📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت سی و سوم
از حرفش لبخند کمرنگی بر لبان مادر نشست و در برابر چشمان پُر از تردیدش، مریم خانم برای معرفی هر چه بیشتر آقای عادلی ادامه داد: «حاج خانم! من هر چی از مجید بگم، خُب شاید فکر کنید من فامیلش هستم. ولی شاید تو این چند ماهی که اینجا بوده تا یه حدودی باهاش آشنا شده باشین. شاید ساکت و کم حرف باشه، ولی مرد کار و زندگیه! خُب از یه سالگی پیش عزیز بود، ولی همین که از آب و گل در اومد، کسی که مواظبش نبود، هیچ، تازه مرد خونه عزیز هم بود و همه جوره هوای عزیز رو داشت. بعدش هم که عزیز عمرش رو داد به شما، شد مرد زندگی خودش! نمیگم خیلی اهل مستحبات و نماز شب و ختم قرآنه، نه! ولی رو سرش قسم میخورم، چون از بچگی یاد گرفته به حرامِ خدا حتی نزدیک هم نشه!»
مادر که تازه از لاک سکوتش در آمده بود، به نشانه تأیید صحبتهای مریم خانم، سر تکان داد و گفت: «حق با شماس! این چند ماهه ما از آقا مجید غیر از سر به زیری و آقایی هیچ چی ندیدیم.» و باز ساکت شد تا مریم خانم ادامه دهد: «از نظر مالی هم شاید وضع آنچنانی نداشته باشه، ولی تا دلتون بخواد اهل کاره. وقتی لیسانسش رو گرفت، تو تهران تو یه شرکت کار میکرد که خب کفاف خرج زندگی خودش و عزیز رو میداد. بعد از فوت عزیز هم با پولی که جمع کرده بود، تونست یه جایی رو تو تهران اجاره کنه. بعد هم با همون پول اومد اینجا خدمت شما. الان سرمایه چندانی نداره، مگه همین پساندازی که این مدت کنار گذاشته. ولی خُب خدا بزرگه. ان شاء الله به زندگی شون برکت میده.» که مادر لبخندی زد و با فروتنی پاسخ داد: «این حرفا چیه مریم خانم! خدا روزی رسونه! خدا هیچ بندهای رو بدون روزی نمیذاره! ولی... راستش من غافلگیر شدم. اجازه بدید با باباش هم صحبت کنم.»
مریم خانم که با شنیدن این جمله، قدری خیالش راحت شده بود، با لبخندی شیرین جواب داد: «خواهش میکنم. شما با حاج آقا صحبت کنید. من فردا صبح خدمت میرسم ازتون جواب میگیرم.» سپس در حالیکه چادرش را مرتب میکرد تا بلند شود، رو به مادر کرد و حرف آخرش را با قاطعیت زد: «حاج خانم، این تفاوت مذهبی برای مجید اصلاً مطرح نیس! چیزی که مجیدِ ما رو شیفته دخترِ گلِ شما کرده، خانمی و نجابت الهه جونه!» سپس به رویم خندید و همچنانکه بلند میشد، گفت: «که البته حق داره!» هرچند در دریای دلم طوفانی به پا شده و در و دیوار جانم را به هم میکوبید، اما در برابر تمجید بیریایش، به زحمت لبخندی زدم و به احترامش از جا بلند شدم. مادر هم همانطور که از روی مبل بلند میشد، جواب داد :«خوبی و خانمی از خودتونه!» سپس به چای دست نخوردهاش اشارهای کرد و گفت: «چیزی هم که نخوردید! لااقل میموندید براتون میوه بیارم.» به نشانه احترام دست به سینه گذاشت و با خوشرویی جواب داد: «قربون دستتون! به اندازه کافی دیشب زحمت دادیم!» سپس دست مادر را گرفت و با صدایی لبریز از اشتیاق ادامه داد: «ان شاء الله به زودی خدمت میرسیم و حسابی مزاحمتون میشیم!» و با بدرقه گرم مادر از اتاق بیرون رفت.
