#سیاستهای_همسرداری
🍃 تصاحب قلب همسر
هنگامیکه در جایی هستید که نمی توانید آشکارا ابراز علاقه کنید، به او نگاه کرده و لبخند گرمی نثارش کنید. دست هایش را همیشه در دست بگیرید و تا آنجاییکه می توانید نزدیکش باشيد. مثل یک نجیب زاده با او برخورد کنید. همیشه درها را برایش باز کنید، شاید بعضی ها بگویند که این کارها قدیمی شده است، اما این امر نشانی از احترام است و ادب و احترام هم چیزی نیست که رنگ کهنگی به خود بگیرد. این امر به عنوان نوعی نزاکت عمومی قلمداد می شود.
↳↳↳•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
💞@Mille_clesdor
💢پارت ششم
💢تاوان یک گناه
💢ارسالی از اعضای کانال
ماه خاتون دختر عمه خان بود و سر کارگر کارگاه وهمه باید بهش چشم می گفتن پیر زن بداخلاق وای از دیدنش ترسیدم
_سلام امروز طاهره با ما آمده قالی بافی یادش بدین ماه خاتون خانم
_باشه ان شاءالله دختر زرنگی باشه زیاد چوب نخوره
چوب وای یه ترکه انار توی دستش بود دستای ضعیفه من طاقت اون چوب رو نداشت
_کجای دختر بیا پیش این دخترها تا بیام یادت بدم
_چشم
روز اول از بس چوب روی دستم خورد دستم کبود شده بود
_بعدا بخاطر این چوب ها ازم تشکر میکنی
از ترسش سعی می کردم تند تند و بدون اشتباه ببافم چند دفعه پارسال وقتی ماه خاتون مریض بود آمده بودم و بهم یاد داده بودن برای همین کمی یاد داشتم ولی به گفته ماه خاتون باید کتک می خوردم تا دستم تند بشه و بتونم به مزد بیفتم
ظهر با زهرا و زهره لقمه ای نون و ماست که از خونه آوردیم خوردیم دم غروب هم رفتیم خونه
مامان بادیدنم گفت چطور بود دستامو نشونش دادم گفتم بد نبود مامان گفت اخ چه کبود شده گفتم اشکال نداره به گفته ماه خاتون عوض ش تند دست می شم به مزد می افتم
همه باهم لبخند زدیم رفتیم تو شب زود خوابیدم که صبح زود بیدار بشم روزها پیش هم زود می گذشتن وخبری از سعید و پدرش نبود هفته دیگه عروسی زهرا بود داشتن همه چی رو آماده میکردن منم بجای زهرا با زهره می رفتم کارگاه سعی می کردم تند تند ببافم تا مزد خوبی بگیرم
ادامه پارت 👇
↳↳↳•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
28.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟣 روشهای متفاوت برای دید و بازدید از خانوادهها
#دکتر_سعید_عزیزی
↳↳↳•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
💞@Mille_clesdor
✍برای انهدام یک تمدن ۳ چیز لازم است:
❶خانواده
❷نظام آموزش
❸الگوها
❶برای اولی منزلت زن را باید شکست،
❷برای دومی منزلت معلم
❸برای سومی منزلت بزرگان و اسطوره ها ...
📚جبران خلیل جبران
↳↳↳•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
💞@Mille_clesdor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
تاثیر کلمات منفی بر انسان
↳↳↳•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
💞@Mille_clesdor
#خانوما 🩵🤍
🔵هیچوقت نزد #خانواده_شوهر از کارایی که شوهرتون براتون انجام میده تعریف نکنید
یعنی به #مادرشوهر یا خواهرشوهرتون نگید که شوهرم درکم میکنه یا وقت بیماری خیلی #حواسش بهم هست و کمک حالم میشه و...
👈چون این کار شما باعث میشه #حسادت اونا برافروخته تر شه...
به جاش جلوی خانواده ش، حسابی به شوهرتون #احترام بذارید و هواشو داشته باشید
👌اینجوری اونام خیلی #خوشحال میشن که هوای پسرشون رو دارید
↳↳↳•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
💞@Mille_clesdor
5.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اخلاق همسرتان را بشناسید...
