✍️ معین ؛
قاسمِ قصه ی کربلا .. انقدر به دست و پای عمو التماس کرد ..
انقد عمو رو بوسید ..
✍️ معین ؛
سید الشهدا قبول کرد قاسم به آرزوش میرسید ..
قاسم دلش تنگِ باباش حسن بود..💔
✍️ معین ؛
آه .. که چه کشیدید شما اهلبیت ..😭
کلاه خود و زره به اندازه قاسم نبود 😭