eitaa logo
میوه دل من
4.5هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
2.8هزار ویدیو
23 فایل
بسم الله النور انجام کارهای روزمره والدین در کنار بچه ها بازی های مناسب طبایع مختلف شعر و قصه های کاربردی بازی و خلاقیت و... ویژه کودکان زیر۷سال👶 ارتباط با ما:👈 @Rahnama_Javaher زیر نظر کانال طبیبِ جان: @Javaher_Alhayat
مشاهده در ایتا
دانلود
🏆آقاامیرحسن شیری، 6ساله
🏆آقا محمد جواد سالاری، 6 ساله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با مادران شهدا: به گزارش گروه رسانه‌های خبرگزاری تسنیم، همواره نکات و توصیه های تربیتی بسیاری به صورت تئوریک و در مقام کلام به خانواده ها گفته می شود تا فرزندان صالحی داشته باشند و تربیت کنند، اما یک بار شده است تا از خانواده ای که فرزندی در اعلاء درجه صالحیت یعنی لایق شهادت تربیت کرده اند بپرسیم چه نکات تربیتی را بکار بسته اند؟ شاید نام امثال شهید مصطفی احمدی روشن برای نسل جوان امروز، از شهدای دیگر محبوب تر باشد، چرا که جوانان او را نسبت به شهدای دیروز الگویی در دسترس تر می بینند و مشتاق تر از آنان مادران امروز هستند که الگوی در دسترسی چون «ام وهب» زمان را در مقابل خود می بینند. هرچند استواری و دفاع جانانه او از فرزند قهرمانش را در طول ۸ سال دفاع مقدس، از مادرانی دیده بودیم که در کلام سید شهیدان اهل قلم در میدان جهاد اصغر جنگیده بودند، امروز مصطفی او را در عرصه جهاد اکبر پیروز یافتیم. این پیروزی حاصل عمر مادری نستوه است که حاصل عمرش را با افتخار تقدیم ولایت نمود. در وصف بزرگی شهید احمدی روشن همین بس که رهبر عزیزمان غم فقدان او را به تیری تشبیه کردند که به قلب انسان فرومی رود. در این مصاحبه  مادر  شهید مصطفی احمدی روشن از چگونگی تربیت فرزندش می گوید.   بفرمایید شما چه شاخصه های تربیتی را لحاظ کردید که آقا مصطفی در این سن کم به چنین مقام و درجه ای رسیدند؟ ⏬⏬
قبل از به دنیا آمدن بچه ها رفتیم همدان، فقط خانواده حاج آقا آنجا بودند، به غیر از پدر و مادر و خواهر حاج آقا با بقیه رفت و آمد زیادی نداشتیم چون به لحاظ مسائل دینی ظاهری مثل حجاب باهم تناسب نداشتیم، حاج آقا هم که تا دیروقت سرکار بود، بچه ها تقریبا فقط به من وابسته بودند و محبت شدیدی بین خود بچه ها و من و پدرشان وجود داشت. می گویند مردها برای بزرگ شدن به چهار نوع محبت زنانه نیاز دارند، محبت مادر، خواهر، همسر و دختر. همیشه هر کدام از این ها جایگاه خودشان را دارند. مصطفی کسی بود که از این محبت ها سیراب شده بود. خانم مصطفی می گفت من به رابطه شما و مصطفی افتخار می کنم و از آن ناراحت نمی شوم چون کسی که مادرش را نفروشد به زنش هم وفادار می ماند. گاهی که خانه ما می آمد شاید یکی دو-ساعت در خلوت با مصطفی صحبت می کردیم ولی هیچ گاه خانمش بدون اجازه وارد نمی شد و می گفت می دانم که شما در خلوت هم طرفداری من را می کنید. واقعیت هم همین بود. اگر مصطفی رفتاری می کرد که پسندم نبود تذکر می دادم. بچه ها باید انصاف را از پدر و مادر ببینند. گاهی خانواده ها باهم مشکل پیدا می کنند ولی در مقابل عروس و داماد طرف بچه های خودشان را می گیرند، چون محبت بینشان نمی گذارد ایرادات بچه خود را هم ببینند. گاهی اوقات که به مصطفی تذکری می دادم، به شوخی می گفت؛ دوباره عروست چی بهت گفته، شما طرفِ مایی یا طرف عراقی ها؟ می گفتم اگر عروس عراقی هست منم طرفدار عراقی ها هستم. خیلی حواسمان بود که بچه ها حلال و حرام و حق الناس را رعایت کنند، حق الناس فقط در مورد مال نیست، زبان هم هست، آدم نباید با زبان باعث شود حق کسی ضایع شود یا او ناراحت شود، تا آنجایی که یادم می آید هیچ وقت به کسی طعنه نزدم. یکی از پست های مصطفی معاونت بازرگانی سایت نطنز بود، آنقدر حرام و حلال برایش خوب جا افتاده بود که حتی علاوه بر بیت المال نمی گذاشت به اسم بیت المال، حق و حقوق پیمانکارها پایمال شود، همیشه خیلی دقیق این موارد را رعایت می کرد. در زندگی ما پایین و بالا زیاد داشتیم، بالاخره حاج آقا کارمند بود هیچ وقت به دارایی کسی حسادت نمی کردیم، مال دنیا برای مان مهم نبود، فقط به بچه ها می گفتم اگر شماها درس نخوانید و بچه های دیگر از شما بالاتر بروند من ناراحت می شوم، تنها چیزی که می توانست باعث رنجشم بشود همین مسئله بود می گفتم چون توانایی دارید نباید از لحاظ علمی از کسی جا بمانید. همیشه به مصطفی می گفتم اگر ما بتوانیم بفهمیم و قبول کنیم که روزی ما را خدا می دهد و روزی که روزی ما قطع شود، از این دنیا می رویم، حرص دنیا را نمی زنیم البته نمی گویم که دنیاطلبی بد است، آدم خانه و ماشین و همه این ها را می خواهد، مؤمن باید آنقدر دستش باز باشد که بتواند آزاد زندگی کند و زیر بار منت کسی نرود ولی نباید از حد خارج شد. ادامه دارد... ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•━━━ೋ❀ ﷽ ❀ೋ•━━━• امروز اومدیم با دو تا حیوون خونگی دیگه 😍🐓🐔🐤🐥🐣 چقدر نگهداری از این پرنده ها تو خونه، خیر و برکت داره و آموزش و نکات تربیتی برای بچه ها👌 آشنایی با غذاشون🤔 بله، دونه گندم، جو، برنج، کاهو، پوست سیب، پوست خیار، سبزی و ... باقیمانده ی غذای آدم ها( البته باید بشوریمش که نمک و روغنش باعث بیماری مرغ و خروس ها نشه)😷🤒 همه ی اینا کلی سرگرمی ایجاد می کنه برای بچه ها و چقدر آموزش درش نهفته است😍 تخم گذاشتنشون و جمع آوری اونا توسط بچه ها😃🤗 تخم مرغ خیلی برای سلامتی ما مفیدِ، مخصوصا زرده ی اون اگر عسلی بپزیمش هم یه غذای کامله و هم راحت هضم می شه😋😋😋 رو تخم گذاشتن و جوجه درآوردنشوووون😍😍😍 اینو دیگه خودتون می دونید چه لذتی داره وای که بچه ها با دیدن اون جوجه های پنبه ای چقدرررر ذووووق می کنن😍😍😍😍😍 خلاصه اگر امکانش رو دارید و یا حتی با هر سختی شده می تونید شرایطش رو فراهم کنید، حتما اینکارو انجام بدید، تا دنیایی از تجربیات شیرین و مفید رو نصیب بچه ها کنزد. چقدر در کاهش استرس و اضطرابشون هم موثره✅💯 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯ ═══════ ೋ❀══════
