eitaa logo
شعر | محسن علیخانی
1.2هزار دنبال‌کننده
538 عکس
57 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
انتظار فرجش مایه دلداری ماست گر چه غیبت همه از فرط گنهکاری‌هاست غصه اینجاست که در اوج گرفتاری‌ها همگی غافل و او فکر گرفتاری ماست گره افتاده به کارش، به خداوند قسم! همه از ماست که بر ماست که آقا تنهاست انتظار فرج این نیست که اشکی ریزی اینکه یک گوشه نشینی به تماشا زیباست؟! اینکه حتی غم او گوشۀ ذهنت هم نیست یا دلت در طلب ماه رخش نیست، رواست؟ یا که مشغول به دنیا و هیاهو باشی یا که گوشت به در غیبت او نیست! سزاست؟! و ندانی و نپرسی که در این شهر شلوغ دیر شد آمدنش! وصل چه شد؟ یار کجاست؟! اینکه اندیشه کنی یار به ما محتاج است ساده‌لوحی است! نفهمیدن غم‌هاست! خطاست!! چاره در گریه اگر بود که او می‌آمد «به عمل کار برآید» که عمل شرط دعاست @MohsenAlikhanySher
عمراً اگر هم‌کفو زهرا یافت می‌شد تنها علی هم‌‌کفو زهرا بود آری❤️ @MohsenAlikhanySher
در عرش خدا هلهله صوت جلی است این جلوه ز نور حضرتش لم‌یزلی است دانی که چرا این همه ما سرمستیم هنگامه ازدواج زهرا و علی است @MohsenAlikhanySher
او فاطمه است! سرّ حق در «لولاک» از برکت او پدید آمد افلاک! پیوند قشنگی است! به هم می‌آیند او مادر آب است و علی صاحب خاک پ.ن: یا أَحْمَدُ! لَوْلاک لَما خَلَقْتُ الْأَفْلاک، وَ لَوْلا عَلِی لَما خَلَقْتُک، وَ لَوْلا فاطِمَةُ لَما خَلَقْتُکما ای احمد! اگر تو نبودی افلاک را خلق نمی‌کردم و اگر علی نبود تو را خلق نمی‌کردم و اگر فاطمه نبود، شما دو نفر را خلق نمی‌کردم. @MohsenAlikhanySher
ای کاش کمی شیعه مولا بشویم دنباله‌رو مکتب زهرا بشویم مانندْ به هر کسی شدی، از آنی ای کاش کمی شبیه آنها بشویم @MohsenAlikhanySher
لطف و محبت به بنده👇
از سر شب که از این کوچه گذر داشته‌ای با خودت چند سبد عطر مگر داشته‌ای؟ سینه آغشته به بوی تن تو گشت ولی نکند با دل من قصد دگر داشته‌ای؟ من از آن ناز تو احساس خطر دارم و تو تا به حال از کسی احساس خطر داشته‌ای؟! و چه احساس قشنگی است؛ برایت مردن تو از این حس دل انگیز خبر داشته‌ای؟ رفتی و بوی تنت ماند در این کوچه ولی بی‌خبر بودم و تو قصد سفر داشته‌ای... @MohsenAlikhanySher
سه غزل عاشقانه دیگر👇
در انتظار نگاهت شبیه محتضرم! ببین که فکر و خیالت چه کرده جان به سرم! نه اینکه حوصله‌ام را دوباره گم کردم! شکسته شیشه عمرم؛ شکسته بال و پرم اگر تو ناله جانسوز من نمیشنوی بیا به ساحل دریای چشم‌های ترم تو رفته‌ای و مرا نیز با خودت بردی به انتهای خیال و نرفته‌ای ز سرم اگر چه از تو خبر هیچ نیست اما باز نگاه من به در است و هنوز در اگرم... @MohsenAlikhanySher
تا تو رفتی دل من ابری و بارانی شد ساحل غمزده‌ام یکسره طوفانی شد مثل یک چلچله که سقف سرش ریخته است دل بیچاره من بی سر و سامانی شد تا که مردم به سرانگشتْ ملامت نکنند گریه‌ام در غم تو گریه‌ی پنهانی شد قصه برعکس شد اینک تو زلیخا شدی و یوسف این بار ز هجران تو زندانی شد واژه‌ها آینه حال خرابم شده‌اند واژه در واژه غمم بغض و پریشانی شد بس که ویران شده حالم تو ببین حتی هم آخرین قافیه ام واژه ویرانی شد @MohsenAlikhanySher