فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حضرت آقا گفت : اگر که جلوی داعش واینمیستادیم ؛
امروز اثری از حرم اهل بیت نبود ... 💔
🔻ویژه استوری
#حاج_قاسم
#مرد_میدان
@Modafeaneharaam
یک مسابقه ی حاج قاسمی 😉
همراه با
😊 ۲۴۰ هزار تومان جایزه 🎁
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
🇮🇷 #ایران_قوی با پیروی از #مکتب_حاج_قاسم ساخته میشود 💪
❤️ عاشقان #حاج_قاسم منتظرتونیم 👇😊
https://eitaa.com/joinchat/365428890C007d7b1ad1
۲۴۰ هزار تومان تقدیم عاشقان حاج قاسم 😊❤️
👌 به علاوه ی آشنایی با مکتب حاج قاسم ✨
https://eitaa.com/joinchat/365428890C007d7b1ad1
💌 مسابقه ای بسیار ساده 👌
🖐 همراه با ۶ هدیه ۴۰ هزار تومانی 🌱🙂
✨🌹✨
هر چند دیدگان ما
از دیدار روے دلرباے زهرایےات،
محروم است اما قلب هاے شڪستہ ے ما
حضورِ مهربان و امید آفرینت را
احساس مےڪند...تو با دعاے خیرت،
با نوازش هاے مداومِ پدرانہ ات،
با نگاه سبز و بارانےات،با توجہ گرم و
حیات آفرینت،همواره بہ ما امان میدهے
از ما مراقبت مےڪنے و جان پناهمان هستے
شڪر خدا ڪہ در سایہ سار توایم...
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
✋سلام محبوب قلبم💚
☀️صبحت بخیر آقاے دو عالم❤️
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸
@Modafeaneharaam
امام على عليه السلام:
الشَّرُّ كامِنٌ في طَبيعَةِ كُلِّ أحَدٍ، فَإِن غَلَبَهُ صاحِبُهُ بَطَنَ، وإن لَم يَغلِبهُ ظَهَرَ
بدى، در سرشت هر كسى نهفته است. اگر صاحبش بر آن چيره شود، پنهان مى گردد و اگر بر آن چيره نشود، آشكار مى گردد
غررالحكم حدیث2190
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاجقاسم: رفیقم گفت همه را فرستادی جلو خودت ماندی! این را که گفت آتش گرفتم
#به_نیت_حاج_قاسم❤️
#مرد_میدان
@Modafeaneharaam
نماز صبح را با حاج قاسم خواندم
گفت برو ببین حسین پورجعفری آمده یا نه؟
پشت در ایستاده بود به نماز،
گفتم چرا اینجا؟ چرا نیامدی داخل؟
گفت: من سالهاست نماز صبحم را اینجا میخوانم.💔
#شهید_حسین_پورجعفری
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 گرامیداشت سالگرد شهادت فرماندهان مقاومت در بصره
🔸اهالی بصره، مراسم مختلفی به مناسبت دومین سالگرد شهادت فرماندهان پیروزی شهیدان سلیمانی و ابومهدی برگزار کردند.
🔸شمار زیادی از زنان بصره با شرکت در مراسمی نمادین، یاد و خاطره فداکاریهای فرماندهان شهید مقاومت را گرامی داشتند.
#سالگرد_دوم_حاج_قاسم
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠#_دعوت_مهران_رجبی_به_پویش_فاطمیه
🔺بمناسبت ایام فاطمیه و به عشق حضرت زهرا (س) شما می توانید با هر توان مالی در تهیه های بسته های مواد غذایی و اطعام ۳۰۰ هزار نیازمند در ظهر شهادت آنحضرت در مناطق محروم کشور مشارکت نمایید.
🔺️جهت کسب اطلاعات بیشتر به سایت:
🌐https://fatemiehrazavi.com/
🔺️شماره کارت به نام فاطمیه رضوی:
6037997750004062
🔺️درگاه پرداخت آنلاین:
https://me.sizpay.ir/fatemieh
@Modafeaneharaam
طنین آهم بر پاست مادر
تنفگم بر زمین تنهاست مادر
غریبانه نمردم دراین بیابان
سرم بر دامن زهراست مادر
#شهید_محمد_سخندان
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌ویژه
🎥 ببینید | روایتی از معرفت و دغدغهمندی حاج قاسم در رفع گرفتاری مردم
🔸شما را فراموش نمیکنم، همیشه در ذهنم هستید...
🏳 بخشی از مستند #خاطرات_آن_مرد
@Modafeaneharaam
🌷شهـادت ....