┄━━•●❥-☀️﷽☀️-❥●•━━┄ بازی با کارت اعداد😎 این کارت‌ها جهت آموزش اعداد و جمع و تفریق اعداد مناسب هست😊 البته با توجه به سن کودک👌 روی هر کارت عددی را وسط گل می‌نویسید و به تعداد همان عدد برای گل گلبرگ بکشید🤓 با کودک شروع به شمردن گلبرگ ها کنید🤗 کودک با اعداد در این کارت‌ها آشنا می‌شود👌 و کم کم جمع اعداد و تفریق را هم با کنار هم چیدن آن‌ها می‌توانید به کودک آموزش دهید😌 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯ ┄┄┅✧🌜•◦❈☀️❈•◦🌛✧┅┄┄
•┈┈┈••✾🍃 ﷽ 🍃✾••┈┈┈• به پا رو زمین نیفته😃 در این بازی از میوه‌هایی 🍐🍑🍒🍈🍓🍎🍋🍌🍇🥒که داخل قاشق جا شوند استفاده کنید😊 متناسب با طبع و مزاج کودک👌✅ مسیری را برای انجام این بازی مشخص کنید، از کودک بخواهید که قاشق و میوه داخل آن را در یک دست بگیرد و بدون کمک از دست دیگر مسیر مشخص شده را طی کند🤓 شما هم با صدای بلند او را تشویق کنید👏👏 این بازی را می‌توانید بین چند نفر به حالت مسابقه انجام دهید😌 آخر مسابقه هم هرکس میوه🍏🍎🍐🍊🍑🍋 داخل قاشق خود را بخورد. یک مسابقه خوشمزه😋😋 می‌توانید از این بازی برای علاقه‌مند کردن کودک به میوه🍊🍑🍒 هم استفاده کنید😉 برای بچه‌های کوچکتر از میوه های سبک‌تر و یا خشکبار🍒🍓🍇 استفاده کنید مثل آلبالو و گیلاس و گردو و...👌👌 یا برای تمرکز بیشتر و سخت کردن مسابقه برای بچه‌های بزرگتر میوه بزرگ🍊🍐🍎🍑 را در قاشق کوچک قرار دهید🤓🙃 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯ •┈┈┈••✾🍃🌺🍃✾••┈┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❃حضرت آیت الله جوادی آملی: اينكه فرمود: [خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً] حقيقت زن و مرد يكي است. 🔅تهيه مسكن به عهده مرد است ولي تهيه سَكينت به عهده زن است. انسان، مسكني مي‌خواهد كه آشيانه اوست كه هر كسي مسكني مي‌خواهد اين را بايد مرد تهيه كند آرامشي مي‌خواهد كه اين آرامش مقدور مرد نيست گرچه تا آنجا كه ممكن است مأمور است 👈ولي آن هنر را كه داخلهٴ منزل را گرم نگه‌دارد مديريت كند فرزندپروري كند اين هنر از مرد ساخته نيست اين هنر زن است، 🔹مسكن را مرد مي‌تواند تهيه كند ولي سكينت مقدور مرد نيست سكينت مقدور زن است چون عنصر اصلي سكينت، عاطفه و محبت و مهر است 🎙درس تفسیر (سوره روم آیه 21) https://eitaa.com/joinchat/3658612752C778c1803ba ࿐❁🍀❒◌🦋◌❒🍀❁࿐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
میوه دل من
╔═✿❀🌸❀✿═══════╗ این گل پسر صفراش رفته بالا، داره داد می زنه 😥 الان تو این موقعیت، چی بخوره؟ بهتره
╔═✿❀🌸❀✿═══════╗ این گل پسرمون صفراش رفته بالا، عصبانی شده😢😥 الان، چی بخوره؟ بهتره؟ و آرومش می کنه؟ ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯ ╚══════✿❀🌸❀✿══╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
میوه دل من
قبل از به دنیا آمدن بچه ها رفتیم همدان، فقط خانواده حاج آقا آنجا بودند، به غیر از پدر و مادر و خوا