#رمان_جان_شیعه_اهل_سنت
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🎁 @BEIT_Al_SHOHADA
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
🔴جهت دسترسی به قسمتهای قبل
لطفا گزینه زیر را انتخاب کنید وبا فلش🔺🔻 قسمتهای قبلی را به راحتی پیدا کنید.
#ممنونکهبانشرلینکماراحمایتمیکنید.
#رمان_جان_شیعه_اهل_سنت
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت سی و چهارم
با رفتن او، پاهایم سست شد و دوباره روی مبل نشستم. مادر با گامهایی کُند و سنگین بازگشت و مثل من، سر جایش نشست. برای لحظاتی هر دو ساکت به نقطهای نامعلوم خیره بودیم تا سرانجام این سکوت را مادر شکست: «اصلاً فکر نمیکردم به تو نظری داشته باشه!» نگاهش کردم و دیدم با نگاهی مات به دیوار روبرویش خیره مانده و پلکی هم نمیزند. در جواب جملهای که حرف دلِ خودم بود، هیچ نگفتم که مادر به چشمانم خیره شد و پرسید: «تو خودت چیزی حس کرده بودی؟!!!»
در مقابل سؤال صادقانه مادر چه میتوانستم بگویم؟ من از روزی که او به این خانه قدم گذاشت، پای دلم را در ساحل نمناک احساسش به آب زدم و تا امروز بارها در برابر امواج سهمگین احساسی مبهم، مقاومت کرده بودم تا عنان دلم را به دست شیطان ندهم! بارها ندای نگاهش تا پشت خانه قلبم آمد و من برای رضای خدا، درهای خانه را بستم! بارها نغمه نفسهایش را از پشت پنجرههای جانم شنیدم و به نیت خشنودی پروردگار، پردههای دلم را کشیدم تا حتی نگاهم به نگاهش نیفتد! هرچند در این مدت، قلبم خالی از لغزش نبود و گاهی بیاختیار به تماشای خیالش مینشستم، اما خدا شاهد بود که هرگز نگاهش آنقدر بیحیا نبود که در آیینه چشمانش نقشی را به وضوح بخوانم و به راز درونش پِی ببرم که سکوتم طولانی شد و مادر جواب سؤال خودش را داد: «اگه نظر منو بخوای، همین نجابتی که این مدت به خرج داده کافیه تا این آدم رو بشناسی!»
در برابر پاسخ عارفانه مادر، تنها نگاهش کردم که به رویم لبخندی مادرانه زد و گفت :«حالا چرا انقدر رنگت پریده؟» و شاید اوج پریشانیام را احساس کرد که از جایش بلند شد و به سمتم آمد. خم شد و شانههایم را در آغوش کشید و همزمان زیر گوشم زمزمه کرد: «عزیز دل مادر! مادر قربونت بشه! به خدا توکل کن! از خدا بخواه کمکت کنه!» با شنیدن این کلمات لبریز مِهر و محبت، هر آنچه در این مدت بر دلم مانده بود، شبیه شبنمی شیرین پای چشمانم نشست. تنها خدا میدانست که در این مدت چه لحظات سختی را گذرانده بودم؛ از احساسات مبهمی که هر روز به بهانهای درِ خانه دلم را دقالباب میکردند، تا جام سرریز نگاههای پُر از معنی و خالی از حرف او، تا صدای لبریز از احساس و غریبه او و حتی دل خودم که گاهی با من غریبه میشد و حالا معنی و مفهوم همه را با تمام وجودم احساس میکردم!
