✍️ معین ؛
سعی میکرد نیفتد ولی بدتر افتاد 💔 عمه میگفت بخود ..
ای وای ..
جان برادر افتاد 😭😭
سنگ بر رویِ تو خورد اَبرویِ من درد گرفت
تا به پهلوی تو زد پهلویِ من درد گرفت ..
اگه اون روز اون جسارت رو به مادر نمیکردن
کجا جرئت داشتن این بلا رو سر نوه پیامبر
بیارن ..