eitaa logo
|خانوم‌عکاس📷|
217 دنبال‌کننده
133 عکس
31 ویدیو
3 فایل
عکس میگیرم، به عنوانِ بلیطِ‌ برگشت به لحظاتی که سپری شده و رفته ..📷🤍' اینجا از احساسم مینویسم، اگه به دلتون نشست، بدونید که احساسم رو صادقانه باهاتون به اشتراک گذاشتم:) [کپی نکنید]
مشاهده در ایتا
دانلود
|خانوم‌عکاس📷|
تا ابد لعنت و نفرین به تو ای اسرائیل! که از این شعله‌ی ظلم تو، بشر می‌سوزد...💔 #فلسطین #رفح
آتش... آتش... آتش زیاد دیده‌ایم. از پشت درب خانه‌ای در مدینه، تا تنور خانه‌ای در کوفه، تا فرودگاه بغداد و تا ارتفاعات ورزقان. آتش زیاده دیده‌ایم. به قدمت هزارسال. دائم آتش بر آشیان ما بوده، هیزم به پشت درب‌هامان. هزارسال سوخته‌ایم، دود استنشاق کرده‌ایم، بلدیمش. بلدیم بسوزیم. ذکر «يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً» زمزمه همیشه‌ی لب‌هامان میان شعله‌ها بوده. سوختن سرنوشت ماست برادر. گریزی از سرنوشت نداریم ما. ققنوس‌واران شعله‌نشین‌ایم ما. اما... اما آتشِ بر خیمه... آتشِ بر دامن و چادر... آتشِ بر دختربچه‌ها... جیغ و دویدن میان خیام... آه. ما را بسوزانید. شعله بر خانه‌هامان بزنید. مردان بزرگ قبیله‌مان را باز غفلتا به راکتی یا موشکی بسوزانید. میسوزیم. سوی خیمه‌هامان اما نروید. ما آتش بر خیمه را، «علیکنّ بالفرارِِ» دخترکانمان را، حریق بر چادرهای سیاه نوامیس‌مان را کاش که نمی‌دیدیم باز. شعله بر جسم ما می‌نشست کاش و بر عروسکان دخترکان سه‌ساله‌مان نه. شعله در جان ما می‌خزید کاش و بچه‌ها و زنان‌ و مریض‌هامان «یامحمداه» گویان، سانت‌به‌سانت وجودشان نمی‌سوخت آرام‌آرام. دور خیمه‌ها باز آشوب نمی‌شد کاش. آه. جرحاً علی جرح. حزناً علی حزن. ما سوختیم اما آتش بر خیمه‌های نینوا اگر دنباله‌ ما را توانست که بمیراند، آتش بر خیمه‌های رفح هم خواهد توانست. ما زنده‌ می‌مانیم باز؛ سوختگانی زنده. سوختگانی ایستاده تا روز وعده داده شده؛ تا آتش بر هستی جهانتان اندازیم و بر تل بلند خاکسترهای سیاهتان، بیرق لااله‌الا‌اللّه برافرازیم. دور نیست روز وعده‌مان، بسوزانیدمان هنوز. «مهدی مولایی»
إن سألوك عن غزة ، قل لهم : بها شهیدٌ ، یسعفه شهیدٌ و یصوره شهیدٌ و یودعه شهیدٌ و یصلّي علیه شهیدٌ
|خانوم‌عکاس📷|
إن سألوك عن غزة ، قل لهم : بها شهیدٌ ، یسعفه شهیدٌ و یصوره شهیدٌ و یودعه شهیدٌ و یصلّي علیه شهیدٌ
اگر از تو درباره‌ی غزه پرسیدند بهشان بگو : آن‌جا شهیدی است که شهیدی او را حمل می‌کند و شهیدی از او عکس می‌گیرد و شهیدی بدرقه‌اش می‌کند و شهیدی بر او نماز می‌گذارد !
💔.
امروز صبح یه چند نفر بیدار شدن یهو حس کردن تکلیف دارن باید بیان برای انتخابات ریاست جمهوری ثبت نام کنن مثلا نماینده مجلسی که این دور تو حوزه انتخابیه خودش رای نیاورد اومده ثبت نام کرده😂
[🖤]
|خانوم‌عکاس📷|
از غم دوست در این میکده فریاد کشم‏ ‏‏دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم‏ ‏‏داد و بیداد که در محفل مارندی نیست‏ ‏‏که برش شکوه برم داد ز بیداد کشم‏ ‏‏شادیم داد غمم داد و جفا داد و وفا‏ ‏‏با صفا منت آن را که به من داد کشم‏ ‏‏عاشقم عاشق روی تو نه چیز دگری‏ ‏‏بار هجران و وصالت بدل شاد کشم‏ ‏‏مردم از زندگی بی‌تو که با من  هستی‏ ‏‏طرفه سری است که باید بر استاد کشم‏ ‏‏سالها می‌گذرد حادثه‌ها می‌آید‏ انتظار فرج از نیمه خرداد کشم...