🔷 برخی از بانوان دوست دارند حتما سوپرایز شوند چیزی از همسرشان کادو بگیرند.
#دکتر_سعید_عزیزی
↳↳↳•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
💞@Mille_clesdor
#سیاست_های_رفتاری 🩵🤍
۵ تکنیک برای دلتنگ کردن طرفِ مقابل:
۱- اگه مدتی ازش خبری نشد صبر کن و بهش فضا بده تا خودش دلش تنگت بشه.بهش زنگ نزن پیام نده.
۲- فکر نکن اگه دائم بهش بچسبی و چکش بکنی بیشتر بهت جذب میشه اینطوری اونو از خودت دورتر میکنی.
۳- برای خودت ارزش قائل شو،انقدر خودت رو محتاج نشون نده. سر خودتو گرم نکن.
۴- وقتی می بینی برای خودت و زندگیت برنامه داری و کل زندگیت بهش خلاص نمیشه. بیشتر سمتت کشیده میشه.
۵- غر زدن و شکایت و انتقاد ممنوع! با این رفتار اونو فراری میدی و باعث میشه هرزمان که دلتنگت بشه یاد غرزدنا و انتقاد کردنات بیفته و ازت دوری کنه.پس با روش درست خواستههات رو بیان کن.
↳↳↳•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
💞@Mille_clesdor
💢پارت هفتم
💢تاوان یک گناه
💢ارسالی از اعضای کانال
عروسی ساده ای گرفتن تو خونه ما خانم ها بودن خونه همسایه مرد ها چون شوهر زهرا از روستا دیگه بودرفت و آمد سخت بود
_مامان
_جان
_کمک نمی خواهید ؟
_بیا مادر این چایی ها رو ببر
طاهره تو هم این شیرینی ها رو پخش کن تا شام درست بشه
_چشم
_چشم شیرینی ها رو بدین
خیلی خوب بود لباس زیبایی پوشیده بودم و موهامو نجمه درست کرده بود خوشگل شده بودم و گاهی که وقت می کردیم با دوستام می رفتیم وسط و محلی می رقصیدیم
مامان صدامون کرد شام آماده س خانم ها برن حسینیه برای شام چون جا نبود سفره بندازیم و توی مراسم شام رو توی حسینیه سفره می انداختن که مردم راحت تر باشند و برای خانواده عروس و داماد شام می آوردن خانه منم رفتم کمک مامان وبقیه تا توی حال سفره شام بندازم دور سفره نشستیم و با بگو بخند شام مون رو خوردیم و آخر شب جواد و زهرا رو دست به دست دادن با گریه که بخاطر دلتنگی بود فرستادن خانه بخت
زهرا هم اشک توی چشماش جمع شده بود برای همین مادر داماد گفت بهتره زودتر برن گریه توی عروسی شگون نداره دعا کنید خوشبخت بشن و به پای هم پیر بشن وهمه با لبخند زهرا رو بوسیدیم و رفتن سوار مینی بوس شدن و رفتن من وزهره هم رو بغل کردیم وگریه می کردیم که صدای پدر صادق آمد که به بابا می گفت چون مادرش حالش خوب نیست بهتره هر چه زودتر عروسی صادق و زهره رو بگیریم که آرزو به دل نمونه بابا هم گفت اخه هنوز تازه زهرا رفته سر زندگیش نمی تونم جهاز بخرم پدر صادق گفت مشکلی نیست میان فعلا پیش ما تا کم کم بتونیم براشون خونه و وسایل آماده کنیم برن خونه خودشون بابا که چاره ای نداشت قبول کرد و گفت کی قرار عروسی رو بزاریم پدر صادق گفت دوهفته دیگه می ترسم خدای نکرده اتفاقی بیفته و اون وقت مادرم آرزو به دل بمونه مادر صادق هم گفت نگران نباشید خونمون بزرگ دوتا اتاق به شون میدیم هرچی جهازم خریدین بدین برن سر زندگی....
ادامه پارت 👇
↳↳↳•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بسیارمهم 🔥
چهار نفری که باید ببخشی😍
↳↳↳•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
💞@Mille_clesdor