🕊🕊🕊🕊🕊
#داستان_آموزنده
🔆مرحوم ارباب
((حضرت حاج آقاى هاشم زاده )) فرمودند:
يك پولى به مبلغ دو هزارتومان داشتم مى خواستم خمس و سهم امامش را بدهم ، خمس را به فاميل مادرم كه سيد بود دادم ، و سهم امام را آوردم خدمت آقاى ارباب .
وقتى به منزلشان آمدم ، آقا منزل تشريف نداشتند و گفتند آقا تشريف مى آورند. در منزل آقا يك سكوئى بود نشستم تا ايشان تشريف آوردند.
سلام كرده گفتم : آقا من دو هزار تومان داشتم ، كه خمس آن رابه فاميل مادرم كه سيد و بيچاره بود دادم و سهم امام را براى شماآوردم .
يك وقت ديدم عصا را كنار گذاشت . سر اندر پا سه مرتبه به من نگاه كرد و فرمود: شما برويد اينها را هم به مستحقينش بدهيد قبول من است ، قبول اينجانب است و شما وكيل هستيد كه اينها را به مستحقينش بدهيد.
📚داستانهايى از مردان خدا، قاسم مير خلف زاده
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
🕊🕊🕊🕊🕊
هرچنددیدنِامامزمانعلیهالسلام،
فضیلتیعظیم است،
اماافضل از آن این است...
کهماطوری عمل کنیم،
که موردِتوجهونظرِحضرتباشیم
واو،مارانگاه کند...💚
آیتالله#بھجت(ره)
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
مجلهی بانوان ایلای
❤️❤️ #ترنم -ديره سروش. حرمت هاي زيادي به همراه دل من شكسته شدن. سروش - همه چيز رو مثل اولش مي
❤️❤️
#ترنم
چند تا لقمه نون و پنير به من داديا، ببين چقدر منت مي ذاري!
مهران - آره جون خودت! غذاهاي قبلي رو هنوز باهات حساب نكردم!
-پس اون غذاهايي كه من درست كردم رو چي ميگي؟مهران - چرا مي خواي گذشتت رو فراموش كني؟
لبخندي مي زنم و نگاهم رو ازش مي گيرم.
-حرفام رو جدي نگير مهران! من با همه ي خواستنم، باز هم موفق نميشم گذشته رو فراموش كنم.
مهران - دوستش داري؟
چشمام رو مي بندم و لبخند مي زنم.
-اوهوم. ديوونه وار!
مهران - داري ناز مي كني؟
به سرعت چشمام رو باز مي كنم.
-چي؟
مهران - چته بابا؟! ميگم داري ناز مي كني تا منتت رو بكشه؟
آهي مي كشم.
-اي كاش همين طور بود ولي اين طور نيست مهران. واقعا نمي تونم قبولش كنم.
مهران - چرا؟
-چون باورش ندارم. با هر حرفش ميرم تو آسمونا سير مي كنم ولي فقط براي چند لحظه. مي دوني چرا؟
مهران سرش رو به شونه ي ندونستن تكون ميده.
-چون فكر مي كنم حسش ترحم و عذاب وجدانه.
مهران - شايد اشتباه فكر مي كني.
-من مطمئنم مهران.
مهران - سروش هم يه مدت به خيانتكار بودن تو اطمينان داشت. هيچ وقت اين طور با اطمينان حرف نزن. شايد همه چيز اون جور كه به نظر
مي رسه نباشه.
زير لب زمزمه مي كنم:
-آشفته و بي قرارمان كردي عشق،
صد حرف و حديث بارمان كردي عشق،
فرجام تمام عاشقان معلوم است،
بيهوده اميدوارمان كردي عشق...
مهران - يه خورده چشمات رو ببند و استراحت كن. بهش احتياج داري.مهران - هــــوم؟! من كه يادم نمياد!
-باشه. پس اگه فردا از غذا خبري نبود، اعتراض نداريم.
مهران - چـــي؟! من غلط بكنم خبر نداشته باشم! اصلا هر چي تو بگي همونه!
-هرچي؟!
مهران - اوهوم.
-پس بايد قبول كني كه شما مردا موجودات مستبد و از خود راضي هستين؟!
مهران - كوفت! كي گفته؟
-من!
مهران - اصلا هم اين طور نيست. موجودات به اين نازنيني!
-اين جور كه معلومه فردا غذا نمي خواي!
مهران - كاملا حق با توئه ترنم جان. بنده خيلي بي جا مي كنم رو حرف شما حرف بزنم!
مي خندم و ميگم:
-يعني تا اين حد از غذاي رستوران فراري هستي؟!
مهران - اوف ... بيشتر از اينا!
