⬅️ شعر «افشين علا» خطاب به اردوغان
نه شام لقمه ي چربی برای شام تو شد
نه در عراق، قضا و قدر به کام تو شد
نه در سيادت اعراب، نقشه ي تو گرفت
نه افتخار اروپا شدن به نام تو شد
نه با ریا و دغل، سنگ دین به سینه زدن
دلیل رونق بازار و احترام تو شد
كنون هم از هوس ساحل ارس بگذر
گمان مبر دل ايران زمين كنام تو شد
دوام عزت اين خطه از ولاي علي است
اگر كه كافه و مي، پایه ي دوام تو شد
ارس ز هر دو طرف زير گام شيران است
ترشحي اگر از آن نصيب جام تو شد
رفیق قافله ای و شریک دزد اما
گمان مدار كه تُرك غيور خام تو شد
فقط به حرمت همسایگی است صبر يلان
گمان مبر وجبي هم نصيب گام تو شد
نه تُرك گنجه و باكو نه تُرك ايراني
نه قوم كُرد هماهنگ با مرام تو شد
سكوت شير برادر! ز ترس روبه نيست
ز خوان اوست اگر لقمه اي طعام تو شد
به خود، قيافه ي فاتح گرفته اي با شعر
چه غم؟ كه قافيه اسباب التيام تو شد
فسانه گشت و کهن شد حديث عثمانی
به خود بیا كه همای ظفر ز بام تو شد
نه غرب با تو وفا میکند نه اسراییل
نه داعشی که به دستور او غلام تو شد
خود آگهم كه روا نيست هجو همسايه
حلال کن اگر اين بیتها حرام تو شد!
✍🏻افشين علا
آذر۹۹
(چگونه لقمان، لقمان شد؟)
مردى در برابر لقمان ايستاد و به وى گفت:
تو لقمانى، تو برده بنى نحاسى؟
لقمان جواب داد آرى.
او گفت: پس تو همان چوپان سياهى؟
لقمان گفت: سياهى ام كه واضح است، چه چيزى باعث شگفتى تو درباره من شده است؟
آن مرد گفت: ازدحام مردم در خانه تو
و جمع شدنشان بر در خانه تو و قبول كردن گفته هاى تو.
لقمان گفت: برادرزاده، اگر كارهايى كه به تو مى گويم انجام بدهى، تو هم همين گونه مى شوى.
گفت: چه كارى؟
لقمان گفت:
فرو بستن چشمم، نگهدارى زبانم، پاكى خوراكم، پاکدامنى ام، وفا كردنم به وعده و پايبندى ام به پيمان، مهمان نوازى ام، پاسداشت همسايه ام و رها كردن كارهاى نامربوط.
اين، آن چيزى است كه مرا چنين كرد كه تو مى بينى.
۱۳۹۹/۹/۲۳
(داستان برصیصای عابد و شیطان)
در بنى اسرائيل، عابدى بود به نام برصيصا كه سال ها عبادت مى كرد و مشهور شد و مردم بيماران خود را براى شفا و درمان نزد او مى آوردند. تا اين كه روزى زنى از اشراف را نزد او آوردند، شيطان او را وسوسه كرد و او به آن زن تجاوز كرد. سپس او را كشت و در بيابان دفن كرد. برادران زن فهميدند و مسئله شايع شد و عابد از موقعيّت خود سرنگون گشت.
حاكم وقت او را احضار و او به گناه خود اقرار كرد و حكم صادر شد كه به دار آويخته شود. در اين هنگام و در لحظه آخر شيطان نزد او مجسم شد كه وسوسه من تو را به اين روز انداخت، اگر به من سجده كنى تو را آزاد مى سازم.
عابد گفت: توان سجده ندارم، شيطان گفت: با اشاره ابرو به من سجده كن، او چنين كرد و به كلى دين خود را از دست داد و سرانجام نيز كشته شد.
آدرس؛ تفاسير : مجمع البيان ، قرطبى و روح البيان .
