eitaa logo
•|مِتانویا|•
165 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
998 ویدیو
4 فایل
|بِسمِ الله الرَحمنِ الرَحیم| مِتانویا یعنی توبه :)🌱 . . . به معنی کسیه که مسیر ذهن،قلب و زندگی شما رو تغییر میده و مثل یه نور توی تاریکی زندگیتون پیدا شده...!🌻♥️ کپی با ذکر صلوات حلاله مومن...🤝🏻 🗨ناشناسمون https://daigo.ir/secret/91250506915
مشاهده در ایتا
دانلود
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎 💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے 💎 💞 قسمت ۱۵ خانم بزرگ_چون برات برنامه ها دارن.!! با ای که اقاجلال برای پسراش گذاشته بود.بابات وقتی از تهران اومد. که شد، به ، آقاجلال رو راضی کرد، باسهراب دست به یکی کردن که حتما ارث تقسیم بشه.تا کسب و کار راه بندازن.بابات خودش رو از ارتش بازخرید کرد.محمد راضی نبود اما کوروش و سهراب کردن. اونم راضی شد ولی هنوز که هنوزه محمد، دست به سهم الارثش نزده. _عجب... خب این ارث چه ربطی به من داره!؟ _چایت رو بخور مادر تا بگم آقابزرگ ته مانده چایش را خورد.با ناراحتی به گل قالی زل زده بود. _اوایل جوونی، عشق شاهنامه خونی و تاریخ بودم. اسمشونو گذاشتم کوروش و سهراب. بعد چند سال با بدنیا اومدن عموت اسمش رو محمد گذاشتم. تا زیر سایه نور محمدی، زندگیم داشته باشه. آقابزرگ آه دردناکی کشید. _خیلی بده،.. برا بچه هات، برا وقتی که بشی..ولی.. پیر که شدی،کسی کاری بهت نداشته باشه.. خیلی دلت میگیره..!! خانم بزرگ_بابات و سهراب به هر جور شده، میخان تو با فتانه یا مهسا، ازدواج کنی. اینم که میگن مهسا، چون خودت یه بار گفتی میخای زن آینده ات باشه، اونا هم دارن مهسا رو بگیری. مادرت هم، چون به خواهرش هس دخترای اونو بگیری. پرسوال گفت‌: _مهسا دختر اقای سخایی؟! خانم بزرگ_اره مادر..!! وقتی بابات و سهراب، سهم الارثشون رو که گرفتن، با اقای سخایی شدن، باهم کارگاه تولیدی زدن. یه تولیدی که روکش و وسایل اولیه مبل رو درست میکنن. _پس تمام این مهمونی ها بخاطر اینه؟!!.. اینهمه اصرار بابا.... اینهمه نقشه های مامان.!!!؟؟؟ آقابزرگ_بعد از اون اتفاق، محمد شیمیایی شد، مجروح شد، ولی کسی احوالش رو نپرسید، تازه کوروش و مادرت کلی جنجال بپا کردن، که مقصر همه چی محمد بوده. درصورتیکه اون فقط بود...! کم کم واضح میشد افکارش.. جواب تمام سوالاتش را چه خوب پیدا کرده بود.همه چراهایی که یک عمر با آنها سر کرده بود... همه دعواها بر سر ..!؟ پدرش و عمویش چه میخواستند..!؟ بر سر ازدواجش کنند..!؟ نزدیک به اذان مغرب بود... بلند شد. آستینش را بالا میبرد. _بااجازتون من برم مسجد. اقابزرگ شمام میاین؟ _نه باباجان حالم خوب نیس، تو برو، التماس دعا. _خدا بد نده..!! چی شده؟ _خدا که بد نمیده. این بنده های خدا هستن برا هم بد میخان. چیزی نیست باباجان. برو به نماز برسی. خانم بزرگ_قلب آقاجلال درد میکرد همیشه، اما از اون موقعی که تو حالت بد شد،قلبش بیشتر اذیتش میکنه. وقتی خیلی ناراحت میشه تپش قلبش زیاد میشه. امروزم با یاد اون خاطرات، دوباره... نگاهی به خانم بزرگ و آقابزرگ کرد... ناراحت از جملات آقابزرگ و خانم بزرگ نشست.پشت دست آقابزرگ را . _این درد رو منم دارم آقاجون.اما شما، مراقب خودتون باشین نوازش دست اقابزرگ را بر سرش حس کرد. _چقدر میمونی باباجان. خدا حفظت کنه پسرم.تو هم مراقب خودت باش، درد بدیه با لبخند بلند شد.و خداحافظی کرد.... هنوز سوار ماشینش نشده بود،که عمو محمد و طاهره خانم را دید. لبخندی زد. با سر سلامی به طاهره خانم کرد. به سمت عمو محمد رفت. حالا که بیشتر او را شناخته بود. بیشتر از قبل حس صمیمیت داشت.