مهریه همسران #شهدا چه بود؟
مهریه شهید #ابراهیم_همت: بنا به درخواست همسر شهید هیچ مهریه ای در نظر گرفته نشد♥️
مهریه همسر شهید سید #محسن_صفوی: #شهادت سید محسن صفوی♥️
مهریه همسر شهید #جهان_آرا: یک سکه طلا♥️
مهریه همسر لبنانی شهید #چمران: یک جلد قرآن کریم و یک لیره لبنانی♥️
مهریه همسر شهید #جلال_افشار: یک چک با مبلغ بسیار پایین♥️ مبلغ چک پس از ازدواج به فرمانده سپاه اصفهان تقدیم شد تا خرج رزمندگان در جبهه ها شود.
مهریه همسر شهید #مهدی_باکری: سلاح کلت کمری شهید و یک جلد قرآن♥️
مهریه همسر شهید #ناصر_کاظمی: یک سکه طلا به عشق امام خمینی(ره)♥️
مهریه همسر شهید مدافع حرم #حسن_غفاری: زیارت شهرهای مکه، مدینه، مشهد، سامرا، کربلا، نجف، کاظمین♥️که همگی انجام شده و مهریه ادا شده است.
مهریه شهید مدافع حرم #صادق_عدالت_اکبری: یک سفر حج♥️
مهریه شهید مدافع حرم #محسن_حججی: ۱۲۴ هزار صلوات، حفظ قرآن، ۵ سکه طلا و ۱۴ شاخه گل نرگس به عشق امام زمان(عج)♥️
داستان عجــیـب ازدواج شهیـد مدافـع حـرم عبـدالمهـدے کاظمـے👇👇👇
http://www.javanonline.ir/fa/news/820543/
مدافعان حرم 🇮🇷
🌺 #معرفیکتاب 🌺 #قصهدلبری 🌹شهید محمدحسین محمدخانی به روایت مرجان دُرعلی همسر شهید تولد: ۹تیر ۶۴
شب میلاد حضرت زینب(س)، مادرش زنگ زد برای قرار خواستگاری. به دلم نشسته بود. با همان ریش بلند و تیپ سادهی همیشگیاش آمد. از در حیاط که وارد شد، با خالهام از پنجره او را دیدیم. خالهام خندید: "مرجان، این پسره چقدر شبیه شهداست."😁
با خنده گفتم: "خب شهدا یکی مثه خودشون رو فرستادن برام."😊
🌹🌹🌹
برای صحبت رفتیم اتاق من.
زیاد سوال میپرسید. خاطرم هست که پرسید: "نظر شما دربارهی حضرتآقا چیه؟"
گفتم: "ایشون رو قبول دارم و هرچی بگن اطاعت میکنم!"☺️
دلش روشن بود که این ازدواج سر میگیره.😌
نزدیک در به من گفت: "رفتم کربلا زیر قبه به امامحسین گفتم: برام پدری کنید، فکر کنید منم علیاکبرتون! هرکاری قرار بود برای ازدواج پسرتون انجام بدید، برای من بکنید!"
🌹🌹🌹
مادرم گفت: بهتره چند جلسه دیگه باهم صحبت کنن.
سر همان ساعتی که گفتهبود رسید. یادم نیست از کجا شروع شد که بحث کشید به مهریه. پرسید نظرت چیه؟
گفتم: همون که حضرتآقا میگن!
بال درآورد. قهقهه زد😂😅: یعنی چهارده تا سکه!😀
از زیر چادر سرم را تکان دادم که یعنی بله!😌 میخواست دلیلم را بداند. گفتم مهریه خوشبختی نمیاره!🙂
حدیث هم برایش خواندم: بهترین زنان امت من زنی است که مهریه او کمتر از دیگران باشد.☺️
🌹🌹🌹
همه عجله داشتند که باید زودتر عقد خوانده شود تا به شلوغی امامزاده نخوریم.
همیشه در فضای مراسم عقد، کفزدن و کلکشیدن و اینها دیده بودم.
رفقای محمدحسین زیارتعاشورا خواندند و مراسم وصل به هیئت و روضه شد. البته خدا درو تخته را جور میکند. آنها هم بعد روضه مسخره بازیشان سر جایش بود. شروع کردند به خواندن شعرِ *رفتند یاران، چابکسواران...*😁
چشمش برق میزد😍. گفت: تو همونی که دلم میخواست، کاش منم همونی شم که تو دلت میخواد!❤️
🌹🌹🌹
بابت شکلو شمایل و متن کارت عروسی، خیلی بالاپایین کرد. نهایتاً رسید به یک جمله از #حضرتآقا با دستخط خودشان.