اجر کسانی است که در زندگی خود
مدام در حال درگیری با نفساند
و زمانی ڪه نفس سرڪش خود
را رام نمودند،
خداوند به مزد این جهاد_اڪبر،
شهادت را روزی آنان خواهد کرد
#شهیدحجتاللهرحیمی🌷
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸
@Modafeaneharaam
📌سلیمانی نیوز | وحشت رژیم صهیونیستی از تصویر حاج قاسم
🔸افیخای ادرعی، سخنگوی عربزبان ارتش رژیم صهیونیستی در صفحات خود در شبکههای اجتماعی نسبت به برافراشتهشدن بیلبورد شهدای مقاومت حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس در خیابانهای بیروت اعتراض کرد.
🔸این سخنگوی ارتش صهیونیست که نمیتوانست وحشت و ناراحتی خود را کتمان کند، با انتشار تصویری از یک بیلبورد نوشت، تصور کنید این بیلبورد در کجا برافراشته شده است؟ متاسفانه اینجا بیروت است.
🔸او در پایان پیام خود از مخالفان خطمشی مقاومت خواست تا (همسو با اسرائیل) به اعتراض علیه چنین رفتاری بپردازند.
#سالگرد_دوم_حاج_قاسم
@Modafeaneharaam
⚠️ #تــنگـــر
بعضی از آیات هستند ڪه وقتۍ
اونا رو میخـونم شـرمنده ی خدا
میــــشم مـثل همـــــین آیه ⇩⇩
«أَلَیْــسَ اللَّهُ بِـــڪَافٍـــ »
آیاخدا برای بندهاش کافۍنیست؟
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نماهنگ ویژه مراحل ساخت و بهرهبرداری از دیوارنگاره عظیم ویژه حاج قاسم در شهر کرمان
@Modafeaneharaam
🔰برشی از وصیتنامه سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی❤️
✍️خدایا! تو را سپاس که مرا صلب به صلب، قرن به قرن، از صلبی به صلبی منتقل کردی و در زمانی اجازه ظهور و وجود دادی که امکان درک یکی از برجستهترین اولیائت را که قرین و قریب معصومین است، عبد صالحت خمینی کبیر را درک کنم و سرباز رکاب او شوم.
🔹اگر توفیق صحابه رسول اعظمت محمد مصطفی را نداشتم و اگر بیبهره بودم از دوره مظلومیت علیبنابیطالب و فرزندان معصوم و مظلومش، مرا در همان راهی قرار دادی که آنها در همان مسیر، جان خود را که جان جهان و خلقت بود، تقدیم کردند.
#مرد_میدان
#سردار_دلها
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
🌺🌿🌺🌿🌺🌿 🌿🌺🌿 🌺🌿 🌿 ⚡️ادامه داستان واقعی ✅🌺 #بدون_تو_هرگز🌺✅ 💠قسمت شصت و سوم : خدای تو کیست؟ . خنده اش
🌺🌿🌺🌿🌺🌿
🌿🌺🌿
🌺🌿
🌿
⚡️ادامه داستان واقعی ✅🌺 #بدون_تو_هرگز🌺✅
💠قسمت شصت و پنج : برو دایسون
یکی از بچه ها موقع خوردن نهار ... رسما من رو خطاب قرار داد ...
- واقعا نمی فهمم چرا اینقدر برای دکتر دایسون ناز می کنی... اون یه مرد جذاب و نابغه است ... و با وجود این سنی که داره تونسته رئیس تیم جراحی بشه ...
همین طور از دکتر دایسون تعریف می کرد ... و من فقط نگاه می کردم ... واقعا نمی دونستم چی باید بگم ... یا دیگه به چی فکر کنم ... برنامه فشرده و سنگین بیمارستان ... فشار دو برابر عمل های جراحی ... تحمل رفتار دکتر دایسون که واقعا نمی تونست سختی و فشار زندگی رو روی من درک کنه ... حالا هم که ...
چند لحظه بهش نگاه کردم ... با دیدن نگاه خسته من ساکت شد ...از جا بلند شدم و بدون اینکه چیزی بگم از سالن رفتم بیرون ... خسته تر از اون بودم که حتی بخوام چیزی بگم ...
سرمای سختی خورده بودم ... با بیمارستان تماس گرفتم و خواستم برنامه ام رو عوض کنن ...
تب بالا، سر درد و سرگیجه ... حالم خیلی خراب بود ... توی تخت دراز کشیده بودم که گوشیم زنگ زد ...
چشم هام می سوخت و به سختی باز شد ... پرده اشک جلوی چشمم ... نگذاشت اسم رو درست ببینم ... فکر کردم شاید از بیمارستانه ... اما دایسون بود ... تا گوشی رو برداشتم بدون مقدمه شروع کرد به حرف زدن ...
- چه اتفاقی افتاده؟ گفتن حالتون اصلا خوب نیست ...
گریه ام گرفت ... حس کردم دیگه واقعا الان میمیرم ... با اون حال ... حالا باید ...
حالم خراب تر از این بود که قدرتی برای کنترل خودم داشته باشم ...
- حتی اگر در حال مرگ هم باشم ... اصلا به شما مربوط نیست ...
و تلفن رو قطع کردم ... به زحمت صدام در می اومد ... صورتم گر گرفته بود و چشمم از شدت سوزش، خیس از اشک شده بود.
🔷🔷🔷🔷
💠قسمت شصت و شش : با پدرم حرف بزن
پشت سر هم زنگ می زد ... توان جواب دادن نداشتم ... اونقدر حالم بد بود که اصلا مغزم کار نمی کرد که می تونستم خیلی راحت صدای گوشی رو ببندم یا خاموشش کنم ... توی حال خودم نبودم ... دایسون هم پشت سر هم زنگ می زد ...
- چرا دست از سرم برنمی داری؟ ... برو پی کارت ...
- در رو باز کن زینب ... من پشت در خونه ات هستم ... تو تنهایی و یک نفر باید توی این شرایط ازت مراقبت کنه ...
- دارو خوردم ... اگر به مراقبت نیاز پیدا کنم میرم بیمارستان...
یهو گریه ام گرفت ... لحظاتی بود که با تمام وجود به مادرم احتیاج داشتم ... حتی بدون اینکه کاری بکنه ... وجودش برام آرامش بخش بود ... تب، تنهایی، غربت ... دیگه نمی تونستم بغضم رو کنترل کنم ...
- دست از سرم بردار ... چرا دست از سرم برنمی داری؟ ... اصلا کی بهت اجازه داده، من رو با اسم کوچیک صدا کنی؟...
اشک می ریختم و سرش داد می زدم ...
- واقعا ... داری گریه می کنی؟ ... من واقعا بهت علاقه دارم... توی این شرایط هم دست از سرسختی برنمی داری؟ ...
پریدم توی حرفش ...
- باشه ... واقعا بهم علاقه داری؟ ... با پدرم حرف بزن ... این رسم ماست ... رضایت پدرم رو بگیری قبولت می کنم ...
چند لحظه ساکت شد ... حسابی جا خورده بود ...
- توی این شرایط هم باید از پدرت اجازه بگیرم؟ ...
آخرین ذره های انرژیم رو هم از دست داده بودم ... دیگه توان حرف زدن نداشتم ...
- باشه ... شماره پدرت رو بده ... پدرت می تونه انگلیسی صحبت کنه؟ ... من فارسی بلد نیستم ...
- پدرم شهید شده ... تو هم که به خدا ... و این چیزها اعتقاد نداری ... به زحمت، دوباره تمام قدرتم رو جمع کردم ... از اینجا برو ... برو ...
و دیگه نفهمیدم چی شد ... از حال رفتم ...
⬅️ادامه دارد ....
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
🌺🌿🌺🌿🌺🌿 🌿🌺🌿 🌺🌿 🌿 ⚡️ادامه داستان واقعی ✅🌺 #بدون_تو_هرگز🌺✅ 💠قسمت شصت و پنج : برو دایسون یکی از بچه ها
🌺🌿🌺🌿🌺🌿
🌿🌺🌿
🌺🌿
🌿
⚡️ادامه داستان واقعی ✅🌺 #بدون_تو_هرگز🌺✅
💠قسمت شصت و هفت : ۴۶ تماس بی پاسخ
نزدیک نیمه شب بود که به حال اومدم ... سرگیجه ام قطع شده بود ... تبم هم خیلی پایین اومده بود ...
اما هنوز به شدت بی حس و جون بودم ...
از جا بلند شدم تا برم طبقه پایین و برای خودم یه سوپ ساده درست کنم ... بلند که شدم ... دیدم تلفنم روی زمین افتاده ... باورم نمی شد ... 46 تماس بی پاسخ از دکتر دایسون ...
با همون بی حس و حالی ... رفتم سمت پریز و چراغ رو روشن کردم ... تا چراغ رو روشن کردم صدای زنگ در بلند شد ...
پتوی سبکی رو که روی شونه هام بود ... مثل چادر کشیدم روی سرم و از پله ها رفتم پایین ... از حال گذشتم و تا به در ورودی رسیدم ... انگار نصف جونم پریده بود ...
در رو باز کردم ... باورم نمی شد ... یان دایسون پشت در بود... در حالی که ناراحتی توی صورتش موج می زد ... با حالت خاصی بهم نگاه کرد ... اومد جلو و یه پلاستیک بزرگ رو گذاشت جلوی پام ...
- با پدرت حرف زدم ... گفت از صبح چیزی نخوردی ... مطمئن شو تا آخرش رو می خوری ...
