💫مهدی جان . . .
وسط جاذبه ی این همه رنگ
نوکرت تا به ابد رنگ شماست
بی خیال همه ی مردم شهر
دلم آقا به خدا تنگ شماست...
✨ #ادركني_يابقيةالله
✨اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجـْــ
✨ #واجعلنا_من_انصاره_و_اعوانه
✨ #فرج_مولا_صلواتـــــــ
✍ @Mnasim20
.
🍃🌸✨ ﷽ ✨🌸🍃
💢 #حدیــث_روز
پیامبر اڪرم (ص):
اِتَّخِذُوا عِنْدَ الْفُقَراءِ اَيادى فَاِنَّ لَهُمْ دَوْلَةٌ يَوْمَ الْقيامَةِ؛
با نيكے و ڪمڪ به نيازمندان نزد آنان جايگاهے براى خود بيابيد كہ آنان روز قيامت مقام و منزلتے دارند.
📚 نهج الفصاحه ص ۱۶۰ ، ح ۲۹
━━🍃🌸🍃━━
✍ @Mnasim20
💫خدایا . . .
در دو راهی زندگی ام
تابلوی راهت را محکم قرار بده
نکند که با نسیمی راهم را کج کنم...
💫و خداوندا . . .
هدایتگر باقی مانده راهم باش که
بیشتر از همیشه نیازمند هدایت توأم...
💫 #ادرکنی_یا_الله_ادرکنی💫
✍ @Mnasim20
سلام برنگاه تو
بلند آسمانی ام!
که از حضيض خاکها
به اوج می کشانی ام
سراسر وجود من
پُر است از صدای تو
وجود من فدای تو
بيا به ميهمانی ام...
✨ #ادركني_يابقيةالله
✨اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجـْــ
✨ #واجعلنا_من_انصاره_و_اعوانه
✨ #فرج_مولا_صلواتـــــــ
✍ @Mnasim20
💫خدايــا . . .
در اين روز، بهره ام را
از مستحبات، افزون گردان...
و مرا با حاضرڪردن خواستـه ها
گرامے بدار...
و از ميان وسـايل، وسيله رسیـدنم
به حضـورت را نزديڪ گـردان...
اى كہ پافشـارىِ اصرارڪننـدگان
بازش نمےدارد و مشغـولش نمےڪند...
✨ #آمین_یا_رب_العالمین...
🔺 #دعای_روز_بیست_و_هشتم
✍ @Mnasim20
.
🌸مروری کوتاه بر نهج البلاغه🌸
🌸ادامه ترجمه خطبه۱۵۱-امام علی(ع)🌸
🌸فتنه های آینده🌸
🌺خبر از آينده خونين عرب🌺
⚜سپس فتنه اي سر برآورد كه سخت لرزاننده، درهم كوبنده و نابودكننده است و قلبهايي پس از استواري مي لغزند و مرداني پس از درستي و سلامت، گمراه مي گردند و افكار و انديشه ها به هنگام هجوم اين فتنه ها پراكنده و عقايد پس از آشكار شدنشان به شك و ترديد دچار مي گردد...
⚜آن كس كه به مقابله با فتنه ها برخيزد كمرش را مي شكند و كسي كه در فرو نشاندن آن تلاش مي كند، او را درهم مي كوبد...
⚜در اين ميان فتنه جويان چونان گورخران، يكديگر را گاز مي گيرند و رشته هاي سعادت و آيين محكم شده شان لرزان مي گردد و حقيقت امر پنهان مي ماند، حكمت و دانش كاهش مي يابد، ستمگران به سخن مي آيند و بيابان نشين ها را درهم مي كوبند و با سينه مركبهاي ستم، آنها را خرد مي نمايند...
⚜تكروان در غبار آن فتنه ها نابود گردند و سواران با قدرت در آن به هلاكت مي رسند، فتنه ها با تلخي خواسته ها وارد مي شود و خونهاي تازه را مي دوشد، نشانه هاي دين را خراب و يقين را از بين مي برد، فتنه هايي كه افراد زيرك از آن بگريزند و افراد پليد در تدبير آن بكوشند، آن فتنه ها پررعد و برق و پرزحمت است.
⚜در آن پيوندهاي خويشاوندي قطع مي گردد و از اسلام جدا مي گردند، فتنه ها چنان ويران گرند كه تندرستها بيمار و مسكن گزيدگان كوچ مي كنند...
⚜در آن ميان كشته اي است كه خونش به رايگان ريخته و افراد ترسويي كه طالب امانند، باسوگندها آنان را فريب مي دهند و با تظاهر به ايمان آنها را گمراه مي كنند.
🌺رهنمودها در مقابله با فتنه ها🌺
⚜پس سعي كنيد شما پرچم فتنه ها و نشانه هاي بدعتها نباشيد و آنچه را كه پيوند امت اسلامي بدان استوار است و پايه هاي طاعت بر آن پايدار بر خود لازم شماريد و بر خدا، ستمديده وارد شويد نه ستمگر...
⚜از درافتادن درون دامهاي شيطان و قرار گرفتن در وادي دشمني ها بپرهيزيد و لقمه هاي حرام به شكم خود راه ندهيد، شما در برابر ديدگان خداوندي قرار داريد كه گناهان را حرام كرد و راه اطاعت و بندگي را آسان فرمود.
📖 #نهج_البلاغه_ترجمه_محمد_دشتی
━━🍃🌺🍃━━
✍ @Mnasim20
#شهیدسعید_طوقانی
متولد۱۳۴۸ در تهران
معروف به پهلوان کوچولوی پایتخت و از دانش آموزان بسیجی که توانست با دستکاری شناسنامه به جبهه اعزام شود و در پادگان دوکوهه زورخانه را تاسیس کرد، در عملیات بدر پیک فرماندهی گردان بود که در۲۲ اسفند ۱۳۶۳ در شرق دجله به شهادت رسید...
