eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
33.8هزار دنبال‌کننده
29.8هزار عکس
11.9هزار ویدیو
286 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
بزرگی می گفت: من برای هرکسی که متوجه میشدم از دار دنیارفته است نماز لیلة الدفن میخواندم ،تا اینکه شبی در خواب دیدم مرده ام! در خواب وحشت زیادی داشتم ،وقتی مرا در قبر تاریک گذاشتند. نکیر ومنکر بر من وارد شدند،شرایطی بس نگران کننده و وضعیتی بسیار ترسناک و دلهره آور بود.در آن لحظه به یکباره دیدم تعداد زیادی آدم پشت سر این دو بزرگوار آمدند پرسیدم اینها چه کسانی هستند در پشت سرتان؟ گفتند: *این ها همان کسانی هستند که تو برایشان نماز میخواندی😭* 😭 *امشب آمده اند در کنارت، تا تنها نباشی و نترسی 😭😭😭* *تمام قبرم با آمدن آنها برایم روشن شده بود.......* *ای کاش بدانیم، این نمازهایی که ما به نیت اموات میخوانیم، همه جمع میشوند برای سکرات مرگ ،شب اول قبر وعالم برزخ خودمان* *پبامبر اکرم (ص)میفرمایند: خداوندبه نمازگزار نماز لیله الدفن، به عدد آنچه آفتاب بر آن طلوع می‌کند، حسنه عطا می‌کند و او را چهل درجه بالا میبرد* *وامشب نماز لیلة الدفن انسانی وارسته وعارف، علامه حسن زاده آملی است، که به نوعی اغلب ما خود به نماز خواندن برای چنین انسان شریف و وارسته ای نیازمند و محتاجیم * *نام: حسن، فرزند: عبدالله* @Modafeaneharaam
💐لوح | «در آغوش بهشت» 🔻بازآفرینیِ قاب ماندگاری از سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی و سرلشگر شهید حاج علی هاشمی 🖇 انتشار به مناسبت هفته دفاع مقدس @Modafeaneharaam
سلام عرض میکنم خدمت مخاطبین عزیز حلال کنید دیشب بخاطر مشکلاتی نتونستیم رمان رو بزاریم،اما امشب دو پارت میزاریم🌹 @Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_هفتم 💠 از کلام آخرش فهمیدم زینبی که صدا می‌زد من نبودم، سعد ناباورانه نگاه
✍️ 💠 یک گوشه کپسول اکسیژن و وسایل جراحی و گوشه‌ای دیگر جعبه‌های ؛ نمی‌دانستم اینهمه ساز و برگ از کجا جمع شده و مصطفی می‌خواست زودتر ما را از صحن مسجد خارج کند که به سمت سعد صورت چرخاند و تشر زد :«سریعتر بیاید!» تا رسیدن به خانه، در کوچه‌های سرد و ساکت شهری که از در و دیوارش می‌پاشید، هزار بار جان کندم و درهر قدم می‌دیدم مصطفی با نگرانی به پشت سر می‌چرخد تا کسی دنبالم نباشد. 💠 به خانه که رسیدیم، دیگر جانی به تنم نمانده و اهل خانه از قبل بستر را آماده کرده بودند که بین هوش و بی‌هوشی روی همان بستر سپید افتادم. در خنکای شب فروردین ماه، از ترس و درد و گرسنگی لرز کرده و سمیه هر چه برایم تدارک می‌دید، در این جمع غریبه چیزی از گلویم پایین نمی‌رفت و همین حال خرابم مصطفی را به جوش آورده بود که آخر حرف دلش را زد :«شما اینجا چیکار می‌کنید؟» 💠 شاید هم از سکوت مشکوک سعد فهمیده بود به بوی به این شهر آمده‌ایم که به چشمانش خیره ماند و با تندی پرسید :«چرا نرفتید بیمارستان؟» صدایش از خشم خش افتاده بود، سعد از ترس ساکت شده و سمیه می‌خواست کند که برای اعتراض برادرشوهرش بهانه تراشید :«اگه زخمش عفونت کنه، خطرناکه!» 