#گزارش تصویری
از مراسم
درس اخلاق آیت الله قوامی
در مسجد فاطمه الزهرا سلام الله علیها پردیسان
دوشنبه ها هر هفته
✅ @Mfatemiyyeh
#سلام_امام_زمانم 💚
صُبحی که دلم ،
در پـی دیدار تو باشد ؛
آن صُبح ،
دلآرامترین صُبح جَهان اَست..؛
السَّلامُعَلیكَیٰاَبَقیَةَالله
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🔵آیا دشمنی آمریکا با ما بخاطر آخونداست؟
🔹بیایید دربارهی کلمهی «دشمن» با هم صحبت کنیم. آیا ما واقعاً دشمن داریم یا دچار توهم شدهایم؟ 👇
❗️اگر بهعقب برگردیم و حکومتهای مختلف ایران را بررسی کنیم، متوجه میشویم این دشمنی حتی وقتی آخوندها سر کار نبودند هم وجود داشت. بیایید به چند نقطهی تاریخ سفر کنیم:
🔺برمیگردیم 70 سال پیش؛
وقتی دکتر مصدق میخواست نفت ایران را از چنگال خارجیها دربیاورد، آمریکاییها سرنگونش کردند. دکتر مصدق روحانی و آخوند نبود، مگر نه؟
🔺بیایید برویم به 80 سال پیش؛
روزی که «انگلیسیها و روسها» در جریان جنگ جهانی به ایران حمله کردند و هزار مصیبت بر سرمان آوردند. رضاشاه حکومت میکرد. او نیز یک آیتالله نبود!
🔺نظرتان چیست که برویم به 85 سال پیش؟
وقتی آمریکاییها خاک تخت جمشید را زیرورو کردند و بیش از سی هزار قطعه عتیقهی باستانیمان را بهراحتی آبخوردن به کشورشان بردند. آن روز هم رضاشاه حکومت میکرد، نه یک عالم دینی.
🔺با ماشین زمان برویم به 100 سال پیش؛
آن روزی که انگلیسیها قحطی بزرگی در ایران به راه انداختند و چند میلیون نفر را به سینهی قبرستان فرستادند. آن روزها از تلخترین روزهای تاریخ مردم مظلوم ایران است که در فیلم یتیمخانۀ ایران به تصویر کشیده شده. آن موقع احمدشاه از سلسلۀ قاجار بر ایران حکومت میکرد. احمدشاه که روحانی نبود، بود؟
🔺160 سال پیش چطور است؟
برویم ببینیم آن موقع چه خبر بوده. انگلیسیها «پاکستان و افغانستان» را از ایران جدا کردند. مملکت را ناصرالدینشاه قاجار اداره میکرد. آخوندها هم سر کار نبودند.
اگر بخواهیم همینطور عقب برویم، باز هم حوادث دیگری هست که نشان میدهد نوع حکومت ایران مهم نیست، آنها هرگاه بتوانند به ما ضربه بزنند، میزنند.😏
10.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✖️چی شد که نوجوانهامون کف خیابون، به جمع آشوبگرا اضافه شدن؟
✖️چی شد که بعضی خانوما با اولین تکون فتنهها، حجاب از سر برداشتند؟
🔺حالا تکلیف ما در نوع رفتارمون با این افراد چیه؟
#قرارگاه_فرهنگی_مسجد_امام_حسین
#هیات_بیت_الزهرا_سلاماللهعلیها
🌐 @Amourbanovanm
💠ابتکار هوشمندانه سرباز روس برای سنجش عیار انسانیت!
🔹️یک سرباز ارتش روسیه با انتشار این عکس مدعی می شود که به همراه همقطاران خود یک زن اوکراینی را اسیر کردهاند.
