eitaa logo
میوه دل من
4.5هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
2.8هزار ویدیو
23 فایل
بسم الله النور انجام کارهای روزمره والدین در کنار بچه ها بازی های مناسب طبایع مختلف شعر و قصه های کاربردی بازی و خلاقیت و... ویژه کودکان زیر۷سال👶 ارتباط با ما:👈 @Rahnama_Javaher زیر نظر کانال طبیبِ جان: @Javaher_Alhayat
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تولد پیامبر خدا(ص)(1).mp3
14.56M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ 🔸ماجرای اتفاقات عجیبی که هنگام تولد پیامبر(ص) در جهان رخ داد😳 🔸یهودی ها توی کتاب تورات📖 خونده بودن که آخرین پیامبر خدا توی سرزمین حجاز🕋 به دنیا میاد. برای همین تلاش میکردن این پیامبر از خودشون باشه اما...🤔 🔹قصه قهرمان ها🔸 ╭┅───🌻🌱—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌻🌱—————┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آموزش درست کردن قطار با مقوای رنگی ╭┅───🌻🌱—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌻🌱—————┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بازی با در بطری😉 به همین سادگی👏👏 ✔️ مناسب ۳ سال به بالا ╭┅───🌻🌱—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌻🌱—————┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
موش🐭 روباه🦊 نهنگ🐳 گورخر🦓 فلامینگو🦩 سمور🐼 ببر🐯 گربه🐱 ماهی🐠 فیل🐘 😁🖌 ╭┅───🌻🌱—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌻🌱—————┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام صبح قشنگتون بخیر👋🏻 پاشید خداروشکر کنید که یه روز دیگه رو بهتون فرصت زندگی داد❤️🤲🏻 ╭┅───🌻🌱—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌻🌱—————┅╯
🖤 اشعار کودکانه یک که میگم دستا بالا بالا به یاد کربلا دو که میگم دستا جلو بدو بدو به کربلا سه که میگم دستا سینه سینه چیه؟ نور خدا چار که میگم دستا رو سر سرم فدای کربلا من حسین و دوست دارم بچه ها شو دوست دارم کربلاشو دوست دارم گریه ها شو دوست دارم ╭┅───🌻🌱—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌻🌱—————┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فیل کوچولوی تمیز🐘 زمانی در یک جنگل زیبا فیل کوچولویی زندگی می کرد که از بقیه فیل ها تمیزتر بود. فیل کوچولو روی چمن ها می نشست و بازی بقیه فیل ها را نگاه می کرد. فیل کوچولو پیش خودش می گفت: چرا این فیل ها خودشان را اینقدر کثیف و گلی می کنند! خیلی وحشتناکه! فیل کوچولو همیشه عادت داشت قبل از این که روی چمن بنشیند، تک تک علف ها را تمیز کند و یا قبل از این که زیر سایه درختی بنشیند، درخت را خوب تکان بدهد تا برگ های خشک آن بریزد. او همیشه جایی غذا می خورد که باد، شن و خاک روی غذای او نریزد. یک روز صبح هوا ابری شده بود و ابرها سیاه و سیاه تر می شدند تا این که اولین قطره باران روی فیل کوچولو ریخت. فیل کوچولو خیلی زود زیر صخره ای بزرگ پنهان شد. کم کم قطره های باران زمین را گلی کردند. فیل کوچولو با خودش گفت: چقدر وحشتناک، حالا چطوری به خانه برگردم؟! فیل کوچولو خودش را عقب می کشید تا پاهایش کثیف و گلی نشود. باران تند و تند می بارید. به زودی باران به پاهای فیل کوچولو رسید. فیل کوچولو فکر کرد: باید از اینجا بیرون بروم. تازه امروز ناخن ها یم را تمیز کردم. همه حیوانات جنگل به بالای تپه رفتند. وقتی فیل کوچولو دید که آب رودخانه بالا آمده، مجبور شد مثل بقیه حیوانات به بالای تپه برود. حیوانات می ترسیدند که سیل بیاید و همه را با خودش ببرد. حیوانات کوچکتر زیر گوش های فیل کوچولو پنهان می شدند تا باران آنها را خیس نکند. فردا صبح وقتی حیوانات بیدار شدند، باران بند آمده بود. همه حیوانات خیلی کثیف شده بودند، حتی فیل کوچولو هم سر تا پایش گلی شده بود. فیل کوچولو خودش را به تنه درخت می زد تا گل و خاک از روی بدنش جدا شود. فیل کوچولو گفت: من دیگر نمی توانم اینجا بمانم. من خیلی کثیف و گلی شدم. فیل کوچولو می خواست به سمت آبشار برود تا همه بدنش را خوب بشوید. او از روی سنگ ها و چمن ها حرکت می کرد تا بیشتر گلی نشود. در راه بقیه حیوانات را دید. آنها هم خیلی گلی شده بودند. زیر آبشار حوضچه ای از آب تمیز بود. فیل کوچولو وارد این حوضچه شد و زیر آبشار رفت. همه گل و لجن از بدن فیل کوچولو پاک شد. فیل کوچولو گفت: آخ جون، دوباره تمیز شدم. وقتی فیل کوچولو می خواست از زیر آبشار بیرون بیاید، یک دفعه مقدار زیادی آب گلی روی سرش ریخت. فیل کوچولو سریع از زیر آبشار بیرون آمد و خیلی ناراحت و عصبانی شده بود. فیل کوچولو ناراحت و عصبانی به سمت رودخانه رفت و دید آنجا حیوانات دیگر روی هم آب می پاشند. یک خانم کرگدن، با صدای بلند گفت: فیل کوچولو تو هم بیا آب بازی کنیم. خانم کرگدن خیلی تمیز شده بود. فیل کوچولو هم توی رودخانه رفت و خودش را خوب شست و با خرطومش روی حیوانات آب می پاشید و خوب آنها را تمیز می کرد. از آن زمان به بعد فیل کوچولو با حیوانات دیگر به رودخانه می رفت و آب بازی می کرد و دیگر هم از گلی شدن نمی ترسید. ╭┅───🌻🌱—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌻🌱—————┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطیفه کودکانه معلم: «مریم! بگو ببینم چرا استخوان دایناسورهای قدیمی را توی موزه نگه می دارند؟» مریم: «اجازه خانم! چون نمی توانند جدیدش را پیدا کنند!» ╭┅───🌻🌱—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌻🌱—————┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاردستی گل با لیوان یک بار مصرف 🤩 ╭┅───🌻🌱—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌻🌱—————┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام صبح قشنگتون بخیر👋🏻 دیشب خوب خوابیدید دیگه🥰 ╭┅───🌻🌱—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌻🌱—————┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واسه کوچولوهات به همین راحتی پازل کارتنی درست کن مامانِ خلااااق 👏😍 ╭┅───🌻🌱—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌻🌱—————┅╯
لطیفه کودکانه😂 برادر بزرگتر: پسر تو هیچ خجالت نمی کشی این هندوانه بزرگ را خوردی و فکر من نبودی؟ برادر کوچکتر: برعکس داداش همه اش به فکر تو بودم که مبادا یکدفعه سر برسی!😂😂 ╭┅───🌻🌱—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌻🌱—————┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مادرم می گوید یک نفر در راه است از صدای پایش دل من آگاه است وقتی او می آید قاصدک می خندد راه های غم را بر همه می بندد ابرها می بارد چشمه ها می جوشد هر درختی در باغ رخت نو می پوشد مادرم می گوید روی ماهش زیباست گر چه از او دوریم او همیشه با ماست ╭┅───🌻🌱—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌻🌱—————┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام صبحتون بخیر👋🏻 اول صبحی دارم واسه خانواده کیک میپزم😎شماهم میخورید حسابتون کنم؟😱 ╭┅───🌻🌱—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌻🌱—————┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷روزمون را شروع کنیم با کلام خدا سوره مبارکه ناس🌷 ╭┅───🌻🌱—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌻🌱—————┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با قاشق نهنگ بکش😍 😁🖌 ╭┅───🌻🌱—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌻🌱—————┅╯