💠 سعد از امکانات رفقایش اطمینان داشت که با صدایی گرفته پاسخ داد :«دکتر تو بود...» و مصطفی منتظر همین بود که با قاطعیت کلامش را شکست :«کی این بیمارستان صحرایی رو تو ۴۸ ساعت تو مسجد درست کرد؟» برادرش اهل بود و می‌دانست چه آتشی وارد این شهر شده که تکیه‌اش را از پشتی گرفت و سر به شکایت گذاشت :«دو هفته پیش یه کامیون اسلحه وارد درعا کرده!» و نمی‌خواست این لکه ننگ به دامن مردم درعا بماند که با لحنی محکم ادامه داد :«البته قبلش خودشون رو از مرز رسونده بودن درعا و اسلحه‌ها رو تو مسجد عُمری تحویل گرفتن!» 💠 سپس از روی تأسف سری تکان داد و از آنچه در این دو هفته بر سر درعا آمده، درددل کرد :«دو ماه پیش که اعتراضات تو شروع شد، مردم این شهر هم اعتراضایی به دولت داشتن، اما از این خبرا نبود!» از چشمان وحشتزده سعد می‌فهمیدم از حضور در این خانه پشیمان شده که مدام در جایش می‌جنبید و مصطفی امانش نمی‌داد که رو به برادرش، به در گفت تا دیوار بشنود :«اگه به مردم باشه الان چند ماهه دارن تو و و تظاهرات می‌کنن، ولی نه اسلحه دارن نه شهر رو به آتیش می‌کشن!» و دلش به همین اشاره مبهم راضی نشد که دوباره به سمت سعد چرخید و زیر پایش را خالی کرد :«می‌دونی کی به زنت کرده؟» 💠 سعد نگاهش بین جمع می‌چرخید، دلش می‌خواست کسی نجاتش دهد و من نفسی برای حمایت نداشتم که صدایش در گلو گم شد :«نمی‌دونم، ما داشتیم می‌رفتیم سمت خیابون اصلی که دیدم مردم از ترس تیراندازی دارن فرار می‌کنن سمت ما، همونجا تیر خورد.» من نمی‌دانستم اما انگار خودش می‌دانست می‌گوید که صورتش سرخ شده بود، بین هر کلمه نفس نفس می‌زد و مصطفی می‌خواست تکلیف این گلوله را همینجا مشخص کند که با لبخندی تلخ دروغش را به تمسخر گرفت :«اگه به جای مسجد عُمری، زنت رو برده بودی بیمارستان، می‌دیدی چند تا پلیس و نیروی هم کنار مردم به گلوله بسته شدن، اونا رو هم ارتش زده؟» 💠 سمیه سرش را از ناراحتی به زیر انداخته، شوهرش انگار از پناه دادن به این زوج پشیمان شده و سعد فاتحه این محکمه را خوانده بود که فقط به مصطفی نگاه می‌کرد و او همچنان از که روی حنجره‌ام دیده بود، زخمی بود که رو به سعد اعتراض کرد :«فکر نکردی بین اینهمه وهابی تشنه به خون ، چه بلایی ممکنه سر بیاد؟» دلم برای سعد می‌تپید و این جوان از زبان دل شکسته‌ام حرف می‌زد که دوباره به گریه افتادم و سعد طاقتش تمام شده بود که از جا پرید و با بی‌حیایی صدایش را بلند کرد :«من زنم رو با خودم می‌برم!» 💠 برادر مصطفی دستپاچه از جا بلند شد تا مانع سعد شود که خون در صدای مصطفی پاشید و مردانه فریاد کشید :«پاتون رو از خونه بذارین بیرون، سر هر دوتون رو سینه‌تونه!» برادرش دست سعد را گرفت و دردمندانه التماسش کرد :«این شبا شهر قُرق شده که خون شیعه رو حلال می‌دونن! بخصوص که زنت و بهش رحم نمی‌کنن! تک تیراندازاشون رو پشت بوم خونه‌ها کمین کردن و مردم و پلیس رو بی‌هدف می‌زنن!»... ✍️نویسنده: @Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_هشتم 💠 یک گوشه کپسول اکسیژن و وسایل جراحی و گوشه‌ای دیگر جعبه‌های #گلوله؛
