مجلهی بانوان ایلای
❤️❤️ #ترنم چند تا لقمه نون و پنير به من داديا، ببين چقدر منت مي ذاري! مهران - آره جون خودت! غذاها
#ترنم
مامانت كليد خونت رو داره؟ يه بار سرزده نياد تو خونت!
مهران - نگران نباش، نداره. راستي ترنم براي آيندت تصميمي گرفتي؟
-نه هنوز ولي اولين كاري كه بايد بكنم پيدا كردن يه كار درست و حسابيه.
مهران - اين كه حله!
-چجوري؟
مهران - ماندانا از خيلي وقت پيش به من و امير دستور استخدام جنابعالي رو داده بود. نمي خواي درس بخوني؟
-تو اين وضعيت؟
مهران - مگه وضعيتت چطوريه؟
-آخه...
مهران - ديگه آخه و اما نداره. با خونه نشستن فقط خودت رو اذيت مي كني. هم درس بخون، هم بيا سر كار.
-باشه.
مهران - آفرين دختر خوب. دفترچه ي ارشد اومد، برات مي گيرم. جزوه ها و كتابايي رو هم كه لازم داري، واست جفت و جور مي كنم.
-آخه واست زحمت ميشه.
مهران - ضعيفه باز تو رو حرف من حرف زدي؟
مي خندم و هيچي نميگم.
مهران - راستي اين جور كه از ماني شنيدم يه مدت كوتاه تو شركت سروش كار مي كردي؟
-اوهوم.
مهران - مداركت همون جاست؟
-آره.
مهران - خودت ميري مي گيري يا يكي رو بفرستم؟
-نمي دونم ولي مهران من يه قرارداد با سروش بسته بودم. ممكنه نذاره از شركتش بيرون بيام.
مهران - نه بابا، فكر نكنم. نهايتش يه خسارت ازت مي گيره كه اون رو هم خودم متحمل ميشم، بعد از حقوقت كم مي كنم. البته اگه مي خواي
همون جا كار كني، من مجبورت نمي كنم بياي شركت من و امير.
- . نه خودم هم ترجيح ميدم از گذشتم جدا بشم.
با يه لحن جدي كه خيلي ازش بعيده مي پرسه:
-چرا؟
با تعجب نگاهش مي كنم.ممنونم مهران. بابت همه چيز.
مهران - بخواب بچه. رسيديم بيدارت مي كنم.
»سروش«
با عصبانيت وارد شركت ميشه. منشي با ديدنش از جاش بلند ميشه.
منشي - سلام آقاي راستين.
سري براي منشي تكون ميده. با اخماي در هم وارد اتاقش ميشه و در رو محكم مي بنده.
-لعنتي باز هم راضي نشد.
با حرص كت اسپرتش رو در مياره و روي مبل پرت مي كنه.
-خدايا چي كار كنم؟ يه هفته شد دو هفته، هنوز نتونستم هيچ غلطي كنم.
با حرص پشت ميزش مي شينه و مشتي به ميز مي كوبه.
-دارم ديوونه ميشم. آخه دختر چرا به حرفام گوش نميدي؟! آخه بذار اين دهن بي صاحابم باز بشه، بعد هي حرف آلاگل رو وسط بكش.
با درموندگي ادامه ميده:
-جديدا هم كه اصلا فرصت حرف زدن بهم نميدي. ديگه خودمم موندم چه غلطي بايد بكنم؟
با صداي زنگ تلفن به خودش مياد .با بي حوصلگي جواب ميده:
-بله؟
منشي - آقاي راستين از شركت تابان تماس گرفتن براي اون قرارداد...
-الان نه، بذارش براي يه وقت ديگه. هيچ تماسي رو هم وصل نكن و مزاحم نشو.
منشي اما- ...
منتظر حرف منشي نميشه و گوشي رو با عصبانيت روي تلفن مي كوبه.
-لعنتي ... لعنتي ... لعنتي ... . اي كاش حداقل خيالم از جاش راحت بود.
هفته ي پيش كه جلوي درِ خونه ي ماندانا باهاش حرف زد، ديگه موفق نشد درست و حسابي باهاش حرف بزنه.
-چرا هميشه با اون پسره اين ور اون ور ميره. نكنه منظورش از ساختن زندگي جديد، ازدواجشه؟!
- ...
-احمق نشو سروش... اون دوستت داره.
يه چيزي توي وجودش ميگه:...
ادامه دارد..
🍃🍃🍂🍂🍃
🕊🕊🕊🕊🕊🕊
💠پیامبر(ص) میفرمایند:
💧فراوان وضو بگیرید تا خداوند عمر تو را زیاد گرداند.
اگر توانستی شب و روز با طهارت باشی این کار را بکن. زیرا اگر در حال طهارت بمیری شهید خواهی بود.
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
🕊🕊🕊🕊🕊🕊
پیامبر اکرم(ص) میفرمایند:
هر زنی که به شوهرش تا هفت روز خدمت کند خداوند هفت در جهنم را به روی او می بندد و هشت درب بهشت را بر روی او می گشاید تا از هر به دری که می خواهد وارد شود.
