⁰⁰:⁰¹
دو صفرو ڪنار هم دیدم...
گفتے آروز ڪن!
تا اومدم بگم "تو"
ثانیہها بہ دقیقہها تبدیل شد و بہجاۍ چهارمین صفر ؛ یڪ قرار گرفت...
و فهمیدم؛ طُ غیرممڪن ترین آرزوۍ منے!
.
به شانهام زدی تا تنهاییام را تکانده باشی.
به چه دل خوش کردهای؟
تکاندن برف از شانههای آدم برفی!؟
- گروس عبدالملکیان