-خب برو خونه ي پدريت، دست پخت مادرت رو بخور.
مهران - حوصله ي غرغراي مادر ارجمند رو ندارم. تا ميرم اون جا يه چيزي كوفت كنم شروع مي كنه به غرغر كردن كه صد بار بهت گفتم زن بگير تا از اين سرگردوني خلاص بشي. قبل از اومدن تو كم كم داشتم به اين فكر مي كردم كه برم از سوپوريه سر كوچمون يه زن بگيرم تا ازدست غذاهاي رستوران خلاص بشم!
-فكر نمي كني اگه يه آشپز بگيري بهتر باشه؟!
مهران با خوشحالي مشتي به فرمون مي كوبه و ميگه:
-ايول! آره همينه؟ خب بگو ببينم ماهي چقدر مي گيري آشپز من بشي؟
چپ چپ نگاهش مي كنم!
-بچه پررو!
مهران - اون جوري نگاه نكن چشات ناجور بي ريخت ميشه ها!
بي توجه به حرفش ميگم:
-امير كجا بود؟ نديدمش.
مهران - رفت دنبال مامان. تا حالا حتما به خونه رسيدن...
ادامه دارد..
🍃🍃🍃🍂🍃
5.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ معدل زندگی شما مهم است،نه تک نمرههای شما
✨ رهایی از کمالطبی منفی از دروس بسته شخصیت سالمتر من
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
8.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ بسته نبوغ عاطفی
✨ چگونه در روابط عاطفیمان بازنده نباشیم ؟
شیوه های کارآمد ساختن یک رابطه عاطفی بدون شکست
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو محکم بودی!
برای همین کسی ، به احتمال رنج کشیدنت
فکر نکرده بود.....
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#زیادی_شگفتآور_روزی
🌸✨هرڪس سوره هاے ↯
⇦ ذاریات
⇦ طلاق
⇦ مزمل
⇦انشراح
را هر روز بخواند روزے او زیاد مےشود
و بسیار شگفت آور است✨
📚 روح و ریحان ۸۱
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#بوجود_آمدن_شرایط_ازدواج
🌸✨ قصد ازدواج داری
ولی هنوز شرایطش بوجود نیومده؟!
پس این ذکر را زیاد بگو✨
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
🕊🕊🕊🕊🕊🕊
💠🤲 با دقت مطالعه کنید.....🤲💠
«سوره حمد» نسخهای است برای درمان همه آلام جسمی و روحی. و چون انسان «العیاذ بالله» بیمار شد، راحتترین درمان و کم هزینه ترین درمان، خواندن سوره حمد است.
«صادق آل عبا» فرمود: «چنانچه بر مردهای 70 بار سوره حمد خواندید و زنده شد تعجب نکنید.» (اصول كافى)
امام صادق علیه السلام فرمودند: سوره ی «حمد» سوره ای است که ابتدایش «حمد» خدا و وسطش «اخلاص» و آخرش دعا است.
از سلمة بن محمد نقل است که گفت: از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: کسی که سوره حمد، او را شفا نبخشد، چیزی او را شفا نمی بخشد. (خواص القرآن، ص48)
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: سوره حمد بر هیچ دردی خوانده نشد مگر اینکه دردش آرام می گیرد (قرآن درمانی روحی و جسمی ،ص 62) و...
امیرالمومنین علیه السلام فرمود: از پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که فرمود: به تحقیق خدای متعال به من گفته: ای محمد به تو هفت آیه از مثانی و قرآن عظیم داده ایم. پس فاتحه الکتاب را جدا کرد و بر من منت گذاشت آن را در برابر قرآن عظیم قرار داد.»
هرکس، هنگامی که وارد خانه خود می شود، سوره حمد و توحید را قرائت نماید خداوند فقر را از خانه او دور کرده و برکت زندگی او را به حدّی زیاد می کند که به همسایگانش نیز می رسد.
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
مواظب کوچکترین حرف ها و اعمال خود باشیم!!
طلبه ای از دنیا رفت.چون او را در خواب دیدند، پرسیدند:
حالت چطور است؟
او گفت : مواظب اعمال و گفته های خود باشید ، زیرا؛
حساب و کتاب خدابسیار دقیق است.
روزی که باران می بارید من گفتم:
به به عجب باران به موقعی !
هنوز سر آن یک جمله گرفتارم و به من می گویند:
مگر ما باران بی موقع هم داشته ایم...؟!
📗منبع:آداب الطلاب آیه الله مجتهدی تهرانی ص129
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
مجلهی بانوان ایلای
❤️❤️ #ترنم چند تا لقمه نون و پنير به من داديا، ببين چقدر منت مي ذاري! مهران - آره جون خودت! غذاها
#ترنم
مامانت كليد خونت رو داره؟ يه بار سرزده نياد تو خونت!