حق داشتم این کوله بار سنگین احساس را که تا امروز روی شانههای نحیف دلم تحمل کرده بودم، اینجا و در آغوش بینظیر مادرم بر دامنش بگذارم! هرچند حالا بار سنگینتری بر دلم نشسته و آن هم نگرانی از سرنوشتی بود که میخواست با مردی شیعه پیوند پیدا کند، کسی که بارها آرزوی هدایتش به مذهب اهل تسنن را در دلم پرورانده و حالا به خواستگاریام آمده بود. او برایم مثل هر کس دیگر نبود که به سادگی خواستگاریاش را نادیده بگیرم، بیتفاوت از کنار نگاههای سرشار از احساسش عبور کنم و تنها به بهانه تفاوتهای مذهبی، حضورش را از زندگیام محو کنم!
#رمان_جان_شیعه_اهل_سنت
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🎁 @BEIT_Al_SHOHADA
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
🔴جهت دسترسی به قسمتهای قبل
لطفا گزینه زیر را انتخاب کنید وبا فلش🔺🔻 قسمتهای قبلی را به راحتی پیدا کنید.
#ممنونکهبانشرلینکماراحمایتمیکنید.
#رمان_جان_شیعه_اهل_سنت
🔸فردا، آخرین مهلت دریافت کارت کنکور
🔹کارت ورود به جلسه نوبت دوم آزمون سراسری ۱۴۰۳ تا فردا ۲۰ تیر ماه در سایت سازمان ملی سنجش قابل دسترس است و به داوطلبان توصیه میشود که زودتر کارت خود را دریافت کنند.
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
♦️پزشکیان: اربعین جلوهای از پیوندهای عمیق فرهنگی و دینی ایران و عراق است
🔹رئیسجمهور منتخب در گفتوگوی تلفنی با نخستوزیر عراق: مراسم اربعین حسینی جلوهای باشکوه از پیوندهای عمیق فرهنگی و دینی میان دو ملت ایران و عراق است.
🔹ما همواره قدردان حمایتها و میزبانی کریمانه دولت و ملت عراق از زائران ایرانی بوده و هستیم. امیدواریم امسال نیز با مساعدت و یاری دولت عراق، زائران کشور ما در کنار زوار دیگر کشورها بتوانند اربعین باشکوه دیگری رقم بزنند.
🔹السودانی: امیدواریم در دورۀ پیشرو شاهد تحکیم و تعمیق هر چه بیشتر روابط میان دو کشور و دو ملت باشیم.
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
🔸حبس یک تا ۵ سال در انتظار مجرمین فروش سوالات کنکور
🔹رئیس شورای حفاظت آزمون سراسری: کانالهای مدعی فروش سؤالات کنکور توسط پلیس فتا شناسایی شدند.
🔹ارتکاب هر یک از اعمال تخلفآمیز بهویژه تلاش برای افشای سؤالات مرتبط با آزمون سراسری میتواند به حبس از یک تا پنج سال نیز منجر شود.
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
🔸عبور دمای هوای استان بوشهر از ۵۳ درجه
🔹کارشناس اداره کل هواشناسی استان بوشهر: بر اساس رصد ایستگاههای هواشناسی در شبانهروز گذشته دمای هوای دشتستان ۵۳.۲ درجه ثبت و گرمترین نقطه معرفی شده است.
🔹بر اساس بررسی نقشههای هواشناسی تا روز پنجشنبه هفته جاری دمای هوا به شدت افزایش مییابد و شرجی در شهرهای ساحلی بیشتر خواهد شد.
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
احیانا قرمز شدن امروز بورس مربوط به سیگنال آمدن پزشکیان نبود؟!
یا فقط وقتی مصنوعی آن هم فقط ۱روز با تبانی آن را سبز میکنید، واکنش بورس محسوب میشود؟!
جریان سرمایهسالار و سفتهباز یکی از بزرگترین فریبکاران کشور است که به راحتی با سرنوشت کشور بازی میکند..