بسماللهالرحمنالرحیم
همسری شما جوانان عزیزم را که پیوند دلها و جسمها و سرنوشتهاست، صمیمانه به همه شما فرزندان عزیزم تبریک میگویم.
سیدعلیخامنهای🌹
دستخط را دانلود کرد و ریخت روی گوشی. انتخابمان برای مغازهدار جالب بود. گفت: من به رهبر ارادت دارم، ولی تابحال ندیدم کسی خط ایشون رو داخل کارت عروسیش چاپ کنه!
🌹🌹🌹
یه روز موقع خرید جهیزیه، خانم فروشنده به عکس صفحهگوشیم اشاره کرد و پرسید: این عکس کدوم شهیده؟
خندیدم که: این هنوز شهید نشده، شوهرمه!
🌹🌹🌹
برگرفته از کتاب *قصهدلبری*
خاطرات شهید محمدحسین محمدخانی به روایت همسر🌹
@shahidane_313
داستان پسرک فلافلفروش🌹
#قسمتیازدهم
#اهل_كار
دوستان شهید
بعضي از دوستان حتي برخي از بچههاي مذهبي را ميشناسيم كه اخالق
خاصي دارند!
كارهايي كه بايد انجام دهند با كندي پيش ميبرند. جان آدم را به لب
ميرسانند تا يك حركت مثبت انجام دهند.
اگر كاري را به آنها واگذار كنيم، به انجام و يا اتمام آن مطمئن نيستيم.
دائم بايد بالاي سرشان باشيم تا كار به خوبي تمام شود.
اين معضل در برخي از نهادها و حتي برخي مسئولان ديده ميشود.
برخي افراد هم هستند كه وقتي بخواهند كاري انجام دهند، از همهي عالم
و آدم طلبكار ميشوند.
همهي امكانات و شرايط بايد براي آنها مهيا شود تا بلكه يك تحرك
كوچكي پيدا كنند.
اميرالمؤمنين علي 7 در بيان احوالات يكي از دوستانشان كه او را برادر
خود خطاب ميكردند فرمودند: او پرفايده و كمهزينه بود.
اين عبارت مصداق كاملي از روحيات هادي ذوالفقاري به حساب ميآمد.
هادي به هرجا كه وارد ميشد پرفايده بود.
اهل كار بود. به كسي دستور نميداد. تا متوجه ميشد كاري بر زمين مانده،
سريع وارد گود ميشد.
بارها ديده بودم كه توي هيئت يا مسجد، كارهايي را انجام ميداد كه كسي
سراغ آن كارها نميرفت؛ كارهايي مثل نظافت و شستن ظرفها و...
من شاهد بودم كه برخي دوستان مسجدي ما به دنبال استخدام دولتي و
پشت ميز نشيني بودند و ميگفتند تا كار دولتي براي ما فراهم نشود سراغ كار
ديگري نميرويم.
آنها شخصيتهاي كاذب براي خودشان درست كرده بودند و ميگفتند
خيلي از كارها در شأن ما نيست!
اما هادي اينگونه نبود. شخصيت كاذب براي خودش نميساخت. او براي
رهايي از بيكاري كارهاي زيادي انجام داد. مدتها با موتور، كار پيك انجام
ميداد. در بازار آهن مشغول بود و...
ميگفت: در روايات اسلامي بيكاري بدترين حالت يك جوان به حساب
ميآيد. بيكاري هزاران مشكل و گناه و ... را در پي خود دارد.
٭٭٭
هادي يك ويژگي بسيار مثبت داشت. در هر كاري وارد ميشد كار را به
بهترين نحو به پايان ميرساند.
خوب به ياد دارم كه يك روز وارد پايگاه بسيج شد. يكي از بچهها مشغول
گچكاري ديوارهاي طبقهي باالي مسجد بود. اما نيروي كمكي نداشت.
هادي يكباره لباسش را عوض كرد. با شلوار كردي به كمك اين گچكار
آمد.