در فاصله کوتاهی پس از انتشار عکس، بیش از ۲۰۰ هزار کاربر، کامنتهای توهین آمیزی را ذیل پست منتشر شده از سوی او درج میکنند و میگویند «این عمل غیر انسانی است و شایسته انسان نیست. »
🔹️سرباز روسی ۲۴ ساعت پس از انتشار عکس، ضمن عذرخواهی اعلام می کند که عکس منتشر شده مربوط به یک زن فلسطینی است که توسط سربازان اسرائیلی اسیر شده است.
🔹️پس از این توضیح حتی یک کامنت دیگر نیز ذیل عکس منتشر نمیشود!
پ. ن:
هیولای رسانه ای چه میکنه....
#سوادرسانه
#جنگ_رسانه
#جنگ_روایتها
🔴 نظر امام خامنه ای درباره مسوولین حکومتی در نظام اسلامی:
♦️ اگر کسی در نظام جمهوری اسلامی در مسؤولیتی مشغول کار است، ولی آرمان های نظام جمهوری اسلامی را آنگونه که امام بزرگوار ترسیم کرده است و در قانون اساسی تجسم پیدا کرده، در دلش قبول ندارد، اشغال آن پست برای او #حرام_شرعی است.
♦️ آنجایی که صحبت از مسائل اساسی نظام اسلامی است، آنجایی که وحدت دین و سیاست مطرح است، آنجایی که اصول قانون اساسی مورد نظر است، آنجایی که الزام به تبعیت از دین و شریعت مطرح است، اگر یک مسؤول عقیدهای غیر از این دارد، میتواند شهروند جمهوری اسلامی باشد - مانعی ندارد - اما نمیتواند مسؤول باشد.
خلاصه از زندگی سراسر افتخار
شهید محمد بنیادی
فرمانده تیپ حضرت معصومه) س( و از سردارانی بود که اخلاص و معنویت و توسل و رزم و رسیدگی به محرومان را در هم آمیخت و نام پرفروغش به روشنی در آسمان شهدای لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب )ع( درخشید.
شهید محمد بنیادی در ۲۷ مهر ۱۳۳۷ در خانوادهای روحانی در شهر مقدس قم به دنیا آمد. پیش از ورود به مدرسه به فراگیری قرآن نزد پدر مشغول شد؛ تحصیلات ابتدایی را در مدرسه خواجو و متوسطه را در دبیرستان دین و دانش گذراند.
پدر شهید که علاقه مند بود تا روحانیت در نسل وی باقی بماند از محمد خواست تا به فراگیری دروس حوزوی بپردازد . محمد نیز با اطاعت از پدر وارد مدرسه فیضیه شد.
پس از گذشت سه سال به خدمت سربازی رفت . هفت ماه از خدمت او در دوران طاغوت باقی نمانده بود که به دستور امام خمینی)ره( مبنی بر فرار سربازها، از پادگان فرار کرد. با پیروزی انقلاب اسلامی ادامه سربازی را در کمیته گذراند. سپس عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد؛ با ورود به سپاه در بخش مبارزه با مفاسد اجتماعی و قاچاق مواد مخدّر مشغول خدمت شد. آنگاه برای مدتی مسئولیت یگان حفاظت از شخصیتها را به عهده گرفت.
شهید بنیادی در ایام جنگ، در عملیات بیت المقدس فرماندهی گروهی ۳۰۰ نفره که از قم اعزام شده بودند را برعهده داشت. وقتی پیشنهاد مسئولیت فرماندهی تیپ به شهید بنیادی داده شد، از پذیرش آن امتناع ورزید و گفت: » دلم میخواهد اسلحه به دست بگیرم و در خط مقدم مبارزه کنم« اگر چه اصرار مسئولین لشکر وی را وادار به پذیرش این مسئولیت کرد، اما محمد آنچنان مخلص بود که وقتی خانواده وی از کار و مسئولیت او سئوال میکردند در جواب میگفت: »من یک سرباز ساده هستم! اسلحه به دست میگیرم و میجنگم«.
تذهیب نفس این فرمانده شهید چنان بود که رزمندگان تحت امرش را به سوی معنویت و سحرخیزی و شب زنده داری و خودسازی سوق میداد.