✍سیدامیرحسین حسینی🇮🇷
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻پوتین نخست وزیر هند را با خودروی برقی به گردش برد
🔹️ولادیمیر پوتین، رئیس جمهوری روسیه، روز دوشنبه نارندرا مودی، نخستوزیر هند را با خودروی برقی در اطراف محل سکونتش به گردش برد. این اولین سفر نخستوزیر هند به مسکو از زمان آغاز حمله نظامی روسیه به اوکراین است.
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
ورود ۱۰۱ هواپیمای جدید به کشور در دولت سیزدهم
🔻رئیس هواپیمایی: در مدت فعالیت دولت سیزدهم ۱۰۱ فروند هواپیما و هلیکوپتر وارد کشور شد که ۵۵ فروند عملیاتی شده است.
🔻امروز ۲۸ شرکت هواپیمایی خارجی به کشورمان پرواز دارند و در حوزۀ حمل باری با ۵ قاره جهان کار میکنیم.
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
.
🔻نمی دانم اطرافیان آقای پزشکیان این مواضع مشمئز کننده مقامات آمریکا را به ایشان منتقل می کنند یا نه؟!
🔹رحمت و رضوان خدا بر شهید رئیسی عزیز که در همان روزهای آغازین ریاست جمهوری، وقتی خبرنگار از او پرسید آیا حاضر به ملاقات با رئیس جمهور آمریکا هستید، با قاطعیت و بی هیچ درنگی گفت: خیر!
✍ محمد ایمانی
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
🔴افزایش تولید نفت ایران به ۴ میلیون بشکه در روز تا پایان سال
🔹بر اساس گزارش وزات نفت؛ دولت، ریلگذاری برای استمرار تولید نفت را انجام داده تا رشد اقتصادی کشور که قرار است به ۸ درصد برسد متوقف نشود.
🔹با وجود تحریمهای نفتی برای کاهش ظرفیت تولید درآمدهای نفتی کشورمان ۸۷ میلیون بشکه میعانات گازی ذخیره شده در خشکی و دریا در بازارهای صادراتی فروخته شده است.
🔹تولید نفت کشور در ابتدای دولت سیزدهم از روزانه دو میلیون و ۱۰۰ هزار بشکه به سه میلیون و ۶۰۰ هزار بشکه رسیده که رشد بیش از ۶۰ درصدی داشته است.
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥حس قدردانی مردم وقتی خدمات بیشمار زاکانی رو در شهرداری میشنون
💥وقتی رهبری گفتن در رسانه ضعیفیم یعنی همین که خدمات رو بولد نمیکنیم
🗣 باران وکیلی ♭
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
⭕️ دیدار محرمانه طالبان با اشرف غنی
🔻 دیدار سراج الدین حقانی وزیر داخله طالبان با مامورین سرویس اطلاعاتی سیا در قطر! در این دیدار
تاکید بر فاصله گرفتن گروه طالبان از ایران و مذاکره با احمد مسعود و مذاکره با اشرف غنی برای تحویل دادن دولت به طالبان تاکید شده که پس از آن جلسه سری با اشرف غنی نیز برگزار شد.
✍ظاهرا هدف آمریکا از این دیدارها و پیوندها تقویت داعش در چتر حمایت قانونی طالبان برای ضربه زدن به ایران است.
تحرکات اخیر طالبان در ماه های گذشته در مرزهای شرقی نیز قابل تامل است.
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
39.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️اجازه ندیم پروژهای که عملیات اجراییش تو دولت شهید رئیسی بوده و تا یکی دو ماه دیگه هم تموم میشه رو رسانههای اصلاحطلب به نام دولت جدید بزنن!
💥این طرح از مهر ۱۴۰۱ در دولت شهید رئیسی شروع شده
این توضیحات کارشناس اصفهانی رو حتما ببینید و منتشر کنید
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
May 11
38.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به : شهـــــ🥀ــــــــدا
از : ما نیروهای جامانده در خاکریز دنیا📡
سلام رفیق شهیدم
از نفس افتاده ایم... !