مصطفی تک پسر بود و من هم خیلی دوستش داشتم ولی او را دعوا هم می کردم. تابستان اول راهنمایی تا سوم راهنمایی، او را به یک مغازه نزدیک منزلمان بردم تا شاگردی خیاطی کند، مزدش برایم مهم نبود، روزی چند بار آهسته می رفتم او را زیرنظر می گرفتم. در مقطع دبیرستان دیگر موافق کار کردن او نبودم و تابستان ها برای خودش بود چون احساس کردم دیگر نیاز ندارد جایی برود، آنقدر مرد شده بود که بفهمد زندگی یعنی چی؟! مصطفی هیچ وقت جرأت نکرد بعد از غروب آفتاب خانه بیاید مگر اینکه مسجد می رفت و در بسیج بود، می دانستم با چه کسانی نشست و برخاست می کند، خیالم راحت بود. در دوران دانشجویی یک بار ساعت10 به خانه آمد، گفتم اگه تو که پسری دیر بیایی خانه، خواهرهایت هم یاد می گیرند، گفت ببخشید منم اشتباه کردم ولی دلیل موجه دارم، رفته بودم بسیج مسجد و نشستیم به صحبت کردن، یادم رفت. هیچگاه وقتی خواهرهایش خانه بودند، دوستانش را –با اینکه بچه های متدینی بودند- نمی آورد، وقتی ما منزل مادربزرگش بودیم می آمدند، دوستانش را جمع می کرد، می گفت: «بچه ها لقمه حاج رحیم خیلی خوردن دارد، حلالِ حلاله» حاجی خیلی زیاد به حرام و حلال اهمیت می داد، وقتی با مینی بوس کار می کرد اگر مثلا کسی سوار می شد که شغلش باب میلش نبود، کرایه او را می گذاشت کنار تا خانه نیاورد، از آن فرد کرایه می گرفت که بهش برنخورد ولی خانه نمی آورد. همه این ها در تربیت فرزند مؤثر است. در روایات داریم؛ کسی که لقمه حرام بخورد، حرف حق به گوشش فرو نمی رود. با حرام شکمباره می شوند قاتل امام حسین(ع). مال حلال به خانه آوردن وظیفه پدر است که حاج آقا خیلی حواسش بود. به نظرم نقش مادر در تربیت فرزند خیلی مهم تر است، چون ارتباط مادر و فرزند خیلی زیاد است ولی پدر هم نقش خودش را ایفا می کند. در زندگی بالا و پایین زیاد داشتیم ولی هیچ وقت از مسیر حق خارج نشدیم. گاهی اوقات حاجی می توانست امکانات بیشتری را فرآهم کند، ولی هزینه اضافی نمی کردیم. مصطفی به مرتب بودن ظاهرش خیلی اهمیت می داد، می گفت مسلمان باید ظاهر شیک و آراسته داشته باشد نه اینکه لباس گران قیمت بپوشد، بلکه باید لباس تمیز و اتوکشیده داشته باشد. همیشه لباس هایش را خودش با دقت اتو می کرد. در عین اینکه خیلی سرش شلوغ بود ولی مانع مرتب بودنش نمی شد. یک نفر می گفت مصطفی به دل پیرها می نشیند چون می بینند مخلص بودنش مثل جوانی خودشان در زمان جنگ است، به دل جوان ها می نشیند چون در عین با ایمان بودنش، ظاهر آراسته و امروزی هم دارد.   در دوران کودکی چطور او را با عبادات و عادات مذهبی آشنا نمودید؟ پدرش خیلی نقش داشت، پسر معمولا با پدر بیرون می رود، همیشه مصطفی را با خودش به تشییع جنازه شهدا و مسجد می برد، حاج آقا در معاونت عقیدتی-سیاسی سپاه مشغول بود، برای حضور در جلسات سخنرانی روحانی سپاه –حاج آقا سلیمیان- مصطفی را هم می برد. مصطفی چون خودش می خواست خداوند هم دوستان خوبی سر راهش قرار می داد، در مدرسه، دانشگاه و حتی در محیط کار دوستان خوبی داشت. فکر می کنم مصطفی مثل نامش برگزیده بود و خدا از روز اول او را انتخاب کرده بود و ما نقشی نداشتیم. همیشه می خندید و