به گرمی دست عمو را فشرد. _سلام عمو خوبین +به به ببین کی اینجاست، سلام عمو تو چطوری؟! _خداروشکر.داشتم میرفتم مسجد. +خوب کاری میکنی که میای، خیلی تنها هستن. مزاحمت نمیشم. برو ب نماز برسی _نه بابا. اختیاردارید. پس بااجازتون من برم. _برو بسلامت. یاعلی دست عمو را به گرمی تکان داد.یاعلی گفت،بانگاهش ازطاهره خانم خداحافظی کرد. یک هفته گذشت... از جلسه کنکور،به خانه می آمد.در را با ریموت باز کرد.ماشین را به حیاط هدایت کرد.به خودش قول داده بود آرام همه چیز را به خانواه اش بگوید. گذاشته بود کمی بگذرد تا هم کنکورش را بدهد و هم با حرفهایش را بزند. از داخل حیاط... صدای داد و فریادهای یاشار را خوب میتوانست تشخیص دهد.قدم هایش را بلندتر برداشت.درب ورودی خانه را باز کرد. یاشار _ولی بابا من اون روز هم بهتون گفتم، من مخالفم که عروسی من و یوسف یه شب باشه. من میخام باغ باشه اونم خارج از شهر. من همون روز اول گفتم بهتون..! یوسف_سلام باصدای سلام کردنش،.... پدرش کوروش خان، سری به معنای جواب سلام تکان داد. برادرش یاشار، چیزی نگفت و فقط به نگاه بسنده کرد. مادرش فخری خانم گفت: ادامه دارد... ✨✨💚💚💚✨✨ ✍نام نویسنده؛ بانو خادمـ کوےیار 💚✨💚✨✨✨💚✨💚💚
6.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همیشه در جواب دشمن که میاد فتنه‌انگیزی می‌کنه ، بچه شیعه های باغیرت تو دهنی میزنن به دشمن 😌😌😌
اینم جواب اون خواننده نامحترمی که توهین کرده بود به آقامون امام حسن 😏😏
"فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُوا لِي وَلَا تَكْفُرُونِ" (بقره، ۱۵۲) ترجمه: «پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم؛ و شکر مرا به‌جای آرید و کفران نورزید.»✨ 🌱این‌آیه‌هم‌وعده‌ی‌خداوندبرای‌یادکردن‌از‌کسا‌ی‌هست‌که‌اورایادمی‌کنندوهم‌دعوت‌به‌شکرگزاری‌و‌پرهیزازناسپاسی. 🌹🌹🌹
❤️🍃 رسول خدا (ص) فرمودند: 🔻 كسى كه به هنگام بيرون رفتن از خانه‌اش «بسم الله» بگويد، آن دو فرشته اى كه نگهبان اويند گويند: هدايت شدى؛ 💗 و اگر «لاحول و لا قوة الاّ باللّه» بگويد، آن دو مى‌گويند: حفظ‌ شدى؛ 💗 و اگر «تَوَكَّلْتُ‌ عَلَى اللّهِ‌» بگويد، آن دو گويند: كفايت شدى؛ ◇ پس شيطان مى‌گويد: من چگونه مى‌توانم بر بنده‌اى كه مور‌د هدايت و حفظ‌(خداوند) قرار گرفته و خداوند امور زندگانى او را كفايت كرده است غلبه كنم و او را فریب ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
1.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥آیین تنظیف و پرداخت گنبد مطهر رضوی همزمان با نزدیک شدن به سال جدید .
1.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥تنظیف و پرداخت گنبد حرم امام رضا علیه‌السلام، امروز .
😍🥺💛💛
9.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی توی ورودی حرم از آقا چیزی میخوای و چند قدم جلوتر حاجت روا میشی... 🪶توزیع ژتون افطاری در حرم مطهر امام رضا علیه السلام توسط خدام __________________________ _❤️‍🩹
🌷۷ فایده استغفار: 🌷۱.مانع نازل شدن عذاب میشود.۳۳انفال 🌷۲.بهره مندشدن ازنعمتهادردنیا......‌۳هود 🌷۳.نازل شدن باران........................۵۲هود 🌷۴. تقویت انسان ....................۵۲هود 🌷۵.بهشتی شدن..................۱۳۵ آل عمران 🌷۶.تبدیل گناهان به حسنات.......۷۰فرقان 🌷۷.نزول باران، ومال وفرزند....۱۱و۱۲نوح
خـدا پر داد تا پرواز باشد گـلـویـی داد تا آواز باشـد خدا می‌خواست باغ آسمانها به روی ما همیشه باز باشد ... 🌹