eitaa logo
مدافعان حـــرم
917 دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
10.8هزار ویدیو
229 فایل
🌱بسم رب الشهدا و الصدیقین🕊 زنده کردن یاد و خاطره ی شهدا کمتر از شهادت نیست 🥀 "مقام معظم رهبری " ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17332925273420 اطلاعات👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1883046322C1568ca0f84 900_____________🛬_1k
مشاهده در ایتا
دانلود
مخلصیم🌼✨
هستین تا ده دقیقه ی دیگه براتون یه داستان بگم؟🌸☘
خب داستان جالبیه ✋بریم بخونیمش👇
❤️بسم الله الرحمن الرحیم ❤️ بِراد، از دستور پختی که از شبکه آشپزی یاد گرفته بود شیرینی مافین درست می کند و به این کار افتخار می‌کند و خانواده‌اش هم شیرینی هایش را دوست دارند.❤️ به نظر می‌رسد تحسین همه را برانگیخته است👌👏 اکثر مواقع مافین و شیرینی های دیگر می پزد عاشق دستپخت خودش است. بیشتر از اینکه با دیگران سهیم شود خودش میخورد ولی نه آنقدر زیاد که کسی متوجه این موضوع شود.🤫
هرچند این غذای اضافی شبها براد را کسل و بد خواب می کند 🥱صبح ها کمی بی حال و خسته🚶‍♂ از خواب بیدار می شود که همین مسئله باعث بد اخلاقی می شود 😠این کم خوابی و بد اخلاقی روی عملکرد کاریش اثر گذاشت. بهره‌وری از کارش پایین آمد و در نتیجه از رئیسش بازخورد منفی و دلسرد کننده می گیرد😕 در پایان روز از شغلش احساس نارضایتی می کند و انرژی اش کاملا تحلیل رفته است مسیر بازگشت به خانه طولانی و پر استرس تر از همیشه به نظر می رسد همه اینها باعث میشود که بیشتر سراغ غذا برود. استرس یکی از دلایل پر خوریش بود.
این کمبود انرژی باعث میشود که براد، دیگر مثل سابق علاقه‌ای به پیاده روی با همسرش نداشته باشد فقط احساس می کرد دیگر پیاده روی را دوست ندارد.☹️ همسرش دلتنگ زمانهای باهم بودنشان👩‍❤️‍👨 می‌شد و این گوشه گیری و بی حوصلگی براد را به خودش میگرفت و کمتر شدن فعالیت‌های مشترک براد با همسرش و همچنین ورزش نکردن و استشمام نکردن هوای تازه، بدن براد دیگر هورمون آندورفینی را که به او کمک می کرد احساس سرزندگی و رضایت کند ترشح نمی کرد. از آنجایی که دیگر به شادابی گذشته نبود شروع به عیب جویی از خودش و دیگران کرد و از تعریف و تمجید همسرش دست کشید از آنجایی که هیکلش به هم ریخته و چاق تر شده بود اعتماد به نفسش را از دست داد و احساس می کرد دیگر جذاب نیست و به همین دلیل کمتر برای برقراری رابطه عاشقانه ترغیب میشد.💔
براد متوجه نبود که این نداشتن انرژی و کمبود محبت چه تاثیری روی همسرش می گذارد فقط می دانست که حال خوبی ندارد 😒 برای اینکه وقتش را بگذراند تا دیر وقت تلویزیون📺 تماشا می کرد چون این کار به راحتی ذهنش را از موضوعات اصلی منحرف می کرد همسر براد با احساس این فاصله، شروع به گلایه کرد و نیازهای عاطفی اش بیشتر شد. وقتی اینکار اثری ندارد به لحاظ احساسی عقب کشید تا از خودش محافظت کند و احساس تنهایی می کرد😔 به همین خاطر انرژی را صرف کارش کرد و بیشتر وقتش را با دوستانش می گذرد تا این احساس خلاء هم صحبتی با دیگران را برطرف کند. همکارهای مردش شروع کردند به گرم گرفتن با و این موضوع باعث شد که احساس کند دوباره جذاب است. هرگز به براد خیانت نکرد ولی براد احساس میکرد مشکلی وجود دارد🤔 براد به جای اینکه بفهمد تصمیم ها و رفتارهای بد خودش ریشه اصلی مشکلات است گناه را گردن همسرش می‌انداخت و او را مقصر می‌دانست
براد ،نمی دانست که باید به درونش نگاه کند و همچنین در برنامه های سرآشپز برتر یا سریال های جنایی مورد علاقش توصیه هایی در مورد پیشرفت شخصی یا روابط دوستانه وجود نداشت. شاید این فکر به ذهن خطور کرده باشد که اگر او هم مثل دوستش اِسکات کتاب های در مورد موفقیت و پیشرفت شخصی خوانده بود ممکن بود روش هایی برای تغییر عادت های منفی اش یاد میگرفت نکته👇👇 متاسفانه انتخاب های کوچک روزانه براد موجی را ایجاد کرده بود که در همه جنبه های زندگیش آسیب‌هایی را به وجود آورده بودند.🤦‍♀
خب حالا مقصود من رو از بیان این داستان متوجه شدید؟ خیلی از ماها کار های کوچیکی در طول شبانه روز انجام میدیم که شاید به چشممون نیاد چه خوب چه بد اما همین کارهای کوچیک حال خوب و بد ما رو میسازن☘ پس بیشتر به رفتارهای روزمرتون دقت کنید✋ خب حالا میخوای بدونی این داستان از چه کتابی بود؟ این داستان قسمتی کوتاه از کتاب اثر مرکب بود. اگه کارت و شغلت در حال حاضرغیر از تحصیله حتما این کتاب رو بخون👌 اما اگه محصلی بزار تابستون بعد امتحانا که ضربه ای به درسات نخوره☘ و حتما یادداشت کن تا یادت نره تابستون بخونیش😁
