🌸⃝⃡💞
منصوࢪڪاظمـۍ!
دانشجوۍرشتهمهندسیمکآنیک-
طراحیجآمدات
تآریخومحلتولد:۱۵خرداد۱۳۴۴،تهران
تآریخومحلشهآدت:۱۲اسفند١٣۶۵،
عملیآتکربلای۵،شلمچه
مزار:امامزادهعلیاکبرچیذر
{🌸💞} ☜ #شهیدانه
{🌸💞} ☜ #لبیک_یا_خامنه_ای
•••📓🗞"
میگنچرامیخواۍشهیدشۍ؟!
میگہدیدیدوقتۍیہمعلمرودوستدارۍ
خودتومیڪشۍتوکلاسشنمره²⁰بگیرۍ
ولبخندرضایتشدلتروآبڪنہ؟!
منم
دلمبرالبخندخدامتنگشدھ(:
میخوامشاگرداولڪلاسشبشم
_شھیدحمیدسیاهڪالۍمرادیِ🌱
{🗞📓} ☜ #شهیدانه
{🗞📓} ☜ #لبیک_یا_خامنه_ای
🌸🍃
🍃
🔖خواص جوانه گندم
اینقدری که بادام، شیر برنج، شله زرد و … در چاق کردن فرد معروف هستند، جوانه گندم معروف نیست!
جوانه گندم منبع ویتامینها و مواد معدنی و کمی فیبر است،
برای مبتلایان به تخمدان پلیکیستیک انتخابی عالی است،
در رژیمهای غذایی زنان باردار و شیرده و ورزشکاران، دلبندان سن رشد عالی است.
در واقع معروفیت آن تامین ریز مغذیها است.
از دیگر خواص آن میتوان به خون سازی خوب، کمک به کارکرد غدد جنسی، کمک به جوان ماندن و سر حالی پوست، نقش پیشگیری در سرطان روده، مقوی مو تقویت حافظه…. اشاره کرد؛ بهتر است آن را معجزه طبیعت بگوییم
🍃
🌸🍃
🌸🍃
🍃
🔖لیمو
🔻لیموهای کوچک به رنگ سبز و زرد کمکم در بازار میوه جا خوش میکنند و چه خوب است که تا مدت زیادی همراه ما هستند.
🍃لیمو ترش با خواص بینظیرش، با عطر و طعمی لذت بخش، جان و تن ما را تازه میسازد.
✔️مقادیر قابل توجه لیمونین، پکتین، فلاوونویید، ویتامین ث و ... لیمو را عصارهای مملو از آنتی اکسیدان و معجزهای جهت حفظ سلامتی نموده است.
✅آب لیموترش تازه عصاره ناب سلامتی است.
تقویت سیستم ایمنی، مقابله با میکروبها، رفع خستگی و اضطراب و دل به هم خوردگی، رفع بدبویی دهان، چاشنی عالی در کنترل فشار خون، کاهش چربی خون و ...همه خواص بینظیری هستند که به ما یادآوری میکنند که این میوه عزیز با عطر و طعم خاص و تازهاش همیشه باید در برنامه غذایی روزمره ما باشد.
✅لیموترش همراه سکنجبین، شربت خوش طعم تابستانی و مفرح لذت بخشی است، لیمو ترش را اگر آب بگیرید و در یخچال بگذارید بسیاری از خواص خود را از دست میدهد و البته چاشنی سالم و خانگی خوبی است ولی اگر میخواهید از همه خواص آن بهرهمند شوید هنگام استفاده برش دهید، آب بگیرید و البته همه پوستهای آن را هم نگهدارید، در سینی مناسب خشک کنید، در پستی دیگر فواید آن را خواهم گفت.
🍃
🌸🍃
🌸🍃
🍃
🔖شکر با شکر فرق داره؟!
1️⃣شکر سرخ، شکر خامی است که از عصاره گیاه نیشکر به دست میآید. مزاج گرم و تر دارد و دارای انواعی از املاح، ویتامین و مواد معدنی است. همچنین نسبت به بقیه انواع شکر کالری کمتری دارد.
2️⃣شکر قهوهای از ترکیب شکر تصفیه شده با مادهای به نام«ملاس»که ماده مغذی نیشکر است به دست میآید و رطوبت بالایی دارد.
3️⃣شکر سفید با اضافهکردن مواد شیمیایی، از فرآوری شکر خام بهدست میآید و به دلیل فرآیند فرآوری دچار تغییرات شده و مزاج سرد و خشک دارد.
