تا حالا دیدین کسی از فلافل خوردنش استوری بگیره؟ نه
پس اگه دیدین کسی از شیشلیک خوردنش با ماشین بیاموش استوری میذاره؛ بدون که از درون احساس نمیکنه و باور نداره که داره همچین غذایی میخوره یا همچین ماشینی داره
وگرنه شیشلیک خوردن برای یه آدم ثروتمند از فلافل خوردن برای یه آدم عادی، عادیتره
درمورد عقیده هم دقیقا همینطوره
وقتی کسی اصرار داره عقیدهش
رو به دیگری ثابت کنه
معنیش اینه که خودش هم به اون عقیده یقین نداره و با اثباتش به دیگری انگار میخواد اون رو یکبار دیگه برای خودش ثابت کنه
و هربار بتونه کسی رو قانع کنه که اعتقادش درسته؛ انگار یه رأی به صندوق درستی اعتقادش انداخته
در صورتی که کسی که یقین داره حقیقت رو پیدا کرده، حتی اگه تموم دنیا باهاش مخالفت کنن براش اهمیتی نداره
لازم نیست کسی رو متقاعد کنین
تنها کسی که باید متقاعدش کنی خودتی
اون کسی که باید عقایدت رو بهش اثبات کنی
فقط خودتی
بحث و جدل همیشه کار انسانهای نادانه
اهل حقیقت و حکمت یا درنهایتِ تواضع، آموزش میدن یا درنهایتِ ادب، مناظره میکنن
تازه بزرگان مناظره میکنن تا زوایای از مطلب که برای خودشون مبهم مونده، براشون باز بشه
اما احمق بحث میکنه تا حتی چیزی رو که خودش دلایل کافی برای درستیش نداره رو به زور به دیگری بقبولونه
هیچوقت با یه آدم احمق بحث نکنیم
چون اطرافیانتون نمیتونن تشخیص بدن که احمق کدومهاتونین
شاید بگی چرا نمیتونن تشخیص بدن؟
بهخاطر اینکه احمق برای بحث با تو
تو رو تا سطح خودش میکشه پایین
و وقتی با اون همسطح شدی
تشخیص شما از همدیگه سخت میشه
بدتر از اون اینکه احمق و متعصب
همیشه تو رو در سطح خودش میکشه پایین
و چون تو سطح خودش یک عمر تجربه داره
تو رو راحت شکست میده
حتی پیروز شدن به احمق هم
شکست محسوب میشه
چون بحث با احمق شبیه
کشتن پشه روی صورت خودته
شاید پشه رو بکشی اما درنهایت
یه سیلی هم به صورت خودت زدی
همیشه میگن حرف حق جواب نداره
فقط حرف حق نیست، حرف مفت هم جواب نداره
جواب جفتش سکوته
اما جنس این دوتا سکوت باهم فرق داره
سکوت اول به معنی پذیرش حرف حقه
و سکوت دوم به معنی ناامید شدن از سطح شعور نفر مقابله
یه روز گرگ با الاغ دعواش شد
الاغ میگفت علف آبیه و
گرگ میگفت علف سبزه
رفتن پیش شیر
شیر گفت الاغ آزاده، گرگ رو بندازین زندان
وقتی الاغ رفت گرگ از شیر پرسید:
مگه علف سبز نیست؟
گفت چرا
گفت پس چرا من رو زندان انداختی؟
گفت جرم تو بحث کردن با الاغه