۱۳۹۹/۹/۲۳
(حکایت دنیا)
قطره عسلی بر زمین افتاد، مورچه کوچکی آمد و از آن چشید و خواست که برود اما مزه ی عسل برایش اعجاب انگیز بود، پس برگشت و جرعه دیگری نوشید ...
باز عزم رفتن کرد، اما احساس کرد که خوردن از لبه عسل کفایت نمی کند و مزه واقعی را نمی دهد، پس بر آن شد تا خود را در عسل بیندازد تا هر چه بیشتر و بیشتر لذت ببرد ...
مورچه در عسل غوطه ور شد و لذت می برد ...
اما ( افسوس ) که نتوانست از آن خارج شود، پاهایش خشک و به زمین چسبیده بود و توانایی حرکت نداشت ...
در این حال ماند تا آنکه نهایتا مرد ...
دنیا چیزی نیست جز قطره عسلی بزرگ!
پس آنکه به نوشیدن مقدار کمی از آن اکتفا کرد نجات می یابد، و آنکه در شیرینی آن غرق شد هلاک می شود ...
این است حکایت دنیا ...
۱۳۹۹/۹/۲۶
(داستان راستان)
سید محمد باقر شفتی فقیر محض بود!
یه مرتبه گوشت خرید، شب بیاد بار بزاره
بعد از مدتها یه دلی از عزا دربیاره...!
تو راه که داشت میومد، دید یه سگی کنار کوچه انقد لاغر هستش که اصلا انگار استخوناش از زیر پوست پیداست
این توله هاش هم چسبیدن به سینه های مادرش! شیر نداره بده بی رمق افتاده...!
ایشون این گوشتی که دستش بود صاف انداخت جلوی این سگ!
یعنی صبر نکرد که فکر بکنه و محاسبه بکنه، معامله بکنه باخدا! یعنی بگه من این رو میدم در عوض تو اونو بمن بده!
از اون به بعد زندگی سید شفتی زیر و رو شد. این مجتهد مسلم حکومت داشت تو اصفهان. ثروتش به قدری بود که یک روز رو وقتی اعلام میکرد فقرا وقتی میومدن در خونش چنگه چنگه پول میداد بهشون...!!نمی شمرد..!!
ثروت عجیبی خدا بهش داد..
مردم فوق العاده دوسش داشتن..
حکومت قاجار بدون اجازه ایشون تو منطقه اصفهان نمی تونست کاری بکنه انقدر محبوب بود...!
این همون آدم فقیر یه لا قبایی بود تو نجف که هیچی نداشت!
یه کار یه عمل صالح تو یه لحظه..اینجوری زیر و رو شد.
۱۳۹۹/۹/۲۸
(سُفره و هم سُفره هر دو مهم اند)
قبلا برخی حقایق را به آقای "محمود امجد" گفته بودند که نشان می داد اشتباه قضاوت کرده است. او اما در حالی که منفعل شده بود، پاسخ داده بود "پسرم محمد، سر سفره حلال بزرگ شده و امکان نداره دروغ بگه"!
مگر پسر حضرت نوح، سر سفره حلال بزرگ نشده بود که توحید و نبوت را انکار کرد؟! این چه استدلال سست و بی پایه ای است؟ مگر به صرف بزرگ شدن سر سفره حلال، انسان معصوم می شود. " پسر نوح با بدان بنشست، خاندان نبوتش گم شد...".
به پسر نوح، "جعفر کذاب" را اضافه کنید که فرزند امام هادی (علیه السلام) و عموی امام زمان (عج) بود. او هم سر حلال ترین سفره بزرگ شده بود؛ اما پس از شهادت امام هادی (ع)، به دروغ ادعای امامت کرد و مورد سرزنش ائمه (ع) قرار گرفت.
ما درباره حلال و حرام سفره آقای امجد قضاوتی نمی کنیم؛ اما یک نکته روشن است و آن، سفره امکانات رسانه های ضد دین و ضد ایرانی است که با پول و مدیریت عربستان و انگلیس و اسرائیل و آمریکا اداره می شود و در خدمت به بازی گرفتن امجد و امجد ها قرار گرفته است.
