eitaa logo
•|مِتانویا|•
200 دنبال‌کننده
963 عکس
760 ویدیو
3 فایل
|بِسمِ الله الرَحمنِ الرَحیم| مِتانویا یعنی توبه :)🌱 . . . به معنی کسیه که مسیر ذهن،قلب و زندگی شما رو تغییر میده و مثل یه نور توی تاریکی زندگیتون پیدا شده...!🌻♥️ کپی با ذکر صلوات حلاله مومن...🤝🏻 🗨ناشناسمون https://daigo.ir/secret/2762438845
مشاهده در ایتا
دانلود
بہ‌نامِ‌دوست! السلام‌علیک‌یااباصالح‌المهدے🌿
- ذکر روز یکشنبه ــــ ـ بِھ‌نٰامَت‌ یا ذالجلال و الاکرام 🌸 ۱۰۰ مرتبه🌿
ما همہ زنده بر آنیم کہ رجعت باقیست...✨ @Metaanoia
شانتاژ هایی از ایران آن موقع وضعیت ارتباطات اینترنتی و مخابراتی سوریه نابسامان بود . یک روز سید ابراهیم آمد و گفت : " حاجی، یه جا رو پیدا کردم ، توپ ، فول آنتن . " گفتم : "کجاست؟" گفت : "وسط شیخ نجار که تپه هست ، روی یکی از پله ها منبع آب سیمانی خیلی گردن کلفتی هست . باید حسابی از پله هاش بالا بری تا نفست دربیاد ." مرا تا آن بالا برد . گفتم : "وای فا دیگه چیه؟" گفت بده من بزنم . زد و شروع کرد با بچه هایش صحبت کردن . چند دقیقه بعد از اینکه حرفشان تمام شد ، خانمش برایش صوت فرستاد . صدای دختربچه اش بود که با حالت بغض می‌گفت :"بابایی، چرا نمیایی؟ دلم برات تنگ شده ." این نوای درب و داغان چنگ به دل میزد . من اصلا دلم ریخت . گفتم :"سید ابراهیم (شهید مصطفی صدرزاده)، تو چقدر سنگ‌دلی . بچه بغض کرده ." با خنده گفت :"غصه نخور . این طرح خانومم هست ، شانتاژش میکنه . فکر می‌کنه من گولشو می‌خورم و با این صدای بچه برمی‌گردم ." گفتم :"بابا یزیدی ! تو چرا اینجوری هستی؟!" * * بعدا که از خانمش پرسیدم ، گفت :"بله،من دخترمو ترغیب کردم . واقعا بچه هاشو دوست داشت ، ولی جهادو ترجیح میداد ." ✨روایتے از زندگے و زمانہ‌ بسیجے مدافع‌ حرم"شهید مصطفے صدرزاده" "کتاب سربازِ روزِ نهم" @Metaanoia
•✨ بـا خـامـنـه ای کـسی نـگـردد گـمـراه او در شب فتنه ميدرخشد چون ماه🌕 •✨ @Metaanoia
🔹 تاب‌آوری جامعه ✍️ Iran Military 🌱@Metaanoia🌱
🔴 من ضامن ایرانم مرحوم آیت الله میرزا مهدی آشتیانی رضوان الله علیه نقل می‌کنند: در حدود سال‌های 1320 که اوج به‌هم‌ریختگی کشور و تسلط کمونیست‌ها بر شمال ایران بود، به بیماری سختی دچار شدم. معالجات اثری نبخشید و به‌ناچار به‌قصد استشفاء، با کاروانی عازم مشهد شدم. در بین راه حالتی برایم پیش آمد که همراهان گمان کردند مشکل قلبی پیدا کرده‌ام. بنابراین اتوبوس را متوقف کرده، مشغول درمان من شدند. اما در واقع، من در آن حالت خود را در صحرای عرفات می‌دیدم. مشاهده می‌کردم که نور آن صحرا به‌سمت آسمان درحال‌انتشار است و مردم حیران و مشعوف مشغول تماشای نور آن صحرا هستند. سؤال کردم، چه خبر است؟ گفتند: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به صحرای عرفات آمده‌اند! ناگهان چهارده خیمهٔ متصل‌به‌هم را مقابل خود دیدم که بزرگ‌ترین و اولین آن‌ها متعلق به رسول گرامی اسلام بود. به حضورشان شرفیاب شدم. سلام کردم. به گرمی پاسخ فرمودند. همین که تصمیم گرفتم حاجات خود را بیان کنم، فرمودند: چون زائر فرزندم «رضا» هستی، به نزد ایشان برو و حاجت بخواه. عازم خیمهٔ حضرت رضا (علیه السلام) شدم و پس از سلام و ادب، سه حاجت خود را مطرح کردم: 1⃣ مولای من! شفای خود را از این بیماری می‌خواهم 🔺خداوند مقدر فرموده است تا آخر عمر چنین باشی 2⃣ بدهی قابل‌توجهی دارم که مستحضر می‌باشید 🔺 به‌زودی ادا می‌کنیم 3⃣ نگران فتنهٔ کمونیست‌هایی مانند... برای ایران هستم. 🔺 من ضامن ایرانم. ایرانیان تا وقتی با ما هستند، به زیارت ما می‌آیند و در مجالس عزای ما شرکت می‌کنند، در امانند. 🌱@Metaanoia🌱