مدافعان حرم 🇮🇷
#بسم_رب_الحسین رمان: #از_نجف_تا_کربلا✨🌸 نویسنده: #رضوان_میم #قسمت_يازدهم #بخش_دوم چون اول راه بو
#بسم_رب_الحسین
رمان: #از_نجف_تا_کربلا✨🌸
نویسنده: #رضوان_میم
#قسمت_دوازدهم
چادر خیلی بهش میومد❤️.گلی رو میگم.
من به خاطر پادرد از زینب و نرگس عقب افتادم و توی راه گلی رو دیدم.اول نشناختمش ولی وقتی صدام کرد و طرفم اومد فهمیدم گلی خانومه.خیلی تغییر کرده.دو روزی میشه ندیدمش.ولی هنوز یه سری افکار مزاحم داره😞خلاصه شب رو توی یک حسینیه خوابیدیم و برای نماز صبح بلند شدیم که برسیم به بقیه بچه ها.نماز صبح رو که خوندییم روش رو کرد به من ازم پرسید:
-رضوان جان.یک سوال.
—جانم بگو زود فقط که راه بیوفتیم دیر نشه.🚶♀
-ببین چرا ما باید توی نماز چادر بپوشیم.خدا مگه به ما نامحرمه؟
—بریم توی راه بهت می گم.
چادر هامون رو پوشیدیم و از موکب بیرون اومدیم.چند قدم نرفته بودیم که با کمال تعجب با یک موکب ایرانی مواجه شدیم که حلیم میداد!چه بویی هم داشت.خیلی جالب و حیرت انگیز بود.💫
آخه صبح اول صبح اون هم تو این هوای پاییزی خیلی حلیم میچسبه.با گلی رفتیم دو تا حلیم گرفتیم و دوباره برگشتیم توی راه.یهو دیدم گلی بغض کرده و یک قطره اشک از چشماش افتاد پایین😢.منم تعجب کرده بودم.
-چی شدی گلی؟
—هیچی هیچی.
-خب بگو منم بدونم دختر خوب.
همون جوری با بغض ادامه داد:
—از دیروز تا حالا که راه افتادیم هرچی توی دل آدم اختیار میشه اینجا ظاهر میشه.سی ثانیه نگذشته از اون لحظه که توی دلم گفتم چقدر الان حلیم می چسبه😢.رضوان میگم مگه این از خصوصیات بهشت نیست که انسان هرچی اختیار کنه میارن جلوی روش؟
هیچی نمی تونستم بگم.هیچی...
ادامه داد:
—حالا ما اینجا با کلی امکانات و کلی بخور و بخواب داریم این راه رو میریم.همه چی برامون فراهمه.نمی تونم فکر کنم که بچه های #امام_حسین دو برابر این راه رو با تازیانه بدون بابا طی کردن.😭😭
همین جوری که اشک می رختیم راه می رفتیم.گلی زیر لب روضه می خوند و من گریه می کردم.انگار نمی شد توی این راه گریه نکرد...😔
حلیم هامون هنوز دستمون بود.گلی بعد از پاک کردن اشک هاش رفت کنار جاده و نشست تا کمی استراحت کنه.منم رفتم کنارش نشستم.خندمون گرفته بود.حلیم ها سرد سرد شده بودن.گلی گفت:
-رضوان ولی خدایی سرد شده اش هم خوشمزس.😋
و با کلی ملچ و مولوچ افتادیم به جون حلیم ها.
یه ذره دیگه به راهمون ادامه دادیم که رسیدیم به یک قسمتی از جاده که بیست نفر دو زانو نشسته بودن وسط جاده و دستمال کاغذی و عطر به زائر ها میدادن✨.صحنه عجیبی بود.از اون جا که رد شدیم به گلی گفتم:
-گلی.تا حالا توی دنیا دیدی نوکر های یک ارباب اینجوری نوکریشو بکنن؟حتی وقتی هزار و چهارصد سال باشه که اون ارباب مرده باشه⁉️
هیچی نگفت فقط سری تکون داد و زیر لب شعری رو زمزمه کرد که من هیچ وقت فکر نمی کردم این شعر رو از زبون گلی بشنوم.
