eitaa logo
مـیــثــــاق
2.5هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
15.4هزار ویدیو
33 فایل
https://eitaa.com/joinchat/1277689893C3e7a8a1f84 🌱 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مِيثَاقَ الله الَّذِي أَخَذَهُ وَ وَكَّدَهُ سلام بر تو ای پیمان محکم خدا که از مردم گرفت و سخت محکمش کرد..🌷 ارتباط با ما @MN5286
مشاهده در ایتا
دانلود
35.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زمینه | با اینکه سنگ خوردم.. بامداحی: حاج مهدی رسولی شب سوم محرم الحرام ۱۴۴۲ شنبه یکم شهریورماه ۱۳۹۹ هیئت‌ثاراللّه‌(رهروان‌امام‌وشهدا)
| شب چهارم ◾️رهبر انقلاب: یکایک کسانی که با امام حسین بودند، در مبارزه معنوی و درونی پیروز شدند...!! آن سردار شجاعی که در میان دشمنان جایگاهی داشت - «حُرّبن‌یزید ریاحی» - و از آن جایگاه صرفنظر کرد و به حسین‌بن‌علی پیوست، در این مبارزه باطنی و معنوی پیروز شد...!! فاطمه طیوب
5.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 اهتزاز پرچم امام حسین (ع) در نیویورک این روز حضور در خیابان‌های نیویورک را روز «امام حسین» یا «حسین دِی» می‌خوانند.
⁉️نام جاسوس انگلیسی روی خیابانی در تهران 🔺ادوارد براون شرق شناسی بود که ظاهراً برای طبابت به ایران آمد اما هرگز طبابت نکرد! 🔻ماموریت ویژه او متحد کردن طرفداران متفرق شده بابیه و ساماندهی اقلیت‌های مخالف شیعه بود! کاری که انگلیسی‌ها خوب بلدند.
مـیــثــــاق
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🍃 خون دلی که لعل شد زندگینامه مقام معظم رهبری 🍃فصل یازدهم قسمت صد و سی دفاعیه در دادگاه ن
خون دلی که لعل شد زندگینامه مقام معظم رهبری فصل یازدهم قسمت صد و سی و یک دفاعیه در دادگاه نظامی 🥀رئیس دادگاه دستور داد سربازان نگهبان به علامت این که فرد همراه آنها زندانی نیست سلاح خود را دوشفنگ کنند و مرا در انجام بقیه اقدامات اداری لازم برای خروج از زندان یاری کنند به اتاقم رفتم که چنانکه قبلا گفته بودم نزدیک در ورودی زندان بود یک ساعت از شب گذشته بود که اثاثیه ام را جمع کردم و با زندانیان خداحافظی کردم 🥀فصل زمستان بود و هوا سرد و در شب سردتر جلوی در ورودی پادگان تعدادی از جوانان فامیل را دیدم که با یک اتومبیل در انتظار من ایستاده بودند وسایلم را گرفتند خواستم سوار اتومبیل شوم که یک افسر آمد و گفت شما نمی توانید بروی با من بیا!! 🥀 مرا در اتومبیلی که چند نظامی در آن بودن سوار کردند و اتومبیل چنان که از مسیر راه دریافتم به سمت ساختمان ساواک حرکت کرد آیا آزادی من از پادگان ظاهری بوده؟ آیا می‌خواهند مرا به ساواک و از آنجا به تهران ببرند؟ 🥀 در حالی که اتومبیل مسیر خود را در تاریکی و سرما به سمت سرنوشت نامعلوم من می پیمود این گونه پرسش ها نیز در ذهن من میچرخید جلوی ساختمان ساواک مرا پیاده کردند بازجویی که در زندان سوم و چهارم بااو آشنا بودم با من روبرو شد بالحنی آمیخته به غرور و موذیگری به من گفت: _چرا آمدی؟ _ من نیامدم آنها مرا به اینجا آوردند _حالا که ما دستور آزادی ات را داده‌ایم برو! 🥀 بدون آنکه علت این رفتار آنها را بدانم به خیابان تاریک و سرد آمدم تا اتومبیلی پیدا کنم که مرا به خانه برساند اگر وسایلم هم در دستم بود بیرون ماندن در این ساعت از شب مشقت و دردسر بیشتری داشت. اما وسایل را جلوی در ورودی پادگان به کسانی که برای رساندن من آمده بودند سپرده بودم ناگهان یک اتومبیل جلوی پایم ایستاد خوب نگاه کردم دیدم همان جوانانی هستند که جلوی پادگان منتظرم بودند فهمیدم آنها مسیرم را از پادگان تا ساواک در انتظار سرنوشت و سرانجام کار دنبال کرده بودند 🥀 به خانه رسیدم دیدم همسرم نشسته و به در چشم دوخته بچه ها هم از انتظار خسته شدند و به خواب رفتند ادامه دارد..... @Misaagh_Amin
مراسم عزاداری محرم در آستان کاظمین @Misaagh_Amin
مـیــثــــاق
🎇°•○●﷽●○•°🎇 ✨هر روز یک صفحه با کتاب حسین پسر غلامحسین 🌺زندگینامه شهیدی که حاج قاسم وصیت کرد در کن
🎇°•○●﷽●○•°🎇 ✨هر روز یک صفحه با کتاب حسین پسر غلامحسین 🌺زندگینامه شهیدی که حاج قاسم وصیت کرد در کنار او دفن شود. 🍃محمد حسين به روایت مرتضی حاج باقری 💫 محمدحسین با حاج قاسم تماس گرفت و او را در جریان قرار داد. حاج قاسم به دلیل حساسیت موضوع، سریع خودش را به منطقه رساند. با محمدحسین داخل سنگری رفتند و مشغول صحبت شدند. وقتی که بیرون آمدند دیدم محمد حسین خیلی ناراحت است. از او سؤال کردم: «چی شد؟» گفت: «حاجی می گوید باید قرارگاه را خبر کنیم. بچه ها احتمالا اسیر شده اند چون لباس غواصی تنشان بوده، احتمال شهید شدنشان ضعیف است.) گفتم: «خب! حالا تو می خواهی چه کار کنی؟» گفت: «هیچی! من به قرارگاه خبر نمی دهم.» | گفتم: «محمدحسین! حاجی ناراحت می شود.» گفت: «من امشب تكليف لشکر و این دو نفر را روشن می کنم، فردا می گویم چه اتفاقی برایشان افتاده است.) وقتی حاج قاسم رفت، بچه ها دوباره جستجو را از سر گرفتند، بعضی ها با دوربین توی آب را نگاه می کردند. بعضی سوار بر قایق تا جایی که امکان داشت جلو می رفتند. چند نفر هم در اطراف خاکریز و کنار آن را می گشتند. شب عده ای برای جستجوی دقیق تر، خودشان را به محل گم شدن بچه ها رساندند، اما هیچ کدام از این کارها ثمری نداشت. من در فکر این بودم که امشب محمد حسین چطوری می خواهد تکلیف همه را روشن کند. روز بعد صبح زود داخل محوطه مقر بودیم که دیدم از دورصدایم می کند. رفتم پیشش، با خوشحالی گفت: هم اکبر موسایی پور را دیدم، هم صادقی را.» گفتم: «کجا هستند؟» گفت: (جایی نیستند، من توی خواب آنها را دیدم.) گفتم: «خب! چی شد؟» گفت: «دیشب خواب دیدم که اکبر موسایی پور و حسین صادقی هر دو آمدند، اكبر جلو بود و حسین پشت سرش. چهره اكبر خیلی نورانی تر از حسین بود، میدانی چرا؟» گفتم: «چرا؟» گفت: «اگر گفتی؟» گفتم: «من نمی دانم. خودت بگو!» گفت: «اکبر اگر توی آب هم بود، نماز شبش ترک نمی شد، اما حسین این طور نبود، می خواند، ولی اگر شبی خسته بود و نمی توانست، نمی خواند. یک دلیل دیگر هم دارد، می دانی!» گفتم: «نه! نمی دانم. گفت: اکبر نامزد داشت، دنبال قضيه ازدواج رفته و به تکلیفش عمل کرده بود، ولی صادقی نه.» من با بی حوصلگی گفتم: «حالا اصل مطلب را بگو، چرا این قدر سؤال و جواب میکنی؟.... 💫 ادامه دارد 🖋️ @Misaagh_Amin
7.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حضرت آیت الله خامنه ای:یک جریانی به رهبری امام حسین(ع )دردنیاداردپیش می رود... سخنرانی کوتاه وشنیدنی
Sinaye Deyar.mp3
1.29M
سینسی سینایَ دیر قامتی طوبای دیر @Misaagh_Amin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ دفاع جانانه از ایران در پخش زنده شبکه اسرائیل: "این حق ایران است که از خودش دفاع کند!" کارشناس سعودی: چرا از ایران دفاع می کنید؟ مگر ایرانی هستید؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴🏴 وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا طَائِرٍ يَطِيرُ بِجَنَاحَيْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثَالُكُمْ ۚ مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْءٍ ۚ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ آیه ٣٨ سوره انعام -و هر جنبنده‌ای در زمین و هر پرنده‌ای در هوا که به دو بال پرواز می‌کند همگی طایفه‌هایی مانند شما (نوع بشر) هستند. ما در کتاب (آفرینش، بیان) هیچ چیز را فرو گذار نکردیم، آن گاه همه به سوی پروردگار خود محشور می‌شوند... @Misaagh_Amin