|خانوم‌عکاس📷|
من بخاطرِ حرمت دنیارو دوست دارم❤️‍🩹
|خانوم‌عکاس📷|
_
تمامِ هفته را همی در انتظار جمعه‌ام .. دوباره صبح، ظهر، نه! غروب شد نیامدی :)
مشکی پوشِ غمِ ارباب شدی :)
|خانوم‌عکاس📷|
وقتی میریم روضه، با صدای بلند میترسه گریه میکنه و منی که مجبورم یا تحویل مادر بدمش، یا برم جلو در یه لنگه پا وایسم که خانوم نترسه 🥴😂
عاقدش گفت که مهریهٔ او آب شود و قرار است که او، مادرِ ارباب شود :)
وقتی بچه بودم و هم‌سنامو میدیدم خواهر بزرگتر دارن، تو عالم بچگی فک میکردم خواهر بزرگتر برایِ من آرزوی محالیه که هیچوقت محقق نمیشه تا اینکه بزرگتر شدم و فهمیدم من خودِ توئم فقط کوچیکتر :) انقدر که همیشه پیشم بودی و نگرانم، گاهی یادم میره داشتنت و بودنت چه نعمت بزرگیه و شاید کمتر از هرچیزی داشتنِ تورو شکر میکنم. چون همیشه هستی، همیشه جلو چشممی؛ وقتِ گریه‌هام، خنده‌هام، بی خوابیام، از راه‌به‌درشدنام، دیراومدنام، زود رفتنام، درس نخوندنام، اذیت‌کردنام، حتی وقتی نیستم تو هستی. شکسته بودم، بودی مرهم نداشتم، بودی داد میزدم بودی. میخندیدم بودی. همیشه و همه‌جا قبل از خودم تو اونجایی. ذهنم باهات جفت و جوره. همیشه میگم، هنوزم میگم، ما انگار دوقلو ایم. :) رفیق تر از یه مادری برام. پایه‌تر از یه داداشِ بزرگتر حتی. و نزدیک تر از هرکسی. ببخشید که گاهی نیستم، ببخشید که تنهات میذارم بعضی وقتا. :) ببخشید که یادم میره وجودتو شکر کنم، ببخشید که یادم میره ماشین‌ظرفشویی رو روشن کنم، ببخشید که یادم میره شعلهٔ گازو خاموش یا کم کنم، ببخشید که هیچوقت یاد نگرفتم ماشین لباسشویی رو برات روشن کنم. ببخشید که گاهی سرم تو درس و کتاب و گوشیه و یادم میره چقدر برام، و برامون زحمت میکشی :) ببخشید که مواظبِ قلبِ مهربونت نبودم منو ببخش بابتِ تمامِ کوتاهیام و اذیت‌کردنام و نفهمیدن‌هام. قسمِ آخرمی بخدا:)))) عاشقتم رفیقِ پایه‌ی من، عاشقتم قشنگم ❤️ ✍🏻خانوم‌عکاس
وقتایی که مثِ خودت خیلی خسته‌ میشم بهت فکر میکنم. خیلی زیاد. همش با خودم میگم چجوری میشه که هم مرد باشی و هم رفیقِ من، هم پشتیبان باشی هم پر از غصه و درگیری، هم همسر باشی و هم نون‌آورِ خونه، هم فکرِ دردِ اهلِ خونه باشی و هم فکرِ دردِ ولی‌خدا، هم پولی که میاری حلال باشه و هم کافی برایِ خانواده. خیلی به این‌چیزا فکر میکنم. شاید به زبون نیارم، شاید در ظاهر دخترِ بی‌فکری باشم که فقط فکرِ لباس و مدرسه و اردو و تفریحِ پرخرجه .. اما واقعا بهش فکر میکنم. شاید فکرام گاهی عملی نشن، شاید نتونم مثل مامان قانع باشم و چیزای ماوراءالطبیعی ازت بخوام، اما باور کن از ته قلبم دوسِت دارم. و ازت ممنونم، بابت همه‌چیز. و البته معذرت هم میخوام .. بابت خیلی چیزا. بابت شبایی که خسته بودی اما من مختو خوردم که بذاری برم هیئت و شبم دیر برسم خونه. بابت تمامِ ۲نصفه‌شب رفتن ها به این استان و اون استان، بخاطر ما. بابت تمام وقتایی که نبودی اما من حتی بهت زنگ نزدم که حالتو بپرسم. بابتِ بداخلاقیام وقتی باهام شوخی میکنی و من حوصله ندارم. بابتِ وقتایی که تو به فکرم بودی ولی من نفهمیدم. بابتِ تمام دلگرمی دادنات مثِ یه رفیق که باز هم نفهمیدم .. بابت خیلی چیزایی که حتی روم نمیشه بگمشون و خودت بهتر میدونی. :) خیلی دوسِت دارم . خیلی. خدا سایه تو و مامانو بالا سرم نگه داره. واسه همیشه. و مث همیشه، واسه وقتی که هیچکس نیس اما شما همیشه هستید... کنارم... پناهم... ❤️ ✍🏻خانوم‌عکاس
دلم برای سحرِ حرمت تنگ شده آقا❤️‍🩹(:
|خانوم‌عکاس📷|
دلم برای سحرِ حرمت تنگ شده آقا❤️‍🩹(:
من می‌نویسم، روزهایی که غرقِ خوابِ غفلت بودم، وقتی که پر از گناه بودم... زمانی که هیچکس من را برایِ خودش نمی‌خواست، تنها بودم و دنبالِ خیالاتِ خامِ خودم، و غرق در پلیدی‌ها... تو آمدی! فقط تو آمدی حسین...