرخاصیت است. زندگی را باید از سحر آغاز کنیم نه از طلوع آفتاب.
#استاد_میرباقری
🌤#اللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج🌤
~~~~~~~~~~~~~
#مجمع_مهدیاران_مجازی
@majmaemahdiiaranmajazi
─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─