او بخش بیشتر درآمد زندگی اش را صرف کمک به نیازمندان میکرد. همیشه با متانت و مهربانی رفتار میکرد، در برخورد با اطرافیان شوخ طبع و خوش رفتار بود، ساده زیستی و دوری از تجملات و توجه به زندگی اطرافیان از خصوصیات بارز این شهید بود و این امور را جز وظایف زندگی اش میدانست .
سرانجام این سردار دلاور پس از سالها سنگر نشینی و مجاهدت در راه آرمانهای اسلامی روز
۱۳ آبان سال ۱۳۶۲ در عملیّات والفجر ۴ ،بر اثر اصابت ترکش به سر و صورت، به شهادت رسید.
سبک زندگی و رزم سردار شهید محمد بنیادی و زندگینامه، خاطرات و دست نوشته ها و نامه های عاشقانه وی در کتاب »آرام بی قرار« منتشر شده است.
✅ شخصی خدمت #پیامبر_اکرم (صلی الله علیه و آله) آمد و گفت:
🔥 گناهانم بسیار و عمل من اندك است.
🍃فرمود: «سجدههای خود را زیاد كن،
زیرا آنگونه كه باد، برگ درختان را میریزد🍁
سجده هم گناهان را میریزد🍁
📖 کافی، ج82، ص162
✾📚 @Mfatemiyyeh 📚✾
مدرسهای دانشآموزان را با اتوبوس به اردو میبرد. در مسیر حرکت، اتوبوس به یک تونل نزدیک میشود که نرسیده به آن تابلویی با این مضمون دیده میشود: «حداکثر ارتفاع سه متر»
ارتفاع اتوبوس هم سه متر بود، ولی چون راننده قبلاً این مسیر را آمده بود با کمال اطمینان وارد تونل میشود، اما سقف اتوبوس به سقف تونل کشیده میشود و پس از به وجود آمده صدایی وحشتناک در اواسط تونل توقف میکند.
پس از آرام شدن اوضاع مسئولین و راننده پیاده شده و از دیدن این صحنه ناراحت میشوند. پس از بررسی اوضاع مشخص میشود که یک لایه آسفالت جدید روی جاده کشیدهاند که باعث این اتفاق شده و همه به فکر چاره افتادند؛ یکی به کندن آسفالت و دیگری به بکسل کردن با ماشین سنگین دیگر و …. اما هیچ کدام چارهساز نبود تا اینکه پسربچهای از اتوبوس پیاده شد و گفت: «راه حل این مشکل را من میدانم!»
یکی از مسئولین اردو به پسر میگوید: «برو بالا پیش بچهها و از دوستانت جدا نشو!»
پسربچه با اطمینان کامل میگوید: «به خاطر سن کم مرا دست کم نگیرید و یادتان باشد که سر سوزن به این کوچکی چه بلایی سر بادکنک به آن بزرگی میآورد.»
مرد از حاضرجوابی کودک تعجب کرد و راه حل را از او خواست. بچه گفت: «پارسال در یک نمایشگاه معلممان یادمان داد که از یک مسیر تنگ چگونه عبور کنیم و گفت که برای اینکه دارای روح لطیف و حساسی باشیم باید درونمان را از هوای نفس و باد غرور و تکبر و طمع و حسادت خالی کنیم و در این صورت میتوانیم از هر مسیر تنگ عبور کنیم و به خدا برسیم.»
مسئول اردو از او پرسید: «خب این چه ربطی به اتوبوس دارد؟»
پسربچه گفت: «اگر بخواهیم این مسئله را روی اتوبوس اجرا کنیم باید باد لاستیکهای اتوبوس را کم کنیم تا اتوبوس از این مسیر تنگ و باریک عبور کند.»
پس از این کار اتوبوس از تونل عبور کرد.
خالی کردن درون از هوای کبر و غرور و نفاق و حسادت رمز عبور از مسیرهای تنگ زندگی است.