ماشینشو خاموش کرد وخواست که از ماشین پیاده بشه و بابک را ببره که ادای دین کنه که یهو بابک متوجه شد اون سه نفر که به پارکینگ و طبقه همکف رسیده بودند در حال بررسی همه کنج و گوشه های پارکینگ هستند و فاصله و صداشون به بابک در حال نزدیک تر شدنه و الانه که بیان طبقه منفی یک.
بابک با صدای آهسته و تهِ گلو، به التماس افتاد: خانم من از دستشون فرار کردم. حتی اگه شما مخارج منو بدید بازم اونا دست از سر من بر نمیدارن و تحویل پلیسم میدن. شما که دوس ندارین هم پول بهشون بدید و هم من گرفتارشون بشم.
اون سه نفر، مثل سگِ پاسوخته همه جای طبقه هم کف پارکینگو گشتند. اثری از بابک پیدا نکردند. رییسشون گفت: بریم منفی1 .
دختره که هم دلش سوخته بود و هم نمیتونست اعتماد کنه، دستی به موهاش کشید و دور و برشو نگاه انداخت و گفت: اول باید ببینم چیزی باهات نباشه. چاقو... تفنگ... پول زیاد ... چه میدونم ... از این چیزا دیگه...
بابک: خانم من مسلمونم ... اگه به قرآن اعتقاد داری، به قرآن چیزی همرام نیست. اصلا بیا ... بفرما منو بگرد ... هر چی پیدا کردی مال خودت ... تفنگم کو؟ چاقوم کجا بود؟ پول چیه؟
صدای پای دو سه نفر اومد که دارن تند تند پله ها را سپری میکنن و به طبقه پایین میان.
بابک که دیگه فقط گریه نمیکرد با حالت بیچارگی گفت: خانم اگه تو هم مسلمونی، به قرآن قسمت دادم. من اگه آزاری داشتم، الان بهترین موقعیت بود که به شما آسیب بزنم و بزنم به چاک. لطفا کمکم کنید. خدا شوهرتو که عکسش تو ماشینت هست برات نگه داره.
دختره که حسابی تحت تاثیر قرار گرفته بود قبول کرد و گفت: به شرطی که تا به خیابون اصلی رسیدم، بپری پایین و بری رد کارت. باشه؟
بابک تا چراغ سبزو از دختره شنید، دست دختره رو گرفت و به طرف ماشین هدایت کرد تا بشینه تو ماشین. گفت: چشم خانم. چشم. فقط لطفا سریع تر. لطفا دکمه صندوق بزنین تا بخوابم تو صندوق.
دختره هم دکمه صندوق رو زد و بابک در یک چشم به هم زدن، پرید داخل صندوق و در را بست. دختره یه کم خودشو مرتب کرد و سوییچ انداخت و ماشینو روشن کرد و راه افتاد.
اون سه نفر رسیده بودند به طبقه منفی یک و داشتن میگشتند و همه جا را چک میکردند که متوجه روشن شدن ماشین شدند.
سه نفرشون ایستادند در مسیر ماشین تا ببینند چه کسی رانندش هست. هر سه نفرشون دستشون گذاشته بودند کنارکمرشون تا اگه لازم شد، فورا اسلحه بکشند.
بابک که تو صندوق عقب ماشین بود و داشت میلرزید، یادش افتاد که محمد بهش گفته بود: ما وقتی نامزد بودیم و قرار نبود دوستام فعلا متوجه بشن که مَحرم شدیم و فقط خانواده ها و اقوام خبر داشتند، وقتی میخواستیم از خونه بیاییم بیرون خیلی استرس داشتم. تا اینکه یه شب رفتم پیش یکی از طلبه هایی که قبلا باهاش همکلاس بودم و مشکلمو بهش گفتم. اونم اول کلی خندید. اما بعدش گفت «یه چیزی یادت میدم که اگه بخونی، نه کسی تو رو میبینه و نه کسی اونو میبینه. حتی شک هم نمیکنن.» بعدش گفت کلمه کلمه باهام تکرار کن که یاد بگیری « وَجَعَلْنَا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا ...»
بابک صدای دندانهاش رو کنترل کرد و با خودش جملاتی را زمزمه میکرد: وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ ... وَجَعَلْنَا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ ... وَجَعَلْنَا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ...
چشماشو بسته بود و میلرزید و دندوناش به هم فشرده بود و این جملات را از تهِ دل میخوند.
لحظاتی بعد، احساس کرد ماشین توقف کرد. نفسش بند اومد. تپش قلبش رفت بالا. تا اینکه دید درِ صندوق عقب باز شد و نور زیادی با شدت هر چه تمامتر به صورتش خورد. هوا و اکسیژن زیادی بهش رسید و یه نفس عمیق کشید و خیالش آسوده شد. وسط نور خورشید دید دختره با موهای پریشون که داشت باد میبرد ایستاده و سایه اش افتاده رو صورت بابک. دختره نگاهی به چهره عرق کرده بابک کرد و گفت: نمیدونم چرا اونا حتی به ما نگاه نکردند و راحت از کنارشون رد شدیم؟ تو واقعا بیچاره و ندار هستی؟ راستشو بگو!
