ایتا - ✍️ معین ؛

بچه‌ها رو خوابوند ..

98 مشاهده10:02

همه آروم شدن ..

102 مشاهده10:02

یهو دید رباب داره گریه می‌کنه 😭

102 مشاهده10:02

زبان حاله .. 
عمه جان اومد گفت رباب تو دیگه چرا ؟!

99 مشاهده10:03

من بچه‌ها رو آروم کردم تو داری گریه می‌کنی ؟!

101 مشاهده10:03

می‌گفت آخه میدونی ؟!

102 مشاهده10:03

وقتی اصغر رو داشتم ،

104 مشاهده10:03

شیر نداشتم که بهش بدم💔💔💔

106 مشاهده10:03

اما الآن احساس می‌کنم شیر دارم ..

104 مشاهده10:03

ولی علی‌اصغرم . . .

107 مشاهده10:04

😭😭😭

1 مشاهده10:04

علی‌اصغرم رو دیگه ندارم ‌.. 😭😭😭

1 مشاهده10:04

مطالب بعدی