•‌<💌> •< > . . 【🌹🍃】 محمد شوق رفتن داشت، هنوز گرد سفر به جنوب از رخت و لباسش تکانده نشده بود که شبی زنگ تلفنش به صدا درآمد و گویی دوباره باید بار سفر می‌بست و این بار نه به جنوب بلکه فرسنگ‌ها دورتر از خاک وطن...😔 آن شب با نگاهی ملتمسانه مرا نگریست و چندین‌بار از من اذن رفتن خواست و من که برق رفتن را در چشمانش دیدم دل را به خالقش سپردم و گفتم برو.🥲 مدارکش برای اعزام مهیا نبود و ساعت 11 شب با آتلیه تماس گرفت و عکس‌ها هم مهیا شد. به‌راحتی کارهایش برای رفتن آماده می‌شد!😓 قبل رفتن با بچه‌ها حرف زد و آنها را آرام کرد، باورکردنی نبود، به راحتی کارهایش یکی پس از دیگری انجام شد و من با بهت نگاهش می‌کردم.😧 چهره‌ آفتاب سوخته‌اش گواه حضورش در اردوهای جهادی منطقه کیاسر، کردستان، جنوب و ساخت‌وساز منزل و سقفی برای نیازمندان بود، در تمامی یادواره‌های شهدا حضور داشت و این را وظیفه خود می‌دانست.👌🏻 جان من، همسر و فرزندانم فدای یک لحظه ظهر عاشورای حضرت زینب(س) گاهی از طرف دوستان و اطرافیان شماتت می‌شدم که چرا حتی در تعطیلات عید به محمد اجازه سفر به مناطق جنگی و خدمت به مردم را می‌دهم و گلایه از اینکه هیچ‌وقت کنار همسر و فرزندانش نیست اما برایم مهم نبود چرا که من هر چه در زندگی دارم از برکت خون شهداست و همه این لحظات و اضطراب و بچه‌ها، همسرم و جانم فدای یک لحظه ظهر عاشورای حضرت زینب(س) است.💔 همانجا نماز شکرانه به جای آوردم. قرار بوده خبر شهادتش را صبح زود به من اعلام کنند، اگرچه دلم گواهی شهادتش را می‌داد اما نمی‌خواستم آن را باور کنم، تا اینکه بعد از خوابیدن عمویم تلفن همراهش را برداشته و وارد اینترنت شده و خبر شهادت محمد را با عکسش دیدم و همانجا نماز شکر به جای آوردم زیرا شهادت لیاقت می‌خواهد و محمد مورد لطف خداوند قرار گرفت.💚 من همه این روزها را در ذهن گذرانده بودم و حتی قاب عکس شهادتش را نیز انتخاب کرده بودیم. پسر کوچکم مهدی، گاهی برای آمدن پدر بی‌قراری می‌کند و این روزها سراغش را از من می‌گیرد و می‌پرسد «بالاخره بابا کی می‌آد».🥺 گاهی وقت‌ها که حرف شهادت پیش می‌آمد، به من می‌گفت که همچون کوه قوی باشم و حتی اگر نزدیکان و عزیزانش در غم شهادتش گریستند من گریه نکنم و اشکی نریزم و من به خواسته‌اش عمل کردم چرا که این لیاقتی است که با این سن کم خدا به من عطا فرمود، از من خواست که روضه حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س) در خانه بخوانیم. خانه من بیت الشهداء شد و من به این شهادت افتخار می‌کنم.😇 تکفیری‌ها و دشمنان اسلام باید بدانند روحیه ما با شهادت جوانان‌مان تضعیف نخواهد شد و بلکه قوی‌تر می‌شویم و بر تن فرزندان‌مان هم لباس رزم خواهیم پوشید تا از خاک وطن دفاع کنند، خانه من بیت الشهداء شد و من به این شهادت افتخار می‌کنم. 【🌹🍃】 🌷شـهـیـد مدافع حرم
نامـ شبــڪہ:یڪ نـامــ بـرنـامہ: مــردمـ دوسـت داشــتنے سـاعتـ:۱۷:۵۰ رمــضـان
نامـ شبــڪہ: سہ نـامــ بـرنـامہ:محفــل سـاعـت:۱۷:۴۰ رمــضـان
نامـ شبــڪہ: شبــڪہ۵ نـامــ بـرنـامہ:زنــدگے پس از زنــدگے سـاعـت:.۱۷:۳ رمــضـان
نامـ شبــڪہ:یڪ نـامــ بـرنـامہ: درسـهـــاے از قران سـاعـت: ۱۸:۵۰ رمــضـان
ـالتمــاس دعــا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️وعده عجیب خدا به پیامبرش در شب معراج...شب 17ماه مبارک رمضان "وعده‌ی قُدسی" به مناسبت سالروز معراج حضرت خاتم الانبیا صلوات الله علیه و آله (هفدهم ماه مبارک رمضان) صلی الله علیه و آله
1_3952673589.mp3
3.47M
مناجات حاج مهدی سماواتی،حتما گوش کنید😭
یکی از فانتزی هام اینه یه خواهر داشته باشم اسمش سحر باشه بعد ماه رمضان بگم سحر، سحره، تا سحره پاشو سحری بخور سحر !😂🤭 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
در روزهای عادی: چقدر تا اذان مغرب مونده؟ -حدود چهار ساعت، حالا باید دقیقش رو نگاه کنم. در ماه مبارک رمضان: چقدر تا اذان مغرب مونده؟ -دو ساعت و سی دقیقه و بیست‌وپنج ثانیه و چهار صدم ثانیه😂😂