eitaa logo
کتابخانهٔ نیمه‌شب
79 دنبال‌کننده
267 عکس
206 ویدیو
19 فایل
«ما هیچیم؛ هرچه هست، اوست.» ارتباط: @x_RF313 - بهخوان: https://behkhaan.ir/profile/x_rf313?inviteCode=7gFK2I18mE1V
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ๛ وارستگی ๛
‌ ‌‌ 🔸 کسی که با مطالعه و تمرین کردن طبع شعر پیدا کند این یک طبع شعر است و یک نوع دیگر طبع شعر این است که در اثر سیر و سلوک‌ پیدا می‌شود و این مهم است. 🔹 حضرت ابوی (آیت الله ناصری) روایتی را می‌‌خواندند که هر مؤمنی در گوشه‌ای از قلبش جائی برای شعر دارد و هنگامی که مقداری از مراحل سیر و سلوک را پشت سر گذاشت طبعش باز می‌شود. 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی ‌ ‌ 🎙 استاد شیخ جعفر ناصری ‌ ‌ ‌ ‌
اَلا یا اَیُّهَا السّاقی اَدِرْ کَأسَاً و ناوِلْها که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکل‌ها به بویِ نافه‌ای کآخِر صبا زان طُرّه بُگشاید ز تابِ جَعدِ مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها مرا در منزلِ جانان چه امنِ عیش، چون هر دَم جَرَس فریاد می‌دارد که بَربندید مَحمِل‌ها به مِی سجّاده رنگین کُن گَرَت پیرِ مُغان گوید که سالِک بی‌خبر نَبْوَد ز راه و رسمِ منزل‌ها شبِ تاریک و بیمِ موج و گِردابی چنین هایل کجا دانند حالِ ما سبک‌بارانِ ساحل‌ها؟ همهْ کارم ز خودکامی به بدنامی کشید آخر نهان کِی مانَد آن رازی کَزو سازند مَحفل‌ها؟ حضوری گر همی خواهی از او غایب مشو حافظ مَتیٰ ما تَلْقَ مَنْ تَهْویٰ دَعِ الدُّنْیا وَ اَهْمِلْها
«خدایا هرچه را دوست داشتم از من گرفتی، به هر چه دل بستم، دلم را شکستی، به هر چیز عشق ورزیدم آن‌را زائل کردی، هر کجا قلبم آرامش یافت تو مضطرب و مشوش کردی، هر وقت دلم بجایی استقرار یافت تو آواره‌م کردی، هر زمان به چیزی امیدوار شدم تو امیدم را کور کردی… تا به چیزی دل نبندم، و کسی را به جای تو نپرستم و در جایی استقرار نیابم و به جای تو محبوبی و معشوقی نگیرم و جز تو به کسی دیگر و جایی دیگر و نقطه‌ای دیگر آرامش نیابم و فقط تو را بخوانم و تو را بخواهم و تو را پرستش کنم و تو را بجویم…» ✍شهیددکتر‌مصطفی‌چمران
4_5769415219231071542.pdf
حجم: 124.5K
از شیرینی و خوشمزگی کتاب معادشناسی مرحوم علامه طهرانی هرچقدر بگم کم گفتم.. این چند صفحه رو وقت بذارید بخونید و پند بگیرید و درنهایت هم گریه کنید و اگر دوست داشتید مارم دعا کنید:)❤️
کتابخانهٔ نیمه‌شب
از شیرینی و خوشمزگی کتاب معادشناسی مرحوم علامه طهرانی هرچقدر بگم کم گفتم.. این چند صفحه رو وقت بذار
کتاب معادشناسی اینطوریه که اولش بحث ترجمه و تفسیر یک آیه‌ست بعدش پیرامون همون آیه مطالبش بیان میشه و موضوعات و روایات مرتبط با اون مطرح میشه. شیرین و دلنشین و ساده هم بیان شده و در عینِ مطالب هی تلنگر و نهیب و نصیحت و پند هست. مطالب شاید اولش سخت بنظر برسه به لحاظ داشتنِ مطالبِ تفسیری و فلسفی و روایی.. ولی خب سیر بحثش خیلی‌ قشنگ پیش میره و یکم جلوتر که می‌ره حکایاتی پیرامون همون موضوع مطرح میشه و در نهایت هم یه روایتِ شیرین یا روضه‌ای نوشته شده که وقتی از اون مجلسِ درس فارغ میشید با یه آه و بکا درس رو تموم می‌کنید.