✍️ 💠 دیگر نمی‌خواستم دنبال سعد شوم که روی شانه سالمم تقلاّ می‌کردم بلکه بتوانم بنشینم و مقابل چشم همه با گریه به پای سعد افتادم :«فقط بذار امشب اینجا بمونیم، من می‌ترسم بیام بیرون!» طوری معصومانه تمنا می‌کردم که قدم رفته به سمت در را پس کشید و با دست و پایی که گم کرده بود، خودش را بالای سرم رساند. کنارم نشست و اشک چشمم قفل قلدری‌اش را شکسته بود که دست زیر سر و گردنم گرفت و کمکم کرد تا دوباره در بستر بخوابم و نجوا کرد :«هرچی تو بخوای!» 💠 انگار می‌خواست در برابر قلب مرد غریبه‌ای که نگرانم بود، تصاحب را به رخش بکشد که صدایش را بلندتر کرد تا همه بشنوند :«هیچکس به اندازه من نگرانت نیست! خودم مراقبتم عزیزم!» می‌فهمیدم دلواپسی‌های اهل این خانه به‌خصوص مصطفی عصبی‌اش کرده و من هم می‌خواستم ثابت کنم تنها من سعد است که رو به همه از حمایت کردم :«ما فقط اومده بودیم سفر تا سعد رو به من نشون بده، نمی‌دونستیم اینجا چه خبره!» 💠 صدایم از شدت گریه شکسته شنیده می‌شد، مصطفی فهمیده بود به بهای عشقم خودزنی می‌کنم که نگاهش را به زمین کوبید و من با همین صدای شکسته می‌خواستم جان‌مان را نجات دهم که مظلومانه قسم خوردم :«بخدا فردا برمی‌گردیم !» اشک‌هایم جگر سعد را آتش زده و حرف‌هایم بهانه دستش داده بود تا از مخصمه مصطفی فرار کند که با سرانگشتش را پاک کرد و رو به من به همه طعنه زد :«فقط بخاطر تو می‌مونم عزیزم!» 💠 سمیه از درماندگی‌ام به گریه افتاده و شوهرش خیالش راحت شده بود میهمانش خانه را ترک نمی‌کند که دوباره به پشتی تکیه زد، ولی مصطفی رگ دیوانگی را در نگاه سعد دیده بود که بی‌هیچ حرفی در خانه را از داخل قفل کرد، به سمت سعد چرخید و با خشمی که می-خواست زیر پرده‌ای از صبر پنهان کند، حکم کرد :«امشب رو اینجا بمونید، فردا خودم می‌برم‌تون که با پرواز برگردید تهران، چون مرز دیگه امن نیست.» حرارت لحنش به حدی بود که صورت سعد از عصبانیت گُر گرفت و نمی‌خواست بازی بُرده را دوباره ببازد که با سکوت سنگینش تسلیم شد. با نگاهم التماسش می‌کردم دیگر حرفی نزند و انگار این اشک‌ها دل سنگش را نرم کرده و دیگر قید این قائله را زده بود که با چشمانش به رویم خندید و خیالم را راحت کرد :«دیگه همه چی تموم شد نازنین! از هیچی نترس! برمی‌گردیم سر خونه زندگی‌مون!» 💠 باورم نمی‌شد از زبان تند و تیزش چه می‌شنوم که میان گریه کودکانه خندیدم و او می‌خواست اینهمه دلهره را جبران کند که با مهربانی صورتم را نوازش کرد و مثل گذشته نازم را کشید :«خیلی اذیتت کردم عزیزدلم! اما دیگه نمی‌ذارم از هیچی بترسی، برمی‌گردیم تهران!» از اینکه در برابر چشم همه برایم خاصه¬خرجی می‌کرد خجالت می‌کشیدم و او انگار دوباره عشقش را پیدا کرده بود که از چشمان خیسم دل نمی‌کَند و نگاهم می‌کرد. دیگر ماجرا ختم به خیر شده و نفس میزبانان هم بالا آمده بود که برایمان شام آوردند و ما را در اتاق تنها گذاشتند تا استراحت کنیم. 