می گفت هیچ نماز و روزه قضا ندارم، تازه کلی هم اضافه گرفتم، بدهکار که نیستم طلبکار هم هستم! مصطفی خیلی بچه ساکت و آرامی بود و خیلی زیرک و دانا، به مواردی توجه می کرد که ما حواسمان نبود. بسیار خوشرو بود، امکان نداشت با کسی رفت و آمد کنیم، یک نفر از او بدش بیاد. حتی در محل کار کسانی هم که با او هم عقیده نبودند، اخلاق و رفتار و نجابت او را انکار نمی کردند. وقتی می خواستند مصطفی را به کسی معرفی کنند، می گفتند شبیه شهدای زنده است. یک بار کلیپی از یک شهید به من نشان داد که بدنش سالم مانده بود؛ در حالیکه خاک های محاسنش را تمیز می کردند، دیدم خیلی شبیه مصطفی است، آنقدر به هم ریختم که دیگر نپرسیدم کیست، دوباره به خودم گفتم تو که بچه ات کنارت نشسته پس این شهید مادر ندارد؟! مادرش دل ندارد؟! و همیشه می گفتند مصطفی شبیه شهدای زنده است. می گفت اگر از خدا چیزهای کوچک بخواهید، به قدرت خدا خدشه کرده اید. واقعا هم همین طور بود، کارهایی که می کرد از هر کسی برنمی آمد ولی اتکا و توکل به خدا داشت، می گفت شک ندارم که خدا کمک می کند. طرفدار و مطیع آقا بود، اصلا ریاکار نبود فقط عمل می کرد. در سازمان، با مشت روی میز کوبیده بود و گفته بود من اینجا را همان طوری که آقا می خواهد می سازم و همین کار را هم کرد. ادامه دارد...   ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
┄━━━•●❥-🌹﷽🌹-❥●•━━━┄ یه بازی خیلی پسرونه☺️😄👌👌👌 امروز بچه ها به کیسه ی بوکسشون حسابی ضربه زدن🤜👊🤛👊 این کیسه با بقیه کیسه بوکس ها متفاوته😍 بچه ها به صفات بدی مثل دروغگوئی🤨 و غیبت 🤕 و ... مشت می زنند.😡 برای پسر بزرگتر اسم صفت بد را می‌آوریم و ایشون مشت می زنه و برای بچه های کوچکتر اسم رنگ را می گیم🤗 که فعلا با این بازی آشنا بشه تا در ادامه به مراحل بالاتر بازی راه پیدا کنه😃🙂 چقدر خوبه اگر قرار هست بچه ها با کسی یا چیزی مبارزه کنند، اون صفت های بد باشه و اگر قرار باشه به کسی اخم کنند، دشمن باشه. مثل شهید حاج قاسم سلیمانی که در هر دو میدان پیروز حقیقی بود👏👏❤️🌹👏👏 یکی از ویژگی های یک بازی خوب اینه که الگوها و قهرمانان واقعی کشورمان را به بچه ها معرفی کنه😎 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯ ┄━━━•●❥-🌹❀🌹-❥●•━━━┄
━━🦋━━━⃟●⃟━━━━ ﷽ یکی من یکی تو🤔🤗 یک راه خوب و هیجان انگیز برای تشویق بچه‌های نازنین برای خوردن میوه‌هایی مثل انار، انگور و ... این هست که آن‌ها را دانه دانه کنید😊 توی یک ظرف بریزید و بین بچه‌ها یا اینکه خودتون با فرزندتون یه مسابقه بزارید😉 یکی شما بخورید یکی به فرزند بدهید😌 برای جذابیت بیشتر سرعت را تند و کند کنید☺️ یا اینکه نوبت هر نفر را طرف مقابل انجام دهد یعنی یکی شما در دهان فرزند بگذارید یکی او در دهان شما😋 هر کسی که دانه آخر به او بیفتد بازنده است😬😎 در این بازی علاوه بر علاقه مند شدن کودک به خوردن میوه، کودک در هر بار بازی با هر دو حالت برنده و بازنده شدن مواجه می‌شود و رقابت سالم را می‌آموزد👌👌 🔴برای کودکان کوچکتر، فقط در قالب بازی و تعاملی جذاب بین پدر و مادر انجام دهید و خیلی حالت مسابقه و برد و باخت نباشد. ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯ ━━━⃟●⃟━━🦋━━