🍃
🌸🍃
🔸🔹🔸🔹🔸🔹
#از #معصومین #بیاموزیم
❌شانه کردن و فواید آن❌
🕋 در روایتی نورانی از امام هادی علیه السلام نقل شده است:
🌟«شانه زدن (شانه جنس عاج) موجب رویش مو در سر میشود و کرم های مغز را طرد میکند و صفراء و سوداء را خاموش میکند و لثه و گوشت بین دندان ها را تمییز میکند.»
📚مکارم الاخلاق، طبرسی، ص72.
✍️امروزه به لحاظ علمی ثابت شده که «شانه کردن موها، نه تنها موها را مرتب میکند و سالم نگه میدارد، بلکه برای گردش خون در پوست سر نیز مفید است و البته نوع شانه و طریقه شانه کردن در چگونگی گردش خون مغز و بالتبع اعصاب و در نهایت تصمیمات و عملکردها، اثر مستقیم دارد.
📗مقالات علمی فراوانی دربارۀ «رابطۀ شانه کردن موها با استرس» منتشر شده است.
💇♂️موی انسان و رویههای آرایشی، تآثیرات بسیار و قابل توجهی در روان و نیز روابط اجتماعی روزمرۀ ما دارد.
🕋همچنین در روایتی دیگر حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام می فرمایند:
🌟« ایستاده شانه نزن زیرا سبب ضعف قلب است و نشسته شانه کن زیرا قلب را قوی و پوست را مغزدار و محکم میکند.»
📚الخصال،شیخ صدوق، ج۲، ص۵۰۴.
❎امروزه، شاید رابطۀ شانه زدن مو با فقر برایمان روشن نشده باشد، اما به غیر از اطمینان به صحت علمی احادیث محکم و معتبر، با توجه به کشفیات در علوم تجربی، میتوانیم بفهمیم که هیچ حرکتی، بیتأثیر نیست.
🔻و اگر آشفتگی موها، در استرس، گردش خون، کارکرد مغز، روابط اجتماعی، اخلاق و ... مؤثر است - یا اگر ایستاده یا نشسته بودن نیز با گردش خون و ... مرتبط است، پس هیچ تعجبی ندارد که ایستاده شانه کردن نیز در گردش خون، کارکرد مغز، خُلق و خو ... و بالتبع استرس یا اعتماد به نفس و ... مؤثر باشد و البته آثار دیگری در نظام و قوانین چرخهی هستی دارد که ما هنوز به آن علم نیافته و مطلع نیستیم.
⚠️با این وجود آن چه که از فواید شانه زدن در علم امروزی به اثبات رسیده را در ادامه بیان می نماییم.
🔰 حالا که وزارت کشور برای برخورد با بیحجابی بیانیه داده و شبکه خبرهم پخش کرده ؛ باید اولا حمایت کنیم دوما بخواهیم حرفشان را عملی کنند و فقط وعده نباشد.
🔵 مطالبه پیامکی از وزارت کشور
✉️ ۳۰۰۰۷۷۸۸
بعنوان مثال میتونید بنویسید:
سلام.از بیانیه وزارت کشور درمورد برخورد با کشف حجابها تشکر میکنیم اما ما مردم منتظر اقدام وعمل هستیم بنابراین تقاضا داریم اقدامات قانونی قاطعانه و سریع دربرخورد با کشف حجابها اغاز شود.
(♦️ لطفا در همه گروه هاتون پخش کنید ؛
هر کس با ادبیات خودش مطرح کند)
#مطالبه_گری
#مطالبه_اثر_دارد
مدافعان حـــرم
🔰 حالا که وزارت کشور برای برخورد با بیحجابی بیانیه داده و شبکه خبرهم پخش کرده ؛ باید اولا حمایت کنی
چه فعال👌👍
حتما با مطالبه گری مردم شرایط بهتر میشه
-هنوزم هستن..
-دختران ما
-دختران انقلابی
-دختران با حیا
-دختران سرزمینم ایران!
#انقلابماانفجارنوربود
کسانۍکہبراۍهدایتدیگران؛
تلاشمۍکنند
بہجاۍمردنشهیدمۍشوند🕊!•
#-استادپناهیان🎙
#حرف_قشنگ
🎐🧸••|پسریکهعاقلباشه
بههیچعنوانسمتروابطحرامنمیره!
میدونیچرا؟!