⚠️عن قریب است که گرفتار فتنه های آخر الزمان شویم...
بعد از کربلای شما ، قرار بود ما زینبی ها مدافعان حرم ولایت باشیم..!!
وعده ما با رفیق شهیدمان:
چهارشنبه 1403/04/27 دوازدهمین چله مجرب متوسل به چهارده معصوم(ع) و شهدای والامقام
🎁کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعـــــــــان حــــــــــــرم ولایــــــــــت✨
https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615
💌این دعوتنامه ای از طرف شهدا برای شماست،
ان شاءالله حاجت روا باشید.
قسمت اول
🌷 #ماجرای_حقیقی_معجزه_دعای_شهدا_
💞بسم رب الشهداء والصدیقین
با سلام خدمت شما عزیزان که عاشقان و رهروان راه شهدا هستید
من دبیر زبان در یکی از مدارس تهران و فردی بسیااار شاداب و پرانرژی و سرشار از شور و شادی بودم.
حدودا شانزده یا هفده سال پیش بود که بطور ناگهانی احساس کردم موقع پیاده روی استخوانهام از داخل شروع به لرزیدن میکنن تا حدی که مجبور میشدم بنشینم و محکم خودم رو به آغوش بگیرم تا شاید کمی از شدت لرزش استخوانهام کمتر بشه. کسی از بیرون چیزی متوجه نمیشد ولی در درونم این رو حس میکردم. این مسئله ادامه پیدا کرد تا متوجه شدم میلم به غذا کاهش یافته و شروع کردم به کاهش وزن، به پزشک داخلی مراجعه کردم و سوال و جوابهایی کرد و منو ارجاع داد به پزشک متخصص اعصاب، با کمال تعجب متخصص اعصاب گفت که افسردگی شدید به میزان ۶۰ تا ۷۰ درصد دارید😳
با همسرم در مطب کلی خندیدیم و همسرم به پزشک گفت که ایشون بقدری شاداب و پرانرژی هست که اصلا صحبت شما قابل قبول نیست ولی پزشک گفت اگر داروها رو استفاده نکنه دچار مشکل جدی میشه.😔
یک نایلون بزرگ داروهای اعصاب که روز به روز حالمو بدتر میکرد.
کم کم خواب شدید و خواب رفتن ذهنم به علائم افسردگی اضافه شد.
شرایط بسیاااار سخت شده بود بخصوص اینکه دو فرزند کوچک هم داشتم که نیاز به رسیدگی داشتن و من هیچ توانی برای رسیدگی به فرزندانم نداشتم. حتی ساعتها بدون غذا و گرسنه می موندن ولی من نه تنها توان بلکه اصلا به فکرمم نمی رسید که باید بهشون غذا داده بشه.😔
چندین دکتر و آزمایشات مختلف و پزشکهای حاذق ولی.......... اصلا تاثیری در اوضاعم نداشت.
این شرایط بیش از شش ماه طول کشید و حدود سی و پنج کیلو وزن کم کردم و واقعا شرایط خسته ام کرده بود.
از آنجا که با آقا علی ابن موسی الرضاع💖 ارتباط قلبی خاصی داشتم از همسرم درخواست کردم که بریم پابوس امام رضاع برای متوسل شدن و انشاالله شفا گرفتن.
بارها شده بود که در سختیها با سفر به مشهد و توسل به آقا، مشکل برطرف شده بود ولی این بار با وجود اینکه هشت روز در مشهد بودیم و من تماما در حرم آقا بودم ولی با کمال تعجب هیج اتفاق خاصی نیفتاد و بسیاااار ناراحت و ناامید از همه جا برگشتیم تهران و بقدری بهم ریخته بودم و احوالم نامناسب بود که برای گلایه از اینکه چرا آقا امام رضاع این بار دست خالی منو از حرمش راهی منزل کرده، یک سفر کوتاه به قم و حرم خانمحضرت معصومه س رفتم. بسیااار گریه کردم و از برادرشون پیش خواهر عزیزشون گلایه کردم ولی باز هم هیچ فرجی اتفاق نیفتاد.