او خيلي زود كار را ياد گرفت و كار گچكاري ساختمان بسيج، به سرعت
و به خوبي انجام شد.
مدتي بعد بحث حضور بچههاي مسجد در اردوي جهادي پيش آمد.
تابستان 1387 بود كه هادي به همراه چند نفر از رفقا از جمله سيد علي
مصطفوي راهي منطقهي پيراشگفت، اطراف ياسوج، شد.
هادي در اردوهاي جهادي نيز همين ويژگي را داشت. بيكار نميماند. از
لحظه لحظه وقتش استفاده ميكرد.
در كارهاي عمراني خستگي را نميفهميد. مثل بولدوزر كار ميكرد. وقتي
كار عمراني تمام ميشد، به سراغ بچههايي ميرفت كه مشغول كار فرهنگي
بودند.
به آنها در زمينهي فرهنگي كمك ميكرد. بعد به آشپز جهت پخت غذا
ميرفت و...
با آن بدن نحيف اما هميشه اهل كار و فعاليت بود. هادي هيچ گاه احساس
خستگي نميكرد.
تا اينكه بعد از پايان اردوي جهادي به تهران آمديم. فعاليت بچههاي مسجد
در منطقهي پيراشگفت مورد تحسين مسئولان قرار گرفت.
قرار شد از بچههاي جهادي برتر در مراسمي با حضور رئيسجمهور تقدير
شود.
راهي سالن وزارت كشور شديم. بعد از پايان مراسم و تقدير از بچههاي
مسجد هادي به سمت رئيسجمهور رفت.
او توانست خودش را به آقاي احمدينژاد برساند و از دوركمي با ايشان
صحبت كند.
اطراف رئيسجمهور شلوغ بود. نفهميدم هادي چه گفت و چه شد. اما
هادي دستش را از روي جمعيت دراز كرد تا با رئيسجمهور، يعني بالاترين
مقام اجرايي كشور دست بدهد، اما همينكه دست هادي به سمت ايشان رفت،
آقاي احمدينژاد دست هادي را بوسيد!
رنگ از چهرهي هادي پريد. او كه هميشه ميخواست كارهايش در خفا
باشد و براي كسي حرف نميزد، اما يكباره در چنين شرايطي قرار گرفت.
🔰دشمن بعد از شکست در جبهههای مختلف، متمرکز شده روی #اقتصاد.
✊ بنده بگویم در این جبهه هم دشمن شکست خواهد خورد.
🔻رهبر انقلاب، امروز: امروز آمریکا بر جنگ اقتصادی متمرکز است چون از جنگ نظامی مأیوس است.
🔷️ در دههی هفتاد جنگ فرهنگی علیه ما شروع شد؛ حالا ببینید متولدین دههی هفتاد میروند #مدافع_حرم میشوند و سر میدهند. در آن سالها این نهالها و #حججیها روییدند.
🔷️ آنها یک جنگ فرهنگی راه انداختند که #دفاع_مقدس فراموش شود. جمهوری اسلامی فناوری نرم #راهیان_نور را راه انداخت.
👈 جمهوری اسلامی این است؛ مدافع حرم تربیت میکند، راهیان نور راه میاندازد، معتکفین در مساجد را بهعنوان یک نماد عالی تضرع و قداست به وجود میآورد.
🔷️ پس ما در جنگ فرهنگی پیروز شدیم و دشمن شکست خورد. در جنگ نظامی هم پیروز شدیم. در جنگ امنیتی-سیاسی سال ۸۸ هم ملت ایران بر توطئهی دشمن فائق آمد و پیروز شد.
🔺️ حالا دشمن بعد از شکستی که در جبههی فرهنگی، امنیتی، نظامی و سیاسی خورده، متمرکز شده روی #اقتصاد. بنده بگویم در این جبهه هم دشمن شکست خواهد خورد. دشمن، ضعیف و ناتوان و شکستخورده است، به شرط اینکه من و شما بیدار باشیم و به وظایف خودمان عمل کنیم. ۹۷/۵/۲۲
💻 Khamenei.ir
#عاشقانه_شهدا
مراسم عقد انجام شد❤️🎉
بعد از مراسم آقا عبدالله خواست تا با من حرف بزند. 🍃
اولین برخورد زندگی مشترک مان بود. قبل از صحبت از من خواست تا یک مهر برایش بیاورم.☺️
چون روحیه ایشان را می شناختم از باب شوخی گفتم: "مهر؟ 👀 مهر برای چی؟ مگرحاج آقا تا این موقع نمازشان را نخوانده اند؟😁
"دیدم حال عجیبی دارد. نگاهی به من کرد و گفت:"حالا شما یک مهر بیاورید
"اما من دست بردار نبودم.😉
گفتم:"تا نگویید مهر برای چه می خواهید،نمی آورم.