چونمیدونهزمینگردهخوبمگردهوهرطور
باناموسدیگرانرفتارکردباناموسخودشم
رفتارمیکنن!
خوبمیدونهاگهبرهرلبزنهبرهفلانکاروبا
ناموسیکیدیگهکنهپسفرداشیکیدیگه
چنینکاریروباخواهرخودشدخترخودش
میکنه!
پسیهپسرعاقلباناموسدیگرانمثناموس
خودشرفتارمیکنه!
نهاینکهبراناموسخودش
بلانسبتوببخشید..
سگباشهبراناموسدیگرانگرگ؛/!
جزء+دهم+قرآن+کریم+با+صدای+استاد+پرهیزکار+صوت+.mp3
19.85M
🌙#جزءخوانی_روزانه_ماه_رمضان
💠 ترتیل جزء دهم قرآنکریم
❇️ با صدای ملکوتی استاد پرهیزگار
📿 التماس دعا 📿
#ماه_رمضان
#رمضان_مهدوی
#ماه_مبارک_رمضان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 سخنان تند حجت الاسلام پناهیان به عاملان اصلی بی بندوباری
#سخنرانی
حاج احمد ! فرمانده ی غائب ! وعده ی ما با تو ، انتهای افق بود ! همان جا که با پرچم لااله الا الله به انتظارمان ایستاده بودی ! حالا میگویند نشانی از تو یافته اند ، چه بهتر حالا که آمده ای تا با هم هم مسیر ظهور باشیم ! و من تصور میکنم روزی را که آخرین کوچه ی مسجد الاقصی را از وجود کفار پاکسازی میکنیم و در کنار هم ، شانه به شانه رزمندگان اسلام ، جایی نماز میخوانیم که سال ها به انتظارش دویده بودیم ! خون دل خورده بودیم ! صدایمان میزنند مدافعین قدس ! و من یاد مدافعان حرم می افتم ! یاد آن ها که شوق وصال امام شهیدشان آن ها را بی تاب کرده بود و زود به جهانِ اخریٰ رساند و به ما که جا مانده بودیم میگفتند خدا شما را برای روزگارِ سخت تری نگه داشته است. روزگار فتحِ قدس ! حاج احمد! به گمانم تو دلت برای سربند " راهیان قدس " تنگ شده بود که برگشتی ! و یا شاید دلتنگ رفیق های شهیدت بودی ! شاید هم برای ما دلت سوخت! که دیگر چشم به راهی ها بی تابمان کرده !
شاید هم آمدی که راه قدس را نشانمان بدهی...
راه قدس از کربلا میگذرد اما نه برای آنان که پای شان که به کربلا رسید حرم نشین سید الشهدا میشوند و دیگر یادشان میرود انتهای ستون های این جاده به قبله ی اول ما راه دارد، راه قدس از کربلا میگذرد برای کسانی که داغِ آن را به سینه داشته باشند ، برای آنان که کوله بارِ اربعینشان را برای سفر به قدس آماده کرده بودند!
حاج احمد ؛
بیا که این نسلِ جنگ نرفته
بی تاب یک جهادِ مخلصانه است !
بی تاب یک نفر که بوی شهدا بدهد !
منبری ها درست روضه میخوانند
اما این فرمانده ها هستند که روضه ها را به تصویر میکشند
حاج احمد ما دلمان روضه میخواهد...
# حاج احمد
پیکر حاج احمد متوسلیان بعد از ۴۱ سال تشییع میشود
https://www.farazdaily.com/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%AC%D8%A7%D9%85%D8%B9%D9%87-43/61261-%D9%BE%DB%8C%DA%A9%D8%B1-%D8%AD%D8%A7%D8%AC-%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D9%85%D8%AA%D9%88%D8%B3%D9%84%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D8%B9%D8%AF-%D8%A7%D8%B2-%D8%B3%D8%A7%D9%84-%D8%AA%D8%B4%DB%8C%DB%8C%D8%B9-%D9%85%DB%8C-%D8%B4%D9%88%D8%AF
#اخبار
❤️بسم الله الرحمن الرحیم ❤️
قسمت صد و پنجاه و هفتم: چند مرده حلاجی
حدود ساعت 8 شب، بررسی افراد مصاحبه شده تمام شد... دو روز دیگه هم به همین
منوال بود ...