این رو گفت و بی معطلی رفت ...
خم شدم از روی زمین برش داشتم و برگشتم داخل ... توش رو که نگاه کردم ... چند تا ظرف غذا بود ... با یه کاغذ ... روش نوشته بود ...
- از یه رستوران اسلامی گرفتم ... کلی گشتم تا پیداش کردم ... دیگه هیچ بهانه ای برای نخوردنش نداری
🔷🔷🔷🔷
💠قسمت شصت و هشت : احساساتت را نشان بده
برگشتم بیمارستان ... باهام سرسنگین بود ... غیر از صحبت در مورد عمل و بیمار ... حرف دیگه ای نمی زد ...
هر کدوم از بچه ها که بهم می رسید ... اولین چیزی که می پرسید این بود ...
- با هم دعواتون شده؟ ... با هم قهر کردید؟ ...
تا اینکه اون روز توی آسانسور با هم مواجه شدیم ... چند بار زیرچشمی بهم نگاه کرد ... و بالاخره سکوت دو ماهه اش رو شکست ...
- واقعا از پزشکی با سطح توانایی شما بعیده اینقدر خرافاتی باشه ...
- از شخصی مثل شما هم بعیده ... در یه جامعه مسیحی حتی به خدا ایمان نداشته باشه ...
- من چیزی رو که نمی بینم قبول نمی کنم ...
- پس چطور انتظار دارید ... من احساس شما رو قبول کنم؟... منم احساس شما رو نمی بینم ...
آسانسور ایستاد ... این رو گفتم و رفتم بیرون ...
تمام روز از شدت عصبانیت، صورتش سرخ بود ...
چنان بهم ریخته و عصبانی ... که احدی جرات نمی کرد بهش نزدیک بشه ...
سه روز هم اصلا بیمارستان نیومد ... تمام عمل هاش رو هم کنسل کرد ...
گوشیم زنگ زد ... دکتر دایسون بود ...
- دکتر حسینی ... همین الان می خوام باهاتون صحبت کنم... بیاید توی حیاط بیمارستان ...
رفتم توی حیاط ... خیلی جدی توی صورتم نگاه کرد ... بعد از سه روز ... بدون هیچ مقدمه ای ...
- چطور تونستید بگید محبت و احساسم رو نسبت به خودتون ندیدید؟ ... من دیگه چطور می تونستم خودم رو به شما نشون بدم؟ ... حتی اون شب ... ساعت ها پشت در ایستادم تا بیدار شدید و چراغ اتاق تون روشن شد ... که فقط بهتون غذا بدم ... حالا چطور می تونید چشم تون رو روی احساس من ... و تمام کارهایی که براتون انجام دادم ببندید؟ ...
⬅️ادامه دارد ....
@Modafeaneharaam
زیارت+عاشورا+با+صدای+علی+فانی.mp3
28.44M
قرائت زیارت عاشورا با صدای علی فانی
#چله_زیارت_عاشورا🌹
تقدیم به محضر آقا صاحب الزمان (عج) و شهید حاج قاسم سلیمانی و جمیع شهدای مدافع حرم🕊
6 روز مانده💔
تا سالگرد شهادت#حاج_قاسم🕊
پیشنهاد ویژه👌
#چله_شب_سی_و_پنج
@Modafeaneharaam
ختم #صلوات به نیت🔰
#حضرت_خیزران🌹
#مادر_امام_جواد_علیه_السلام❤️
هدیه به حضرت فاطمه زهرا سیدة النساءالعالمین (سلام الله علیها) و مولى الموحدین امیر المومنین علی ( علیه السلام ) و برای سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان و حاجت قلب نازنینشون (عجل الله تعالی فرجه الشریف)❤️
مهلت: تا فردا شب ساعت۲۱
تعداد صلواتهای خود را به پی وی بفرستید
@Ahmad_mashlab1115
امام رضا (ع)، از خیزران (سبیکه) به عنوان بانویی منزه و پاکدامن و با فضیلت یاد میکردند و میفرمودند: «سبیکه در قداست و پاکی شبیه حضرت مریم (س) است و پاک و پاکیزه آفریده شده است.»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ناگفته های شنیدنی خبرنگار سرشناس لبنانی که همراه حاج قاسم سلیمانی بود؛ شبی که داعش حرم حضرت رقیه (س) را بمباران می کرد سردار لحظاتی برای مناجات به حرم آمد، شب عجیبی بود
حسین مرتضی خبرنگار مشهور لبنانی:
🔹حاج قاسم سلیمانی برای مسیحیان مایه آرامش بود؛ ایرانی ها در مناطق سنی نشین سوریه بیشترین شهید را دادند؛ شهید سلیمانی در اوج نبرد همیشه به یاد کودکان بود!
@Modafeaneharaam