📚 ارشاد القلوب
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#ختم_برای_رسیدن_روزی
🍃روایت شده است هر کس در وقت #صبح قبل از تکلم سه بار آیه ذیل را بخواند، روزی او از جایی برسد که گمان نداشته باشد.
💢 بخشی از آیه۱۱۴ سوره مائده
✨بسم الله الرحمن الرحیم
رَبَّنَا أَنزِلْ عَلَيْنَا مَآئِدَةً مِّنَ السَّمَاءِ تَكُونُ لَنَا عِيدًا
لِّأَوَّلِنَا وَ آخِرِنَا وَ آيَةً مِّنكَ وَارْزُقْنَا وَ أَنتَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ✨
📚 الصحیفة المهدیة
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#عشق_مذهبی
فقط اون تیکه که کبوتر پر میزنه 🤩😇
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
🕊🕊🕊🕊🕊🕊
💠🤲 با دقت مطالعه کنید.....🤲💠
«سوره حمد» نسخهای است برای درمان همه آلام جسمی و روحی. و چون انسان «العیاذ بالله» بیمار شد، راحتترین درمان و کم هزینه ترین درمان، خواندن سوره حمد است.
«صادق آل عبا» فرمود: «چنانچه بر مردهای 70 بار سوره حمد خواندید و زنده شد تعجب نکنید.» (اصول كافى)
امام صادق علیه السلام فرمودند: سوره ی «حمد» سوره ای است که ابتدایش «حمد» خدا و وسطش «اخلاص» و آخرش دعا است.
از سلمة بن محمد نقل است که گفت: از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: کسی که سوره حمد، او را شفا نبخشد، چیزی او را شفا نمی بخشد. (خواص القرآن، ص48)
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: سوره حمد بر هیچ دردی خوانده نشد مگر اینکه دردش آرام می گیرد (قرآن درمانی روحی و جسمی ،ص 62) و...
امیرالمومنین علیه السلام فرمود: از پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که فرمود: به تحقیق خدای متعال به من گفته: ای محمد به تو هفت آیه از مثانی و قرآن عظیم داده ایم. پس فاتحه الکتاب را جدا کرد و بر من منت گذاشت آن را در برابر قرآن عظیم قرار داد.»
هرکس، هنگامی که وارد خانه خود می شود، سوره حمد و توحید را قرائت نماید خداوند فقر را از خانه او دور کرده و برکت زندگی او را به حدّی زیاد می کند که به همسایگانش نیز می رسد.
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊🕊🕊🕊🕊
🤲یک دعا از ته دل...
✅انشالله دعای خیر همه مستجاب بشه
حتما حتما کلیپ بالا رو ببینید و از ته دل یک آمین بگید🙏
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
یه دختری تعریف میکرد که همسرم مدت ۵ سال
حتی یک کلمه راجع به لکنت زبونم حرفی نزد ،
فقط یکبار داشتیم شام میخوردیم یهو گفت :
"میدونستی خیلی از آدمای معروف مثل چرچیل لکنت داشتن؟؟؟
حتی معشوقهی شهریار !
منم ذوق کردم و دیگه واسم مهم نبود .."
می خوام بگم با شعورتون زندگی آدمارو میتونید عوض کنید!💗
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊🕊🕊🕊
✨وقتی میگن حتما حکمتی داره قشنگ تو این کلیپ میشه دید...ماشین سفید به موقعه رسید تا این آقا ...
👆وقتی میگن یکی اون بالا هوانچمونو داره بخاطر اینه☺️
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
مجلهی بانوان ایلای
#ترنم مامانت كليد خونت رو داره؟ يه بار سرزده نياد تو خونت! مهران - نگران نباش، نداره. راستي ترنم ب
❤️❤️
#ترنم
مگه تو دوستش نداشتي؟ پس چرا با آلاگل نامزد كردي؟!
-من احمق بودم.
» -شايد اون هم بخواد جواب حماقت هاي تو رو با وارد كردن يه فرد جديد به زندگيش بده«!
-اَه، خفه شو. اصلا از كجا معلوم ترنم با اون پسره توي خونه تنهاست؟
با كلافگي از پشت ميز بلند ميشه به آرومي زمزمه مي كنه:
-خدايا خود درگيري پيدا كردم؟!
نگاهي به قراردادهاي ترجمه نشده ي روي ميز مي ندازه. اعصابش بيشتر خرد ميشه.
-اين رو كجاي دلم بذارم؟! آخه اشكان الان چه وقت رفتن بود؟
خودش هم از اين حرف شرمنده ميشه ا. شكان تا همين الان هم خيلي كمكش كرده بود. اگه برادرش تصادف نكرده بود، هنوز هم تهران كنارسروش بود.
-بايد يه زنگ بزنم حال برادرش رو بپرسم. امان از دست تو دختر كه حواس برام نمي ذاري!