✍ @Mnasim20
🌸معرفی نامه#شهیدسعید_طوقانی🌸
در سال۱۳۴۸ در خانواده ای متدین و مذهبی در تهران متولد شد. پدرش از ورزشکاران باستانی بنام تهران بود و او نیز به واسطه پدرش از سنین چهار پنج سالگی به این ورزش علاقمند شد و به همراه پدر و برادران بزرگترش در زورخانه حضور پیدا می کرد.
علاقه زیاد او به شیرین کاری در ورزش باستانی باعث شد تا در این زمینه رشد بسیاری کند و با ارائه نمایش های زیبا همگان را متحیر سازد. شش سالگی اش مصادف بود با حضور بیش از پیش او در ورزش باستانی و در سن ۷ سالگی طی مراسمی با حضور مسئولین رده بالای مملکتی آن زمان در سال ۱۳۵۶ توانست تنها در عرض ۳ دقیقه ۳۰۰ دور به دور خود بچرخد و با اجرای حرکات منحصر به فرد بازوبند پهلوانی کشور را از آن خود کند.
از آن روز به بعد پوستر و تصاویری با عنوان "پهلوان کوچولوی کشور سعید طوقانی" زینت بخش زورخانه ها و نشریات ورزشی شد. اوج افتخاراتش در سالهای ۵۵ تا ۵۷ بود. ۹ سال بیشتر نداشت که نامه هایی به امام ارسال و اعلام کرد که به خاطر کمک به شما و اعتراض به وضع موجود ورزش خودم را ترک می کنم... و در همین دوران در کنار خانواده فریاد عدالت خواهی سر میداد.
با پیروزی انقلاب و حمله رژیم بعثی در مهر ماه سال۵۹ با وجود سن کم برای رفتن به جبهه اصرار می کرد چرا که نمی توانست شاهد حضور برادران بزرگترش در جبهه باشد و خود در خانه بماند. با مجروحیت برادرش علی و مفقود شدن برادرش محمد در سال۶۲ سرانجام توانست همراه پدر و گروهی از ورزشکاران باستانی برای اجرای ورزش در حضور رزمندگان راهی جبهه شود.
با برگشت از جبهه اگر چه جسمش به خانه برگشته بود و ظاهرا در کلاس درس بود ولی روحش در جبهه جا مانده بود و نهایتا توانست با دستکاری شناسنامه اش در بهار سال ۶۳ راهی جبهه ها شود. روزی که رفت تنها کاغذی از او روی طاقچه خانه ماند که بر روی آن نوشته بود"من رفتم منطقه جنگی لطفا دنبال من نگردید"...
سعید با حضور در پادگان دوکوهه به همراه شهید عباس دائم الحضور توانست رزمندگان را به ورزش باستانی جذب کند و با بهره گیری از کمترین امکانات، زورخانه ای نیز در اردوگاه برپا کرد که بعد از شهادت او نیز ورزش باستانی در جبهه ها از جایگاه ویژه ای برخوردار بود.
حضور در کنار رزمندگان گردان میثم لشکر ۲۷ محمدرسول الله در عملیات بدر در زمستان ۶۳ به قدری برایش مهم بود که با وجود بیماری شدید از بیمارستان خود را به راهیان نبرد رساند و توانست به عنوان پیک و پیام رسان فرمانده در عملیات حضور پیدا کند.
بعد از حضور چند ماهه در جبهه در شامگاه بیست و دومین روز اسفند ماه در شرق دجله سعید با وجود ناراحتی جسمی دلیرانه و دلسوزانه مسئولیت خود را به انجام میرساند که ناگهان بر اثر اصابت تیربار سنگین دوشکا از ناحیه پهلو و شکم مجروح و به فیض شهادت نائل آمد.
🌺یادش گرامی و راهش پر رهرو باد🌺
✍ @Mnasim20
💫خداوندا . . .
دلم خوش بود به
سفره ای که پهن کرده ای
و بدون منت به همه می بخشی...
دلم خوش بود به بخشنده بودنت
و اینکه مرا می بخشی
و در آغوش می گیری...
دلم خوش بود به قدرتت که
از عدم زندگی می آفرینی
پس به خیر کن بعدم را...
💫 #ادرکنی_یا_الله_ادرکنی💫
✍ @Mnasim20
.
┈┉━❧🍃🌺🍃❧━┉┈
💬 #یادآوری💬
🔹فخر رازی از مفسران قرآن کریم میگوید: مانده بودم « لفی خسر » را چگونه معنا کنم، از بس فکر کردم خسته شدم و با خود گفتم، بروم سراغ سورههای دیگر تا فرجی شود...
🔸نقل میکند روزی گذرم به بازار افتاد و دیدم کسی با التماس فراوان به مردم میگوید: مردم رحم کنید به کسی که سرمایه اش در حال آب شدن است و داره نابود میشه، نگاه کردم دیدم او یخ فروش است، یک قالب یخ آورده، هوا هم گرم است و یخ هم در حال آب شدن و او التماس میکند از مردم که از من یخ بخرید...
🔹من معنای « لَفی خُسر » را در سوره عصر از این یخ فروش فهمیدم، ما هم لحظه به لحظه یخ زندگیمان در حال آب شدن است اما قدر این نعمتها و فرصتهای ناب را نمیدانیم و درک نمیکنیم!! مگر زمانی که دیر میشود و جز افسوس کاری از ما ساخته نیست...
┅═✿🍃🌺🍃✿═┅
✍ @Mnasim20