┄━━•●❥-☀️﷽☀️-❥●•━━┄ بازی با گیره‌های لباس و آموزش اعداد😍👌 وسایل مورد نیاز: ✅چوب بستنی یا آبسلانگ ✅ماژیک‌های رنگی ✅گیره‌های لباس روش بازی: 👇 روی چوب‌ها برای هر عدد مربع یا دایره‌های رنگی بکشید و گیره‌ها رو هم با همون رنگ‌ها رنگ کنید و به عزیزای دل‌تون بدید تا هر گیره رو به عدد خودش بزنن برا تقویت عضلات دست، شناخت رنگ‌ها و یادگیری اعداد بازیِ مناسبی هست 😊👏👏👏 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯ ┄━━•●❥-☀️🌼☀️-❥●•━━┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از طبیبِ جان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ موشن‌گرافی// "" تقویت‌کننده سیستم ایمنی بدن و پیشگیری‌کننده از عوارض احتمالی واکسن!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄━━━•●❥-🌹﷽🌹-❥●•━━━┄ 🌹 ریحانه کنارِ مادرش نشست. صدای قیرچ قیرچ چرخ خیاطیِ مادر را دوست داشت. تشک عروسکش را پهن کرد و آن را رویش گذاشت. دستش را روی پای مادر گذاشت و گفت: -مامان جون، کِی میای بازی کنیم. مادر با لبخند نگاهش کرد و گفت: -عزیزم این لباس رو باید تا عصر آماده کنم. دیدی که صاحبش زنگ زد و گفت میاد دنبالش. خودت بازی کن. ریحانه بغض کرد و گفت: -خسته شدم‌. همه اش تنهایی بازی کنم. مادر صدایش را نشنید. ریحانه به عروسکش نگاه کرد. چشمانش را بسته بود و راحت خوابیده بود. او هم سرش را روی بالش عروسکش گذاشت و مثل او چشمانش را بست. با خودش گفت: -کاش بابا به آسمان نمی رفت. همه چیز برایمان می خرید. و مادر مجبور نبود خیاطی کند. با من بازی می کرد. یک دفعه درِ جعبه سوزن نخ باز شد. سنجاق قفلی و بچه هایش بیرون پریدند. سنجاق قفلی گفت: -غصه نخور. ما هستیم. بیا با ما بازی کن. ریحانه خندید و گفت: -چی بازی؟ سنجاق قفلی گفت: -طناب بازی. من و بچه هام همیشه طناب بازی می کنیم. ریحانه گفت: -من فقط عروسک بازی بلدم. سنجاقک ها پریدند وسط و گفتند: -کاری نداره. ما بهت یاد می دیم. ببین اینجا پارکِ ماست. بعد سنجاق قفلی سر نخ را کشید و گفت: -اینم طنابِ ما. بچه ها با هم بپرید. سنجاقک ها دست همدیگر را گرفتند و با هم پریدند. دگمه زرد هم از ته جا نخ سوزنی بیرون آمد و گفت: -منم بازی. ریحانه گفت: -چقدر شکلِ خورشیدی. سنجاقک ها می پریدند و آواز می خواندند. ریحانه هم با آن ها آواز می خواند. (شمع وگل و پروانه. دگمه و سنجاق و ریحانه. بابا کجاست تو آسمون. مامان می دوزه برامون لباس های قشنگ قشنگ می پوشیم، زبر و زرنگ ) وقتی چشمهایش را باز کرد. هنوز لبخند روی لبهایش بود. و شعر را برای خودش می خواند. با خودش گفت: -دیگه تنها بازی نمی کنم. جعبه نخ و سوزن را برداشت و درش را باز کرد. (فرجام پور) ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯ ┄━━━•●❥-🌹❀🌹-❥●•━━━┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا