eitaa logo
•|مِتانویا|•
210 دنبال‌کننده
901 عکس
725 ویدیو
3 فایل
|بِسمِ الله الرَحمنِ الرَحیم| مِتانویا یعنی توبه :)🌱 . . . به معنی کسیه که مسیر ذهن،قلب و زندگی شما رو تغییر میده و مثل یه نور توی تاریکی زندگیتون پیدا شده...!🌻♥️ کپی با ذکر صلوات حلاله مومن...🤝🏻 🗨ناشناسمون https://daigo.ir/secret/2762438845
مشاهده در ایتا
دانلود
بہ‌نامِ‌نهایت‌آرزو‌هاے‌بشرے♥️ بہ‌توکل‌ِنامِ‌اعظمت‌ یا‌ اللہ :)🌿
- ذکر روز یکشنبہ ــــ ـ بِھ‌نٰامَت‌ یا ذالجلال و الاکرام 🌸 ۱۰۰ مرتبه🌿
یادمون‌باشه... مقاومت‌های‌‌روزانه‌دربرابر‎گناه ..! شب‌هنگام لبخندِدلبرانهٔ‌مولاجانمون حضرت‌‌مهدی ‌«علیه السلام»را در‌پی‌دارد :)♥️ @Metaanoia
حضرت علی"ع" فرمودند به اندازه اۍ ڪه طاقت عذاب دارۍ، ..💔 دو‌دقیقه‌روی‌ِاین‌حدیث‌فکر کن @Metaanoia
یکی‌ازذڪرهایی ڪه مُدام زیر لب زمزمه می‌ڪرد این بود: «اَللّهُمَّ‌ولا‌تَکِلنی‌إلی‌نَفسی‌طَرفَةَ‌عَینٍ‌أبداً» خدایاحتی‌به اندازه چشم برهم زدنی مرا به حال خودم وامگذار..! @Metaanoia
یک‌سال‌؛ده‌صبح‌جمعه بہ‌نقل‌ازبرادرشهید‌حسن‌قاسمےدانا بعد از شهادت برادرم ، شهید مصطفی صدرزاده چند بار آمد خانه ما . شب اول دفن حسن ، در خانه ما مراسمی برگزار شد که دوستانش آمدند. مصطفی هم آمده بود و کمی برای بچه ها سخنرانی کرد . بیان خوبی داشت و سواد دینی اش هم زیاد بود . آن شب اول آشنایی‌مان بود با مصطفی . تمام دفعاتی که من مصطفی را دیدم ، به ده بار نمی‌رسد، ولی خیلژ با هم صمیمی شده بودیم . گاهی برای او ماندن در خانه ما ، سخت می‌شد چون به یاد حسن می‌افتاد. اینجور وقت‌ها می‌گفت "بریم‌یہ‌دور‌بزنیم" می‌پرسیدم کجا؟ فرقی نمی‌کرد برایش . با موتور بیرون می‌رفتیم ، چون تن صدا ، لحن و مدل صحبت من مثل حسن است ؛ وقتی خیلی صحبت می‌کردم ، محکم از پشت پسِ کله ام می‌زد و بعد با همان لهجه شیرین خودش می‌گفت :"خفہ‌شو!تو‌مثل‌حسن‌صحبت‌می‌کنے‌وحالم‌بد‌میشہ.‌اصلا‌توحرف‌نزن." سرجمع روز های رفاقت مصطفی و حسن به یک ماه هم نمی‌رسید ، اما در این مدت کم ، آن قدر با هم صمیمی و به هم وابسته شده بودند که بعد از شهادت حسن در ساعت ده صبح جمعه ، تا یک سال و چند ماه بعد ، هر هفته صبح جمعه ساعت ۱۰ در فضای مجازی پیام می‌داد "ساعت‌۱۰صبح‌لحظہ‌عاشقے‌وملکوتے‌بسیجے‌دلاورمشهدے،شهیدحسن‌قاسمےدانا". ✨ روایتےاززندگےوزمانہ‌بسیجےمدافع‌حرم"شهید‌ مصطفےصدرزاده" ✨کتاب سرباز روز نهم @Metaanoia
سلام اماممان امروز منتظره یادش کنیا✨ امروز چندتا صلوات به نیت فرج امام زمانتون می فرستین؟ این پیام را تا می تونید نشر بدین❗️ @Metaanoia
"خاطرا‌ت‌طنزجبهہ" یڪبار سعید خیلے از بچہ‌ها کار کشید... دستہ بود شب برایش جشن پتو گرفتند... حسابے کتکش زدند من هم کہ دیدم نمےتوانم نجاتش دهم، خودم هم زیر پتو رفتم تا شاید کمے کمتر کتک بخورد..!😕 سعید هم نامردی نڪرد، بہ تلافے آن جشن پتو ، نیم‌ساعت قبل از وقت صبح، گفت... همہ بیدار شدند نماز خواندند!!!😄 بعد از اذان فرمانده گروهان دید همہ بچہ‌ها خوابند... بیدارشان ڪرد وَ گفت: اذان گفتند : چرا خوابیدید!؟🤔 گفتند : ما خواندیم..!✋🏻 گفت: الآن اذان گفتند، چطور نماز خواندید!؟😳 گفتند : سعید شاهدی اذان گفت! سعید هم گفت من برایِ شب اذان گفتم نہ نماز صبح.. @Metaanoia
از‌ امیرالمومنین ‌«علیہ السلام» پرسیدند ڪہ از اینجا تا عرش چقدر راهہ ؟. حضرت فرمودند ڪہ از نوڪ پاے من تا عرش بہ اندازه یڪ "لا الہ الا الله" فاصلہ هست !' 🌿 خلاصہ ڪہ اخلاص مومن! @Metaanoia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عیبی نداره بزار بگند که آوازه خون بود و برا تو روضه خون شد 😔💔 @Metaanoia
فوق العاده زیباست این متن👌 در کوچه ای وارد میشدم پیری ازکوچه درآمد پیرگفت: نرو بن بست است گوش نکردم رفتم بن بست بود،برگشتم سرکوچه که رسیدم پیرشده بودم ! قدر تجربه های بزرگترهارو بدونید... 💖💖💖💖💖💖 💞💞💞💞💞 ❤️❤️❣💕@Metaanoia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•|مِتانویا|•
🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟 🌸رمان آموزنده و کمی عاشقانه #ضحی 🌸قسمت ۱۵۳ و ۱۵۴ _...و خدا خودش قانون گذاره پس طبیعتا از
🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟 🌸رمان آموزنده و کمی عاشقانه 🌸قسمت ۱۵۵ و ۱۵۶ کمی مکث کردم و چون کسی حرفی نزد خودم ادامه دادم: _خب... آیه 187 آیه درباره ازدواجه یه تعبیر قشنگی هم داره میفرماید زن و شوهر لباس هم هستن یعنی ایرادات هم رو پوشش میدن و با هم کامل میشن زن و مرد دو موجود کاملا متفاوت به لحاظ جسمی و روحی هستن دو دنیای متفاوت به لحاظ جسمی و روانی که واضحه اما به لحاظ روحی زنها تجلی گاه صفات جمال خداوند هستن و مردها تجلی گاه صفات جلال خدا... صفات خداوند دو دسته ان صفات جلال و جمال صفات جلال خدا صفات صلابت گونه مثل غیرت و شوکت و عزت و اینها و صفات جمال صفات رحمانی مثل رافت و رزاقیت و اینها برای اینکه انسان کامل بشه و به کمال برسه لازمه که تمام این صفات رو در خودش پرورش بده بنابراین نیاز داره به صفاتی که در جنس مخالف خودش بروز کرده و بهش کشش هم داره مثلا خانمها غیرت مردان رو میپسندن آقایون هم ظرافت و زیبایی رفتار خانمها و دلسوزی و مهربانیشون رو میپسندن البته این به این معنا نیس که خانمها عزت و شکوه ندارن یا آقایون احساس ندارن نسبیه و نسبتها متفاوته در مرد ها صفات جلال و در زنها صفات جمال پررنگه خب ازدواج یعنی به هم رسیدن این صفات و کامل شدن و به خدا نزدیک شدن یکی از دلایلی که ازدواج دو سوم دین رو کامل میکنه همینه ازدواج آرامش روانی با خودش به همراه داره زنها که ذاتا مایل هستن که ستایش بشن و محبت ببینن یکی پیدا میشه که بهشون علاقه داره و زیبایی هاشون رو تحسین میکنه و مردها که ذاتا علاقه دارن قدرت نمایی کنن چیز باارزشی برای حراست و محافظت پیدا میکنن و احساس مهم بودن پیدا میکنن و آرامش پیدا میکنن البته این اقل ماجراست خیلی فراتر از اینهاست محبت بین زن