💠 از حجم مسکّن‌هایی که در سِرُم ریخته بودند، چشمانم به سمت خواب خمیازه می‌کشید و هنوز خوابم نبرده بود که با کابوس ، پلکم پاره می‌شد و شانه‌ام از شدت درد غش می‌رفت. سعد هم ظاهراً از ترس اهل خانه خوابش نمی¬برد، کنارم به دیوار تکیه زده و من دیگر می‌ترسیدم چشمانم را ببندم که دوباره به گریه افتادم :«سعد من می‌ترسم! تا چشمامو می‌بندم فکر می‌کنم یکی می‌خواد سرم رو ببره!» 💠 همانطور که سرش به دیوار بود، به سمتم صورت چرخاند و همچنان در خیال خودش بود که تنها نگاهم کرد و من دوباره ناله زدم :«چرا امشب تموم نمیشه؟» تازه شنید چه می‌گویم که به سمتم خم شد، دستم را بین انگشتانش گرفت و با نرمی لحنش برایم لالایی خواند :«آروم بخواب عزیزم، من اینجا مراقبتم!» چشمانم در آغوش نگاه گرمش جا خوش کرد، دوباره پلکم خمار خواب شد و همچنان آهنگ صدایش را می‌شنیدم :«من تا صبح بالا سرت میشینم، تو بخواب نازنینم!» و از همین ترنم لطیفش خوابم برد تا هنگام که صدایم زد. 💠 هوا هنوز تاریک و روشن بود، مصطفی ماشین را در حیاط روشن کرده، سعد آماده رفتن شده و تنها منتظر من بود. از خیال اینکه این مسیر به خانه‌مان در تهران ختم می‌شود، درد و ترس فراموشم شده و برای فرار از جهنم حتی تحمل ثانیه‌ها برایم سخت شده بود. سمیه محکم در آغوشم کشید و زیر گوشم خواند، شوهرش ما را از زیر رد کرد و نگاه مصطفی هنوز روی صورت سعد سنگینی می‌کرد که ترجیح داد صندلی عقب ماشین پیش من بنشیند... ✍️نویسنده: @Modafeaneharaam
ختم به نیت:🔰 🌹 هدیه به حضرت زهرا (سلام الله علیها) و مولا امیرالمومنین علیه السلام و برای سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)🌺 مهلت: تا فردا شب ساعت۲۱ تعداد صلواتهای خود را به آیدی زیر بفرستید👇 @Ahmad_mashlab1115
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 استوری | حاج قاسم سلیمانی: ما صحنه‌ای با قابلیت و جامعیت، و ماندگارتر و پر تاثیر تر از دفاع مقدس، در بعد تربیتی و تربیت اخلاقی و رفتاری و حتی اداره‌ی جامعه مثل دفاع مقدس نداریم، این یک استثنا است. @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#عاقبتتان_بخیر گریان شدم کنار کسی که حرم نرفت درحیرتم به کار کسی که حرم نرفت دارم نگاه حسرت و تصویر کربلا این است روزگار کسی که حرم نرفت دیدی که اربعین همه رفتند و مانده بود هیات در انحصار کسی که حرم نرفت دیدی میان هیات ما هم نشسته بود زهرا به انتظار کسی که حرم نرفت دیدی به اربعین همه ما را شناختند با نام مستعار کسی که حرم نرفت شکرخدا که رونق هیات همه بپاست عمری در اختیار کسی که حرم نرفت درپای روضه ها به هوای غمت حسین هر هفته شد قرار کسی که حرم نرفت عمری نموده ام سَرِ تعظیم بر درت گشتم طلایه دار کسی که حرم نرفت مجنون بگو دمی تو ز احوال زائران آن هم به حال زار کسی که حرم نرفت #نــوكـــر_نـوشـــت: #حـسین_جـان💔 به سفر رفتی و عشاق تو گیسو کندند در فراق تو عجب سلسله ها برهم خورد #صلي_الله_عليڪ_ياسيدناالمظلوم_ياابا_عبدالله_الحسين سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير، روزتون معطر بنام #خامس_آل_عبا #به_یاد_شهید_مدافع_حرم_رضاکارگربرزی #اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم @Modafeaneharaam