تا اینکه یک روز ظهر که خوابیده بودم،( تلویزیون همیشه خاموش بود چون بچه هام علاقه ای به دیدن برنامه های اون ساعت نداشتن و واقعا نمیدونم چه کسی تلویزیون رو روشن کرده بود و روی برنامه ی آفتاب شرقی بود که خانم دباغ داشتن صحبت میکردن و در مورد برآورده شدن حاجات میگفتن.)
ایشون گفتن که خیلی زمانها پیش میاد که بیماری یا مشکل خاصی براتون پیش میاد ولی هر چه توسل به ائمه اطهار دارید باز هم مشکل برطرف نمیشه. اینجاست که ائمه دارن شما رو ارجاع میدن به دعای شهدا.
باید چله ی شهدا بگیرید به این شکل که اسم چهل شهید رو روی کاغذی بنویسید و نیت کنید برای سلامتی و فرج امام زمان عج صلوات بفرستید و صوابش رو هدیه کنید به روح پاک و مطهر شهید همانروز .
روز اول شهید اول
روز دوم شهید دوم و الی آخر تا روز چهلم برای شهید چهلم صد صلوات بفرستید.
توان بلند شدن نداشتم ولی واقعا گویا کسی کمکم کرد که بلند شوم و کاغذ و خودکاری دستم گرفتم و گوشی تلفن رو برداشتم و از پدر و خواهرم کمک گرفتم و اسم چهل شهید رو نوشتم.
و شروع کردم به صلوات فرستادن.
چهار روز صلوات فرستادم و بقدری حالم بد بود که وسط صلوات فرستادن خوابم می برد و ساعتها میخوابیدم . وقتی بیدار میشدم میدیدم تسبیح از دستم افتاده.
ادامه دارد...
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🥀 @BEIT_Al_SHOHADA
🥀 @Modafeane_harame_velayat
✨🥀أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج🥀✨
قسمت دوم
🌷 #ماجرای_حقیقی_معحزه_دعای_شهدا_
روز چهارم ساعت دو بعد از ظهر وقتی روی تخت دراز کشیده بودم تسبیح رو برداشتم و نوبت شهید علی اصغر قلعه ای بود و نیت کردم و گفتم شهدا قربونتون برم این صلواتهای من چه به درد شما میخوره. من که چندتا بیشتر نمیتونم صلوات بفرستم و بعدش خوابم می بره. قربونتون برم که اینجوری دارم.......
خوابم برد و طولانی ترین خواب رو اون روز داشتم. در خواب یا شاید بیداری بوده واقعا نمیتونم بگم خواب بود.
دیدم که با همسرم همراه با کاروان داریم از مرز مهران میریم کربلا.
در مرز مهران جلوی اتوبوس مون رو چندتا بسیجی گرفتن که سربند (سبز رنگ ) یا فاطمه زهراس ، به سرشون بسته بودن، و اومدن بالا . به من اشاره کردن و اسمم رو گفتن و گفتن همراه همسرتون برای استراحت پیاده بشید.