آقای امجد سر سفره این شبکه سیاسی و رسانه ای آلوده به خیانت و جنایت نشسته است. سند جفا از این روشن تر؛ که رسانه های ضد اسلام و ایران، امجد را بازیچه قرار داده و به او سرویس می دهند؟ این آیه قرآن به گوش آقای امجد نخورده که "وَ ما كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُداً. من گمراهان را به یاری نمی گیرم"؟!
آیا خبر ندارد که امیر مومنان و امام حسین (علیهما السلام) با استناد به همین آیه، دست رد به سینه مدعیان حمایت زدند؟!
این نکته را هم حجت الاسلام و دیگران نقل کرده اند که "سال قبل از فتنه ۸۸ که رفت و آمدهای خاتمی، تاجزاده ، نوری و ... به منزل و روضه آقای امجد زیاد شده بود، آیت الله خوشوقت فرمودند این روضه تان را مراقبت کنید تا هر کس و ناکسی وارد نشود.
آقای امجد گفت آقا نمیتونم که دم در بایستم و به این بگم بیا و به اون بگم نیا. آقای خوشوقت فرمودند پس این روضه را تعطیل کن! آقای امجد گفت نمیتونم. آیت الله خوشوقت فرمودند پس چوبش را خواهی خورد".
اولیای دین دقیق فرمودند که "المَرءُ عَلَی دینِ خَلِیلِهِ وَ قَرِینِهِ. انسان بر دین دوست و همنشین خویش است"
۱۳۹۹/۱۰/۲
پیرامون خوبی های و خاطرات ماندگار بعضی اشخاص، انسان می ماند از کجا و از چه بگوید! آنقدر خوب بودند که یکی، دوتا و اصلاً خوبی هاشان قابل شمارش نیست. مرحوم آیت الله روحی یزدی نمونه ای از این نوع شخصیت های علمی بودند که دوستانشان بالاتفاق صادقانه در باره وی می گفتند: "انسان با صفایی بود" و بر همین اساس کتاب مختصری که در شرح حال آن نیک مرد بزرگ، تأليف شد نامش را "تندیس صفا" گذاشتم.
سوم دیماه ۱۳۹۹ سی و یکمین سالگرد ارتحال جانسوز عالم ربانی و مرد اخلاق، مرحوم آیت الله حاج شیخ #عبدالوهاب_روحی_یزدی است. روحشان شاد و یادشان گرامی باد.
۱۳۳۹/۱۰/۳
سلام؛
(لطفا تا آخر با تمام وجود مطالعه بفرمایید:)
برای آنهایی که میشناختنتان جدید نبود
کاش زودتر این تصاویر پخش میشد
تا همگان بدانند تصویر واقعی از یک مرجع تقلید کاملا مردمی و امامشان چیست.
همینقدر صبور و اهل مشورت
انتقاد پذیر و شوخ
لطیف و دقیق
خیلی ها نمیدانند شما تمام بازی ایران و کره در جام ملتهای ۱۹۹۶ را دیده ای و برای موفقیت تیم ملی زیر لب ذکر میگفتی و با گلهای علی دایی خوشحالی میکردی
حتی وقت خوابتان بود که بازی ایران و امریکا در جام جهانی ۹۸ فرانسه را دیدی و با گل استیلی خوابتان پرید و تا آخر تماشایش کردید
۳ ساعت و ۳۰ وقت گذاشتید و فیلمسینمایی محمد رسول الله(ص) مجیدی مجیدی را با کارگردانش دیدید و بعد از پایان گفتید: کاش میتوانستم دوباره تماشایش کنم!
شب کریسمس به خانه شهدای ارامنه می روید، از شیرینی و میوه هایشان میخورید.
شما بعد از انتخابات ۸۸ با امثال سیدمهدی شجاعی جلسات خصوصی گذاشتید و هنرمندان را هنرمندانه نسبت به اتفاقات توجیه میکردید.
از فیلم مارمولک بدتان نیامدو دستور توبیخ ندادید، کارگردانش را در آغوش کشیدید.
بیش از ۱۲۰۰ رمان خوانده اید، و کتابخانه تان هیچ کتابی بدون حاشیه نویسی ندارد.
حلقه ازدواج پسرتان،انگشتر عقیق خودتان بود که کوچک کردن اندازه اش برای داماد فقط ۱۴ هزار تومان خرج داشت.
یخچال خانه تان خراب شده بود یک ماه در تعمیرگاه بود.
کاش میدانستند فرزندانتان حتی از املت بیت المال شام دفتر نمیتوانستند بخورند.
بیماریتان را در بیمارستان بقیه الله تهران با پزشکان ایرانی معالجه کردید
نوه تان در بیمارستان رسالت تهران بدنیا آمد
از مجید صالحی تا عادل فردوسی پور،حسن جوهرچی تا رامبد جوان، امین تارخ تا حسام نواب صفوی، محمدعلی کشاورز تا داوود رشیدی،برای گفتگو با همه وقت گذاشته اید
موسیقی و و ردیف های آوازی و سازهای ایرانی را خوب میشناسید، اهل شعرید،سینما شناسید،تندخوان و اهل مطالعه اید،والیبال بازی میکردید و حواستان به شطرنج آرین غلامی هم هست.
سریال پایتخت و عمو پورنگرا دنبال میکردید،جلال آل احمد و شریعتی میخوانید، اندیشه های سید قطب را ترجمه میکنید.
با لباس مبدل بین خرابه های بم قد میزنید
اجازه نمیدهید خبرنگاری با کفش روی فرش چادر زلزله زدگان کرمانشاه برود
اتومبیل حامل و محافظان را نگه میدارید تا به داماد و عروس نسبتا بد پوشش در خیابان تبریک ازدواج بگویید، با دختر کوهنورد جوان که سگش را در آغوش گرفته با محبت از احکام نگه داری حیوانش سخن می گویید، دانشجویان را برای بیان صریح ترین مواضع دعوت میکنید و بیش از ۶ ساعت پای حرفهایشان مینشینید.
رهبر ۸۱ ساله ای که ساعت ۵ صبح کارش را شروع میکند وساعت ۱۱ شب میخوابد تا نیمه شب برای تهجد بیدار بشود.
سخنرانی طولانی میکند با کمترین تپق و اشتباه!
با هر قشری با اطلاعات تخصصی سخن میگویید
هر روز گزارشات مردمی را میخواند و از اوضاع زندگی مردم شخصا تحقیق میکند
به کوه میرود ، جنس غیر ایرانی در خانه شان پیدا نمیشود.هنوز اثاث خانه شان همان جهیزیه قدیمی همسرشان است.مایحتاج منزل را اهل خانه از جنوب شهر تهیه میکنند.
از حضرات آیات بهجت و بهاء الدینی تا حسن زاده آملی و فاطمی نیا
و حتی پوتین و کوفی عنان و دکوئیار و بانکی مون
شیفته و واله شما شده اند.
حق دارند اینهمه دشمنی میکنند با شما و نامتان
شما هیبت شاهان و رهبران عالمرا به چالش کشیده اید
با آن دمپایی وصله دار، عینک قدیمی با پَدِبینی شکسته و همان آستین قبای نخ نما شده.
با این همه سادگی از تنگه باب المندب تا تنگه هرمز
از یمن تا آذربایجان
از کشمیر تا زاریا در نیجریه
از بوسنی تا ونزوئلا
از ضاحیه تا پاراچنار
زیر سایه همان قبای با پارچه زبده رضوی ایرانی است که لایه پس دوز پایینش را باز کرده اید تا اندازه استفاده شما بشود.
بر پیکر هاشمی نماز میخوانید
جوانمردانه از دولت کم محبوبیت حمایت میکنید
حال فرزندان اردوغان را به اسم کوچکمیپرسید
و هزار حرف نگفتنی دیگر...
شما غیر رسمی ترین رهبر دنیایید
باهوش، مقتدر،صبور،مهربان،حکیم..........
محمدعلی رضاپور
*سلامتی علمدارانقلاب صلوات*