💌 امام صادق(ع) فرمودند «به خداوند امید داشته باش، امیدی که تو را بر معصیت و گناه، گستاخ نسازد و از او بترس، ترسی که تو را از رحمتش ناامید نکند» @Modafeaneharaam
BQACAgQAAx0CUyYOlAACIRBhVBwsj-xiLHif032O_DkwUM-RowACSwkAAu-cgFJOZIrCCekF4yEE.pdf
280.1K
📚 #الهی_نامه ✍ ‌به قلم : علامه حسن زاده آملی @Modafeaneharaam
✍🏼 آثار به جا مانده از علامه حسن زاده آملی: عرفانی الهی‌نامه رساله لقاءالله رساله آنه‌الحق شرح فصوص الحکم عرفان و حکمت متعالیه تصحیح رساله مکاتبات رساله مفاتیح المخازن رساله‌ای در سیر و سلوک تصحیح و تعلیق تمهیدالقواعد تصحیح و تعلیق رساله تحفه الملوک تصحیح و تعلیق شرح فصوص خوارزمی تصحیح و تعلیق شرح فصوص قیصری رساله نور علی نور در ذکر و ذاکر و مذکور شرح طائفه‌ای از اشعار و غزلیات حافظ قرآن و عرفان و برهان از هم جدایی ندارد کلمه علیا در توقیفیت اسماء مشکات القدس علی مصباح الأنس منشئات وحدت از دیدگاه عارف و حکیم ئلایت تکوینی فلسفی الاصول الحکمیه رساله جعل رساله رؤیا رساله مثل رساله نفس الأمر رساله نهج الولایه رساله فی التضّادّ الحجج البالغه علی تجرد النفس الناطقه النوذ المتجلّی فی الظّهور الظّلّی ترجمه و تعلیق الجمع بین الرّأیین ترجمه و شرح سه نمط آخر اشارات تصحیح و تعلیق شفا تصحیح و تعلیق اشارات تقدیم و تصحیح و تعلیق آغاز و انجام تقدیم و تعلیق راسله اتحاد عاقل به معقول دررالقلائد علی غررالفرائد درئس اتحاد عاقل به معقول رساله اعتقادات رساله العمل الضابط فی الرّابطی و الرابط رساله‌ای در اثبات عالم مثال صد کلمه عیون مسائل نفس و سرح العیون فی شرح العیون گشتی در حرکت گنجینه گوهر روان معرفت نفس مفاتیح الأسرار لسلّاک الاسفار من کیستک نثرالدّراری علی نظم الّئالی نصوص الحکم بر فصوص الحکم کلامی تقدیم و تصحیح و تعلیق رساله قضا و قدر محمد دهدار تقدیم و تصحیح و تعلیق کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد رساله حول الرؤیه رساله خیر الاثر در رد جبر و قدر رساله فی الامامه فصل الخطاب فی عدم تحریف الکتاب ربّ‌الارباب تفسیری انسان و قرآن تصحیح خلاصه تفسیر منهج الصادقین روایی تصحیح نهج البلاغه تکمله منهاج البراعه رساله‌ای در اربعین انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه شرح چهل حدیث در معرفت نفس مصادر و مآخذ نهج البلاغه تصحیح سه کتاب ابی الجعد، نثراللئالی، طبّ الائمه رجالی اضبط المقال فی ضیط اسماء الرجال وجیزه‌ای در ترجمه و شرح زندگی علامه طباطبایی فقهی تعلیقات علی العروه الوثقی مجیزه‌ای در مناسک حج ریاضی و هیوی استخراج جداول تقویم تصحیح و تعلیق اکر مانالاوس تصحیح و تعلیق تحریر اقلیدس تصحیح و تعلیق شرح چغمینی تصحیح و تعلیق تحریر مجسطی تصحیح و تعلیق تحریر اکر ثاوذوسیوس تصحیح و تعلیق تحریر مساکن ثاوذوسیوس تصحیح و تعلیق شرح بیرجندی بر بیست باب تصحیح و تعلیق شرح بیرجندی بر زیج الغ بیک تصحیح و تعلیق الدّر المکنون و الجوهر المصون تعلیقه بر رساله قبله مولی مظفر دروس معرفت اوفاق دروس معرفه الوقت و القبله دروس هیئت و دیگر رشته‌های ریاضی رساله‌ای پیرامون فنون ریاضی رساله‌ای در مطالب ریاضی رساله ظلّ رساله میل کلی رساله