اصلا فکر نمی کردم بین اون افراد، جایی برای من باشه ... علی الخصوص که آقای افخم
اونطور با من برخورد کرده بود ... هر چند علی رغم رفتارش با من، دقت نظر و علمش
به شدت من رو تحت تاثیر قرار داد ... شیوه سوال کردن هاش و برخورد آرام و دقیق با
مصاحبه شونده ها ...
از جمع خداحافظی کردم، برگردم ... که آقای افخم، من رو کشید کنار ...
امیدوارم از من ناراحت نشده باشی ... قضاوت در مورد آدم ها اصلا کار ساده ای نیست
... و با سنی که داری ... نمی دونستم به خاطر توانایی اینجا بودی یا ...
بقیه حرفش رو خورد ...
- به هر حال می بخشی اگر خیلی تند برخورد کردم ... باید می فهمیدم چند مرده
حلاجی...
خندیدم ...
- حالا قبول شدم یا رد؟ ...
با خنده زد روی شونه ام ...
- فردا ببینمت ان شاء الله ...
از افخم دور شدم ... در حالی که خدا رو شکر می کردم ... خدا رو شکر می کردم که
توی اون شرایط، در موردش قضاوت نکرده بودم ... آدم محترمی که وقتی پای حق و
ناحق وسط می اومد ... دوست و رفیق و احدی رو نمی شناخت ... محکم می ایستاد ...
روز آخر ... اون دو نفر دیگه رفتن ... من مونده بودم و آقای علیمرادی ... توی مجتمع
خودشون بهم پیشنهاد کار داد ... پیشنهادش خیلی عالی بود ...
- هر چند هنوز مدرک نگرفتی ولی باهات لیسانس رو حساب می کنیم ... حیفه نیرویی
مثل تو روی زمین بی کار بمونه ...
یه نگاه به چهره افخم کردم ... آرام بود اما مشخص بود چیزهایی توی سرش می گذره
... که حتما باید بفهمم ... نگاهم برگشت روی علیمرادی ... با احترام و لبخند گفتم ...
همین الان جواب بدم یا فرصت فکر کردن هم دارم؟ ...
به افخم نگاهی کرد و خندید ...
- اگه در جا و بدون فکر قبول می کردی که تشخیص من جای شک داشت ...
از اونجا که خارج می شدیم ... آقای افخم اومد سمتم ...
- برسونمت مهران ...
- نه متشکرم ... مزاحم شما نمیشم ... هوا که خوبه ... پا هم تا جوانه باید ازش استفاده
کرد...
خندید ...
- سوار شو کارت دارم ...
حدسم درست بود ... اون لحظات، به چیزی فکر می کرد که حسم می گفت ...
- حتما باید ازش خبر دار بشی ...
سوار شدم ... چند دقیقه بعد، موضوع پیشنهاد آقای علیمرادی رو کشید وسط ...
- نظرت در مورد پیشنهاد مرتضی چیه؟ ... قبول می کنی؟...
- هنوز نظری ندارم ... باید روش فکر کنم و جوانب رو بسنجم... نظر شما چیه؟ ... باید
قبول کنم؟ ... یا نه؟ ...
قسمت صد و پنجاه و هشتم: خارج از گود
حس کردم دقیق زدم وسط خال ... می خواستم مطمئن بشم در همون جهت، بحث
ادامه پیدا می کنه ...
- در عین اینکه پیشنهاد خوبیه ... فکر می کنم برای من که خیلی بی تجربه ام ورود
تو این زمینه کار درستی نباشه ...
ماشین رو کشید کنار و خاموش کرد ...
- من بیست ساله مرتضی رو می شناسم ... فوق العاده قبولش دارم ... نه همین طوری
کاری می کنه نه همین طوری تصمیم می گیره ... نقاط ضعف و قوت افراد رو می سنجه
... و اگر طرف، پتانسیل داشته باشه دستش رو می گیره ... اینکه بهت چنین پیشنهادی
داده، شک نکن که مطمئنه از پسش برمیای ...
سکوت کرد ...
- به نظر حرف تون اما داره ...
چند لحظه بهم نگاه کرد ...
- ولی تو به درد اونجا نمی خوری ... نه اینکه پتانسیل و استعدادش رو نداشته باشی ...
اتفاقا اگر بخوای کار کنی جای خیلی خوبیه ... ولی استعدادت مهار میشه ... تو روحیه
تاثیرگزاری جمعی داری ... می تونی توی محیط و اطرافت تغییر ایجاد کنی و اون رو
مدیریت کنی ... بودن کنار مرتضی بهت جسارت و قدرت عمل میده ... مخصوصا که
پدرانه حواسش به همه هست ... اما بازم میگم اونجا جای تو نیست ...
خیلی آروم به تک تک جملات و حرف هاش گوش می کردم...
- قاعدتا انتخاب همیشه بین دو گزینه است ... فکر می کنید کجا جای منه؟ ...
- فقط با بچه مذهبی ها می پری؟ ... یا سابقه فعالیت با همه قشری رو داری؟ ...
ناخودآگاه خنده ام گرفت ...
- رزومه ای بهش نگاه کنید؛ نه ... سابقه فعالیت با همه قشر رو ندارم ... مثل همین جا
که عملا این اولین سابقه رسمی مصاحبه من بود ... اما نبوده که فقط با بچه مذهبی و
هیئتی هم صحبت باشم ... نون گندم هم خوردیم ...
بلند خندید ...
- اون رو که می گفتی صفر کیلومتری ... این شد ... این یکی رو که میگی خارج از گود
هم نبودی ...
حالا مرد و مردونه ... صادقانه می پرسم جواب بده ... وضع مالیت چطوره؟ ...
چند لحظه جدی بهش نگاه کردم ... مغزم داشت همه چیز رو همزمان محاسبه می کرد
... شرایط و موقعیت ... چیزهایی رو که ممکن بود ندونم ... و ...
اونقدر که حس کردم الان می سوزه ... داشتم قدم هایی بزرگ تر ظرفیتی که فکرش
رو می کردم برمی داشتم ...
- بستگی داره ... به اینکه سوال تون واسه کار فی سبیل الله باشه ... یا چیزی که من
اهلش نباشم ...
قسمت صد و پنجاه و نهم: جوان ترین چهره
لبخند عمیقی صورتش رو پر کرد ...
- پس اینطوری می پرسم ... حاضری یه موقعیت عالی کاری رو ... فدای کار فی سبیل
الله کنی؟ ...
نگاهم جدی تر از قبل شد ...
- اگر فقط ادا و برگه و رزومه پر کردن نباشه ... بله هستم ... دستم به دهنم می رسه
... به داشته هامم راضیم ... ولی باید ببینم کاری که می گید مثل خیلی چیزها ... فقط
یه اسم رو یدک نکشه ... موثر و تاثیرگزار باشیم؛ چرا که نه ...
من رو رسوند در خونه ... یه آدرس روی یه برگه نوشت، داد دستم ...
- شنبه ساعت 4 بیا اینجا ... بیا کار و موقعیت رو ببین ... بچه ها رو ببین ... خوشت
اومد، قدمت روی چشم ... خوشت نیومد، بازم قدمت روی چشم ...
شنبه، ساعت 4 ... پام رو که گذاشتم ... آقای علمیرادی هم بود ... تا سلام کردم با خنده
به افخم نگاه کرد ...
- رو هوا زدیش؟ ...
خندید ...
- تو که خودت هم اینجایی ... به چی اعتراض می کنی؟ ...
آقای افخم حق داشت ... اون محیط و فعالیتش و آدم هاش ... بیشتر با روحیه من جور
بود ... علی الخصوص که اونجا هم ... می تونستم از مصاحبت آقای علمیرادی استفاده
کنم و چیزهای بیشتری یاد بگیرم ...
بودن توی اون محیط برکات زیادی داشت ... و انگیزه بیشتری برای مطالعه توی تمام
مسائل و جنبه های مختلف بهم می داد ... تا حدی که غیر از مطالعه دروس دانشگاه و
سایر فعالیت ها ... روزی 300 تا 400 صفحه کتاب می خوندم ... و خودم و یافته هام
رو در عرصه عمل می سنجیدم ...
هر چند، حضور من توی اون محیط ارزشمند، یک سال و نیم بیشتر طول نکشید ...
نشست تهران ... و یکی از اون دعوتنامه ها به اسم من، صادر شده بود ... آقای علیمرادی،
ابالفضل و چند نفر دیگه از بچه های گروه راهی شدیم ... کارت ها که تقسیم شد ...
تازه فهمیدم علیمرادی، من رو به عنوان مسئول جوانان گروه مشهدی، اعلام کرده بود
... با دیدن عنوان بدجور رفتم توی شوک ...
- خدایا ... رحم کن ... من قد و قواره این عناوین نیستم ...
وارد سالن که شدم ... جوان ترین چهره ها بالای سی و چند سال داشتن ... و من ...
هنوز 23 نشده بودم ...