پدرم نوکر و من نوکر و فرزند منم نوکر تو...❤️🖤
پايان قسمت دوازدهم
امیدوارم لذت برده باشید
#کپی_با_صلوات🌸
@Modafeaneharaam
فدایی #امام_حسن_مجتبی (ع) مهندس شهید محمد مهدوی 🌺
محل شهادت : شیراز، حسینیه ی سیدالشهدا، کانون فرهنگی رهپویان وصال شیراز🌱
علت شهادت : بمب گذاری توسط گروهک سلطنت طلب و ایادی استکبار ‼️
محل دفن : گلزار شهدای دارالرحمه شیراز
سن شهادت : ۲۰ سال
تاریخ شهادت🕊: ۸۷/۱/۲۴
میگفت: باید #شهدا را به همه نشان دهیم. این وظیفه بر گردن همه ی ماست☝️🌸
گفت: هر کاری می خوای انجام بدی اول ببین مشکلی از #امام_زمان حل می کنه وگرنه اون کارو انجام نده😔
عاشق امام حسن مجتبی (ع) بود. می گفت من هرچی دارم از ایشونه...❤️
روی سنگ قبرم بنویسید: فدایی امام حسن مجتبی(ع)💚
روز بعد از انفجار اومدم تو اتاقش. روی تختش یه کتاب باز بود: "شب اول قبر"...
روی تخته سفیدش هم یه شعرنوشته بود: لحظه ی جان سپردنم می خوام تورونگاه کنم اسم تو رو صدا کنم سلطان علی موسی الرضا😭💔
روحش شاد...
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
ختم #صلوات به نیت:⏬ امام حسن مجتبی (ع)🏴💔 هدیه به حضرت زهرا (سلام الله علیها) و برای سلامتی و تعج
جمع کل صلوات:
🌹70,983🌹
انشاءالله همگی حاجت روا بشین❤
التماس دعا✨
مدافعان حرم 🇮🇷
سلام به عاشقان سیدالشهدا🌹 از اینکه مارو قابل دونستید همراهی کردید برای اعطای کمک به هزینهی #اربعین
دوستان بزرگوار #پویش رو فراموش نکنید👆 🌸🌺✨
مدافعان حرم 🇮🇷
خیلی به امام حسین علیه السلام ارادت داشت✋ . هر سال روز عاشورا در مقتل شهدای فکه حاضر می شد . اربعین 92 می خواست برود کربلا✨ . بهش گفتم برای من هم جور کن بیام .
مدتی گذشت ولی نشد برویم . از هر طریقی اقدام کردیم بسته بود . محمود رضا 27 روز بعد از #اربعین در روز میلاد رسول الله ( صلی الله علیه و آله ) در سوریه به شهادت رسید🕊
و به زیارت اباعبدالله( علیه السلام ) رفت 🌹.
ومن همچنان جا ماندم که ماندم ...💔
مجلس ختمش بود که یکی از پای منبر بلند شد آمد در گوشم گفت : مداح می پرسد #شهید کربلا رفته ؟ جا خوردم ...
با کلی حسرت گفتم : نه نرفته بود...😔😭😭
بلافاصله یاد جمله سید شهیدان اهل قلم افتادم که می گفت : ( بسیجی عاشق کربلاست و #کربلا را تو مپندار که شهری است در میان شهرها و نامی است میان نام ها ، نه ! کربلا حرم حق است و هیچ کس را جز یاران امام حسین علیه السلام را راهی به سوی حقیقت نیست )🌺🍃
شهیـد مدافـع حـرم محمودرضا بیضایی 🌸
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
سلام به عاشقان سیدالشهدا🌹 از اینکه مارو قابل دونستید همراهی کردید برای اعطای کمک به هزینهی #اربعین
سلام و عرض ادب
خدمت اعضای محترم 🌺
✨الحمدلله رب العالمین از دوشب پیش که پیام کمک برای قرعهکشی مجدد رو گذاشتیم تا همین لحظه مبلغ 1230تومان به نیابت از رفقای شهیدتون جمع شده 🌸
فقط تا #پنجشنبه فرصت هست.🌷
پویش کمک #به_نیابت_یک_شهید رو فراموش نکنید 🌹👆
از این لحظه میتونید برای شرکت در قرعهکشی نام و نام خانوادگی و شماره همراه رو به این آیدی بفرستید تا ثبت کنیم👇👇
@Fateme454
نمیخواین شهدااون دنیا شفیعتون باشن🕊 پس عجله کنین تا بتونیم خانوادههای بیشتری رو خوشحال کنیم 🌺
اجرتون با ارباب🖤
#حب_الحسین_یجمعنا
@Modafeaneharaam
🕊جلیل صدای دلنشینی داشت. با صدای زیبایش قرآن تلاوت می کرد و فرزندانمان را به خواندن قرآن تشویق می نمود. علاقه زیادی به روضه حضرت رقیه داشت❤️. به همین جهت هیئتی را به نام فاطمیه راه اندازی کرد. این هیئت متشکل بود از تمامی خویشاوندان دور و نزدیک. هر هفته همه گرد هم می آمدیم و زیارت عاشورا میخواندیم🌱. این امر موجب شد که صله رحم نیز انجام شود👌. یکی از مقررات جلیل این بود که به هیچ عنوان هیئت تشریفاتی نشود ساده بی ریا.✨ حتی گاهی می گفت یه استکان چای برای پذیرایی کفایت میکند. پس از مدتی با اصرارم جلیل در هیئت خانوادگی نیز مداحی کرد🎤
#شهید جلیل خادمی🌹
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
👆چهارمین نفری که از شهید صفری #کربلا گرفتن 😍✨ التماس دعا میرید زیارت🌹 @Modafeaneharaam
👆پنجمین نفری که از شهید صفری #کربلا گرفتن 😍✨
التماس دعا میرید زیارت🌹
@Modafeaneharaam
ثاقب در دبی صاحب یک تویوتا و بعد یک اتوبوس شد و شروع به کار کرد 🚘 ما زندگی مرفه و درآمد بالای ثاقب، هیچگاه او را از فکر دشمن و حفظ اسلام ناب دور نکرد.❗️🌹
در دبی بود که خبر حمله تکفیریها به سوریه و قتل و غارت وحشیانه آنها را شنید.😨 از همانجا در نخستین فرصت و بیخبر، خود را به اعزام رساند و جزء مدافعین حرم پا به سوریه گذاشت. ☝️
تجربه جنگی و شجاعت و اعتقاد راسخ او، خیلی زود توجه فرماندهان را جلب کرد و در عملیاتها و شناساییهای خطیر نقشآفرینی کرد. «کربلا» حدود یک سال در سوریه در مقابل تکفیریها ایستاد و با شهامت جنگید 💪وسرانجام زمانیکه منتظر تولد نخستین فرزندش بود، هنگامی که همراه شهید محمد جنتی، فرمانده لشکر زینبیون برای شناسایی یکی از مناطق مهم عملیاتی رفته بود، به کمین تکفیریها برخورد کردند و پس از نبردی نابرابر، غریبانه به شهادت رسیدند.💔🕊
شهید زینبیون ✌️
ثاقب حیدر نام جهادی #کربلا 🌺
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
#بسم_رب_الحسین رمان: #از_نجف_تا_کربلا✨🌸 نویسنده: #رضوان_میم #قسمت_دوازدهم چادر خیلی بهش میومد❤️.گل
#بسم_رب_الحسین
رمان: #از_نجف_تا_کربلا✨🌸
نویسنده: #رضوان_میم
#قسمت_سيزدهم
-آخ رضوان راستی جواب اون سوالم رو یادت رفت بهم بگی.