تعیین سمت قبله مدینه رساله تکسیر دائره رساله فی الصبح و الشفق رساله فی تعیین البعد بین المرکزین و الاوج شرح زیج بهادری شرح قصیده کنوزالاسماء سی فصل در دائره هندیه ادبی امثال طبری تصحیح کلیله و دمنه تصحیح گلستان سعدی تصحیح و اعراب اصول کافی مصادر اشعار منسوب به امیرالمؤمنین(ع) تقدیم و تصحیح و تعلیق نصاب الصبیان تعلیقه بر باب توحید حدیقه الحقیقه تعلیقه بر قسمت معانی مطوّل دیوان اشعار قصیده ینبوع الحیات آثار متفرقه تقدیم و تصحیح و تعلیف خزائن ده رساله فارسی کشکیل مجموعه مقالات مصاحبات دروس معرفت نفس دروس هیئت هزار و یک نکته هزار و یک کلمه الهی‌نامه اشعار @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴مقتدر که باشی، پروتکل ها هم به نفع تو تغییر می‌کنند؛ حساب کار دست نوچه های ملکه می آید؛ شلوار پلنگی های دوران رفسنجانی و روحانی و لاریجانی با حجاب میشوند. دیگر از تحقیر لباس روحانیت با عجوزه انگلیسی خبری نخواهد بود! @Modafeaneharaam
◾️اناللّٰہ‌واناالیہ‌راجعون و یادگار هشت سال دفاع مقدس پس از تحمل سال‌ها درد و رنج از ترکش هاے تنیده در جسمشان و سختے اثرات شیمیایے در وجودشان، و دلتنگے و فراق از دوستان شهیدشان، بہ سوے حق شتافتند و ان‌شاءاللّٰہ در این ایام سر سفره امام حسین(علیہ‌السلام) مهمان بوده و در کنار دوستان شهیدشان باشند🥀✨ شادے روحشان 🌸 @Modafeaneharaam
▪️با رفتنم به سوریه میخواهم به مولایم ثابت کنم، که تا منِ رو سیاه هستم، هیچکس حق ندارد به حریم پاک اهل بیت(ع) جسارت کند. فرازی از وصیتنامه شهید مدافع حرم فاطمیون "سید هادی سلطان زاده" @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 کلیپ | حاج قاسم سلیمانی: وقتی گزینش می شود در مسئله ی مدیر، این ظلم به جامعه ی ماست. ما دو موضوع را معمولا مبنا قرار میدیم و این دو موضوع هیچ کدامش در دفاع مقدس نبود. شما سراغ ندارید در دفاع مقدس برای مسئولیت های خونین کسی سوال بکند، تو چه خطی هستی؟! چپی یا راستی؟! اصلاح طلبی یا اصولگرایی؟! کسی به این توجه نمیکرد، به لیاقت ها نگاه می کردند، به قابلیت ها نگاه می کردند، به تطبیق فرد با مسئولیت نگاه می کردند، به امتحان داده ها نگاه می کردند. @Modafeaneharaam
💢‏قطع زنجیره برهنگی سیستماتیک از سرشاخه 🔰جای اینکه برید تو خیابون دخترای بد لباس رو بکنید تو ون، گشت ارشادِ تولید و واردات پوشاک برپا کنید. هرجا لباس نامتعارف عرضه شد سخت برخورد کنید؛ این برهنگی سیستماتیک رو از سر شاخه قطع کنید! 👤عـــیّار ✍ @Modafeaneharaam
🔰 مجموعه لوح "در لباس سربازی" 📝 روایت تصویری ویژه از حضور حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در دوران دفاع مقدس شماره ۴ | سخنرانی در جمع رزمندگان جبهه غرب در پادگان ابوذر و ملاقات با شهید وزوایی 🔻دانشجویِ دغدغه‌مند جبهه ▫️آیت‌الله خامنه‌ای در بهار ۱۳۶۰ به همراه شهید وزوایی و شهید مجید حداد راهی بازدید از جبهه غرب شده بود. در پادگان ابوذر و در میان رزمندگان بیانات جالبی هم داشتند: «والله العظیم از روز اول جنگ تا الان من یک روز ناامید نشدم، یک روز. با اینکه در