صبح زود طبق معمول باز رفته بود نزديك خونه ي مهران تا بتونه توي يه فرصت مناسب با ترنم حرف بزنه اما باز ترنم به همراه مهران سوار
ماشين شد و حتي يه گوشه چشم هم بهش ننداخت!
با صداي زنگ تلفن به خودش مياد.
-اَه ... بايد اين دختره رو اخراج كنم. مثل اين كه حرف حساب سرش نميشه! هر حرف رو بايد هزار بار براش تكرار كنم.
با حرص گوشي رو بر مي داره و هيچي نميگه.
منشي با ترس ميگه:
-آقاي راستين شرمنده كه دوباره...
با داد ميگه:
-مگه نگفتم مزاحم نشو؟
منشي - به خدا من بي تقصيرم. يه نفر اومده، اصرار داره شما رو ببينه.
چشماش رو مي بنده و نفسش رو با حرص بيرون ميده. سعي مي كنه آروم باشه.
-من بهت چي گفتم؟
منشي - باور كنيد بهشون گفتم ولي گوششون بدهكار نيست.
-نكنه انتظار داري من بيام پشت ميزت بشينم و كارات رو بهت ياد بدم. اگه نمي توني وظايفت رو درست انجام بدي، به سلامت!
منشي - نه آقا، فقط...
-فقط چي؟!منشي - فقط ايشون قبلا هم اومده بودن ولي شما نبودين. مثل اين كه ايشون خيلي عجله دارن.
-نه مثل اين كه خيلي دلت مي خواد اخراج بشي؟ همين حالا ميري حسابداري.
منشي آقا- ...
ديگه به حرفاي منشي گوش نميده. مي خواد تماس رو قطع كنه كه در اتاقش به شدت باز ميشه و با وارد شدن دختري به داخل اتاق، دهنش از
شدت تعجب باز مي مونه.
منشي - خانوم كجا ميرين؟
-ترنم ... تو ... اين جا؟!
منشي - آقاي راستين باور كنيد من بهشون گفتم...
تمام عصبانيتش فروكش مي كنه و آرامشي تمام وجودش رو در برمي گيره.
با لبخند ميگه:
-مهم نيست. برو بيرون.
منشي بهت زده نگاهي به ترنم و نگاهي به اون مي كنه شونه اي بالا مي ندازه و از اتاق خارج ميشه.
ترنم با اخم نگاهش مي كنه.
-بالاخره اومدي؟
اخم ترنم پررنگ تر ميشه.
ترنم - آره اما نه به خاطر اون چيزي كه تو فكر مي كني!
-مهم نيست. مهم اينه كه بالاخره اومدي؟
دستاش رو تو جيب شلوارش مي كنه و آروم آروم به سمت ترنم حركت مي كنه.
ترنم - من فقط اومدم كه...
اجازه نميده ترنم حرف بزنه.
-ترنم تا كي مي خواي به اين رفتارت ادامه بدي؟
ترنم - متوجه ي منظورت نميشم؟
دقيقا جلوي ترنم مي ايسته. بالاخره بعد از مدت ها، خود ترنم اين فرصت رو به وجود آورد كه بتونن باهم خلوت كنن. هميشه يا توي خيابون اون رو ميديد، يا جلوي خونه ي مهران. دستش به اندازه ي كافي باز نبود كه بتونه ترنم رو مجاب كنه كه به حرفاش گوش بده.
-ببين ترنم مهم نيست چرا اومدي! براي هر چيزي كه اومدي مي خوام يه امروز رو از خيرش بگذري و بذاري ما حرفامون رو با هم بزنيم.
ترنم - كدوم حرف؟ ما حرفامون رو قبلا زديم.
-ترنم نذار بيشتر از اين ميونمون به هم بخوره. من دوستت دارم، خيلي بيشتر از قبل.
ادامه دارد..
🍃🍃🍃🍂🍃
🕊🕊🕊🕊🕊🕊
قشنگه حتما بخونید 🙏
روزی ثروتمندی سبدی پر از غذاهای فاسدی به فقیری داد. فقیر لبخندی زد و سبد را گرفته و از قصر بیرون رفت. فقیر همه آنها را دور ریخت و به جایش گلهایی زیبا وقشنگ در سبد گذاشت و بازگردانید. ثروتمند شگفت زده شد و گفت: چرا سبدی که پر از چیزهای کثیف بود، پر از گل زیبا کرده ای و نزدم آورده ای؟! فقیر گفت: هر کس آنچه در دل دارد می بخشد!!!
🍃درجهان سه چیز است که صدا ندارد :
مرگ فقیر،
ظلم غنی،
چوب خدا
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#افزایش_روزی_و_رواج_متاع_و_کالا
🌸✨ هر روز ۲۰ بار این ذکر را بگو
زیرا روزی را افزایش داده و متاع
و کالا را رواج میدهد✨
📚 مصباح کفعمی ۱۷۰
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b