به بوی آن که شبی در حرم بیاسایند هزار بادیه سهلست اگر بپیمایند طریق عشق جفا بردن است و جانبازی دگر چه چاره که با زورمند برنایند اگر به بام برآید ستاره پیشانی چو ماه عید به انگشت‌هاش بنمایند در گریز نبسته‌ست لیکن از نظرش کجا روند اسیران که بند بر پایند ز خون عزیزترم نیست مایه‌ای در تن فدای دست عزیزان اگر بیالایند مگر به خیل تو با دوستان نپیوندند مگر به شهر تو بر عاشقان نبخشایند فدای جان تو گر جان من طمع داری غلام حلقه به گوش آن کند که فرمایند هزار سرو خرامان به راستی نرسد به قامت تو و گر سر بر آسمان سایند حدیث حسن تو و داستان عشق مرا هزار لیلی و مجنون بر آن نیفزایند مثال سعدی عود است تا نسوزانی جماعت از نفسش دم به دم نیاسایند
16.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آیینه شو وصال پری طلعتان طلب اول بروب خانه دگر میهمان طلب گلمیخ آستانه عشق است آفتاب هر حاجتی که داری ازین آستان طلب ایمن ز طبع دزد شدن عین غفلت است از صحبت سیاه درونان کران طلب چون سبزه زیر سنگ حوادث چه مانده ای؟ همت ز دست و بازوی رطل گران طلب معیار دوستان دغل روز حاجت است قرضی به رسم تجربه از دوستان طلب رویی ز سنگ و جانی از آهن به هم رسان آنگه بیا و آتش ازین کاروان طلب دست از خرد بشوی و تمنای عشق کن خالی شو از دغل، محک امتحان طلب در ناخن نسیم گشایش نمانده است ای غنچه همت از نفس بلبلان طلب خواهی که جای در دل شکرلبان کنی همت ز کلک صائب شیرین زبان طلب - صائب تبریزی
درست است که پیامبر بیش از هرکس دیگر بسط شخصیت پیدا می‌کند، نه تنها جانش با جانها یکی می‌شود و همه را در بر می‌گیرد، که با جهان یکی می‌شود و تمام جهان را در بر می‌گیرد، و درست است که از غم انسانها رنج می‌برد: لَقَدْ جاءَکمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکمْ عَزِیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیکمْ‌. رسولی شما را آمده است که سختیهای شما بر او گران است، برای نجات شما حرص می‌‌ورزد. تا جایی که از غم مردم تا سرحد هلاکت پیش می‌رود: فَلَعَلَّک باخِعٌ نَفْسَک عَلی‌ آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً. گویا تو می‌خواهی خود را از رنج و تأسف هلاک سازی اگر اینها به سخن خدا ایمان نیاورند. و درست است که از گرسنگی، برهنگی، مظلومیت، محرومیت، بیماری و فقر مردم رنج می‌برد و درد میکشد تا آنجا که نمی‌تواند در بستر خود با شکم سیر بخوابد به نگرانی اینکه مبادا در اقصی بلاد کشور شکم گرسنه‌‌ای باشد: هَیهاتَ أنْ یغْلِبَنی هَوای وَ یقودَنی جَشَعی إلی‌ تَخَیرِ الْأطْعِمَةِ وَ لَعَلَّ بِالْحِجازِ أوِ الْیمامَةِ مَنْ لا طَمَعَ لَهُ فِی الْقُرْصِ وَ لا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ، أوْ أبیتَ مِبْطاناً وَ حَوْلی بُطونٌ غَرْثی‌ وَ أکبادٌ حَرّی‌. دور باد که هوای نفس بر من غلبه کند و حرص جلوکش من گردد که به دنبال انتخاب طعام برود. آخر نکند که در حجاز یا یمامه شکمی باشد که هرگز سیری ندیده است. آیا شکم سیر بسر برم در حالی که در اطرافم شکمهای گرسنه و جگرهای سوخته هست؟! اما اینها را نباید به یک ترحم، رقّت قلب، دلسوزی ساده، نازکدلی، همدلی در سطح همدلی مردم خوش قلب حمل کرد. پیامبر از آن جهت که بشر است در آغاز کار و سلوک خود همه مزایای بشری را در رنگ و شکل سایر بشرها دارد، اما پس از آنکه وجودش یکسره مشتعل به شعله الهی گشت همه اینها رنگ و صبغه‌‌ای دیگر می‌گیرد: رنگ و صبغه الهی. دست‌پروردگان پیامبر و جامعه‌ای که او می‌سازد، با دست‌‌پروردگان و جامعه‌هایی که وسیله روشنفکران بشری ساخته و پرداخته می‌شود، از زمین تا آسمان فرق می‌کند. اساسی‌‌ترین تفاوت در این است که پیامبر می‌کاود نیروهای فطری بشر را بیدار کند، شعور مرموز و عشق پنهان وجود انسانها را مشتعل نماید. پیامبر خود را مذکر (یادآور/ بیدارکننده) می‌خواند، حساسیتی در برابر کل هستی در انسان می‌آفریند، خودآگاهی خود را نسبت به کل هستی به مردم خود منتقل می‌سازد؛ اما روشنفکر حداکثر، شعور اجتماعی افراد را بیدار و آنها را به مصالح ملی یا طبقاتی‌‌شان آگاه می‌سازد. الحمدلله رب العالمین. پایان کتاب چهارم از مجموعه جهان‌بینی اسلامی.
علم رسمی سر به سر قیل است و قال نه از او کیفیتی حاصل نه حال.. -شیخ بهایی رضوان الله علیه