بابک در حال خارج شدن از صندوق بود که لبخندی زد و سری تکون داد و گفت: خانم الهی خیر ببینید. الهی از شوهر و خانوادتون به جز خوش و خوبی نبینید. دعام همیشه پشت سرتونه.
دختره لبخندی زد و گفت: من شوهر ندارم. اون بابامه.
بابک گفت: حالا هر کی. ببخشید جسارت شد.
دختره پرسید: جایی داری بری؟ صبحونه خوردی؟
ادامه دارد...
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour
با سلام
خدمت شما
لطفا حتما اطلاع رسانی گسترده بین عموم مردم و بسیجیان محدوده استحفاظی خود را انجام بدهید
#کنگره_ملی_شهدای_استان_اصفهان
#ستارگان_درخشان
#لبیک_یا_خامنه_ای
#اصفهان
#حوزه_حضرت_قائم_عج
#ستاد_نماز_جمعه_شمال_شهر_اصفهان
9.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷
🎥 فقط شش درصد بی حجاب!
🍃🌹🍃
🔻حمید رسایی: شاید تعجب کنید اما مهمترین دلیل خشونت فیزیکی و کلامی براندازان آشوبگر و حامیان آنها در رسانههای معاند، شکستی است که در این دو ماه در #پروژه_بیحجابی جامعه خوردهاند!
🔸بله تعداد کشف حجابها در این روزها نسبت به پنجاه روز گذشته، کمی بیشتر شده و محسوس است اما وقتی این تعداد را در نسبت با افراد شل حجابی که دشمنان عفت و حیا و حجاب به زعم خود فکر میکردند، در صورت ایجاد اغتشاش به بهانه حجاب، اینها کشف حجاب خواهند کرد (حتی تعدادی از ما هم همین تصور را داشتیم!) به این نتیجه میرسیم که اکثریت جامعه به قانون حجاب احترام میگذارند و با حامیان کشف حجاب همراه نیستند.
🔺این فیلم که پایش میدانی در این باره انجام داده، کار جالبی است برای نشان دادن این واقعیت. مطابق این پایش میدانی فقط ۶ درصد کشف حجاب کردهاند.
#پایان_مماشات | #ثامن | #لبیک_یا_خامنه_
محسن رضایی: ۳ نفر از عوامل حادثه ایذه هنگام خروج از مرز ماکو دستگیر شدند
🔹معاون اقتصادی رئیس جمهور در مراسم تشییع شهدای حادثه تروریستی ایذه: ۳ نفر از عوامل حادثه تروریستی ایذه در حالی که میخواستند از مرز #ماکو خارج شوند دستگیر شدند و در حال بازگشت به سمت اهواز هستند.
🔹مطمئن باشید هرکسی که در این حادثه دخالت داشته در هر سوراخی رفته باشد او را دستگیر خواهیم کرد و از او انتقام میگیریم.
#پایانمماشات #لبیک_یا_خامنه_ای
🍃🌹
14.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینگونه میخواهند زن ها زندگی آزاد داشته باشند.
به آتش کشیدن کارگاه خیاطی بانو کار آفرین فولادشهر در حمله اغتشاشگران فولاد شهر
🔺سوار موتور شو همینطوری شلیک کن، اگه مثل اصفهان بسیجی اسم رسم دار بود بگو کار خودمونه قاتل ها رو کشتیم اگه مثل ایذه زن و بچه هم مردند بگو کار خودشونه ....
🌍 #انتشار_حداکثری_با_شما
13.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📩 تحلیل رهبر انقلاب از طراحیِ عناصر پشت صحنهی اغتشاشات: بدون شک این بساط شرارت جمع خواهد شد / میخواستند مردم را بیاورند در صحنه، حالا که نتوانستند، میخواهند شرارت کنند بلکه بتوانند مسئولین کشور را و دستگاه را خسته کنند
🔻 آنهایی که پشت صحنه اغتشاشات را دارند میچرخانند، میخواستند مردم را بیاورند در صحنه، حالا که نتوانستند، میخواهند شرارت کنند بلکه بتوانند مسئولین کشور را و دستگاه را خسته کنند. اشتباه میکنند؛ این شرارتها موجب میشود مردم خسته بشوند، از آنها بیزارتر بشوند، از آنها متنفّرتر بشوند. حالا که مردم از این اشرار متنفّرند. ادامهی این کار موجب میشود تنفّر مردم بیشتر بشود.
🔹 حالا، مطلب اوّل اینکه حوادثی از این قبیل، بله، برای مردم مشکل درست میکند، در خیابانها دکّانت را باید ببندی، ماشینت را باید نگه داری، چه کنی، مشکلاتی درست میکند، جنایتهایی هم خب انجام میدهند، تخریب میکنند، چه میکنند، لکن اینهایی که در صحنه هستند و آنهایی که پشت صحنه هستند، بسیار حقیرتر از آن هستند که بتوانند به نظام آسیب بزنند.
👈🏻 این بساط شرارت جمع خواهد شد بدون شک آن وقت ملت ایران با نیروی بیشتر، با روحیهی تازهتر وارد میدان، در میدان به پیشرفت ادامه خواهد داد. ۱۴۰۱/۸/۲۸
[ آنچه یڪ تحلیلگر بایست بداند ]
➖➖➖➖➖➖➖➖