—کدوم‼️
-همون که مگه خدا به من نامحرمه که توی نماز باید پوشیده باشیم؟
—آهان.ببین مثلا ما برای هرکاری که باید بکنیم یا هرجایی که بخواهیم بریم یک پوشش و لباسی داریم.مثلا ما وقتی میریم مهمونی با لباس خونه ای نمیریم.یا وقتی میریم مدرسه با لباس مخصوص مدرسه هستیم👌.حالا خدا به ما خانوم ها میگه برای عبادت من شما باید پوشیده باشید.لباس مخصوص نماز و عبادت خدا هم چادره.چون خود خدا گفته.☺️
-آهان.خیلی خوب گفتی ممنونم.
—خواهش می کنم عزیزم.
نزدیک ها تیر هشصد بودیم که یهو دو نفر عین جن از پشت دست هامون رو گرفتن.دوتامون یخ کردیم از ترس😨.ولی وقتی صدای نرگس و زینب رو شنیدیدم که می گفتن:
-به به دوتا خواهر عاشق.چه عجب چشم ما به جمال شما روشن شد.😌
من و گلی هم که خندمون گرفته بود و از ترسمون هم عصبانی بودیم کاری نداشتیم جز نیشگون گرفت و خط و نشون کشیدن☝️😑
خلاصه راه رو چهار نفره ادامه دادیم.ظهر شده بود و هوا داغه داغ بود.دیگه نزدیک بود از گرما دود از سرمون بلند بشه.هرچی آب روی سرمون میریختیم در آن واحد تبخیر میشد.😞
-وای پختم یعنی.به معنای کلمه .این بیابون معلوم نیست چشه.شب ها از سرما تیلیک تیلیک می کنیم ظهر ها در حال سرخ شدنیم.😒
در وسط حرف زینب نرگس گفت:
-وای بچه ها اونجا دارن چایی میدن من الان واقعا به چایی نیاز دارم.از خستگی دارم میمیرم.بریم توی موکب که خنک باشه یه چایی هم بخوریم.🚶♀
همه باهاش موافقت کردیم و رفتیم چایی گرفتیم.
نشتیم توی موکب ایرانی که همون موقع سخنرانی داشت.همین طور که چایی می خوردیم به سخنرانی هم گوش دادیم.👂
-می دونید من توی این راه چی دیدم.یه زائری بود یکی از دوستان من.پارسال با هم اومده بودیم.از چایی ای لیوانی شیشه ای نمی خورد.می گفت این لیوان ها کثیفه و توی یک تشت می شورن و .....
دیگه ادامه نمی دم ولی اون شب یهو از خواب بلند شد و زد زیر گریه.بهش گفتم چی شده رفیق.گفت حاجی خواب دیدم.گفتم چی؟گفت یک خانومی بود. بهم گفت این چایی هارو خود پسرم #حسین برای زائر هاش میریزه نگو کثیفه.😭😭😭😭😭
با این حرف سخنران همه جمعیت زدن زیر گریه.صدای هق هق گریه از گوشه کنار موکب میومد..💔😭
چایی ها رو خود حسین میریزه...😭😭💔
پايان قسمت سيزدهم
امیدوارم لذت برده باشید
#کپی_با_صلوات🌸💔
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
ختم #صلوات به نیت:⏬ شهید محمد مهدوی 🌹 هدیه به حضرت زهرا (سلام الله علیها) و برای سلامتی و تعجیل در
جمع کل صلوات:
🌹15,551🌹
انشاءالله همگی حاجت روا بشین❤
التماس دعا✨
ختم #صلوات به نیت:⏬
عمار بن یاسر 🏴🌹
#سالروز_شهادت🕊
هدیه به حضرت زهرا (سلام الله علیها) و برای سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)🌺
مهلت صلوات فرستادن تا فردا شب ساعت۲۱
تعداد صلواتهای خود را به آیدی زیر بفرستید👇
🆔 @Rahbar_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زینب جان همیشه با نگاه به تصویر پدرش حس میکنه پدر شهیدش نور داره و یقیناً هم همینطوره ✨🌸
" سردار سلیمانی! مثل بابای من نور داری؟!"✨✨
شهید مدافع حرم
محمد تقی سالخورده 🌺
@Modafeaneharaam