۲/۱ بین راه بنزین تموم کردم ؛ سر چهارراه بودم و مزاحم راه مردم ؛ چاره‌ای نداشتم جز اینکه از بقیه بخوام ماشین رو هُل بدن .. دو سه تا موتوری منتظر بودن چراغ سبز بشه که حرکت کنن ، رفتم و ازشون خواستم تا کمکم کنن .. ( *ملبس هم بودم ) بندگان خدا پیاده شدن و کمک کردن .. تا اینجای کار ، میگیم از روی رودربایستی بوده یا دل‌شون سوخته یا هرچی .. ماشین رو که پارک کردم ، پیاده شدم که تشکر کنم ، یکی‌شون گفت حاجی همینجا صبر کن میرم برات بنزین می‌گیرم میارم .. ! { - یک کلاه مشکی بافتنی داشت که زیاد تمیز نبود ، از لباس‌های نه‌چندان تمیزش و دست‌هایی که به زمختیِ دست‌های یک پدرِ خستهٔ پرکار بود .. معلوم بود روز و شب با همون موتور کار می‌کنه و نون حلال درمیاره .. } تشکر کردم ، گفتم حاجی پیاده میرم اصلا نمی‌ذارم زحمت بکشی .. - نه اصلا ، چهارلیتری بهم بده تا برم برات بنزین بگیرم بیارم .. منم که حس کردم چاره‌ای نیست قبول کردم ؛ کارت سوخت و کارت بانکی‌ام رو که خواستم بهش بدم قبول نمی‌کرد ! با کلی اصرار قبول کرد کارت سوختم رو بگیره اما باز کارت بانکی رو نمی‌گرفت .. ! بهانه‌اش هم این بود که رمزشون رو یادم میره .. ! منم گفتم عیب نداره ، بهتون پیامک میدم که فراموش‌تون نشه .. در کنار این صحبت‌ها ، یه جوونی داشت نگاه‌مون می‌کرد ؛ انگار که منتظر باشه ببینه چی میشه .. موتور سوار بود ، اما معلوم بود به خودش می‌رسه .. ؛ هنذفری بی‌سیم توی گوش و ریش و موی خوشگل و دندونای سفید و ... یهو پرید وسط حرف‌مون : - خب من خودم می‌برم‌تون .. اون پدر دل‌سوز هم که دید کار من حل میشه قبول کرد ؛ - @Moein_Ch | معین -

‌۲/۲ منم احساس کردم با قبول پیشنهاد این جوون دارم از دست لطف اون مرد فرار می‌کنم ، قبول کردم .. تا پمپ بنزین رفتیم و بنزین رو گرفتیم ؛ هرچی اصرار کردم که برو خودم میرم ، قبول نکرد .. برگشتیم جای ماشین ، خودش ازم چاقو گرفت و قیف برای ریختن بنزین درست کرد .. گفت حالا برو استارت بزن .. گفتم داداش انصافا دیگه راحت باش .. گفت من تا شما رو راه نندازم نمیرم .. یه جمله‌ای گفت ، که همهٔ اینا رو گفتم تا به اینجاش برسم ، گفت : " اگه یه درصد اون دنیا مولا علی جلومو بگیره بگه چرا کار این بنده خدا رو راه ننداختی من چی بگم ؟! " بعدم یه خنده‌ای کرد و با لهجهٔ مشدی گفت " مو خیلی علی‌ایُم .. " ازم خواست براش دعا کنم تا مشکلش حل بشه .. ای‌کاش همیشه بهش فکر کنم : اگه یه درصد مولا جلومو بگیره چی .. ؟! #لباس_پیغمبر .. 👳🏻‍♂️ - @Moein_Ch | معین -

📪 پیام جدید https://eitaa.com/Moein_Ch/13554 بح، چه درس بزرگی بهمون دادها..موقع اذانه دلی براش دعا میکنم به حق مولا علی مشکلش حل بشه و عاقبت بخیر بشه، چقدر صفای درون یه آدم میتونه انقدر خوب باشه..خدا حفظش کنه ___

واقعا همین‌طوره ؛ ببینید حب و ادب که کنار هم باشه چقدر خروجی قشنگی داره .. من هم خیلی دعاش کردم ، شما هم دعاش کنید ، دم شما گرم ✨️

‌ کسایی که کار و زندگی‌شون یه موتور بود ، حاضر نبودن حتی پول بنزین رو از من بگیرن .. بعد میگن بی‌دینی بعضی از مردم به خاطر فقره .. ! - @Moein_Ch | معین -

📪 پیام جدید سلام معرفی میکنین ___

‌ سلام و نور ✨️ خیلی خوش تشریف آوردین 🍃 مختصرش اینه که سیّدمعینم ، خاک پای شما ، طلبه ؛ همسایهٔ امام رضا و هم‌پروازِ دختر حضرت مادر .. مفصلش خدمت شما : https://eitaa.com/Moein_Ch/8122 ‌

📪 پیام جدید https://eitaa.com/Moein_Ch/13561 یه سوال هم پرواز دختر حضرت مادر یعنی چی دقیقا؟ ___ #سیّدمعین یعنی ازدواج کردم و همسرم هم سادات هستن ؛ ‌

📪 پیام جدید الان عقد هستین کی ازدواج میکنید؟ 📪 پیام جدید https://eitaa.com/Moein_Ch/13564 کی ازدواج میکنی؟ ___

جای شما خالی ۷ شهریور مراسم‌مون بود ؛ اینم فیلماش : https://eitaa.com/Moein_Ch/12961 اینم علت اتفاق خاص اون شب : https://eitaa.com/Moein_Ch/12846

‌ رفقای عزیزم که تازه معینی شدین ، پرسش و پاسخ‌ها و گپ و گفت‌های ما معمولا اینجاست : https://eitaa.com/Mosahebat_Moein سوالاتی هم که مربوط به مراسم و عروسی و .... دارین ، احتمالا بعد از این کلیپ پیدا می‌کنین : https://eitaa.com/Moein_Ch/12846 ‌

‌ یعنی گاهی که پیش میاد وضو نداشته باشم ، حس می‌کنم نجاست تمام وجودم رو گرفته ! یعنی حااااالم از خودم به‌هم می‌خوره تا بتونم دوباره وضو بگیرم .. ‌