بقیه ی همسفرها گفتن ما هم خسته هستیم پیاده بشیم . گفتن نه فقط ایشون و همسرشون
به همراه همسرم از اتوبوس پیاده شدیم و همراه بسیجیان به سمت سنگر حرکت کردیم در مقابل درب ورودی سنگر با کمال احترام ایستادند و به من و همسرم تعارف کردند که واردسنگر شویم. درب ورودی سنگر کمی شیب دار بود وقتی وارد سنگر شدیم چیزی که خیلی برایم جالب بود بزرگی بیش از حد آن سنگر بود که دست راست آن به صورت مسجد بسیار بزرگی بود البته بدون فرش که تعداد زیادی رزمنده با سربند یا فاطمه زهراس بر روی زمین نشسته بودند و به شدت مشغول کار بودند. پرونده های زیادی در دست داشتند و در حال رسیدگی به پروندهها بودند چند نفر از آنان نیز بی سیم به دست داشتند و مرتباً با بی سیم صحبت میکردند حال و هوای بسیجیان خیلی مانند شبهای عملیاتی بود که در تلویزیون دیده بودم. در سمت چپ سنگر یک دروازه ای وجود داشت که سراسر نور بود و شدت نور آن به گونه ای بود که قادر به دیدن آن طرف نور نبودم. نور بسیار عجیبی بود و این بسیجیان همگی در داخل این نور وارد می شدند و بعد از مدتی با تعداد زیادی پرونده خارج می شدند تمام آنان سربند یا فاطمه زهراس بسته بودند. به قدری کار و تلاش و زحمت آنان زیاد بود که پیش خودم فکر میکردم چقدر انرژی بالایی دارن در این هنگام از داخل دروازه سراسر نور آقایی بسیار رشید و خوشرو و پر انرژی به سمت ما آمدند و احوالپرسی گرمی کردند و نام مرا به زبان جاری کرده و خوش آمد گفتند و بعد من و همسرم را به سمت صندلی که از گونیهای شنی ساخته شده بود راهنمایی کردند(. بسیجیان ایشان را حاج آقا یاسینی صدا میکردند.)
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🥀 @BEIT_Al_SHOHADA
🥀 @Modafeane_harame_velayat
✨🥀أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج🥀✨
قسمت سوم
🌷 #ماجرای_حقیقی_معجزه_دعای_شهدا_
بسیجیان ایشان را حاج آقا یاسینی صدا میکردند.) این گونی های شنی نزدیک آن دروازه نورانی روی هم چیده شده بودند و به عنوان صندلی از آن استفاده می شد در این هنگام نوجوان بسیار خوش چهره و چابک از داخل نور بیرون آمد . نامش علی اصغر قلعه ای بود که آقای یاسینی به علی اصغر گفت آقای قلعه ای برای میهمانان ما وسایل پذیرایی بیاورید علی اصغر که نوجوان ۱۶ ساله خوش چهره و نورانی بود به سمت من و همسرم آمد و بعد از احوالپرسی بسیار گرمی از من پرسید آیا شربت میل دارید من که در حالت بهت و تعجب به سر می بردم با کمال خجالت گفتم اگر امکان داشته باشد میخورم . آقای یاسینی به علی اصغر گفتند برای خانم............ و همسرشان شربت بیاورید من به همسرم نگاه کردم و به او گفتم این ها اسمم را از کجا می دانند همسرم اشاره کرد که هیچ صحبتی نکن و فقط سکوت کن و گوش کن. علی اصغر به داخل نور رفت تا شربت بیاورد. مدتی طول کشید تا علی اصغر برگردد و در این مدت من به رفتارها و فعالیت رزمندگان به دقت نگاه میکردم . بسیار برایم عجیب بود آنها مرتباً پرونده ها را بررسی میکردند و بیسیم میزدند و از احوال مردم می پرسیدند مثلاً آقای یاسینی در همان زمان که کنار ما ایستاده بود به بی سیم چی گفت بیسیم بزن بپرس که مشکل پیرمرد در روستای فلان جا بر طرف شده یا خیر یا در یک پیام دیگری گفت بپرسید فلان بچه در بیمارستان مشکلش برطرف شده یا خیر و وقتی متوجه شدند که مشکل آن بچه برطرف شده، همه با هم صلوات قرائت کردند. حتی در جایی هم آقای یاسینی به رزمندگانی که مشغول بررسی پروندهها بودند گفتند ببینید چرا مشکل فلان فرد در فلان جا برطرف نشده بررسی کنید ببینید ایراد کار کجاست؟؟؟؟ جملات برایم بسیار عجیب بود و من متحیر و شگفتزده فقط به مکالمات، نوع رفتار و گفتار آنان نگاه می کردم و حتی توان صحبت کردن هم نداشتم تا علی اصغر قلعه ای از داخل نور با یک سینی بسیار زیبا که دو لیوان شربت در داخل آن بود به سمت ما آمد آقای یاسینی گفتن اول به خانم.......... شربت را بدهید شربت را که به سمت من گرفت دیدم شربت آلبالویی رنگ است یک لحظه به همسرم گفتم نکند این شربت شهادت باشد؟ ولی همسرم اشاره کرد که سکوت کنم من هم شربت رو برداشتم و وقتی آن را میل کردم بسیار خوش عطر و خوش طعم بود و با شربت هایی که تا به حال خورده بودم بسیار متفاوت بود آقای یاسینی از من پرسیدند خانم ............ شربت به جانتان نشست؟؟؟؟؟ گفتم بله بسیار خوشمزه بود ایشان گفتند این شربت شفاست، نوش جانتان. تمایل دارید لیوان دیگری شربت برایتان بیاوریم با اشتیاق زیاد گفتم بله محبت می کنید آقای یاسینی به علی اصغر گفتند آقای قلعه ای سریع برای خانم ......... شربت دیگری بیاورید علیاصغر قلعه ای مانند فرفره رفت داخل نور و بعد از مدتی با سینی دیگری از شربت که دو لیوان در داخل آن بود به سمت ما آمد این بار شربت پرتقالی رنگ بود که آن را نیز تا ته میل کردم و بسیار گوارا بود در این موقع آقای یاسینی از ما عذرخواهی کرد و گفت کاری برایم پیش آمده الان خدمت میرسم و ما را ترک کرد و داخل دروازه پر از نور شد و به علی اصغر گفت در خدمت خانم ...........و همسرشان باشید تا من برگردم علی اصغر نوجوان بسیار شیرین زبانی بود. در این موقع به من گفت میخواهید برای اینکه سرتان گرم شود فیلم شهادت آقای یاسینی را برایتان بگذارم من اول متوجه صحبتش نشدم به او گفتم فیلم شهادت چه کسی؟؟؟؟ تکرار کرد شهید یاسینی.اشاره کردم به داخل نور به سمتی که شهید یاسینی رفته بود گفتم شهید یاسینی😳 مگر ایشان شهید شده؟؟؟
ادامه دارد.....
⚠️با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🥀 @BEIT_Al_SHOHADA
🥀 @Modafeane_harame_velayat
✨🥀أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج🥀✨
مداحی آنلاین - نماهنگ من از خونواده کرمم - کرمانشاهی.mp3
5M
من از خونواده کرمم
کوچیک ترین دختر حرمم
این قدر منو نزن
من که خودم میام با پای پر ورمم
#امیر_کرمانشاهی🎙
#استودیویی🔊
#پیشنهاد_ویژه🌟
#روز_سوم #محرم💔
✨با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🏴 @Beit_al_Shohada
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
✨أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج✨
#ممنونکهبانشرلینکماراحمایتمیکنید
مداحی آنلاین - السلام علی اهل مشایه - رسولی.mp3
2.67M
السلام علی اهل مشایه
تا بهشت خدا وصله مشایه
بهشت بین الحرمین
بهشت حرم حسین
#مهدی_رسولی🎙
#زمینه🔊
#جدید 🔄
✨با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🏴 @Beit_al_Shohada
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
✨أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج✨
#ممنونکهبانشرلینکماراحمایتمیکنید
enc_16944460144557086531163.mp3
5.78M
.
🎧گذشته از سر شب خب
الآنه که دیگه بابام میرسه..
#حسینستوده
✨با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇
🏴 @Beit_al_Shohada
🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat
✨أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج✨
#ممنونکهبانشرلینکماراحمایتمیکنید