و مرد منجر به ایجاد یه فضایی به نام میشه که برای اسلام نسبت به همه چیز در اولویته و به شدت بهش اهمیت میده چون نهاد انسان سازیه... هم واسطه تولد و هم مامن پرورش و تربیت انسانه هدف خلقت هم که گفتم تربیت و رشد انسانه پس طبیعیه که خانواده نهاد مهمی باشه یه چیز دیگه هم هست آدمها در مجردی یه مدل سلوک الی الله دارن در متاهلی یه مدل بسیار پیشرفته ترش رو تجربه میکنن چون با مفاهیم جدیدی آشنا میشن زندگی مشترک یعنی از خود گذشتگی و تعامل چون تو یاد میگیری بخاطر دیگران کمی کمتر به خودت توجه کنی مراتب معنوی جدیدی رو طی میکنی گفتم تو وقتی از توجه روحت به جسمت کم میکنی تازه میتونی یکمی ادراکاتت رو تقویت کنی آیه 193 خیلی مهمه میفرماید جنگ ها ناگذیر هستن علت نیستن معلولن چون دشمنت میجنگه تو هم مجبوری بجنگی. اگر تو عرضه دفاع ازخودت از اعتقادت و از مردم مظلوم دیگه رو نداشته باشی اونا دنیا رو میبلعن و دیگه حتی یه عبادتگاه روی زمین نمیمونه این یه نماده ها یه عبادتگاه روی زمین نمیمونه یعنی حق روی زمین نمیمونه دیگه مثل برده هر رفتاری باهاتون میکنن هر کی رو لازم شد میکشن بقیه رو هم به بیگاری جسمی و روانی میکشن چون دلسوزی که برای بشر ندارن مثل خدا، هر چی منفعت خودشون ایجاب کرد سرتون میارن آخر آیه هم یه فاکتور برای جنگ ذکر میکنه که شاهکاره "تعدی جز به ظالم روا نیست" ما فقط با ظالم ها میجنگیم ولا غیر... نه با کافرا ها با ظالم ها پس تا کسی مرتکب ظلم نشه خطری از جانب اسلام و مسلمین تهدیدش نمیکنه اسلام یک معنیش سلمه یعنی امنیت و صلح! صلح با همه دنیا اعم از انسان و حیوان و طبیعت بجز ظالم... چون اگر با ظالم مصالحه کنی به همه اینایی که الان گفتم ظلم میکنی نگاهی به استکان های خالی مقابلشون انداختم: _چطور بود؟ ژانت زودتر به خودش اومد: _خوب بود... ممنون کتایون اما جوابی نداد نگاهی به گوشیش انداخت و باز به من خیره شد انگار صدام رو نشنیده باشه حدس میزدم درگیر پیامهاییه که احتمالا مادرش براش فرستاده دستی مقابل صورتش تکان دادم: _هستی؟ ادامه بدم؟ ابروهاش بلند شد و چشمهاش بازتر از قبل بهم خیره شد: _...آره آره... بگو _ خیلی خب... آیه 196 کلا به احکام حج میپردازه یه نمونه از اعمال عبادیه که واقعا با فکر طراحی شده تبعیض از هر نوعش در این عبادت منکوب شده خوب نگاه کنید بهش همه ی مسلمان ها با هر میزان ثروتی و هر جنسیتی و هر نژادی و هر رنگی باید یه پارچه ی سفید به تن کنن و بی ریا به پیشگاه خدا بیان و همه با هم یک عمل خاص رو انجام بدن حالا حول این مراسم یه وقایع حاشیه ای هم اتفاق میفته که به نظر ما مسلمون ها کاملا طبیعیه ولی به نظر بقیه مردم جهان نه کاملا جدید و خاصه مثلا یه نمونه ش رو اشاره میکنم رمان آرزوی بزرگ** یک رمان واقعی از زندگی یک وکیل سیاهپوست استرالیاییه کسی که برای اولین بار به عنوان یک سیاهپوست موفق شد توی رژیم آپارتاید استرالیا وارد نظام آموزشی و بعد آموزش عالی بشه سر ماجرای یک پرونده درباره.... 🌱ادامه دارد..... 🌸نویسنده؛ بانوشین_الف 🌱🌟🌟🌱🌟🌟🌱
🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟 🌸رمان آموزنده و کمی عاشقانه 🌸قسمت ۱۵۷ و ۱۵۸ _... درباره اسلام تحقیق میکنه و چیزی که براش خیلی عجیب بوده عکسی از مراسم حج بوده اینکه دیده سیاها و سفیدا کنار همدیگه نشستن و دارن غذا میخورن از یه سفره براش خیلی عجیب بوده چون سالها توی مدرسه تقریبا هیچ سفیدی حاضر نمیشد با اون حرف بزنه چه برسه باهاش یه جا غذا بخوره! و این فضایی که ذره ای تبعیض نژادی توش وجود نداره براش تعریف نشده بوده ژانت پرسید: _این خاطره کاملا واقعیه؟ چطور میشه خوندش؟! _بله کوتاهه سعی میکنم سر فرصت برات ترجمه ش کنم دوباره نگاهم برگشت روی دفترم: _خب... آیه 219 درباره شراب و قماره خود قرآن میگه این دو تا یه سری نفع هم دارن ولی ضرر و گناهشون بیشتره درباره شراب که بعید میدونم کسی شک داشته باشه در زیان رسان بودنش آسیبی که به سلول های مغزی و مجاری گوارشی و کبد و سلول های تولید مثلی میزنه یه چیزی تو مایه های خودکشیه سیستم ایمنی بدن رو هم نابود میکنه بعد یه عده بند کردن که کلیه رو تصفیه میکنه خیلی بامزه است واقعا هر نوع سرطانی رو دلایل ابتلاش رو چک کنی مصرف الکل هم توشون هست تو همه نوع بیماری دست داره! سوخت و ساز رو میبره بالا سلولای مغزی رو منهدم میکنه با هربار مصرف الکل صدمه ای که به بافت مغزی میخوره 10 سال باید بگذره تا جبران شه آخه مگه آزار داری اینجوری به خودت صدمه بزنی! بعدم فقط آثار فیزیولوژیکش نیست اصولا خداوند با چیزی که عقل رو زایل کنه و از موضع فرماندهی تنزل بده و افسار کنترل انسان رو از دست عقل بگیره مخالفه چون تنها تفاوت ما با حیوانات همینه و وقتی کنترل عقل نباشه همه جور رفتار حیوانی از انسان انتظار میره! از این جهت شراب و قمار به هم شبیه میشن. چون هر دو کنترل رو از عقل شیفت میکنن روی هورمون و اعصاب خودمختار کتایون:_قمار کجا اینطوریه بازی و شرط بندیه دیگه _حتما درباره مفهوم شرطی شدن شنیدید مغز جانوران و انسان ها این خاصیت رو داره که قواعد و روابط بین پدیده ها رو پیدا کنه و بشناسه و کد گذاری کنه مثلا بدن ما کافیه یک بار لواشک بخوره از اون به بعد هر بار لواشک ببینه یا حتی اسمش رو بشنوه بزاق دهان ترشح میشه چون میدونه یعنی یادشه که برای بلع این ماده به بزاق زیادی احتیاج هست! یا ارتباط بوی الکل و احساس ترس! که ناشی از درد آمپوله! حتی وقتی آمپولی درکار نیست این بو میتونه دلهره ایجاد کنه چون کنار یک اتفاق درد آور تکرار شده. روی حیوانات این رو به روش های مختلفی تست میکنن تحت عنوان شرطی سازی برای اینکه از این روش در تربیت و استفاده از حیوانات استفاده کنن خب واضحه که چیزی که باشرطی سازی مدیریت بشه زیر نظر عقل نیست ممکنه شما براساس تکرار یه حس خوشایند و ترشح یه هورمون به یکی علاقه مند بشی! یعنی این محبت رو عقل کنترل نمیکنه خب ممکنه تو با این اتفاق عاشق آدم ناجوری بشی آره خب ممکنه! خیلی بده! قمار هم از جنس شرطی سازیه اونم ازنوع ششم بدترین نوعش... شرطی سازی نوع ششم وقتی صورت میگیره که نمیتونی قواعد رویداد ها رو کشف کنی اونوقت میدونی چه اتفاقی می افته؟ بی نهایت بار میل پیدا میکنی به تکرار اون کار قمار یعنی همین چون بردن که حالت مطلوبه عمدتا قاعده ای نداره که کشف کنی بازیه دیگه یه بار میبری دو بار میبازی سه بار میبری یه بار میبازی هیچ قاعده ای نداره سیستم مغزیت میریزه بهم و تو میل پیدا میکنی که بی نهایت بار اون کار رو تکرار کنی برا همینم قمار بازا وقتی میشینن پای میز دیگه پا نمیشن تا هر چی دارن و ندارن ببازن نمیتونه رها کنه میگه من باید ببرم شده ده دست هم ادامه میده شده سر نداشته هاش هم قمار میکنه دیدی دیگه از این شرط بندی های جنایی طرف تو حال خودش نیست هر چیزی رو شرط میکنه که فقط بازی کنه و شانسش رو امتحان کنه بلکه ببره و اعصابش آروم شه خب این یه خطر خیلی بزرگه برای آدم یهو دیدی طرف کل زندگیشو سر یه میز باخت! این چه عقلانیتیه چقدر میشه رو همچین آدمی حساب باز کرد دزدم نمیشه دستش داد معلومه که اسلام اجازه نمیده پیروانش اینطوری خفیف و بی اعتبار بشن اسلام مکتب آدم سازیه میخواد قهرمان تربیت کنه نه یه آدم بی عقل غیر قابل اعتماد ژانت:_خب چرا برای کسی که مشروب بخوره جریمه در نظر میگیرن شاید کسی به این دین اعتقاد نداشته باشه؟ _خب حد مال کسیه که مستیش رو توی انظار به نمایش بگذاره یا با اون حالت به کسی آسیبی برسونه که طبیعیه دیگه هر دستگاهی باید بتونه وجهه قانونش رو حفظ کنه و از حقوق شهروندی مردمش دفاع کنه تو میتونی توی حکومت اسلامی زندگی کنی و اصلا معتقد نباشی و در حریم خصوصی خودت بدون مزاحمت برای بقیه هر کار خواستی بکنی ولی حق نداری جامعه رو به گند بکشی و حق نداری قوانین حاکمیت اسلامی رو به سخره بگیری این حقیه که همه.... 🌱ادامه دارد..... 🌸نویسنده؛ بانو شین-الف 🌟 🌱🌟🌟🌱🌟🌟🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بہ‌نامِ‌نهایت‌آرزو‌هاے‌بشرے♥️ بہ‌توکل‌ِنامِ‌اعظمت‌ یا‌ اللہ :)🌿
- ذکر روز دوشنبہ ــــ ـ بِھ‌نٰامَت‌ یا قاضی الحاجات 🌸 ۱۰۰ مرتبه🌿
معرفی شهید رو ادامه نمیدین؟🥲 __________________________ سلام✨ ان‌شاءلله امروز معرفی شهید داریم😍😍
4_5889005950773237151.mp3
9.65M
خونم کربلا این روز همش پریشونم کربلا💔 @Metaanoia
حسین‌جآن . . دلم هوای تو را دارد ؛ خدا کند که راست باشد که می‌گویند : دل به دل راه دارد (: ❤️‍🩹
آشپز خانہ شهید حسن ‌«بہ‌نقل‌ازمادرِشهیدحسنِ‌قاسمے‌دانا‌» آقا مصطفے مرزهاے محرم و نامحرم خیلے برایش مهم بود ، ولے در عین رعایت این مسائل ، خیلے صمیمانہ و دوستانہ برخورد می‌ڪرد . بہ من خیلے محبت داشت . همیشہ مےگفت :‌«هر ڪارے حسن براتون انجام می‌داده ، وقتے من اینجا هستم بہ من بگید .» مےگفتم : ‌« نہ شما مهمون هستید .