مهران - نگران نباش، نداره. راستي ترنم براي آيندت تصميمي گرفتي؟
-نه هنوز ولي اولين كاري كه بايد بكنم پيدا كردن يه كار درست و حسابيه.
مهران - اين كه حله!
-چجوري؟
مهران - ماندانا از خيلي وقت پيش به من و امير دستور استخدام جنابعالي رو داده بود. نمي خواي درس بخوني؟
-تو اين وضعيت؟
مهران - مگه وضعيتت چطوريه؟
-آخه...
مهران - ديگه آخه و اما نداره. با خونه نشستن فقط خودت رو اذيت مي كني. هم درس بخون، هم بيا سر كار.
-باشه.
مهران - آفرين دختر خوب. دفترچه ي ارشد اومد، برات مي گيرم. جزوه ها و كتابايي رو هم كه لازم داري، واست جفت و جور مي كنم.
-آخه واست زحمت ميشه.
مهران - ضعيفه باز تو رو حرف من حرف زدي؟
مي خندم و هيچي نميگم.
مهران - راستي اين جور كه از ماني شنيدم يه مدت كوتاه تو شركت سروش كار مي كردي؟
-اوهوم.
مهران - مداركت همون جاست؟
-آره.
مهران - خودت ميري مي گيري يا يكي رو بفرستم؟
-نمي دونم ولي مهران من يه قرارداد با سروش بسته بودم. ممكنه نذاره از شركتش بيرون بيام.
مهران - نه بابا، فكر نكنم. نهايتش يه خسارت ازت مي گيره كه اون رو هم خودم متحمل ميشم، بعد از حقوقت كم مي كنم. البته اگه مي خواي
همون جا كار كني، من مجبورت نمي كنم بياي شركت من و امير.
- . نه خودم هم ترجيح ميدم از گذشتم جدا بشم.
با يه لحن جدي كه خيلي ازش بعيده مي پرسه:
-چرا؟
با تعجب نگاهش مي كنم.ممنونم مهران. بابت همه چيز.
مهران - بخواب بچه. رسيديم بيدارت مي كنم.
»سروش«
با عصبانيت وارد شركت ميشه. منشي با ديدنش از جاش بلند ميشه.
منشي - سلام آقاي راستين.
سري براي منشي تكون ميده. با اخماي در هم وارد اتاقش ميشه و در رو محكم مي بنده.
-لعنتي باز هم راضي نشد.
با حرص كت اسپرتش رو در مياره و روي مبل پرت مي كنه.
-خدايا چي كار كنم؟ يه هفته شد دو هفته، هنوز نتونستم هيچ غلطي كنم.
با حرص پشت ميزش مي شينه و مشتي به ميز مي كوبه.
-دارم ديوونه ميشم. آخه دختر چرا به حرفام گوش نميدي؟! آخه بذار اين دهن بي صاحابم باز بشه، بعد هي حرف آلاگل رو وسط بكش.
با درموندگي ادامه ميده:
-جديدا هم كه اصلا فرصت حرف زدن بهم نميدي. ديگه خودمم موندم چه غلطي بايد بكنم؟
با صداي زنگ تلفن به خودش مياد .با بي حوصلگي جواب ميده:
-بله؟
منشي - آقاي راستين از شركت تابان تماس گرفتن براي اون قرارداد...
-الان نه، بذارش براي يه وقت ديگه. هيچ تماسي رو هم وصل نكن و مزاحم نشو.
منشي اما- ...
منتظر حرف منشي نميشه و گوشي رو با عصبانيت روي تلفن مي كوبه.
-لعنتي ... لعنتي ... لعنتي ... . اي كاش حداقل خيالم از جاش راحت بود.
هفته ي پيش كه جلوي درِ خونه ي ماندانا باهاش حرف زد، ديگه موفق نشد درست و حسابي باهاش حرف بزنه.
-چرا هميشه با اون پسره اين ور اون ور ميره. نكنه منظورش از ساختن زندگي جديد، ازدواجشه؟!
- ...
-احمق نشو سروش... اون دوستت داره.
يه چيزي توي وجودش ميگه:...
ادامه دارد..
🍃🍃🍂🍂🍃
🕊🕊🕊🕊🕊🕊
💠پیامبر(ص) میفرمایند:
💧فراوان وضو بگیرید تا خداوند عمر تو را زیاد گرداند.
اگر توانستی شب و روز با طهارت باشی این کار را بکن. زیرا اگر در حال طهارت بمیری شهید خواهی بود.
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b