این مدت شش ماه و نیم عقب‌روی، جلوروی، کشتن، کشته شدن، به غنیمت گرفتن، به غنیمت دادن اینها را من به چشم خودم در جبهه‌ی جنوب دیدم. همان روزی که خبر می‌آمد که فلان نقطه‌ی استراتژیک مهم را که مشرف بر فلان پادگان و فلان جاده و فلان منطقه است الان است که عراقی‌ها بیایند بگیرند یاالله یک عده بلند شوند بروند، که غم تزارِ می‌گرفت، خود ما را هم البته مغموم و مهموم می‌کرد همان وقت والله من ناامید نشدم. یعنی مطمئن بودم و امیدوار بودم که آینده مال ماست.» @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نقش زنان در دفاع مقدس 🌷 زنان غیور ایران هر چی داشتن تقدیم جبهه کردند... @Modafeaneharaam
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
50.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 «سَـــــر»نامه با خوانش مژده لواسانی 🎤 aparat.com/v/Y2MyX youtu.be/HSiACqQRVLE instagram.com/p/CUUUuXwIBA ✍ داستان سفر سر مبارک امام حسین علیه‌السلام؛ از کربلا تا کربلا... از عاشورا تا اربعین (روز رسیدن گمشدگان، به آغوش امن امام)... ! 🎨 تصویرگر : ربابه قاسمی 🎼 موزیک متن : یحیی عباسی 🆔 @Ostad_Shojae
🔸راهیان نور 🔺اردوی دو روزه بازدید از 🔻مناطق شهدایی 💢با حضور راویان و مداحان کشوری 🗓پنجشنبه و جمعه 8 و 9 مهرماه 🚺خواهران 🚹برادران 🔅هزینه ثبت نام: 80هزار تومان 🔺جهت ثبت نام: https://t.me/KHGSHohada_admin 🔻پاسخگویی تلفنی: 📞 09304915075 🔰 🆔 @KhGShohada_ir @Modafeaneharaam
♡مدافعان حرم، تجسمی عینی اما غریب!♡ 🍃حریمِ حرم را کفتارها محاصره می‌کنند، غرق در خیالِ غارت و سوزاندن. مرور می‌شود، ، مردی میانه میدان تنها و صدایی که در دشت طنین انداز می‌شود: "هَل مِن ناصِرِ یَنصُرُنی...؟"😔 🍃تاریخ تکرار می‌شود اما اینبار، پاسخِ ندایِ امام‌زمان، مدافعانی است که در دل حسرتِ نینوا دارند! قرار نیست تکرار شود... مرور تاریخ متوقف می‌شود! همانجایی که رگ غیرتشان می‌جنبد که مبادا کفتاری به جسارت کند. 🍃می‌روند تا مرهمی شوند بر غربتِ امام زمانمان! سردار غریب* در وصیت نامه اش نوشت، (عج) غریب است، نباید آقا را فراموش کنیم چون ایشان هیچ‌وقت مارا فراموش نمی‌کنند😞 🍃به راستی چقدر، روز و شبمان را به یادِ آقا سپری می‌کنیم؟ سجاد در یاریِ امام زمانش، سر و صورت و هرآنچه که داشت فدا کرد. اما ما، تا به حال به خاطر مولایمان از لذت یک گذشته ایم؟🥺 🍃او سفارش کرده است، اگر درد و دل و مشورتی داریم به مزارش برویم که به لطف خدا حاضر است و ما. 🍃سجادها جان را فدای محبوب می‌کنند. چقدر شبیه آنها بوده ایم؟ ، روسفیدِ عالم🕊 *"سردار غریب" لقبی‌است که به شهید دادند، چون خیلی بودند♡ 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۹ بهمن۱۳۷۰ 📅تاریخ شهادت : ۷ مهر ۱۳۹۵ 📅تاریخ انتشار : ۶ مهر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت زهرا 🕊محل شهادت : حلب، سوریه @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شفا یافته حرم امام رضا علیه السلام در روز اربعین حسینی این خانمی که فلج بوده شفا پیدا کرده قربون آقا برم😭 @Modafeaneharaam