‌» جواب مےداد : ‌«مهمون یک روزه مادر ، دو روزه . من ڪہ همیشہ اینجا مےمونم ، دیگہ باید دور مهمون بودن رو خط بڪشید .» بہ او گفتم :‌«چطور شد ڪہ شما توے ۲۲ روز این‌قدر عاشق حسن شدید ؟» خندید و گفت :‌«مادر ، قلب‌هامون خیلے بہ هم نزدیڪ بود . من ڪسے رو مثل حسن براے خودم پیدا نڪردم . حسن با اینڪہ بعد از سہ روز جزء فرماندهان شد ، ولے همیشہ نوڪرے بچہ‌ها رو مےکرد .» گفتم : ‌«یعنے چے نوڪری مےڪرد ؟» گفت : ‌«فرمانده باید شخصیت خودش رو حفظ کنہ ، ولے حسن اصلا این حرفا براش مهم نبود . حسن برای بچہ ها نوڪرے مےڪرد ، منم مےخوام نوڪری ڪنم .» آقا مصطفے را ڪہ مےدیدم ، حس مےکردم حسن توے خانہ راه مےرود . در خانہ اصلا نمےنشست و خودش را مشغول به ڪار مےڪرد . مثلا سفره پهن مےڪرد . من و خانم او همیشہ توے آشپزخانہ بودیم و آقایان بیرون بودند . یڪ روز ڪہ ناهار آماده ڪردم ، بعد از غذا آقا مصطفے سفره را جمع ڪرد . هر چہ گفتم بچہ ها هستند ، گفت نہ امروز مےخواهم همہ ڪارها را من انجام بدهم . تا چشم چرخاندم ، دیدم تو آشپزخانہ ظرف ها را مےشوید . با اصرار گفتم :‌«آقا مصطفے بیایید این طرف ، من ناراحت مےشم . من اصلا اجازه نمےدم کسے دوروبَر آشپزخونہ بیاد .» گفت :‌«اصلا راه نداره ! اگہ من کثیف شستم بعد خودتون آب بڪشید .» رفتم بہ خانمشان گفتم : ‌«آقا مصطفے داره ظرف مےشوره ، اینطورے من ناراحت مےشم .» گفت :‌«نہ ڪارے بهش نداشتہ باشید . با این ڪارا خودش خوشحال مےشہ .» خلاصہ ڪل آشپزخانہ را برای من تمیز ڪرد و اجازه نداد از پلہ آشپزخانہ بالا بروم . مےگفت : ‌«بعد از خونہ شهید خودم ، تنها خونہ اے ڪہ توش احساس آرامش مےڪنم ، خونه شهید حسنہ .» ✨روایتے از زندگے و زمانہ‌ بسیجے مدافع‌ حرم"شهید مصطفے صدرزاده" "کتاب سربازِ روزِ نهم" @Metaanoia
خب چالشو شروع کنیم🥰
شهیدی که امروز میخام معرفی کنم☘️ "شهید حسن قاسمی دانا" هستن😍😍
شهید مدافع حرم؛ حسن قاسمی دانا، روز دوم شهریور ۱۳۶۳ در مشهد دیده به جهان گشود. 😍 او دومین پسر خانواده بود و به‌ غیر از خودش ۳ برادر دیگر هم داشت.
منم میتونم بعد معرفی شما یه توضیح کوچیکی بدم؟؟🙂
پس از اخذ دیپلم در دانشگاه حقوق 📈شهرستان «بردسکن» قبول شد، اما به آن‌جا نرفت و در نانوایی پدر مشغول به کار شد. او از روحیه نظامی‌گری برخوردار بود و به رزم علاقه داشت که این خصوصیت، از او یک بسیجی فعال ساخته بود که همیشه در رزمایش‌های عمومی، داوطلبانه حضور داشت. ✨ حسن به حضرات معصومین علیه السلام ارادت ویژه‌ای داشت و این دوستی به گونه‌ای بود که دو ماه محرم و صفر را عزاداری می‌کرد و لباس مشکی از تنش خارج نمی‌شد. 🏴
او همیشه به شهادت فکر می‌کرد و دل‌نوشته‌های زیادی از او برجای مانده که از خدا مرگ باعزت و جان‌دادن برای ائمه (ع) را خواهان است. دوره سربازی‌اش را در زاهدان گذراند. ⚔با آغاز جنگ در حرم معصومین (س)، دوباره لباس رزم پوشید و در فرودین ٩٣ به طور داوطلبانه به سوریه رفت. در همان مدت کوتاه ۲۲ روزی که در آنجا بود، در عملیات‌های زیادی شرکت کرد و لیاقت‌های بی‌شماری را از خود نشان داد.☘