گفت: "می خواهم نماز شکر بخوانم و از اینکه خداوند چنین همسری به من داده از او تشکرکنم."🍃
دیگر حرفی نزدم. رفتم و با دو جانماز برگشتم.🌺
به روایت همسر شهید عبدالله میثمی
@modafeaneharaam
🌸 ماجرای ازدواج #رهبر_انقلاب 🌸
🚞مدتی از بازگشت #سید_علی_خامنهای از قم به مشهد نمیگذشت. بانو خدیجه که در اندیشه ازدواج پسر دومش بود، دست به کار شد و دختری را که در خانوادهای سنتی و با علائق مذهبی پرورش یافته بود، به او پیشنهاد کرد.
💐 همو پا پیش گذاشت و مقدمات #خواستگاری را فراهم نمود. همان راهی را که چهار پنج سال پیش برای سیدمحمد رفته بود، این بار برای سیدعلی پیمود.
🎉 حاج محمداسماعیل خجسته باقرزاده، پدر عروس، از کاسبان دیندار و باسواد مشهد بود. او پذیرفت که دخترش به عقد طلبه تازه از قم برگشتهای درآید که تصمیم دارد در مشهد ساکن شود، #آیت_الله_میلانی و دیگر بزرگان اهل علم مشهد او را میشناسند و تأیید میکنند و به او علاقه دارند.
🎁 هزینه ازدواج، آن بخشی که طبق توافق به عهده #داماد بود، توسط آیتالله حاجسیدجواد خامنهای تأمین شد که مبلغ قابل توجهی نبود. مخارج عقد را گذاشتند به عهده خانواده #عروس که حتماً قابل توجه بود. «آنها مرفه بودند، میتوانستند و کردند.»
🌼🌸🌺 اوایل پاییز ۱۳۴۳ سیدعلی خامنهای و دوشیزه خجسته پیوند زناشویی بستند. خطبه عقد توسط #آیت_الله_میلانی خوانده شد. از این زمان، همدم، همسر و همراهی تازه، که شانزده بهار بیش نداشت، پا به دنیای آقای خامنهای گذاشت که در همه فرودهای سرد و سخت زندگی سیاسی و شاید تکفرازهای آن در آن روزگار، یاری غمخوار و دوستی مهربان بود.
💌 کارت دعوت را سفارش دادند و روز جشن را که در خانه پدر عروس در پایین خیابان برگزار میشد، تعیین کردند. آن شب آقای خامنهای در آستانه ورودی خانه ایستاده بود و از میهمانان استقبال میکرد. مراسم، آن طور که مرسوم خانوادههای مذهبی و مقید آن زمان بود، برگزار شد.
🎊 انتشار به مناسبت ١ ذیالحجه؛سالروز #ازدواج #حضرت_علی علیه السلام و #حضرت_زهرا سلام الله علیها
هوا گرمه🌞،شالتو عقب تر 👯میکشی....
هوا گرمه🌞،من چادرمو جلوتر میکشم😊.....
هوا گرمه🌞،دکمه های 👚مانتو تو باز میکنی😨...
هوا گرمه🌞،اما من چادرمو👑 محکم تر میگیرم😇.....
هوا گرمه🌞،هر روز یه صندل 👡میپوشی و پاهاتو💅 لاک میزنی....
هوا گرمه🌞،اما من هنوز جوراب مشکی پام میکنم😉....
هوا گرمه🌞،تو شلوار تنگِ تو👖 میپوشی و یه وجب بالا میزَنیش😑......
هوا گرمه🌞،اما من هنوز شلوار راسته ی راحت مشکیمو میپوشم😆.....
هوا گرمه🌞،موهاتو👩💇 به دست باد میسْپاری......
هوا گرمه🌞،و من روسریمو هنوز هم📎 سبک لبنانی میبندم😏.....
هوا گرمه اما.....
اما آتش🔥جهنم سوزان تره...😣😖
@modafeaneharaam